آموزش ریاضی با شعر

  • شعر و رياضي

    شعر و رياضي

    مدرسه عشقدر مجالي که برايم باقيستباز همراه شما مدرسه اي مي سازيمکه در آن همواره اول صبحبه زباني سادهمهر تدريس کنندو بگويندخالق زيباييو سراينده ي عشقآفريننده ماستدر مجالي که برايم باقيستباز همراه شما مدرسه اي مي سازيمکه خرد را با عشقعلم را با احساسو رياضي را با شعرهمه را با تشويق تدريس کنندلاي انگشت کسيقلمي نگذارندو نخوانند کسي را حيوانو نگويند کسي را کودنو معلم هر روزروح را حاضر و غايب بکندو به جز از ايمانشهيچ کس چيزي را حفظ نبايد بکندمغز ها پر نشود چون انبارقلب خالي نشود از احساسدرس هايي بدهندکه به جاي مغز ، دل ها را تسخير کند از کتاب تاريخجنگ را بردارنددر کلاس انشاهر کسي حرف دلش را بزندغير ممکن را از خاطره ها محو کنندتا ، کسي بعد از اينباز همواره نگويد: "هرگز"و به آساني هم رنگ جماعت نشودزنگ نقاشي تکرار شودرنگ را در پاييز تعليم دهندقطره را در بارانموج را در ساحل زندگي را در رفتن و برگشتن از قله کوهکار را در کندوو طبيعت را در جنگل و دشتمشق شب اين باشدکه شبي چندين بارهمه تکرار کنيم :عدلآزاديقانونشاديامتحاني بشودکه بسنجد ما راتا بفهمند چقدرعاشق و آگه و آدم شده ايمدر مجالي که برايم باقيستباز همراه شما مدرسه اي مي سازيمکه در آن آخر وقتبه زباني سادهشعر تدريس کنندو بگويند که تا فردا صبحعشق نگهدار شماشاعر : مجتبي کاشاني



  • شعر ریاضی (شعر دانش آموز تنبل )

    شعر ریاضی  (شعر دانش آموز تنبل  )

    مغزما اکسید گشت و سوختیم بس که فیزیک وشیمی اموختیم هی اسیدوبازدعوامی کنند خاک عالم برسرما می کنند درس چون درمغزداغم می رود می شود فرا رو فوری می پرد بارسنگین فیزیک لج کرده است اهرم ذهن مراکج کرده است این مسائل که فیزیک برهم زده مرکز ثقل مرا برهم زده روزو شب معلوم و مجهول می کنم ذهن خود اینگونه مشغول می کنم جبرو مجهولات ان درد است درد چهره ام ازدست جبرزرداست زرد من دگرازدست سینوس خسته ام همجنان که از کسینوس خسته ام گه گله ازدست تانزانت می کنم گه شکایت از کتانژانت میکنم ( لعنت به برادران سینوس تانژانت و کتانژانت و کسینوس ) x وy گم کرده ام من سالها وای برحال چو من بی حالها از زبان خارجه آشفته ام در سر زنگ زبان من خفته ام جمله ی معلوم چرا مجهول شود مصدر بیچاره هی معلوم شود گر بخوانی بیست بار این زیست را باز هم هرگز نبینی بیست را یا درون ساقه یا در ریشه ام عاقبت هم تیشه زد بر ریشه ام از زمانی که عربی خوانده ام لا به لا لای ریشه یفعل مانده ام قلبم از جغرافیا غمگین شده بس که کوه داره عجب سنگین شده تا مدیر ما زند زنگ خلاص با شتاب نور گریزیم از کلاس الغرض ای دوستان من خسته ام در کلاس چون مرغکی پر بسته ام منبع : http://14141390.blogfa.com

  • ریاضی با شعر و داستان

    ریاضی با شعر و داستان

    رياضي، شعر و هنر مقدمه: هدف از آموزش ریاضی در دوره ابتدایی، علاوه بر آموزش مفاهیم ریاضی و و محاسبات، پرورش توانایی‌های ذهنی دانش‌آموز و ایجاد نظم فکری در اوست؛ بنابراین، به هیچ وجه نباید دانش‌آموز را به حفظ کردن قواعد ریاضی، بدون درک آن‌ها، واداشت. برای حصول نتیجه مطلوب،کتاب و شیوه آموزش آن باید بر مبنای، فعالیت دانش‌آموز تنظیم شود تا دانش‌آموز بتواند در جریان فعالیت، خود مفاهیم را فرا بگیرد، قواعد را کشف کند، در حد مناسبی به فکر کردن هدایت شود و بتواند آن چه را فراگرفته است، در حل مسائل پیرامونش به کار گیرد. بسیاری از افراد از همان دوران ابتدایی از ریاضی می‌ترسیدند و می‌ترسند بیشتر اوقات ریاضی راضرب و شتم و بی‌میلی و ترس یاد می‌گرفتند و می‌گیرند و هیچگاه به این سوال پاسخ داده نشده که چرا ریاضی برای بچه‌ها مقوله‌ای سنگین و غول‌آسا جلوه داده شده براستی دلیل آن چیست؟ شاید یک دلیل این باشد که حیطه عاطفی در تدریس ریاضی بسیار ضعیف اجرا می‌شود و یکنواخت تدریس شدن این درس مهم بدون استفاده از شیوه‌ها و وسایل کمک آموزشی را دلیل دیگران دانست و ده‌ها دلیل دیگر، در حالی‌که ریاضی یکی از مهم‌ترین دروس پایه، از ابتدایی تا دوره‌های تخصصی است شیوه‌های نوین تدریس می‌تواند کم توجهی و بی‌میلی نسبت به ریاضی را در جامعه کم رنگ کند. در شیوه‌های سنتی، ریاضی فقط در ساعات ریاضی و در برنامه هفتگی محدود می‌شد. اما در شیوه‌های نوین ریاضی را می‌توان با تمام دروس، تلفیق و کاربردی کرد. نگاهی به ریاضی: آموزش ریاضی، امر بسیار ساده‌ای است منوط بر این که مبنای آن، فعالیت دانش‌آموز باشد تا خود بتواند کشف کند و در مسائل پیرامونش به کار برد. قابل ذکر است، تنوع مطالب و بیان آن‌ها به نحوی که علاوه بر ایجاد علاقه در دانش‌آموز در تسهیل امر یادگیری و آشنایی با کاربرد‌های ریاضی نقش بسیار مهمی دارد، همچنین تمرینات مناسب می‌تواند. دانش‌آموزان را آسوده خاطر و به ریاضی علاقه‌مند نماید. فراموش نشود که ذهن دانش‌آموزان در دوره ابتدایی، ذهنی باز و منطقی مانند بزرگسالان نیست، زیرا از نظر ما مسائل ریاضی، آسان و حل شده است اما دانش‌آموزان از ترس این که متهم به تنبلی، بی‌سوادی و گیجی شوند و یا ترس از توهین و تحقیر از سوی دیگران، جرات ابراز این مشکل یا مشکلات دیگر درسی را ممکن است نداشته باشند. تمرینات را به عنوان زنگ تفریح، پرکردن اوقات فراغت و بازی معرفی کنید. به دانش‌آموزان پیشنهاد کنید که تمرینات را با مداد انجام دهند تا در صورت اشتباه، آن را پاک کرده و دوباره تمرین نمایند. تمرینات را به طور منظم و مداوم و تدریجی اجرا ...

  • آموزش تفريق با شعر

    آموزش تفريق با شعرآهای آهای بچـــه ها درس ریاضـی داریـمچینه ها رو ما باهــم رو هم دیگه می ذاریم8 چینـه روی میــزن همین الان بـرداریـنحـالا 3 تـا بــرداریـــن اونــو كنــار بــذاریــنحالا باقــی مونده رو با هم دیگه بشمارینپنچ تا مونده درسته؟به اینكه شك ندارینبه این می گیم بچــه ها  تفريقو یاكه منهایاد گــرفتین عـزیـزان ، آفـــرین بر شما هاحالا شما بـا بازی تمــــرین كنین ریاضــیمنم كمك می كنم هــــرجـا كــه بـود نیازیچند تا چینه بذارین بعـد چند تا رو برداریننگاه كنین وبگین كـه مونده چند تا  دارین  

  • آموزش کشور ترکیه با شعر ونقشه

    آموزش کشور ترکیه با شعر ونقشه

                                                    ترکیه چهارمین کشور هستم          روشن و تیره هستم یک چندتایی رود دارم          فرات و دجله دارم یکی هم قزل ایرماق        از اون تشکیل میشه باغ مرکز من آنکارا        مردمش هستند دارا دور و برم هست دریا         مرمر و اژه و سیاه دارای دو دریاچم        دوست دارید براتون بگم یکی توز گل و یکی وان        میوه دارم فراوان یک شهر دارم استانبول        که پر شده توش از گل مردم من مسلمان که هستند ترکی زبان همکاری دارم با ایران یک کشور با ایمان   

  • شعر ریاضی

    این گسسته رشته ی مغزم گسست با گرافش باز قلبم را شکست   تا معلم درس را تدریس کرد   صحبت جنگ من و ماتریس کرد   روی تخته می کشید او یک درخت   شاخ و برگش داد و خیلی گشت سخت   سینه خواهم شرحه شرحه پرشکاف   تا بگویم شرح درد این گراف   باز هم بشکست در دستم قلم   بس کشیدم من گراف منتظم   با گرافش مغز را مختل کند   با درختش دفترم جنگل کند   صبح ها درگیر با «همیلتن» ام   ظهرها، هم صحبت «پترسن» ام   گوئیا من هرچه زاری می کنم   این درختش آبیاری می کنم   روی قلبم غصه ای افتاده بود   کاش می شد هر گرافی ساده بود   تا نظر بر روی ما استاد کرد   صحبت از تئوری اعداد کرد   کاش روحم لحظه ای آرام بود   راحت از دعوای با ارقام بود   گرچه درسش باسوادم می کند   گوئیا هر لحظه عادم می کند   کاش می شد درد را فریاد کرد   شکوه از تقسیم و از اعداد کرد   تا که هر مسأله را حل می کنیم   شکوه از اعداد اول می کنیم   آه دیگر مغزها گشته ملول   زین ریاضی و از این اصل شمول   از قضیه ها و از اثبات آن   زاحتمال و بحث ترکیبات آن   هر زمان می پرسم از خود این سؤال   تا به کی باید بخوانم احتمال   روز و شب درس حساب و امتحان   این گسسته کرد ما را نیمه جان   نیمه شب ها باز از کابوس درس   خواب بر چشمم نمی آید ز ترس   این گسسته روز و شب عادم کند   بس که شیرین است فرهادم کند!!   نقل از:زنگ ریاضی

  • شعر ریاضی

    این شعر رو یه دانش آموز تنبل نوشته:ریاضی درس خشک و درس سردی است      ریاضی بهر ما همچون نبردی است                           نبردی کاندر آن تیغت مداد است                   حریف و دشمنت مشق زیاد است نبردی کاندر آن خونت نریزند                   ولی صفرت به رنگ خون نویسند به میدان نبردش چو ن نهی پا                   نگاهت را بگردانی به هر جا   به هر سو بهر قتلت ایستاده                   چهل فرمول تابع های ساده  به مشرق خیل خط های عمودی                   به مغرب شصت و دو سور وجودی براکت این طرف با قدر مطلق                   در آن سو حد و انتگرال و مشتق  دو صد لعنت بر این اقوام سینوس                   به تانژانت و کتانژانت و کسینوس که فرمول های آن بی حد و بی حصر                    بود ، در صورت و در مخرج کسر خلاصه می کنم دیگر کلامم                    قبولش می کنی یا نه ندانم به میدان پا منه کارت خراب است                   دراینجا نمره بیست چون سراب است

  • شعر

    این شعر به صورت عمودی وافقی یک جور خوانده میشود این شعر به صورت عمودی وافقی یک جور خوانده می‌شود(ماتریس ادبی)از چهره     افروخته     گل را            مشکن!افروخته     رخ مرو     تو دیگر          به چمن!گل را       تو دگر      مکن خجل       اي مه من!مشکن      به چمن     اي مه من        قدر سخن !

  • شعر ریاضی 8

    رياضي درس خشک و درس سردي است رياضي بهر ما همچون نبردي است نبردي کاندر آن تيغت مداد است حريف و دشمنت مشق زياد است نبردي کاندر آن خونت نريزند ولي صفرت به رنگ خون نويسند به ميدان نبردش چون نهي پا نگاهت را بگرداني به هرجا به هر سو بهر قتلت ايستاده چهل فرمول تابع هاي ساده به مشرق خيل خطهاي عمودي به مغرب شصت و دو سور وجودي براکت اين طرف با قدر مطلق در آن سو حد و انتگرال و مشتق دو صد لعنت بر ا ين اقوام سينوس به تانژانت و کتانژانت و کسينوس که فرمولهاي آن بي حد و بي حصر بود در صورت و در مخرج کسر خلاصه مي کنکم ديگر کلامم قبولش مي کني يا نه ندانم به ميدان پا منه کارت خراب است دراينجا نمره بيست چون سراب است