جملات زیبای تقدیم پایان نامه

  • جملات زیبا و آموزنده تقدیم شما

    جملات زیبا و آموزنده تقدیم شما

    میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ات می کرد بهت چی گفت ؟ جایی که میری مردمی داره که می شکننت  نکنه غصه بخوری من همه جا باهاتم . تو تنها نیستی . توکوله بارت عشق میزارم که بگذری، قلب میزارم که جا بدی،  اشک میدم که همراهیت کنه، ومرگ که بدونی برمیگردی پیشم انسان ساده ای می تونه دانه های یک سیب را بشماره.تنها خداوند  میتوانه سیب های یک دانه را بشماره یک کافر نمی تونه خدا رو پیدا کنه همانطور که یک دزد نمیتونه یک پلیس  رو پیدا کنه خداوند هر یک از ما را قدری دوست دارد که گویی تنها یکی از ما وجود  دارد خدا باید خیلی از گناهان و تنهایی ها خسته باشه ،چرا که این، تنها  چیزیه که ما به او میدیم خداوند یک پیشخدمت بزرگ نیست که ما با فشار دکمه ازش بخواهیم  کارها رو انجام بده زمانی که تسلیم باشی؛ تمام هستی از تو حمایت میکند.هیچ چیز با تو  مخالف نخواهد بود. زیرا تو با هیچ چیز مخالف نیستی.خودت را بپذیر؛ هر چه که هستی. حتی اگر نقصی هم داری آن را  بپذیر. تنها آن هنگام قادری دست از جنگ با خودت برداری و آسوده  باشی. زندگی یعنی آموختن صلح. صلح با دیگران نه، با خودت.عشق یک تجربه هست ولی زبان بسیار مکار است. پس مراقب زبانت  باش.سکوت را بر خودت تحمیل نکن. هیچ چیز را بر خودت تحمیل نکن. شادی  کن؛ آواز بخوان. بگذار ذهنت خسته شود. آنگاه رفته رفته لحظات  کوچکی از سکوت و آرامش واردت میشود.توانایی عشق ورزیدن؛ بزرگترین هنر جهان است.اگر بتوانی دیگری را همانطور که هست؛ بپذیری و هنوز عاشقش  باشی؛ عشق تو واقعی است.  وقتی با عشق به دیگری بنگری؛ او والا میگردد و منحصر به فرد.هر گاه عاشق باشی احساس عجز کامل میکنی. درد عشق هم همین  است. زیرا تو میخواهی هر کاری را برای معشوقت انجام دهی اما  میفهمی که کاری از دستت بر نمی آید. اما عشق یعنی همین که  تمام فکرت؛ خدمت به دیگری باشد حتی اگر از عهده ات بر نیاید.تو نمیتوانی انسانی را تصاحب کنی. زیرا او یک شخص است. تصاحب فقط با  اشیاء ممکن است. اگر هنوز به دنبال تصاحبی؛ عشق تو شهوت است. اگر نتوانی با معشوقت ساکت بمانی؛ بدان که هنوز عاشق نشده ای.تنها راه کسب عشق؛ از طریق همین عشق میسر میشود. هر چه  بیشتر ایثار کنی؛ بیشتر میگیری.والاترین انسان کسی هست که با عزمی شکست ناپذیر؛ انتخاب کند.هر موجودی؛ یک سرود الهی است. بی همتا؛ منحصر به فرد؛ تکرار  نشدنی و غیر قابل مقایسه.اگر بتوانی تماماً و یک دل عشق بورزی؛ از عمق دلت؛ زندگی تو سرشار  از شادی و احساس میشود. نه تنها برای خودت بلکه برای دیگران  هم . اصلاً تو برای دنیا برکت و نشاط خواهی شد.   اگر عشقی احساس نمیکنی؛ تظاهر نکن. سعی نکن نمایش بدهی که  عاشقی. حتی اگر خشمگینی بگو که ...



  • نامه ی تشکر آمیز همسری به همسری

    متشکرم:برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی.برای همه وقت هایی که به حر ف هایم گوش کردی.برای همه وقت هایی که به من شهامت و جرأت دادی.برای همه وقت هایی که با من شریک شدی.برای همه وقت هایی که با من به گردش آمدی.برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی.برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی.برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی.برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من هستی.برای همه وقت هایی که گفتی "دوستت دارم".برای همه وقت هایی که در فکر من بودی.برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی.برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی.برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی.برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی. برای همه وقت هایی که در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی.به خاطرهمه این ها، هیچ وقت فراموش نکن که:همیشه برای گوش دادن به حرف هایت آمادگی دارم. همیشه پشتیبانت هستم.من مثل کتابی گشوده برایت خواهم بود.فقط کافی است چیزی از من بخواهی، بلافاصله از آن تو خواهد شد.می خواهم اوقاتم را در کنار تو باشم.من کاملاً به تو اطمینان دارم و تو امین من هستی.در دنیا تو از هر چیزی برایم مهمتر هستی.همیشه دوستت دارم، چه به زبان بیاورم چه نیاورم.همین الان در فکر تو هستم.تو همیشه برای من شادی می آوری به خصوص وقتی که لبخند بر لب داری.من همیشه برای تو این جا هستم و دلم برایت تنگ است.هر وقت که احتیاج به درد و دل داشتی روی من حساب کن. تو در تمام ضربان های قلبم حضور داری.

  • "نامه یک زن ایرانی به مرد هموطنش.نامه بسیار زیبا

    حرفهای سر بستهی یک زن و مرد ایرانی ! "نامه یک زن ایرانی به مرد هموطنش" پیاده از کنارت گذشتم، گفتی: "قیمتت چنده خوشگله؟" سواره از کنارت گذشتم، گفتی: "برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!" در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو پشت سر من بلندگفتی: "زهر مار!" در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت فحش خواهر و مادر بود در پارک، به خاطر حضور تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم نتوانستم به استادیوم بیایم، چون تو شعارهای آب نکشیده میدادی من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی! تو ازدواج نکردی و به من گفتی زن گرفتن حماقت است من ازدواج نکردم و به من گفتی ترشیده ام عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد من باید لباس هایت را بشویم و اطو بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگویند آقای دکتر وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است نه دیگر من به حقوق خود واقفم، و برای گرفتن برابری در مقابل تو تا به انتها استوار و مستحکم ایستاده ام زیرا به هویت خود رسیده ام، به هیچ وجهی از حق خود نخواهم گذشت من با تو برابرم، مرد احتیاجی ندارم که تو در اتوبوس بایستی تا من بنشینم احتیاجی ندارم که تو نان آور باشی احتیاجی ندارم که تو حامی باشی خودم آنقدر هستم که حامی خود و نان آورخود باشم با تو شادم آری، اما بدون تو هم شادم! من اندک اندک می آموزم که برای خوشبخت بودن نیازمند مردی که مرا دوست بدارد نیستم من اندک اندک عزت نفس پایمال شده خود را باز پس می گیرم به من بگو ترشیده، هرچه می خواهی بگو. اما افتخار همبستری و همگامی با مرا نخواهی یافت تا زمانی که به اندازه کافی فهمیده و باشعور نباشی گذشت آن زمان که عمه ها و خاله هایم منتظر مردی بودند که آنها را بپسندد و در غیر اینصورت ترشیده می شدند و در خانه پدر مایه سرافکندگی بودند امروز تو برای هم گامی با من(و نه تصاحب من - که من تصاحب شدنی نیستم)باید لیاقت و شرافت و فروتنی خود را به اثبات برسانی حقوقم را از تو باز پس خواهم گرفت. فرزندم را به تو نخواهم داد خودم را نه به قیمت هزار سکه و یک جلد کلام الله که به هیچ قیمتی به تو نخواهم فروخت روزگاری می رسد ...

  • نامه ی برای پسرم برای زمانی که خداوند به تو فرزند دختر عطا می کند.

    نامه ی برای پسرمپسرم تو زمانی پدر خواهی شد و شاید خداوند به تو فرزند دختری عطا کردپسرم سالهای شگفت انگیزی با دخترت داری !!!در هفته اول تولدش این موضوع را درک خواهی کردکه او دختر استو به مانند تمامی دخترها سعی در جذب دیگران خواهد داشت .پدر بودن تو نیز این حقیقت را تغییر نمی دهد.این حقیقت را بپذیر که با هر رفتارشبرتو تاثیر گذار خواهد بود .از همین سن تلاش کن با او رابطه موثری داشته باشی منتظر نباش پانزده ساله شودزیرا در آن زمان ایجاد ارتباط بسیار سخت خواهد بود.پسرم وقتی که از سر کار به خانه باز می گردیاو را در آغوش بگیر این کار برای هر دوی شما لازم است او را در آغوش بگیر و تکان بده و برایش آواز بخواناو عاشق شنیدن صدای توست !وقتی که خردسال است بگذار روی سینه ات بخوابد زیرا به آرامی ، دنیا برایش معنی می یابد.پسرم اجازه بده وارد دنیایت شودبگذار ببیند که چگونه صورتت را اصلاح می کنیو یا کار دیگری انجام میدهی مهم نیست که چه کاری انجام می دهی .او فقط عاشق بودن در کنار توست.پسرم کلمه " بابا " را دائماً برایش تکرار کن .شاید اولین کلمه ی که یاد بگیرد همین باشد .برای شام ،  بیرون بروید ،  باهم ، فقط خودتان دو نفری .این حقیقت را بپذیر که نمی توانی برای همیشه او را در آغوشت این طرف و آن طرف ببری او درنهایت به تنهایی راه رفتن را خواهد آموخت .پسرم هرگز فراموش نکن که شخصیت تو ، شخصیت او را می سازد .از همان دوران بچگی ، یک گردنبند زیبا برایش بخرو همانطور که بزرگتر می شود ، زنجیر گردنبند را بلند تر کن .گاهی موهایش را شانه بزن از اینکه چقدر این کار برایش لذت بخش است ، شگفت زده خواهی شد .از او بخواه تا در مورد عروسکهایش ، قصه ی برایت تعریف کند .پسرم عکسی از خودت به او بده تا در اولین کیفی که دارد بگذاردشاید برای همیشه اینکار را انجام دهد .پسرم به زودی متوجه خواهی شد که دختر بچه ها دوست دارند چهره خود را نقاشی کنند و وقتی که بزرگتر میشونددوست دارند صورتشان را آرایش کنند .راستی پسرم تا یادم نرفته این مسئله بسیار مهم است که حتما ً ...برای شام خانه باشی . پسرم هرگز لذت تماشای او و مادرش را در کنار هم از دست نده .پسرم, این روزها که مینویسم هنوز پسـرکی هستم ؛  پســرکی کــه روزی مــــرد میشـود , پـدر میشود...  پـــــدرِ تو...

  • نامه های نادر ابراهیمی به همسرش(2)

    نامه بیست و یکم عزیز من! خوشبختی نامه ای نیست که یک روز، نامه رسانی، زنگ در خانه ات را بزند و آن را به دست های منتظر تو بسپارد. خوشبختی،ساختن عروسک کوچکی ست از یک تکه خمیر نرم شکل پذیر...به همین سادگی، به خدا به همین سادگی؛ اما یادت باشد که جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه هیچ چیز دیگر...خوشبختی را در چنان هاله ای از رمز و راز ، لوازم و شرایط، اصول و قوانین پیچیده ی ادراک ناپذیر فرو نبریم که خود نیز درمانده از شناختنش شویم...خوشبختی، همین عطر محو و مختصر تفاهم است که در سرای تو پیچیده است...   نامه ی بیست و دوم عزیز من! گاهی که از روند روزگار، زیر لب، شکایت می کنی، و اظهار تعجب از این که زندگی، با من و تو نیز ، گهگاه، سر مدارا نداشته است، این گونه به نظر می رسد که تو هنوز هم، زندگی را چیزی مستقل از زندگان می بینی، که به راه خود می رود و آنچه خود می خواهد انجام می دهد؛ و این، البته خوب می دانی که درست نیست. ما بر سر این مسأله، سالهاست که به وحدت نظر رسیده ایم و اراده به تردید نیز نکرده ایم:زندگی، در بسیاری از لحظه ها، عاری از هر نوع معنا و مفهومی ست. این، ما هستیم که با مجموعه ی عملکردهایمان به زندگی معنا و مفهوم می بخشیم. زندگی، به خودی خود، نه بد است نه خوب، نه تلخ است نه شیرین، نه ظالمانه و نه سرشار از عدالت...انسان، فقط یک موجود زنده نیست؛ بلکه خود، هم زنده است و هم زندگی ست.می دانم...راست می گویی... این سخنان را بارها و در هر جا که توانسته ام گفته ام؛ و نیز گفته ام که این حوادث نیستند که انسان را امیدوار یا ناامید می کنند؛ این طرز نگاه کردن ما به حوادث است و زاویه ی دید ما، که مایه ی اصلی یأس و امید را می سازد.انسان هنوز یاد نگرفته آنگونه به حوادث نگاه کند که تلخ ترین و دردناک ترین آنها راهشیارکننده، نیرودهنده، تجربه بخش، برانگیزنده و آینده ساز ببیند.استخراج قدرت از درون ضعف، استخراج ایمان از قلب بی ایمانی، بیرون کشیدن آرامش از اعماق آشفتگی ها، و تراشیدن و سخت تراشیدن سنگ حجیم و بی قواره ی سرخوردگی ها، آنگونه که از درون آن ، پیکره ی صیقل و سنگی و استوار دلبستگی به آینده بیرون کشیده شود - این، وظیفه ی انسان عصر ماست، و این وظیفه ی من و توست به عنوان آدمهایی که ناگزیر، عصر خویش را پذیرفته ایم و با آن درگیر شده ایم. بانوی من! باور کن که این نگاهی بسیار فلسفی، پیچیده و عمیق به زندگی و ارزش های آن نیست، این فقط ساده نگاه کردن است؛ ساده و صادقانه و سازنده نگاه کردن.ما روزگار خویشتنیم، زمان و زمانه ی خویشتنیم، و جایگاه خویشتن.ما نفس زندگی هستیم، و ماده ی زندگی، و روح زندگی...آیا زندگی را چگونه می خواهی؟ما را آنگونه بخواه، ...