جملات زیبا برای خوش آمدگویی

  • خوش آمدگویی.زیباساز وبلاگ

    خوش آمدگویی.زیباساز وبلاگ



  • دل شکسته ...

    دل شکسته را بند هم که بزنی ،

  • جملات زیبا

    جملات زیبا

    با مشکلات روبه رو شو... اگر از آنها فرار کنی آنها به دنبالت می آیند تا تو را شکست دهند.   یاد بگیر قدر چیزی را که داری بدانی... قبل از اینکه زمانه به تو یاد دهد باید قدر چیزی را که داشتی می دانستی.     کسی که اعتقاد دارد دیگران باید مشکلاتش را حل کنند همانند کسی است که برای گذر از رودخانه منتظر است تا آب آن خشک شود.     آرزوهایت را برآورده می کند... آن خدایی که برای خنداندن گلی آسمان را می گریاند.  

  • تقدیم به بهترین همسر دنیا ....

    تقدیم به بهترین همسر دنیا ....با آمدن تو بهترین و زیبا ترین لحظات وارد کلبه خوشبختیمان شدتو را از خدایی خواستم که به رحمت بی کرانش ایمان دارمپس برایم بمان و بدان که تا بی نهایت عاشقانه دوستت دارم

  • خوش آمدگویی

    خوش آمدگویی

                                                                     سلام من رضا هستم مدیر وبلاگ :   ❤☃ ــــلحظــــهـــ ـهای بی ــتــــو ☃❤     امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ بگذرانید...   و از مطالب لذت ببرید...   با نظر و انتقادات شما این وبلاگ بهتر خواهد شد..   پس نظر یادتون نره                                                                          

  • غار ثور و اعجاز خدا

    پس از خروج پیامبر به سمت مدینه مشرکین که بار دیگر خود را شکست خورده و نقشه شان را نقش برآب می دیدند با سرعت به این طرف و آن طرف رفته و در کوهها و دره ها به جستجوی پیامبر (ص) پرداختند.در پاره ای از روایات آمده است: در میان قریش مردی بود به نام «ابوکرز» - در برخی روایات سراقه گفته شده - او از قبیله ی خزاعه بوده و در شناختن رد پای افراد مهارتی بسزا داشت، به همین جهت چند نفر از مشرکین سراغ او رفتند و از وی خواستند تا رد پای رسول الله (ص) را بیابد ابوکرز اثر قدمهای رسول الله (ص) را از در خانه ی آن حضرت نشان داد و به دنبال آن همچنان پیش رفت تا جائی که ابوبکر به آن حضرت ملحق شده بود. در این هنگام گفت: «در اینجا ابی قحافه (= پدر ابوبکر) یا پسرش نیز به او ملحق شده!» آنها به دنبال رد پاها همچنان تا در غار پیش آمدند، پیامبر و ابوبکر در غار ثور بودند و از شکافی که از آن وارد شده بودند بیابان و صحرا را می نگریستند، به فرمان خداوند متعال عنکبوتی بر در غار منزل کرده و تار تنیده بود و کبکهائی در آنجا تخم گذاشته بودند بترتیبی که هر کس این صحنه را می دید یقین می کرد سالها کسی از این شکاف عبور نکرده و داخل غار از وجود هر جنبنده ای خالی است. ابوکرز که تا کنار شکاف غار رد پاها را دنبال کرده بود همانجا ایستاده و گفت: «محمد و رفیقش از اینجا نگذشته اند و داخل این غار هم نشده اند زیرا اگر درون آن رفته بودند این تارها پاره می شد و این تخم ها می شکست، دیگر نمی دانم؛ یا در اینجا به زمین فرورفته اند و یا به آسمان صعود کرده اند!» این شد که عده ای از مشرکین از مقابل غار بازگشته دوباره در بیابان در جستجوی رسول الله (ص) پراکنده شدند و عده ای دیگر در اطراف غار به جستجو پرداختند. در این هنگام ابوبکر ترسید و مضطرب شد و چنانچه خداوند متعال در سوره ی توبه آیه ی 39 فرموده است؛ رسول الله (ص) برای اطمینان خاطرش به او گفت: «لا تحزن ان الله معنا» یعنی: «محزون مباش بدرستیکه خداوند با ما (و به همراه ما) ست». و در پاره ای از روایات آمده است ابوبکر با شنیدن این سخن اطمینان بخش نیز آرام نگرفت، در اینوقت یکی از مشرکین روبروی غار نشست تا بول کند، پیغمبر برای دلداری ابوبکر به او فرمود: «اگر اینها ما را می دیدند این مرد اینگونه در برابر غار برای بول کردن نمی نشست». و در روایت دیگری در سیره النبویه ی ابن کثیر ج 2- ص 243 چنین می خوانیم: [وقتی (رسول الله (ص) دید ابوبکر آرام نمی شود به او فرمود: «نگاه کن»- و از طریق اعجاز به او دریا و کشتی ای در یک سوی غار نشان داد- و به او فرمود: «اگر اینها داخل غار شوند ما سوار بر این کشتی شده و خواهیم رفت».]