حرف های خودمانی

 

متولد 1363/4/19 خورشیدی در شهرکردم. فرزند اول خانواده و دو خواهر و یک برادر دیگر دارم. پدر کارمندم به دلیل داشتن پول هنگفت، تاکنون 9 بار خانه عوض کرده که چندتا از آن را هم خودش ساخته است. امیدوارم حالا که بازنشسته شده این نهضت خانه عوض کردن تمام شود که البته شک دارم. گوشه ی حیاط یکی از همین خانه ها، دکانی 3 در 5 ساختیم. از سال پنجم ابتدایی و حدود 10 سال به شغل دکان داری و آن هم به صورت خانوادگی مشغول بودیم.


مدرسه شیخ بهایی در روستای دستگرد امامزاده و مدرسه های مدرس، 22بهمن و پیروزی در شهرکرد دوران تحصیلات ابتدایی مرا تشکیل می دهند. دوره ی راهنمایی به در مدرسه رفاه و سال اول دبیرستان به مدرسه شهید استکی رفتم. دو سال در هنرستان شماره 1 شهرکرد عمر طی کرده تا بلاخره دیپلم گرفتم. سرانجام با یک سال پشت کنکوری به آموزشکده فنی شهرکرد رفتم و فوق دیپلم عمران نصیبم شد. ( روستای دستگرد امامزاده سرزمین مادری ام است، به همین خاطر پسوند دستگردی دارم و خیلی هم به آن حساسم. پس اگه از من جایی اسم بردید و یا خواستید لوح تقدیری به من بدهید، دستگردی آن فراموش نشود.)

هر وقت کتابی می خواندم، قبل از آنکه شروع کنم چند بار به نام نویسنده اش نگاه می کردم و با اینکه نمی شناختمش، خوشم می آمد اسم او را اینجا نوشته اند.

برای نوشتن از داستان کوتاه و از سن 16 سالگی شروع کردم. وقتی اولین بار به اداره فرهنگ و ارشاد شهرمان رفتم، من را به کلاس های نویسندگی آقای نقی بلالی دهکردی معرفی کردند. آن زمان کلاس ها با حدود 6 نفری در خانه جوان برگزار می شد و تا تعطیلی خانه جوان ادامه داشت. همزمان و در یک روز دیگر دوره آموزش نویسندگی در مجتمع فرهنگی و هنری غدیر برگزار می شد. که همچنان آقای بلالی استاد ما بودند. اما لطف این کلاس ها آشنایی با پیمان نعمتی بود.

دو دوره فیلمنامه نویسی در باشگاه رادیویی و تلویزونی جوان (باشگاه خبرنگاران جوان فعلی) آموزش دیدم. درست حدس زدید استاد آن باز هم آقای بلالی بود. در همان سالها امتحان گویندگی رادیو و تلویزون با حضور بیش از هزار نفر در استانمان برگزار شد. من هرسه مرحله آزمون و دوره ی آموزشی را پشت سر گذاشتم ولی خوشبختانه به خاطر کارت پایان خدمت به صدا و سیما راهم ندادند.

در سال 82 و به توصیه پیمان، دوره ی آموزشی فیلمنامه نویسی را به صورت مکاتبه ای با آقای جعفر حسنی شروع کردم. ایشان مدرس کارگاه فیلمنامه نویسی حوزه هنری بودند که تا به حال از نزدیک ملاقاتشان نکردم. هر چند هزینه این دوره برایم زیاد بود ولی پدر هوای کار ما را داشت.

اولین تجربه کاریم به عنوان دستیار صدابردار در فیلم کوتاه "دیدار" بود. نویسنده آن پیمان، کارگردان لقمان قاسمی و تهیه کنندگی به عهده کانون روژان ( NGO) بود، که من و پیمان همه کاره کانون روژان بودیم. آن موقع سازمان ملی جوانان درش تخته نشده بود و ما یک کانون غیردولتی، غیرسیاسی و غیر انتفاعی به نام "روژان" داشتیم. NGO روژان یاد و خاطره ات گرامی.

" آشنای غریب" فیلم کوتاهی بود که من از راه دور و به عنوان تهیه کننده از طرف کانون روژان برای پیمان خان در بوشهر پول فرستادم. سال ها بعد و با همکاری لقمان کاشف به عمل آمد که پیمان پول را به حساب شهریه خود در دانشگاه آزاد بوشهر واریز کرده و همه بچه ها رفاقتی کار کرده ­اند. حتی نهار و شامشان با جمع آوری ژتون های دانشگاه تهیه شده بود. (یه بار نام کارگردان فیلم آشنای غریب رو عوض کرده و در جشنواره ای دانشجویی شرکت کردیم، که البته جایزه دوم گرفتیم و پولش را تقسیم.)

فیلم مستند 10 دقیقه ای "روستای دستگرد امامزاده" اولین تجربه شخصی من به عنوان کارگردان بود. لقمان تصویر گرفت و حسن پسر عمه ام، امیر برادرم و امین دایی کوچکم مرا همراهی کردند. وقتی سرباز بودم، پدرم از حیات وحش "تنگ صیاد" دستگرد امامزاده با یک دوربین خانگی تصویربرداری کرد و برایم ارسال نمود. در همان دوران خدمت به بوشهر رفتم و بلاخره فیلم روستای دستگرد امامزاده توسط لقمان و با کمک پیمان تدوین شد. این مستند در جایی دیده نشد اما بعدها فریدون نجفی از راش های حیات وحش آن در یک فیلم دیگر استفاده کرد.

در اول آبان سال 84 و با مدرک فوق دیپلم، بدون هیچ اجباری به خدمت سربازی رفتم. روزهایی که برای مادرم به سختی گذشت. دوره ی آموزشی در پادگان 03 عجب شیر تبریز و مابقی خدمت در لشگر 92 زرهی اهواز و البته از آنجا به پادگان حمید و بعد از چند ماهی به پایگاه آبرسانی شمریه منتقل شدم. از عمو یوسف عزیز یاد می کنم که در همسایگی ما سربازها زندگی می کرد و همسرش با مهربانی بسیار از من مهمان نوازی کرد و صد البته نه به خاطر اینکه بخواهد تنها دخترش را به من دهد. با 17 ماه خدمت و 3 ماه کسری به خاطر منطقه ی جنگی در تاریخ 86/1/1 ترخیص شدم. (خداییش اگه کسری خدمت منطقه جنگی در میان باشه، پسرهای عمو یوسف نباید سربازی بروند که البته دو تاشون رفتند و آخری شاید شانس بیاورد.)

از سربازی که برگشتم در آزمون فیلمسازی انجمن سینمای جوان شرکت کرده و بعد از یک سال مدرک فیلمسازی با معدل 17 گرفتم. انجمن سینمای جوان دفتر شهرکرد خیلی هوای منو داشت چون، بعضی ها سرکلاس نیومدند، فیلم نساختند ولی معدل شان از من بیشتر شد. آنها اکنون به هر کاری مشغولند به جز فیلمسازی و شاید این کار انجمن برای انگیزه دادن به آنها بوده چون از آینده خبر داشتند و می خواستند به زور تشویقشان کنند.

زمستان سال 86 با مدرک فوق دیپلم به دانشگاه آزاد واحد شهرکرد رفتم. باید در اینجا اعلام کنم که تا آمدم لیسانس بگیرم شد زمستان سال 90. گند زدم. باید یه واقعیتی رو اینجا بگم، من علاقه ای به عمران نداشتم و فقط به خاطر پدر و مادرم این رشته رو خوندم تا وقتی تو فامیل گفتند بچه تون چقدر درس خونده؟ آنها با افتخار بگویند مهندسه. کسانی که با من هم کلاس شدند مرا فراموش نخواهند کرد. البته نه به خاطر درس و مشق عالی، بلکه همیشه قلم به دست بودم و نکته هایی یادداشت می کردم. استادها فکر می کردند جزوه می نویسم و حواسم شش دانگ به درس است. همین جا از همه آنها عذرخواهی می کنم. آنهایی که کنارم می نشستند خبر دارند که واقعیت چه بوده است.

فیلم کوتاه داستانی "سفر کاغذی" شروع کاریم بعد از سربازی بود. چون نقش اول فیلم می باید معلول باشد مرا با یک دوست قدیمی دوران راهنمایی به نام رضا روبرو کرد. اشتباه نشود رضا معلول نیست او مربی تئاتر معلولین در یک مرکز توانبخشی خصوصی به نام یکتا بود. با کمک رضا و خانم شهین نظریان رییس مرکز یکتا و با تهیه کنندگی محراب نعمتی برادر پیمان، فیلمم را ساختم. این فیلم به عنوان اولین تصویربرداری امین محمدی نیز می باشد. بسیاری دیگر کمک کردند که اسمشان در تیتراژ فیلم موجود است.

با این فیلم در جشنواره ای استانی شرکت کردم. افراد حاضر در اختتامیه بیشتر از 30 نفر نمی شدند. آنها با لوحی تقدیر مرا ذوق زده کردند و بعد در جشنواره استانی مهرآیین جایزه اول گرفتم که آقای عزت الله انتظامی یکی از داوران آن بود. (دیگران داوری کردند و از طرف آقای انتظامی و حتما با هماهنگی خودش دیپلم افتخار امضا شد.) همچنین در نمایشگاهی با عنوان "کتاب هایی برای کودکان با نیازهای ویژه" لوح سپاسی به من دادند که خانمی به نام Elizabeth page پای آن را امضا کرده است.

رفتنم به حوزه هنری با حضور در همان اختتامیه جشنواره استانی 30 نفره رقم خورد. آن زمان هادی شریعتی مسئول واحد هنرهای تصویری حوزه هنری بود و مرا در آن جشنواره دید. تقریبا از زمانی که به دانشگاه آزاد رفتم در واحد هنرهای تصویری حوزه هنری مشغول به کار شدم. دو سالی صلواتی کار کردم و اکنون باید بهم تلفن کنید تا بگم چه خبره.

فیلم داستانی "اجاق کور" را با برداشتی آزاد از داستان سپرده به زمین نوشته ی مرحوم بیژن نجدی ساختم ولی مونتاژ نکردم. چون یه چیزی توی فیلم کم بود. شایدم آقای نجدی راضی نبود. البته می دانم نباید پشت سر مردگان حرف زد. در این فیلم سید صادق موسویان به عنوان مدیر تولید مرا همراهی کرد و تاکنون همکاریمان ادامه دارد.

وقتی هادی شریعتی رفت من شدم مسئول واحد هنرهای تصویری. خداییش زیرآبشو نزدم. مسئول واحد هنرهای تصویری دهن پُر کن هست ولی ...

فیلم داستانی "چهارراه" کار بعدی من است. این فیلم به همراه پوسترش به دهمین جشنواره منطقه ای سینمای جوان راه پیدا نمود. فریدون نجفی به خاطر تدوین فیلم چهارراه از دومین جشنواره استانی بام ایران جایزه گرفت که در حضور همگان جایزه را به من تقدیم کرد. دوست خوبی دارم به نام مهدی رحیمیان که حالا رفته کانادا، مثلا ادامه تحصیل بده. او فیلم چهارراه مرا زیرنویس انگلیسی کرد و من به همراه فیلم هایی دیگری از حوزه هنری در چند جشنواره خارجی شرکت دادم که فیلم چهارراه در بخش مارکتینگ سی و دومین جشنواره Clermont فرانسه در سال 2010 حضور داشت. همچنین به بخش جنبی پنجمین جشنواره فیلم cmsICFF هندوستان در سال 2013 راه پیدا کرد.

بعد از فیلم چهارراه دوباره به سراغ فیلم اجاق کور رفتم و می خواستم تصویربرداری کنم که پشیمان شدم. اینقدر قر و فر سر فیلم خالی کردم تا بلاخره مونتاژ شد و اسمشو گذاشتم "شکوفه ای در پاییز". این فیلم در یازدهمین جشنواره منطقه ای سینمای جوان حضور داشت، فقط همین.

یه روز فریدون نجفی بهم زنگ زد و در مورد خانمی به نام شیرین گل صحبت کرد. این زن به همراه فرزندش ابراهیم، شد سوژه فیلم مستندم. ساختم ولی فقط از اتفاقاتی که من میانش رها شده بودم تصویر می گرفتم. شیرین گل مرد و همه چیز به هم خورد. یک سال طول کشید تا با شیوه ای تجربی فیلممو تدوین کردم. نام فیلم از شیرین گل به "دستهای سرد" تغییر پیدا کرد. پوستر فیلم هم مثل فیلم قبلی طوبی محمدخان طراحی کرد. با این فیلم در یازدهمین جشنواره منطقه ای سینمای جوان، اولین جشنواره راه روشن و دومین جشنواره استانی بام ایران حضور داشتم. پوستر فیلم در جشنواره منطقه ای انجمن سینمای جوان سوم شد و در جشنواره استانی بام ایران اول. منم جایزه بهترین تحقیق و پژوهش فیلم مستند را از جشنواره استانی بام ایران گرفتم. این آخری ها هم در اولین جشنواره منطقه ای بام ایران، پوستر فیلم دومی گرفت.

ختم کلام اینکه تو این چندین سالی که حوزه هنری ام، در فیلم های کوتاه زیادی حضور داشتم. بعضی وقت ها عکاس، ناظر کیفی، یک بار بازیگر و بیشتر وقت ها در قسمت باتشکر، از من تشکر شده است. با فیلم هایی که ساختم در جشنواره های زیادی شرکت کردم اما سهمم همان بود که به آنها اشاره کردم. البته فیلمنامه هایی نوشته ام که در صفحه اصلی وبلاگم ( bagheri7.blogfa.com) در مورد آنها توضیح داده ام. در این مدت فعالیت هنری افتخار آشنایی با دوستان هنرمندی زیادی را داشته ام که گاهی چوب بعضی از همین دوستان را در عالم رفاقت خورده ام. (از برکات مسئول واحد هنرهای تصویری حوزه هنری بودن). حالا هم که قصه عوض شده، با هزار دنگ و دونگ پاییز 92 شدم کارمند حوزه هنری و از مسئول واحد تصویری به مسئول سمعی و بصری تغییر عنوان شغلی و مکانی حدود 20 متر دادم.

کارهای سخیف بسیاری هم در مدت این 12 سال عشق فیلمی انجام داده ام که فقط جنبه درآمدی و یا کاری داشته است. تصویربرداری و تدوین برنامه های ادارات که ما نام عروسی کاری (فاقد ارزشهای هنری) روی آنها می گذاریم جزئی از آن است. ولی یه چیزی تو این دوران طلایی (18 عیار) فیلمسازی من مشهود است.

1. با پول تو جیبی فیلم ساختم و همه فیلم هایی رو که اینجا اسم بردم به نام حوزه هنری زده ام و چندرغازی بابت برخی از آنها دریافت کردم.

2. کار ساخت یک فیلم 5 روزه را در 2 روز جمع می کردم. به دلیل همان پول هنگفتی که منم از پدرم به ارث بردم.

3. با اینکه پدرم هیچوقت منو تنها نگذاشت، ولی به کل خانواده ام مخالف سینما بودند و شاید در آینده باشند.

امیدوارم درد و دل طولانی نشده باشد که خودم هم از خواندن آن حوصله ام سر برود. شاید یه روزی بتوانم دورانی طلایی تر (24 عیار) برای خودم رقم بزنم.

 

 


مطالب مشابه :


نگاهی دوباره به تاریخ "عجب شیر"

فــــــــرزنــــــــد عـجـب شــیـــــــر نمود و با تأسيس پادگان نظامي 03 ارتش در جوار




84/8/1 مرکز آموزش 03 عجب شیر

84/8/1 مرکز آموزش 03 عجب شیر تو محوطه گروهان 5 گردان 2 پادگان 03 عجب شیر، صدا و سیمات یه




یادی از گذشته نه چندان دور(۱)

فـــــــرزنـــــد عـجـب شــیــــر نظام وظیفه در پادگان آموزشی 03 عجب شیر بوده به عنوان




پادگان قوشچی (ارومیه) (قسمتــــــــــــ 1)

تو یگانی که افتادین خودتونو معرفی کنین، ماهم که افتاده بودیم پادگان مرآ 03 عجب شیر.




نیروهای مسلح مستقر در عجبشیر توان دفاعی خود را به نمایش گذاشتند

فرماندار عجب شیر: یگان های نمونه پادگان آموزشی 03شهید 03 ارتش جمهوری




کاملترین کدهای مراکز آموزش نظام وظیفه ( کد محل پادگان آموزشی سربازی) بروز رسانی : 1391/04/26

( کد محل پادگان آموزشی سربازی) کد 03 : ارومیه کد 04 ارتش نیروی زمینی عجب شیر




حرف های خودمانی

دوره ی آموزشی در پادگان 03 عجب شیر تبریز و مابقی خدمت در لشگر 92 زرهی اهواز و البته از آنجا به




برچسب :