فال حافظ

هميشه هر وقت هر مسئله يا دل مشغولي داشتم ويا ذهنم درگير يه ماجرايي بوده، يه نفربوده كه هميشه حرفي براي راهنمايي يا براي همدرديم داشته. اسم اون يه نفرخواجه محمد حضرت حافظ شيرازيه. حافظ كه به راستي لقب لسان غيب برازنده ي وجودشه با زباني چندپهلو تونسته كه در هر مرحله از زندگيم و هر جا كه مي بايست تصميم مهمي بگيرم راهنماييم كنه. بعضي ها به فال حافظ عقيده ندارند و اونو نوعي خرافه پرستي ميدونن بعضي ديگه هم خيلي زياد اعتقاد دارن و براي هرمسئله اي حتي كوچكترين مسئله ي زندگيشون دوست دارن فال بگيرن. تجره به من ثابت كرده كه هروقت براي كسي كه زياد به فال حافظ معتقد نبوده فال گرفتم فالش خيلي با ارتباط به حال اون شخص و در عين حال عجيب بوده بطوري كه همون فرد از معني شعر و يا كلمه ي خاصي كه در شعرش اومده متعجب شده. من خودم به صداقت زبان حافظ و در عين حال بزرگيش معتقدم اما براي من فال فقط يه پيشگويي و خبر گرفتن از آينده نيست و خيلي كم پيش اومده كه از حافظ بخوام عاقبت كاري رو برام روشن كنه چون معتقدم آدم ميتونه خيلي چيزها رو عوض كنه بلكه بيشتر از حافظ راهنمايي خواستم و خواستم كه منو براي رسيدن به هدفم كمك كنه ويا مشخص كنه كه هدفم خوب هست يا نه. بعضي از فالهام خيلي برام عجيب و تأثيرگذار بوده كه هيچ وقت يادم نميره. يكي ازفالهاي خيلي عجيبم غزلي زيبا با مطلع :

باغبان گر پنج روزي صحبت گل بايدش

بر جفاي خار هجران صبر بلبل بايدش

بود كه در آن زمان خيلي خيلي كمكم كرد. يكي ديگه ازقشنگترين پاسخ هايي كه حافظ به نيتم داد موقعي بود كه از راديو پيام جناب رشيد كاكاوند در برنامه سه شنبه شبهاي راديو پيام (يا همون شبي با صاحبان نغمه هاي ماندگار يا شب مضراب و حنجره ) تفألي به ديوان خواجه زد. اول اينو بگم كه سه شنبه ها بين ساعت 12 تا 30/12 جناب كاكاوند با اون صداي بسيار بسيار گرم و گيراشون تفألي به ديوان خواجه حافظ شيرازي ميزنن و علاوه برخواندن خود متن شعر توضيحاتي هم پيرامون شعر ميدن البته هميشه هم مثبت تفسير ميكنن وحتي از نااميدكننده ترين شعر حافظ هم مثبت برداشت ميكنن، اينو خودشونم ميگن البته من با اين كارشون تا حد زيادي موافقم. پيشنهاد مي كنم حتماً اين برنامه رو ازراديو پيام  گوش كنيد باهاش نيت كنيد و ايشالا حتماً جواب ميگيريد. برگرديم روي اين موضوع كه فال حافظ اون سه شنبه شب راديو پيام براي من خيلي عجيب زيبا و در عين حال مؤثر بود. غزلي زيبا با اين ابيات:

خوشست خلوت اگر يار يار من باشد

نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد

من آن نگين سليمان به هيچ نستانم

كه گاه گاه براو دست اهرمن باشد

روا مدار خدايا كه در حريم وصال

رقيب محرم و حرمان نصيب من باشد

هماي گو مفكن سايه ي شرف هرگز

بر آن ديار كه طوطي كم از زغن باشد

بيان شوق چه حاجت كه سوز آتش دل

توان شناخت زسوزي كه در سخن باشد

هواي كوي تو از سر نمي رود آري

غريب را دل سر گشته با وطن باشد

بسان سوسن اگر ده زبان شود حافظ

چو غنچه پيش تواش مهر بر دهن باشد

اما جالبي اين غزل در معني و تفسيرشه. رشيد كاكاوند اينطور گفت كه: جايگاه راوي در اين غزل اصلاً نه با خود غزلهاي حافظ بلكه كلاً بادوره و سبك عراقي متفاوته. سبك عراقي بيان جايگاه خاكسارانه و تسليم عاشقه در حالي كه حافظ اينجا نه تنها اصلاً تسليم نيست بلكه براي عشقش و براي معشوقش شرط ميذاره. خوشست خلوت اگريار يارمن باشد نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد. اگر قرار باشه كه معشوق ازآن من نباشه به چه درد ميخوره. من آن نگين سليمان به هيچ نستانم كه گاه گاه بر او دست اهرمن باشد. خيلي غرور عاشقانه ي قشنگي داره كه نايابه توي سبك عراقي وفقط از حافظ ميشه انتظار داشت که چنين سخني بگه. در ادامه كاكاوند اينطور گفت كه : چند نكته در اين غزل هست كه بطور خلاصه ميگم.براي اون نيتي كه داريد شرط خلوص و يگانگي بايد حفظ بشه. بايد آرمانگرا بود نميشه يه چيزي خوب باشه ولي بديهايي هم داشته باشه. اگر دنبال هدفي هستيم بايد حتي حاشيه ي اين امرو به دلخواهمون بپذيرم . اگر دنبال سفيدي هستيم لكه هاي سياه رو بايد كنار بزنيم. با وجود لكه هاي سياه نميشه سفيدي رو پذيرفت . اگر دنبال هدفي هستيم آرمانگرا باشيم البته در مورد اين هدف خاص. بيايد يه جوري پاك كنيم. يك مناعت طبع بايد در وجودمون باشه كه نصف و نيمه هدف  رو نپذيريم. در ادامه اينطور ميگه كه: هماي گو مفكن سايه ي شرف هرگز برآن ديار كه طوطي كم از زغن باشد. در جامعه اي كه ارزش طوطي از زغن كمتره هيچ وقت سعادت رو نميكنه. وقتي ارزشها سر جاشون نيستن و قدر چيزهاي با ارزشو نميدونيم و چيزهاي بي ارزش رو بالا مي بريم علاوه بر اينكه بر موجوديت همون چيزها ستم كرديم تو كار خودمون هم بر به مشكل مي خوريم. بايد ارزشها رو عادلانه بهشون نگاه كنيم. و در مورد هدفمون به ارزشهاش واقعي نگاه كنيم. و بيت بعد: بيان شوق چه حاجت كه سوزآتش دل توان شناخت زسوزي كه در سخن باشد. بعضي چيزها گفتني نيست بعضي چيزها رو نبايد در بوق و كرنا كنيم. بعضي حرفها اصلاً گفتني نيست. يه هاله اي ازعواطف و احساسات مثبت يا منفي با آدما حركت ميكنه كه ميتونه بيانگر حال دروني اونا باشه.حتماً نبايد كسي با صراحت انديشه يا احساساتشو بگه. گاهي اوقات با يك برق نگاه يا يك حركت دست ميشه همه چيز رو فهميد. اما اين من و شما هستيم كه بايد اين دقت و اين نگاه رو داشته باشيم كه اين چيزهاي پنهان رو ببينيم. اتفاقاً خيلي از واقعيات جهان بيشتر توي همين چيزهاي پنهانه نه توي آشكارها. اينكه بعضي وقتها راهمونو گم ميكنيم دليلش اينه كه شيفته يا فريفته ي ظواهر ميشيم و از اون پنهانيات غافل ميشيم. پس ظواهر و سرو صداهارا كنار بگذاريد. به اون شعور دروني خودتون اعتماد كنيد. لبخندهارا كنار بگذاريد و ببينيد پشت لبخند چيه؟ نگاه ها رو بخونيد. روياهاي آدما رو توي رفتارشون ببينيد نه توي گفتارشون. يعني دقيق باشيد و يه مقدار كنجكاوانه تر به پيرامونتون نگاه كنيد چون واقعيت با اون چيزي كه فكر ميكنيد مغايره. بدبين نباشيد اما دقت خودتون رو هم بيشتر كنيد.

اين فال حافظ اون شب انقلابي در وجودم برپا كرد. و البته خيلي هم بهم كمك كرد. خدارو شكر ميكنم كه نعمت بزرگي مثل حافظ رو بهمون داده و باز هم خدارو شكر ميكنم كه به من اين توانايي و علاقه رو بخشيده كه بتونم از محضر حافظ بهره مند بشم.

اما فال امروز من به ديوان حافظ:

من كه از آتش دل چون خم مي در جوشم

مهربر لب زده خون ميخورم خاموشم

قصد جانست طمع در لب جانان كردن

تو مرا بين كه در اين كار به جان مي كوشم

من كي آزاد شوم از غم دل چون هردم

هندوي زلف بتي حلقه كند در گوشم

حاش لله كه ني ام معتقد طاعت خويش

اين قدر هست كه گه گه قدحي مي نوشم

هست اميدم كه علي رغم عدو روز جزا

فيض عفوش ننهد بار گنه بردوشم

پدرم روضه ي رضوان به دوگندم بفروخت

من چرا ملك جهان را به جوي نفروشم

خرقه پوشي من از غايت دينداري نيست

پرده اي بر سر صد عيب نهان مي پوشم

گر ازين دست زند مطرب مجلس ره عشق

شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم

در پايان غزلي ديگر كه بسيار بسيار زيبا ست هديه من و حافظ براي شما :

حسب حالي ننوشتي و شد ايامي چند

محرمي كو كه فرستم به تو پيغامي چند

ما بدان مقصد عالي نتوانيم رسيد

هم مگرپيش نهد لطف شما گامي چند

چون مي از خم به سبو رفت و گل افكند نقاب

فرصت عيش نگه دار و بزن جامي چند

زاهد از كوچه ي از رندان به سلامت بگذر

تا خرابت نكند صحبت بدنامي چند

عيب مي جمله بگفتي هنرش نيز بگو

نفي حكمت مكن از بهر دل عامي چند

اي گدايان خرابات خدا يار شماست

چشم انعام مداريد به انعامي چند

پير ميخانه چه خوش گفت به دردي كش خويش

كه مگو حال دل سوخته با خامي چند

حافظ ازشوق رخ مهر فروغ تو بسوخت

كامگارا نظري كن سوي ناكامي چند


مطالب مشابه :


فال حافظ

باران سبز - فال حافظ - شعر و هنر و ادبیات و تا حدودی اندیشه و موسیقی




آفاق شعر سعدي‌ و حافظ‌ بحثي‌ در سهولت‌ و امتناع‌

آفاق شعر سعدي‌ و حافظ‌ بحثي‌ در سهولت‌ و امتناع‌ علي‌ محمد حق‌شناس‌ قصد من‌ اين‌ است




از خدا به انسان!

كه اين نوع شعرا در ديوان هاي شاعران بزگي مثل مولوي عطار حافظ در شعر مولانا هم از خدا كمك




كتاب عرفان و رندي در شعر حافظ

سلام کتاب - كتاب عرفان و رندي در شعر حافظ - هر كتاب جديد يك زندگي تازه است - سلام کتاب




حافظ شيرين سخن( قسمت اول)

ترانه های کودکان - حافظ شيرين سخن( قسمت اول) - شعر و سرود و داستان برای کودکان و نوجوانان




جلوه جمال در ‌شعر ‌خواجه شیراز

زیبایی در شعر حافظ به عرصه یا منشأ آن شیراز به این نگاه زیباگرایانه و زیباشناسانه او كمك




حافظ شیرین سخن

حسین حجت - حافظ شیرین سخن - مرحوم دكتر محمد معين به حافظ بسيار علاقه داشت، بطوريكه از وقتي




حافظ ابراهیم(نقل قول)

شعر حافظ ابراهیم را با عنوان البُؤسا به عربى برگرداند، ناقدان برآن‌اند كه وى از كمك




شعری از میرزا محمد علی خان چورسی که ما را با اندیشه های او آشنا می کند

ما تلاش خواهيم كرد از خانواده ي ايشان كمك و تلقي جديد و تفسير نو از شعر حافظ وسعدي




مطرب‌ عشق‌ : بحثي‌ پيرامون‌ استفاده‌ حافظ از اصطلاحات‌ موسيقي‌

دولت جاودان - مطرب‌ عشق‌ : بحثي‌ پيرامون‌ استفاده‌ حافظ از اصطلاحات‌ موسيقي‌ - به حسن نیت




برچسب :