تصویر مبلهای استقبال

  • رمان تاوان بوسه های تو

    یلدا قدمی جلد اومد و گفت : ببین فرنود من سلاله نیستم بشینم وسط زندگیت ...تا وقتی تو خونت بودم احترامش و نگه داشتم ولی حالا ازم نخواه مودب باشم ...فرنود : حالا که چی ؟؟؟یلدا مکثی کرد و گفت : طلاقش بده ؟؟؟ مهریه اش چه قدره ؟؟؟؟ فرنود با غیض گفت : می فهمی چی می گی ؟؟؟؟یلدا : بذار تورج از ارث محرومت کنه ...پدرم همه جوره ما رو تامین می کنه ...بذار این دختره بره ...از زندگیت بندازش بیرون ....فرنود گردنشو کج کرد و گفت : ما ؟؟؟یلدا : فرنود ؟؟؟فرنود : طلاقش نمی دم تو سلاله هم بی خود به خودتون زحمت ندید !!!پله ها رو پایین رفت یلدا بازوشو چسبید و گفت : می دونی بَد می بینی !!!!فرنود دستشو پس زد و با غیض گفت : پول باباتو به رخم نکش !!!یلدا دست به سینه ایستاد و گفت : اون قدر بدبخت شدی که واسه یه دختره رنگ و رو رفته پاپتی صداتو رو من بلند می کنی ؟؟؟فرنود جلو اومد بند کیفشو توی چنگش گرفت یلدا تکیه اش و به نرده ها داد فرنود صورتشو جلو کشید و گفت : با تمام احترامی که برای خودت و پدرت قائلم ادامه بدی دهنتو پر خون می کنم !!!یلدا با خشونت دست فرنود و پس زد و پله ها رو پایین رفت فرنود همونطور که دستشو به نرده ها تکیه داده بود دست دیگه اشو لابه لای موهاش فرو برد و پله ها رو سریع پایین رفت !!!آروم راه رفته رو برگشتم حس می کردم شونه هام عقب افتادند پاهامو کلش کلش روی زمین می کشیدم خودم و داخل خونه انداختم مدارک فرنود هنوز توی چنگم بود باز صدایی از درونم گفت : دیدی ؟؟؟ دیدی حتی اسمتو صدا نزد ...نگفت یغما گفت اون ...تو هنوز براش اونی ....می خواست دهنشو سرویس کنه ...یه لحظه خنده ام گرفت ...فقط یک لحظه ...دیدی به دوستاش گفته بود تو چجوری وارد زندگیش شدی ؟؟؟ بگو چرا فواد اینقدر به پروپات می پیچید گفته دختری که خانواده اش واسه نجات جون برادرش مفت و ارزون دادنش به یکی دیگه چرا ما هم یه ناخنکی نزنیم ؟؟؟؟واقعا ؟؟؟ این قدر ارزون بودم ؟؟؟؟ این قدر که همچین فکری از ذهن فواد خطور کنه ؟؟؟ به زور جلوی ریزش اشکام و گرفته بودم ...چه فشاری و متحمل می شدم ...تو افکار خودم تو تنهایی خودم ...تو ارزونی خودم دست و پا می زدم که در باز شد ...می دونستم فرنوده ولی همچنان مشغول دست و پا زدن بودم مثل مواقع دیگه حضور یه نفر دیگه نتونست من و از خودم جدا کنه !!!!حس کردم نگاهشو سرتاسر خونه چرخوند و به سمت اتاق رفت می دونستم دنبال چیزیه که تو چنگ منه !!!!الان خیلی چیزا تو چنگ منه ؟؟؟ جون برادرم !!!! آرامش پدر مادرم !!! قلب ضعیف مادر جان !!! پلک خیس عمه شهلا !!! آینده پرنوش !!!! آرزوی دوس دخترای فرنود !!! خونه فرنود شیش دنگ !!!! کیف پول فرنود !!!!نفهمیدم صدام زد ؟؟؟؟ گفت یغما ؟؟؟ مگه اون نبودم ؟؟؟؟ مگه دختر رنگ و رو رفته نبودم ...



  • رمان قلب های بی اراده

    نازنین: بیا تو.فرهاد: اجازه هست یا خلوتت به هم می خوره؟نازنین: اختیار ما دست شماست، بفرمایید.فرهاد در گوشه ای از تخت نشست و نگاهی به در و دیوار انداخت و سپس یه نازنین خیره ماند. نازنین سکوت اختیار کرده بود. سرانجام فرهاد گفت:ـ نازنین من خوشحالم که تغییر عقیده دادی، ولی نمی دونم چرا امروز این قدر ناراحتی. اتفاقی افتاده؟نازنین پوزخندی زد و گفت: ـ چه کسی گفته که من تغییر عقیده دادم؟فرهاد با حیرت پرسید:ـ یعنی تو پیغام نفرستادی؟نازنین: نه.فرهاد: چقدر ساده لوح بودم.و سپس برخاست و در اتاق قدم زد. با عصبانیت گفت:ـ پس بگو منو مسخره کردی. منو خانواده مو به بازی گرفتی.نازنین: من نمی دونم این وسط کی می بره و کی می دوزه اما من هیچ کاره ام.فرهاد: یعنی تو خبر از هیچی چیزی نداری؟ پس عموجون چی می گفت؟نازنین: ببین فرهاد، رک و راست بهت بگم پدرم اصرار به این ازدواج داره و من هیچ تمایلی ندارم.فرهاد: حالا تو گوش کن. من دیگه خسته شدم از این که تو فامیل و در و همسایه تو دهن ها افتادم. خجالت می کشم، پس به زورم که شده باهات ازدواج می کنم، چون دوستت دارم و نمی خواهم از دستت بدم. حالا خود دانی.وقتی صحبت فرهاد تمام شد، از اتاق خارج شد و در را به هم کوبید و نازنین را هاج و واج بر جای گذاشت.تمام ساعات روز و شب برای نازنین چون کابوسی می ماند. پدر او را رها کرده بود و مادر در خود فرو رفته و خواهرها درد او را حس نمی کردند. چند بار ناخودآگاه به طرف تلفن عمومی کشانده شد و شماره ی شرکت را گرفت، اما چیزی جز بوق ممتد نمی شنید. می خواست با شراره تماس بگیرد، اما از دست او هم کاری برنمی آمد. باور نمی کرد که پدر و عمویش قرار خرید را برای آخر هفته گذاشته باشند. هر روز که می گذشت نازنین بیشتر در خود فرو می رفت. حس می کرد آتشی در تنش شعله ور است و او را می سوزاند. سرانجام عشق پیروز شده بود و او را می سوزاند و می خواست از بین ببرد. وقتی در آینه به خود می نگریست احساس سوزش در صورتش او را به وحشت می انداخت. چشمانش با او غریبه شده بود. جایی را می نگریست که او نمی دید. احساس دلتنگی عجیبی داشت.هرچه به روز های آخر هفته نزدیک می شد، دردی عمیق در جانش تیر می کشید. مادر متوجه ی بی اشتهایی و رنگ پریدگی او شده بود و مدام او را تشویق به خوردن و اینکه نگران آینده نباشه می کرد، اما نازنین چون مجسمه ی بی روحی به مادر می نگریست. وقتی مادر روز پنجشنبه به او گوشزد کرد که حاضر شود و زن عمو و فرهاد را منتظر نگذارد، از خواب بیدار شد. فکر دیدن فرهاد او را دچار #### می کرد. وقتی ساعت 4 مادر دید نازنین همچنان نشسته و به کتابی که روی زانوانش است خیره مانده، به سراغ کمد او رفت و لباسی را انتخاب نمود و او ...

  • تاریخچه جنگ های صلیبی

    برای دیگر کاربردها، جنگ‌های صلیبی (ابهام‌زدایی) را ببینید.جنگ‌های صلیبیزماناز ۱۰۹۵ تا ۱۲۹۱مکانآسیای صغیر، خاورمیانه، شمال آفریقانتیجهاشغال اورشلیم توسط مسیحیان و سپس بازپسگیری آن توسط مسلمانانعلت جنگپس گرفتن شهر مقدس مسیحیان، اورشلیم از مسلمانانفرماندهان و رهبرانریچارد شیردلفیلیپ دوم (پادشاه فرانسه)آلکسیوس یکمسیگور یکم (پادشاه نروژ)لوئی هفتمآفونسو یکم (پادشاه پرتغال)فردریک بارباروسا (امپراتور روم مقدس)هاینریش ششم (پادشاه آلمان)فردریک دوم (امپراتور مقدس روم)لویی نهم (پادشاه فرانسه)ادوارد یکم انگلستانصلاح الدین ایوبیآلپ ارسلان (پادشاهسلجوقی)کامل (سلطان ایوبی)قلیچ ارسلان (پادشاهسلجوقیان روم)بایبرس (پادشاه مملوکی)الاشرف خلیل (پادشاهمملوکی)نورالدین زنگی (پادشاه زنگی)عماد الدین زنگی‎ (پادشاهزنگی)جنگ‌های صلیبی به زنجیره‌ای از جنگ‌های مذهبی گفته می‌شود که به دعوت پاپ توسط شاهان و نجبای اروپایی داوطلب برای بازپس‌گیریسرزمین‌های مقدس از دست مسلمانان برافروخته‌شد. صلیبیان از جای‌جایاروپای غربی در جنگ‌هایی مجزا بین سال‌های ۱۰۹۵ تا ۱۲۹۱ شرکت‌داشتند. جنگ‌های مشابهی نیز در شبه‌جزیره ایبری و شرق اروپا تا قرن ۱۵ میلادی برپا بود. مبارزان صلیبی یا به اختصار صلیبیان مسیحیان کاتولیکی بودند که علیه مسلمانان و مسیحیان ارتدوکس در قلمرو روم شرقی و در ابعاد کوچکتر با اسلاوهای و بالتهای پگان، مغولها، و خوارج مسیحی جنگیدند[۱]؛ گرچه در بازه‌هایی مسیحیان ارتدوکس با آنها متحد شده، علیه مسلمانان می‌جنگیدند. صلیبیان توسط پاپ مورد تکریم قرار گرفته و آمرزیده‌می‌شدند.[۱][۲]صلیبیان در ابتدا با هدف بازپس‌گیری اورشلیم و سرزمین‌های مقدس از دستمسلمانان شروع به جنگ کردند و مبارزات آنها در حقیقت پاسخی بود به درخواست رهبران امپراتوری روم شرقی برای جلوگیری از پیشروی ترکان سلجوقی در آناتولی. همچنین، عبارت جنگ‌های صلیبی برای توصیف مبارزاتی همزمان و پس از آن در قرن ۱۶ به کار می‌رود[۳] که در خارج ازشام[۴] به دلایل مختلف مذهبی، اقتصادی و سیاسی معمولاً علیه پگانها و خوارج مسیحی و افراد تکفیر شده[۵] انجام‌شد. رقابت‌ها بین مراکز قدرت مسیحی و مسلمان گهگاه منجر به اتحاد بین جناحهای مذهبی در برابر مخالفان خود شد، مانند اتحاد مسیحیان با سلجوقیان روم در جنگ صلیبی یکم.در مارس ۱۰۹۵ در شورای پیاچنزا، سفیران آلکسیوس یکم امپراتور روم برای حفاظت امپراتوری از حملات ترکان سلجوقی درخواست کمک کردند. بعدها در همان سال در شورای کلرمونت، پاپ اوربان دوم همه مسیحیان را برای ...

  • جنگ‌های صلیبی

       جنگ‌های صلیبی زمان از ۱۰۹۵ تا ۱۲۹۱ مکان آسیای صغیر، خاورمیانه، شمال آفریقا نتیجه اشغال اورشلیم توسط مسیحیان و سپس بازپسگیری آن توسط مسلمانان علت جنگ پس گرفتن شهر مقدس مسیحیان، اورشلیم از مسلمانان جنگندگان مسیحیان مسلمانان فرماندهان ریچارد شیردل فیلیپ دوم (پادشاه فرانسه) آلکسیوس یکم سیگور یکم (پادشاه نروژ) لوئی هفتم آفونسو یکم (پادشاه پرتغال) فردریک بارباروسا (امپراتور روم مقدس) هاینریش ششم (پادشاه آلمان) فردریک دوم (امپراتور مقدس روم) لویی نهم (پادشاه فرانسه) ادوارد یکم انگلستان صلاح الدین ایوبی آلپ ارسلان (پادشاه سلجوقی) کامل (سلطان ایوبی) قلیچ ارسلان (پادشاه سلجوقیان روم) بایبرس (پادشاه مملوکی) الاشرف خلیل (پادشاه مملوکی) نورالدین زنگی (پادشاه زنگی) عماد الدین زنگی‎ (پادشاه زنگی) جنگ‌های صلیبی به زنجیره‌ای از جنگ‌های مذهبی گفته می‌شود که به دعوت پاپ توسط شاهان و نجبای اروپایی داوطلب برای بازپس‌گیری سرزمین‌های مقدس از دست مسلمانان برافروخته‌شد. صلیبیان از جای‌جای اروپای غربی در جنگ‌هایی مجزا بین سال‌های ۱۰۹۵ تا ۱۲۹۱ شرکت‌داشتند. جنگ‌های مشابهی نیز در شبه‌جزیره ایبری و شرق اروپا تا قرن ۱۵ میلادی برپا بود. مبارزان صلیبی یا به اختصار صلیبیان مسیحیان کاتولیکی بودند که بر علیه مسلمانان و مسیحیان ارتدوکس در قلمرو روم شرقی و در ابعاد کوچکتر با اسلاوهای و بالتهای پگان، مغولها، و خوارج مسیحی جنگیدند[۱]؛ گرچه در بازه‌هایی مسیحیان ارتدوکس با آنها متحد شده، برعلیه مسلمانان می‌جنگیدند. صلیبیان توسط پاپ مورد تکریم قرار گرفته و آمرزیده‌می‌شدند.[۱][۲] صلیبیان در ابتدا با هدف بازپس‌گیری اورشلیم و سرزمین‌های مقدس از دست مسلمانان شروع به جنگ کردند و مبارزات آنها در حقیقت پاسخی بود به درخواست رهبران امپراتوری روم شرقی برای جلوگیری از پیشروی ترکان سلجوقی در آناتولی. همچنین، عبارت جنگ‌های صلیبی برای توصیف مبارزاتی همزمان و پس از آن در قرن ۱۶ به کار می‌رود[۳] که در خارج از شام[۴] به دلایل مختلف مذهبی، اقتصادی و سیاسی معمولا بر علیه پگانها و خوارج مسیحی و افراد تکفیر شده[۵] انجام‌شد. رقابت‌ها بین مراکز قدرت مسیحی و مسلمان گهگاه منجر به اتحاد بین جناحهای مذهبی در برابر مخالفان خود شد، مانند اتحاد مسیحیان با سلجوقیان روم در جنگ صلیبی یکم. صلیبیان در ابتدا موفقیت‌های موقتی داشتند، اما سرانجام از سرزمین‌های مقدس بیرون رانده‌شدند. بااین حال جنگ‌های صلیبی تاثیرات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مهمی بر اروپا گذاشت. به‌خاطر درگیری‌های درونی بین شاهان و مراکز قدرت مسیحی برخی ...

  • رهنورد راه سبز به گوش باش که از مادران این سرزمین برایت بگویم !

    رهنورد راه سبز به گوش باش که از مادران این سرزمین برایت بگویم !

    تو که لایق بهترین تودیعات از جانب آمریکایی ! بخوان و ببین که اینانند شیرزنان ایران زمین که ما تا قیام قیامت بدانها مفتخریم  . . . اولی را از سرزمین دلیران ، سرزمین غرش شیران ، سرزمین مردان و زنان با ایمان و در یک کلمه سرزمین کرد ایران برایت می گویم . . . آنجا که تو به همراه همسر ساده لوحت فرش قرمز برای بدخواهان سنتی این سرزمین پهن کرده بودی و بر ناموس و حیای میهن شهیدان چوب حراج زده بودی چند نسل قبل تر شیرزنی از دیار خطه ی کرد ، تبر به دست گرفته بود و  دشمن خونخوار این دیار را تکه تکه می کرد . . . آری . . . می نویسم از فرنگیس حیدرپور ، مادر رشید ایران زمین که نام و هیبت زینبی وارش هنوز هم بر قامت بعثیان لرزه می افکند . . . آنجا که تو ندای نه غزه نه لبنان سر میدادی نماد مقاومت زن ايراني این چنین پاسخ داد :جنايات اشغالگران صيهونيست در غزه، قلب هرانسان آزاده‌اي را به درد مي‌آورد و زماني كه مي‌بينم چگونه عليه مردم مظلوم فلسطين، اين همه ظلم صورت مي‌گيرد و كودكان و زنان بي‌دفاع مورد هجوم وحشيانه اسرائيل قرار مي‌گيرند، آرزومي‌كنم كاش در غزه بودم تا بار ديگر براي اسلام مبارزه مي‌كردم.وي ادامه داد: ديدن صحنه‌هاي تكان‌دهنده هجوم صهيونيست‌ها در غزه و جنايت اخيرشان در حمله به كشتي‌ كمك‌هاي انسان‌دوستانه مرا به‌ياد مظلوميت ملت خودمان در دوران دفاع مقدس مي‌اندازد و بغض همه وجودم را فرامي‌گيرد.حيدرپور ادامه داد: زنان فلسطين بايد با مقاومت، پايداري و استقامت از زنان ايران كه در دوران دفاع مقدس، شيرزنانه و دلاورانه، دفاع كردند، الگو گرفته و در دفاع از كشور خود پيشقدم باشند چرا كه با دشمن بايد جنگيد تا دين و ميهن‌ حفظ شود.وي در پايان گفت: آنچه سبب پيروزي ما در دوران دفاع مقدس شد پيروي از امام(ره) و ولايت بود و دشمنان بدانند ما با اطاعت از رهبري معظم انقلاب، هرگاه لازم باشد براي دفاع از اسلام و كشور اسلامي‌مان جان خود را فدا مي‌كنيم. آری این است فرق تو با اسطوره ی زنان و مردان ایران زمین یعنی فرنگیس حیدر پور . . . راستی . . . آمنه وهاب زاده را می شناسی؟ میدانم که نشناختی . . . آخر قهرمانان زندگی تو کسانی همچون هیلاری کلینتون هستند . . . تو را چه با غیرت و شجاعت شیرزن اردبیلی . . . همان آرپی جی زن و تک تیرانداز بی مانند که دمار از روزگار بعثی ها در آورد . . . رویت سیاه رهنورد . . . آمنه 7 بار مجروح شد و باز برخواست و به میدان رزم رفت تا نبیند آن روزی را که دشمن به میهن تجاوز کرده و معجر از سر مسلمانی بکشد . . . رویت سیاه که به خودت اجازه دادی با آن اشعار فریبنده ات فریاد با موسوی بی روسری سر دهند . . . آری می نویسم از آمنه وهاب زاده ...

  • رمان نیش 3

    چهارشنبه عصر بود .نمی دانست چرا هر کار کرد راضی نشد از کیوان کمک بخواهد . او به خاطر هر جنس لطیفی ، همه کار می کرد ...حتی زیر اب رفیقش را هم میزد.و با اینکه اصلا دلش نمی خواست اما پنج دقیقه ای می شد با حنانه توی کافی شاپ بهداد ، منتظر سفارششان بودند .صبح که زنگ زدو با کلی منت به خواهرزاده اش گفت " می خوام با یه دختری بیام کافی شاپت ..."بهداد هنگ کرد و سریع گفت" دایی جون هر وقت اومدی قدمت رو تخم چشمام ..."با خودش فکر کرد"به خاطر یه عشق و حال ِ ساده باید دم ِ این بهداد ِ تاپاله رو هم بگیرم "حنانه به دوروبرش نگاه می کرد .پیروز کنایه زد: تا حالا کافی شاپ اومدی ؟-هان؟!پیروز بی حوصله گفت:چه خبر ؟و توی دلش گفت" اه لعنتی ...منو چه به دختر بازی "-خوبه ...پیروز پوزخندی زدو گفت: کی خوبه ؟ محمد جان ...-چه گیری دادی بـ ...پیروز با نگاه تمسخرامیزش به صورت زیبای حنانه خیره شد که حرف توی دهانش ماندو نگاه خیره و متعجبش به پشت سرش دوخته شد.-هان چیه ؟برگشت ببیند چه چیزی باعث تعجب حنانه شده که چشمانش از شگفتی گرد شد . مادرش ، پوری و پیمانه در استانه ی در کافی شاپ ، چشم چرخاندند و با دیدن اندو به طرف میزشان امدند .پیروز برخاست و قبل از اینکه فکر کند همه چیز خیال است متوجه برق چشمان شرر بار بهداد شد و با نفسهای خشم الود به استقبال مادرو خواهرانش رفت و اهسته غرید: شما اینجا چه کار دارین ؟پیمانه از کنارش رد شدو گفت: برو ببینم زن داداشم کیه !چشمان ِ پیروز داشت از حدقه در می امد و با التماس به پوری زل زد اما او دست مادرش را کشیدو تا پیروز به خودش بجنبد ،سه تایی مقابل حنانه که او هم دست کمی از پیروز نداشت جا خوش کردند .کلافه و مستاصل گفت"ای خدا چرا همچی میشه من این دختره رو واسه ...؛ اینا چرا ..."و با تمام خشم و کینه به سمت پیشخوان رفت اما بهداد سریع از در بیرون زد و پیروز بعد از کمی دوندگی و هن و هن توانست گوشه ی ژاکت طوسی ِ بلندش را به چنگ بیاورد .غضبناک فریاد زد: مرتیکه ی بی شعور واسه چی خبرشون کردی !بهداد نفس نفس زنان گفت: اولا من فقط امارتو به مامانم دادم اون خودش زنگ زده به مامانی و خاله پوری ...ثانیا این واسه خاطر اون شکری خوری ِ شما که برگشتی به مامانم گفتی ،بهداد همه کاره س ...پیروز با نفرت گفت: خاک تو سرت بچه ننه ی انگل ... اگه کاری نکردم رسیدن به هنگامه واسه ت بشه ارزو ...مرد نیستم بهداد !کمی که دور شد ،بهداد جراتی یافت و گفت : دایی چه خوش سلیقه ای ها زن داییم چه خانومه !و تا پیروز چرخید پا به فرار گذاشت .پای رفتنش به کافی شاپ نبود . اصلا دیگر حوصله ی حنانه را هم نداشت حوصله ی دختر بازی را هم نداشت اصلا به او نیامده فکرای +18 توی سرش پرورش بدهد . بعد هم برای دلداری دادن ...