تالار گفتگوی هم میهن

  • سوء استفاده اسلام ستیزان از یک نظریه فقهی (تفخیذ )

    دروغ های اسلام ستیزان و اتهام پدوفیلی ... به پیشنهاد و توصیه به جا و به هنگام یکی از دوستان همیشگی مطالب زیر را جهت اطلاع قرار می دهم ، و از ايشان كمال تشكر را بابت اين تذكر دارم ...   اگر اندكي درباره مقوله ازدواج با كودكان و پدوفيلي و... در اينترنت جستجو كنيم به جمله مشهور و تكراري از امام خميني بر مي خوريم كه دستاويز اسلامستيزان و گاها وهابيون عليه اسلام و شيعه شده است . پاسخی که در انتها می آورم تحقیقی شخصی نیست بلکه جهت اطلاع رسانی آورده ام ، و در آینده تکمیل خواهم نمود، چه در فضای مجازی هنوز بدرستی اطلاع رسانی صورت نگرفته است . به طور مختصر چند نقل قول را از چند تالار گفتگو و وبلاگ و سايت مي آورم :     نقل قول از تالار گفتگوی هم میهن : نوشته اصلي بوسيله tehran: (یک کاربر یهودی (اسراییلی) فارسی زبان) توجه حد تکلیف در ایران برای دختران 9 سال است ولی منظور خمینی دختران کمتر از 9 سال استمسأله12- کسیکه زوجه‌ای کمتر از نه سال دارد وطی او برای وی جایز نیست چه‌ اینکه زوجه‌ی دائمی باشد، و اما سایر کام گیریها از قبیل لمس بشهوت ا آغوش گرفتن و تفخیذ (1)اشکال ندارد هر چند شیرخواره‌ باشد.     نقل قول از تالار گفتگوی اندیشه ها : نگارنده ی نخستین : افشا  نظر ملا خمینی:در مورد کامجویی از بچه شیرخوار+ استفتاء  اصل مساله از کتاب : كسيكه زوجه اى كمتر از نه سال دارد وطى او براى وى جايز نيست چه اينكه زوجه دائمى باشد، و چه منقطع ، و اما ساير كام گيريها از قبيل لمس بشهوت و آغوش گرفتن و تفخيذ اشكال ندارد هر چند شيرخواره باشد، و اگر قبل از نه سال او را وطى كند اگر افضاء نكرده باشد بغير از گناه چيزى بر او نيست ، و اگر كرده باشد يعنى مجراى بول و مجراى حيض او را يكى كرده باشد و يا مجراى حيض و غائط او را يكى كرده باشد تا ابد وطى او بر وى حرام مى شود، لكن در صورت دوم حكم بنابر احتياط است و در هر حال بنا بر اقوى بخاطر افضاء از همسرى او بيرون نمى شود در نتيجه همه احكام زوجيت بر او مترتب مى شود يعنى او از شوهرش و شوهرش از او ارث مى برد، و نمى تواند پنجمين زن دائم بگيرد و ازدواجش با خواهر آن زن بر او حرام است و همچنين ساير احكام ، و بر او واجب است مادامى كه آن زنده است مخارجش را بپردازد. هر چند طلاقش داده باشد، بلكه هر چند كه آن زن بعد از طلاق شوهرى ديگرى انتخاب كرده باشد كه بنابر احتياط بايد افضا كننده نفقه او را بدهد، بلكه اين حكم خالى از قوت نيست ، و نيز بر او واجب است ديه افضا را كه ديه قتل است بآن زن بپردازد اگر آن زن آزاد است نصف ديه مرد را با مهريه ايكه معين شده و بخاطر عقد دخول بگردنش آمده به او بدهد، و اگر بعد از تمام شدن نه سال با او جماع كند ...



  • جنگ زندگی

    جنگ زندگی

     یک آغازِ نو لبخند به لب حسرت به دل اما جنگ را نمی بازم

  • دوباره سارا

    در هیچ کلمه و جمله ای نمی گنجد توصیف این زمان که دوباره خودم هستم سارای سارا بی هیچ قید و بندی پ.ن:واقعا خوشحالم

  • دروغی دیگر از شاهان هخامنشی

    سیری در اسناد هخامنشی و یافته ای دیگر ... ترجمه کتیبه بیستون و دیگر اسناد هخامنشی را که با دقت بخوانیم اینقدر نکات جالب دارد که تمامی نخواهد داشت .کافیست در اسناد هخامنشیان دقیقی شویم و بدون ذهنیت ، بررسی کنیم ... در گل نبشته بابلی کوروش( ترجمه عبدالمجید ارفعی) می خوانیم : 17. او (= مردوک) بی هیچ کارزاری وی (= کورش)را به شهر خویش، بابل، فرا برد.(مردوک) بابل را از هر بدبختی برهانید (و)نبونئید را - پادشاهی که وی (= مردوک) را پرستش نمی کرد به دست او (= کورش) سپرد... دقت کنید در طول این بیانیه سیاسی کوروش نبونید (نبونئید) شخصیتی منفور و مغضوب است هم از سوی خدای مجهول (ارفعی:"مردوک") و هم از سوی مردم بابل ...  کوروش : همه ی مردم بابل،‌ همگی (مردم) سومر و اکد،(همه ی) شاهزادگان و فرمانروایان به وی (= کورش) نماز بردند و بر دو پای او بوسه دادند (و) از پادشاهی اش شادمان گردیده، چهره ها درخشان کردند....23. با شادی و شادمانی در کاخ شهریاری خویش، اورنگ سروری خویش بنهادم، مردوک، سرور بزرگ، مهر دل گشاده ام را که د[وستدار ] بابل است به خواست خود به [ خویشتن گروانید ](پس) هر روز پیوسته در پرستش او کوشیدم...   از نماز بردن بر یک شخص و بوسیدن دو پای او که بگذریم .اینجا نیز کوروش می گوید که مردم بابل وبا او رفتاری نیکو داشته اند و از حضورش خرسند شدند .طبیعتا مردم بابل از شاهشان(نبونید) ناراضی بودند که به سمت کوروش رفته اند .      حال کتیبه بیستون نوشته داریوش هخامنشی را مرور کنیم : ترجمه کتیبه بیستون - غیاث آبادی : بند ۱۶ ۷۲-۸۱ داریوش شاه گوید: ... مردی بابلی به نام «نَـدیـتَـبَـئـیـرَه»پسر «اَئـیـنَـه ایرَه» در بابل شورش کرد. او مردم را چنین می‌فریفت که من «نَـبوکُـدرَچَـرَه» (نَبوکَـد‌نَصَـر/ بخت‌النصر) پسر «نَـبونَـئـیتَـه» (نَبونید) هستم. سپس همة مردم بابل به سوی او رفتند.بابل نافرمان شد و او پادشاهی را در بابل به دست گرفت.    نکته جالب ماجرا اینجاست که همان مردم بابل که گویا بعلت بدرفتاری نبونید به سمت کوروش رفته اند(براساس بیانیه کوروش) اینجا علیه داریوش به سمت فرزند نبونید می روند و علیه داریوش قیام می کنند ...این موضوع اهمیتی ندارد که داریوش او را دروغگو خطاب کرده اینجا مهم اینست که اگر نبونید فردی با توصیفات کوروش بوده است ، پس چرا فرزندش (یا دیگری)خود را به او منسوب کرده است تا همه ی مردم بابل به سمت او گرایش پیدا کنند ؟!   بند ۱۴ ۷۶-۸۳ داریوش شاه گوید: هنگامی که من در پارس و ماد بودم؛ بابلیان دوباره بر من شوریدند. مردی ارمنی به نام «اَرخَـه» پسر «هَـلـدیتَـه» در سرزمینی به نام «دوبالَـه» در بابل شورش کرد. در آنجا چنین به مردم دروغ می‌گفت ...

  • تخت جمشید(سلیمان) ، فراماسونری ، گوساله سامری

    تخت جمشید(سلیمان) ، فراماسونری ، گوساله سامری

      تخت جمشید(سلیمان) ، فراماسونری ، گوساله سامری پیشتر در یادداشت "گوساله سامری یا گاور بالدار در بین النهرین و تخت جمشید ؟!" آوردیم که گوساله های بین النهرینی که به صورت الهه بالدار در کاخ ها استفاده می شده در بسیاری موارد ریشه آن از گوساله سامری بوده که بصورت طلا در بیت المقدس نگهداری می شده ... در کتاب «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» اثر اسماعیل رائین به اثر ادیب الممالک فراهانی بر می خوریم که یکی از فراماسونهای معتقد بود و به گواهی اسناد موجود علیرغم تهی دستی همواره مقرری ماهانه ی لژ بیداری ایران را در تمام مدت عضویت مرتبا پرداخت می نمود. بخشی از قصیده ای که دربباره ی آیین فراماسونری سروده می خوانیم : سرنامه به نام آن معمار  / که برافراشت این بلند حصار اوست معمار این کشیده رواق / اوست بنّای این مقرنس طاق کرده هنگام طرح این آثار  / کاف کن گونیا و نون پرگار باد از ما درود و مهر و نوبد / بر روان پیامبران جاوید که همه روشن و سنی بودند / اوستادان ماسنی بودند آدم آن اوستاد معماران / نوح فرخنده پیر نجاران بر ابراهیم شیخ کلدانی  / لژ بیت العتیق را بانی موسی استاد قبة المحضر / بیت سیار و معبد داور توضیحات ادیب الممالک در ذیل قصیده برای برخی عبارات بسیار خواندنیست ، بعنوان مثال در ذیل عبارت قبة المحضر چنین می نویسد : قبة المحضر :خیمة المحضر : قبة الزمان: قبة الشهاده : در دعای مبارک "سمات" مکرر بدان اشارت شده است از آن جمله آنجا که فرماید « ویمجدک الذی ظهرلموسی بن عمران علیه السلام علی قبة الزمان» به فرانسه آنرا « تابرناکل» taber nacl خوانند و تصویر آنرا یهود و نصاری در محراب عبادت خود نقش کنند . در جلد اول ناسخ التواریخ مسطور است اشاراتی رفت که خدایتعالی با موسی فرمود که پاره آلات و ادوات فراهم کند . پس آن حضرت چون از اربعین شفاعت و ضراعت ، فراغت جست به فرمان یزدان «بعلئیل بن اوری بن حور» را که در صنعت زرگری میان بنی اسراییل شهره بود بخواست و او مردی دانشمند از اولاد یهودا بود.و اهالیاب ....پس بفرمود تا صندوقی از چوب شمشاد ساختند که طولش دو ذراع و نیم و یک ذراع و نیم عرض داشت و ارتتفاع آن نیز معادل عرض آن بود محفوف به زر خالص با کنگره های زر و حلقه های زرین تا جای لوح های عهد نامه باشد و آن را « صندوق الشهاعه» گفتند. آنگاه فرمود تختی از زر خالص ساختند که آنرا « تخت مرحمت» می گفتند و دو ذراع و نیم طول داشت و دو فرشته زرین بر فراز آن روبروی یکدیگر نصب کردند که پرهای ایشان تمام تخت را فرا گرفته بود و آنرا بر سر صندوق شهادت جای دادند . ناسخ التواریخ جلد 1 : « آنگاه دو فرشته از چوب بساختند دو ده ذراع طول و ده ذراع ارتفاع هر یک بود ...

  • آيا يهوديان در بابل اسير بودند ؟!

    افسانه ساختگي اسارت يهوديان در بابل موضوع اسارت يهوديان حداقل از دو جهت دستاويز چند گروه شده است ، نخست آنكه يهوديان آنرا بعنوان دومين مظلوميت بزرگ يهود درطول تاريخ مطرح نموده اند و دوم آنكه عده اي آزادي آن ها توسط كوروش را نشان رهايي از بردگي يا برانداختن بردگي جا انداخته اند كه لازم به ذكر است اصولا در هيچ كتيبه اي حتي منشور كوروش سخني مبني بر برانداختن برده داري نيامده است ... اما يهوديان چگونه و به چه دليل راهي بابل شدند ؟در زمان جنگ بخت النصر با ارتش فرعون مصر و متحدين آشوري او يهوياقيم شاه يهود و متحد و خراجگزار فرعون بود،(كتاب دوم پادشاهان،٢٣ / ٣)ولي بخت النصر به رغم پيروزي بر ارتش مصر به قلمرو دولت كوچك يهود تعرض نكرد ben-sasson, ibid, p. 153.و تنها از اين پس يهوياقيم خراج ساليانه خود را به دولت بابل تقديم مي نمود.تمكين يهوياقيم به بخت النصر سه سال بيشتر دوام نداشت و به تعبير نويسندگان تاريخ شاهان يهود " عاصي" شد.(كتاب دوم پادشاهان،٢4 / 1)پيمان شكني شاه يهود :اين عصيان همراه شد با ااتحاد سه دولت كوچك غزه اشقلون و اشدود و دولتهاي صور و اورشليم در زير رهبري فرعون مصر...در نتيجه در سال 598 پ.م بخت النصر به غرب لشكر كشيد.حكمرانان و رجال هوادار مصر در 5 دولت فوق را به عنوان " تبعيدي"به بابل منتقل كرد و حكمرانان محلي را در آن مناطق منصوب كرد.يكي از اين تبعيديان يهوياكين شاه 18 ساله يهود است . تبعيد بابل دومين مظلوميت بزرگ يهوديان در طول تاريخ است كه پس از انهدام قبايل ده گانه شمالي به وسيله امپراتوري آشور حادث شد.كه همانطور كه بازخواني كرديم و خواهيم كرد ،بيشتر يك جعل و دروغ بزرگ است تا يك واقعيت... اين تبعيد در حاليست كه در طول تاريخ پيمان شكنان يهوياقيم و پسرش شاهاني ستمگر بودند و در عهد عتيق از آنان به نيكي ياد نشده است ...در كتاب دوم پادشاهان مي خوانيم :« آنچه در نظر خداوند ناپسند بود موافق هرآنچه پدرش كرده بود به عمل آورد» ورود بخت النصر به اورشليم بدون خونريزي و غارت و كشتار بود و سخني از اين موارد هم نيست ..بن مايه هاي يهودي از تخليه خزانه دربار و معبد سليمان سخن ميگويند كه طبق روال آنزمان بعنوان غرامت ضبط مي شده ولي آنهم خالي از دروغ و بزرگنمايي نيست چون در تهاجم دوم بخت النصر هنوز ثروت انبوهي مانده بود ...كتاب دوم تواريخ ايام – و كتاب ارميا نبيبخت النصر يهوياكين را با چندي از بزرگان و هزاران تن از غلامان و كنيزان و ... به بابل برد و عموي 21 ساله يهوياكين به نام صدقيا را در سمت نائب السلطنه شاه يهود در اورشليم منصوب كرد.كتاب دوم پادشاهان 24/17برخي اين تعداد را ده هزار نفر ذكر كرده اند ....بخت النصر فردي بيگانه را بر يهود ...

  • چرا اسب حیوان نجیبی است ؟

    چرا اسب حیوان نجیبی است ؟

    چندی پیش از یکی از صاحبان اسب که اصالتا از اقوام هندی هستند و به ایران مهاجرت کردند شنیدم که پیرامون نجیب بودن اسب نکات و خاطرات جالبی می گفت ، راستش تا این لحظه علت اصلی این عبارت مشهور راکه "اسب حیوان نجیبی است" را نشنیده بودم ،شاید هم علتش غیر از این باشد ، ولی او می گفت که اسب با محارمش آمیزش نمی کند ، حتی اگر کور باشد یا چشمانش را ببندند! بعنوان نمونه دو مورد را یاد کرد که پدرش اسبی را با بستن چشم و قرار دادن کیسه ای از علوفه تازه و بشدت معطر ( تا نتواند بوی اسب دیگری را حس کند) وادار به آمیزش با مادر خود کرد ، اسب این کار را انجام داد اما لحظاتی بعد که چشم بندش را باز کردند و موضوع را فهمید آنقدر خود را به دیوار کوبید تا مرد ، این مرد می گفت که چند سال بعد نیز بار دیگر نیز پدرم اسب دیگری را وادار به محارمش کرد و آن اسب نیز با خود همان کرد که اسب نخست کرده بود . این در حالیست که با توجه به قداست اسب در عصر هخامنشیان و در بین حاکمان ایران باستان ، چرا این اخلاق اسب در بین آنها رایج نشده است ؟ در زمینه خویدوده یا ازدواج با محارم مطالب سایت جناب غیاث آبادی بسیار بجا و علمیست : با توجه به برخی شواهد، به نظر می‌رسد که منظور از خویدوده منحصراً «ازدواج با محارم» نیست و معنای «همخوابگی با محارم» را نیز می‌دهد. چه به شکل ازدواج باشد و چه به شکل هم‌بستری‌‌های موردی یا مکرر. به این عبارت‌ها که در فصل هشتم کتاب روایت پهلوی آمده است، توجه کنیم و ببینیم آیا این توصیه‌های دینی مفهوم «ازدواج» را می‌رساند یا مفهوم «همخوابگی» را: «اگر مردی یک خویدوده با مادر و یکی نیز با دخترش کند، آنکه با مادر بوده، برتر از دختر است». «اگر با دختر و خواهرش خویدوده کرده باشد، آنکه با دختر بوده، برتر از آنست که با خواهر بوده باشد». «اگر پدری با دختر حلال‌زاده و تنی خودش خویدوده کند، برتر است؛ اما اگر با دختر نامشروع خودش که محصول آمیزش با زن دیگران بوده باشد، خویدوده کند، باز هم ثواب می‌برد». «روزی جمشید با خواهرش جمک بخوابید و از ثواب این همخوابگی بسیاری از دیوان بشکستند و بمردند». «اهورامزدا به زرتشت گفت که خویدوده بهترین و برترین کارها است. کسی که یکبار نزدیکی کند، هزار دیو می‌میرد؛ اگر دوبار نزدیکی کند، دو هزار دیو می‌میرد؛ اگر سه بار نزدیکی کند، سه هزار دیو می‌میرد؛ اگر چهار بار نزدیکی کند، مرد و زن رستگار خواهند شد». «پسر به مادر و پدر به دختر و برادر به خواهر باید بگوید که تن خود را برای آمیزش کردن به من بده تا اهورامزدا را خشنود کنیم و جای نیکی در بهشت بیابیم». عبارات بالا و بخصوص انجام چندین باره خویدوده توسط یک شخص بر روی ...

  • هخامنشیان قومی بیگانه از استپ های جنوبی روسیه!

       در ابتدا به بررسی خاستگاه هخامنشیان  بوسیله بررسی  آثار دانشمندان و محققان غربی و ایرانی میپردازیم ... اطلاق نام ایرانی یا پارسی به یک قوم مهاجر دلیل بر یکی بودن نژاد ایرانیان با هخامنشیان نیست ، چون دیگر اکنون بخوبی میدانیم که مردم ایران و ساکنین اصلی ایران حداقل هفت هزار سال پیش از هخامنشیان دارای فرهنگ و هنر و صنعت خاص خود بوده اند  در حالی که تقریبا همه محققان و دانشمندانی که از آنها نقل قول میکنم ، مهاجرت این قوم بیگانه را از هزار سال پیش از میلاد دانسته اند ...  " چنین نیست که این نام ها – پرسوا و مادای – به مفاهیم نژادی و قومی به کار رفته باشد  بل که بیشتر تصور می رود که این اسامی به محوطه هایی که قبایل مذکور در آنها از نیمه قرن نهم ق.م سکونت داشته اند اطلاق شده است " (گیرشمن – ایران از آغاز تا اسلام – ص 78)   بطور خلاصه نظر چندین محقق و دانشمند رادرباره خاستگاه هخامنشیان  می خوانیم... " از نظر ما تمامی اقوام کوچ نشین که آسیای جنوب غربی را مورد هجوم قرار داده اند همواره از دروازه میان دریای خزر و فلات پامیر وارد شده اند و مسیر کوههای قفقاز که تنها بر مبنای یک گواه بسیار مشکوک هرودوت مبنی بر هجوم سکاها به سرزمین ماد مورد استناد قرار میگیرد به کلی منتفی است . هرچند می پذیریم که کوچ نشینان استپ های ولگا و دن در طول تاریخ بارها سرزمین های قفقاز را مورد تاخت و تاز قرار دادند... " (توین بی – تاریخ تمدن – جلد 7 – ص 606 )  " چنین مینماید که آریاییها به سرزمین پرفرهنگ بین النهرین از کوهستان های شرقی آمده اند .اما آشکار نیست که ایشان از کدام سوی شمال به فلات ایران راه یافته اند از قفقاز آمده اند یا از آسیای میانه یا از هر دو ، ولی محتمل است ایشان از راه اخیر آمده باشند "(ریچارد .ن. فرای – میراث باستانی ایران – ص 37 )  " اخیرا برخی دانشمندان عنوان کرده اند که سرزمین اصلی ایرانیان در آسیای میانه واقع شده که از آنجا برخی از قبایل بین قرون نهم و هشتم ق.م  وارد فلات ایران شدند . ولی هنوز عده ای هستند که معتقدند آنها از طریق قفقاز از استپ های جنوب روسیه آمده اند ."( م . آ. دندامایف- تاریخ تمدن آسیای مرکزی – جلد دوم ص 17 )  " اکنون بیشتر محققان و دانشمندان نظریه کایلر یانگ ( CAH IV 4 ch.1) را پذیرفته اند که ایرانیان در آغاز رمه دارانی بودند که در طول دوره طولانی از آسیای میانه به ایران کوچ کردند "(املی کورت – هخامنشیان – ص 27 )  "پارسیان که از خویشاوندان نژادی مادها به شما رمیرفتند و خود را آریایی مینامیدند در آغاز هزاره یکم پیش از میلاد به ایران آمدند و در پایان سده هشتم ق.م در پارس امروزی ساکن شدند " ( شاپورشهبازی – کورش بزرگ – ص 28)    *************************************************** نظر ...

  • روانشناسان و دانشمندان از دین و تأثیرات آن میگویند

    سخن روانشناسان و دانشمندان درباره تاثيرات دين بر انسان و اجتماع! برگرفته از وبلاگ ارســبـاران :: « تحلیل های یک هم میهن » نوشته ي جناب بزگمهر   زیگموند فروید مینویسد : «ملاحظه میشود که دین چه مایه ی زورمند و تسکین دهنده ای ارائه میدهد . با این شکل است که دشواریها ، رنجها ، محرومیت ها و نادادگریهای این جهان ِ پرآشوب قابل تحمل مى‏شود ؛ مرگ ، پایان ِ همه چیز محسوب نمیگردد ؛ بلکه مرز یا پلى است میان دو دنیا» زیگموند فروید ؛ آینده ی یک پندار ، برگه های : 184 ـ 185 یونگ مى ‏نویسد : «فروید تصریح میکند در صورت سستى عقاید ِ دینى مردم ، جهان شاهد تاخت و تازهاى ِ افراد بی پروا قرار خواهد گرفت و اصول اخلاقى ، فرهنگ و تمدن رو به افول خواهد گذاشت» روانشناسی و دین ، برگة 391«کسى که این تجربه ی دینى به او دست داده باشد ، صاحب گوهر ِ گرانبهایى است ؛ یعنى صاحب چیزى است که به زندگى معنا میبخشد ؛ بلکه خود سرچشمه ی زندگى و زیبایى است و به جهان و بشریت شکوه تازه ای میدهد . چنین کسى داراى ایمان و آرامش است»روانشناسى و دین ، برگه ی 207 و نیز برگه های 85 و 120ویلیام جیمز دانشمند نامبردار معاصر درباره زندگى ِ مذهبى مینویسد : «زندگى داراى مزه و طعمى میگردد که گوییا رحمت محض میشود و به شکل یک زندگى ِ سرشار از نشاط شاعرانه و باسرور و بهجت دلیرانه درمی آید ، یک اطمینان و آرامش باطنى ایجاد میگردد که آثار ظاهرى ِ آن نیکویى و احسان بی دریغ است»دین و روان، برگه ی 178 ؛ و نیز برگه های 27، 30 و 193الکسیس کارل ، دارنده ی جایزه ی نوبل بیان میدارد :«معناى زندگى چیست ؟ ما چرا در این جا هستیم ؟ از کجا آمده‏ایم ؟ در کجا هستیم ؟ معناى مرگ چیست ؟ کجا داریم میرویم ؟ فلسفه هرگز نتوانسته است به این گونه افراد پاسخهایی قانع کننده بدهد ، نه سقراط و نه افلاطون موفق نشده اند به اضطراب بشرى که با زندگى روبرو است ، جواب تسکین بخش بدهند . این فقط دین است که راه حل جامعى براى مسئله ی انسانى فراهم آورده است» راه و رسم زندگى ، برگه های 180 و 203ژان فوراستیه میگوید :«غرب کلید اصلى را گم کرده و براى باز کردن قفل این مسائل ، کلیدى را که به این قفل نمیخورد مطرح میسازد ، و بکار میبرد . پاسخ این پرسشها‌ : انسان کیست ؟ زندگى چیست ؟ و ...را نه علم و نه فلسفه ، بلکه دین میدهد» بحران دانشگاه ، برگه های 101 ـ 103 ماکس پلانک مینویسد :«مذهب رشته ی پیوند انسان و خدا است ، این امر براى او یگانه راه احساس خویشتن در پناه از تهدیدهایى است که بر زندگى او بال گسترده اند ، تنها راه یافتن مصفاترین خوشبختى ، یعنى آرامش روح است که فرمان برداری از خدا و توکل به قدرت بی چون نگهداشت ِ او ارزانى می دارد و بس»تصویر جهان ...