دانلود متن نمایشنامه طنز

  • طرح نمایش خیابانی با موضوع انقلاب

    طرح نمایش خیابانی:" پیله ی انقلاب" طرح از: محمدجوادصرامی                                                                         نقش آفرینان: سفید پوش(چهار نفر)                  سیاه پوش(دو نفر)                  پیله شیوه اجرایی: فرم و حرکات موزیکال بدون دیالوگ سفید پوشان در حالی که پیله ای را بر بام دستانشان گرفته اند به فضای باز خیابان می آیند.پیله را بر دستانشان می چرخانند و آنرا در میان خود بر روی زمین می گذارند.اطراف آن رغص سمائی می کنند. با حرکات فرمی که به خود می گیرند به سوی دیوارهای فرضی ای که دور تا دور فضای اجرایشان کشیده شده است شروع به شعار نویسی می کنند." مرگ برشاه درود بر انقلابیون و ... شعارهایی است که می نویسند." سفید پوشان خسته می شوند و همزمان به خواب می روند.زمانی می گذرد و صدای جغدی شنیده می شود. سیاه پوشان وارد می شوند و آرام آرام به پیله نزدیک می شوند. یکی از سیاهان هنگام رسیدن به پیله هفت تیری را از زیر لباسش در می آورد و به پیله نشانه می گیرد که ناگهان یکی از سفیدها بیدار می شود و خود را جلوی هفت تیر پرت می کند و تیر به او اصابت می کند و می میرد.دیگر سفید پوشان از صدا بیدار می شوند و برای حفظ پیله به مبارزه با سیاهان می روند.مبارزه را بصورت فیزیکال تئاتر می بینیم.دقایقی به طول می کشد بالاخره سیاهان که حریف سفیدها نمی شوند از صحنه می گریزند.صدای هواپیما شنیده می شود و همزمان سفیدها پژمرده می شوند و به زمین می افتند. مدتی کوتاه می گذرد. پیله تکان می خورد و از خود می شکند. فردی از آن خارج می شود که بدنش از رنگ پرچم ایران رنگین شده است و بر روی سینه اش آرم الله خورده است. او به سوی سفید پوشان می رود و آنان را زنده می کند.سفید پوشان نیز او را بر دستانشان می گیرند و از صحنه خارج می شوند پایان                                           



  • نمایشنامه طنز خیابانی : حامد بابا نامزد می شود

    Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;} امیر  خان : آخه قربان کل  شهر  الان تو میدان مرکزی  در انتظار  نطق  سخنرانی شما هستند (مکث )  نه .. نه قربان  .. خیلی  بد می  شه  می  دونید چقدر  از  تعداد اراتون کم میشه ؟( مکث ) من  سگ کی  هستم تا با شما کل  کل  کنم ... اخه مسئله اینجاست که رقبا از  این مسئلهسو استفاده می  کنند ( مکث ) چشم چشم خودم یه کاری  می  کنم ... خدا حافظ  شما ( تلفن را قطع می  کند )  اخه من با ان همه مردم چه کار  کنم ؟ جواب  مردمو چی  بگم ؟ آبرو حیثتمون میره ( مستهسل  به این سو و ان سو می  رود ) (( حامد بابا  از  سمتی  دیگر  از  خیابان وارد میدان نمایش  می  گردد )) حامد بابا: آب  حوض  خالی  می  کنیم /فرش و قالی  می  شوریم / از  بیکاری  سماغ می  میمکیم / نوار  خالی  گوش  میدهیم / پول  می  گیریم رای  می  دهیم / پوستر  پاره می  کنیم .... (( امیر  خان با دیدن حامد بابا  گویی  که فکری  در  ذهن او خطور  می  کند و در  فکر  فرو می  رود )) امیر  خان : واو خدای  من چقدر  شباهت ؟ انگار  سیبی  هست که به دو نیم شده /////این بهترین راه حله ..   آره ..... اره ( رو به حامد بابا  ) امیر  خان : آهای  اقا بیا اینجا ببینم حامد بابا  : جانم عمو جان ؟ کارت چیه ؟ هر  کاری  هست من برات انجام می  دم / بخدا 2  ماهه بیکار نشستم خون / امشبم عروسی  دارم زنم میخواد بره ناخون بکاره , گفت اگهبا پول  نرم خونه پوستمو می  کنه بجای  ناخون  استفاده می  کنه ....جون مادرت هر  کاری  داری  بگو تا من برات انجام بدم امیر  خان : ببینم .. یه کاری  داری  برات با پرستیژ و با شخصیت ... پول  خوبی  هم بهت میدم  بطوریکه بتونی  برای  خانومت یه باغچه ناخون مصنوعی  بخری  .. هستی  یا نه ؟ حامد بابا : جون من جدی  می  گی  ؟ چرا نیستم .. هستم .. حالا کارت چیه ؟ امیر  خان : ببین من امیر  خان مسئول ستاد انتخاباتی  ...

  • دانلود نمایشنامه کوتاه (2)

    قوی تر، نويسنده : اگوست استریندبرگ مترجم زانیار نقشبندی کاگه کی یو ، نويسنده : سه آمی مترجم قاسم غریفی كلكسیونر ، نويسنده : مشهود محسنیان و هادی جاودانی ما ابرها... نمايشنامه‌اي براي تلويزيون / ساموئل بکت مجلس ایوب پیغمبر(ع) ، نويسنده :  محمدحسن رجایی زفره ای مرگ بر مرگ ، نویسنده : رسول بانگین مرگ تصادفی یک آنار شیست ، نويسنده : داریوفو ، مترجم دکتر حسین اسماعیلی مرگ در پیاده رو ، نويسنده : قاسم غریفی من قاضي‌القضات‌ام كه مرگ مرد مُهر كردم به مِهر! ، نويسنده : نصرالله قادری نظمِ دنیایِ جدید ، نويسنده : هارولد پینتر نفرچهارم ، نويسنده : محمد صالح سلطانی سروستانی نقشه های کارتر ، نويسنده : مشهود محسنیان اتاق زرد ، نويسنده : رضا آشفته افسانه صبا ، نويسنده : بهمن مرتضوی فرشته ها ، نويسنده : علی بانگین مردی که مار شد ، نویسنده : رسول بانگین یکی برای راه ، نويسنده :  از هارولد پینتر نمک فروش (نمکی) ، نويسنده : صادق عاشورپور نوای خون ، نويسنده :  عباس شاهپیری نوبتِ رؤيــت ، نويسنده :  سعید تشکری واگویه های پندار باورمداران در آستانه حضور ، نويسنده : هوشنگ جاوید همسری برای زندگی ، نويسنده :  سیدحسین فدایی هنگامه ای که آسمان شکافت ، نويسنده :  نصرالله قادری هواپيمايي در آسمان ميگذرد ، نویسنده : رسول بانگین یرما ، نويسنده : فدریکو گارسیا لورکا ترجمه ی احمد شاملو زبان كوهستاني ، نويسنده : هارولد پينتر

  • خلاصه 50نمایشنامه ایرانی

    نمایشنامه :هاملت با سالاد فصل نویسنده:اکبر رادی داستان درباره زندگی عروسی است که پس از ۷سال ماه عسل ،داماد را به خانه می‌آورد تا به پدر، عمو، پدربزرگ و اعضای خانواده‌اش معرفی کند. داماد از خانواده‌ای دون‌پایه است و عروس از خانواده‌ای اشرافی، خانواده عروس هرکدام بسته به سلیقه خود انتظاراتی از داماد دارند و او نمی‌تواند انتظارات آنها را به جای آورد،پس آنها به بهانه‌ای کوچک تصمیم به کشتن او می‌گیرند.   نمایشنامه:خیال روی خطوط موازی نویسنده :حمیدرضا آذرنگ این نمایش روایت آدم‌هایی است که محله آنها در کنار خط راه آهن است و همگی یک آرزو دارند و آن امکان سفر به مشهد و زیارت حرم امام هشتم شیعیان است اما مشکل اصلی آنها عدم امکانات مالی برای انجام این سفر است. اما این قطار آرزو هیچوقت از اندیمشک آنها را جلوتر نمی‌برد.   نمایشنامه:هابیل وقابیل نویسنده:علیرضا کوشک جلالی نمایشنامه داستان مردی است نویسنده که همسرش او را ترک کرده است ،با دنیای بیرون رابطه زیادی ندارد ،5 روز به عید مانده و او از همه جا ناامید است در پایان تصمیم به خودکشی می گیرد.   نمایشنامه:زمستان 66 نویسنده :محمد یعقوبی نمایش نامه زمستان 66درباره خانواده ای است كه به خانه جدید اجاره ای خود وارد شده‌اند و این روز مصادف است با اولین روز موشك باران تهران درسال 66و تمام داستان این روز از زاویه دید زنی دیده می‌شود كه سرگرم مطالعه نمایش‌نامه‌ای از همسرش است.   نمایشنامه:چند حکایت از چندین حکایت رحمان نویسنده:علیرضا نادری داستان نمایش چهار حكایت از چندین حكایت رحمان،‌ در قهوه خانه‌ای بین راه می‌گذرد كه مردی به نام خالو و شاگردش عباسو آن را اداره می‌كنند. مطیر و حسون(راننده كامیون و شاگردش) از مشتریان دائمی این قهوه خانه هستند، كه چندی را بنابر نوع كارشان، در این مكان می‌گذرانند. این چند نفر به كمك هم راوی چهار داستان‌اند از یك واقعه یعنی حمله عراقیان به محل زندگی آنها و چگونگی ایستادگی‌شان دربرابر سربازان عراقی. نمایشنامه :شام آخر نویسنده :محمد چرمشیر نمایشنامه داستان سه زن است که هر کدام به دلیلی در زندان به سر می برند ،آنها بعد از ورود به زندان دیگر اسم ندارند و با شماره ای که به آنها داده می شود شناسایی می شوند.یکی از آنها که از همه قدیمی تر است  وچند بار ازدواج کرده به جرم قتل شوهر آخرش به اعدام محکوم شده است ،او دختر کوچکی دارد که در دارالایتام نگهداری می شود و تنها آرزویش این است که از زندان آزاد شود و با دخترش زندگی کند اما در پایان اعدام می شود.   نمایشنامه :بهجت نویسنده :محمد چرمشیر نمایشنامه داستان زنی است که بچه ...

  • هرمنوتیک؛ علمی به سوی آینده ای دور و پربار

    همچنین دیدگاه های دانشمندان و فیلسوفان گوناگون را در این وادی مطرح می کند و تلاش بر آن دارد تا به اختصار دیدگاهی کلی از این بحث را پیش روی خواننده باز کند و او را تا حدی با دنیای پیچیده و گسترده این دانش آشنا کند. اگر چه این دانش دنیایی بس بزرگ پیش روی ما قرار می دهد و با کنکاشی بزرگ تر و بسی دشوارتر روبرویمان می کند.روش رویکرد: توصیفی- تحلیلی و روش ابزار اسنادی کتابخانه ایواژگان کلیدی: هرمنوتیک، علم، تاویل، تفسیر، فلسفه، هایدگر، گادامرمقدمه : واژه هرمنوتیک ممکن است برای بسیاری هنوز هم واژه¬ای ناآشنا قلمداد شود، اما آنچه به این بحث اهمیتی دو چندان می بخشد آن است که انسان، نادانسته با این امر دست به گریبان است و از آغاز آفرینشش به نوعی با زندگی اش عجین بوده است. هرمنوتیک طى چند قرن اخیر توانسته است به عنوان یک دانش یا فن مستقل، جایگاه ویژه‏اى در حوزه اندیشه بشرى پیدا کند و امروزه اندیشمندان برجسته فراوانى در این باره به اندیشه و پژوهش می پردازند. افزون بر اینکه هرمنوتیک در قرن بیستم توانسته است دستاوردهاى خود را به دیگر حوزه‏هاى دانش همچون فلسفه، الهیات، نقد ادبى، علوم اجتماعى و فلسفه علم گسترش دهد و پرسش ها و بحث هاى نوینى را در آن عرصه‏ها پی افکند. از نخستین روزهای آفرینش آدمی، دورانی بس دورتر از اختراع خط و ارتباطات پر زرق و برق امروزی انسان ها، هرمنوتیک در ریختی بسیار ابتدایی و ساده و به دور از هرگونه پیچیدگی، که امروزه بدان اضافه شده است، با انسان ارتباط داشته و در درازای همه این سال ها با او همراه بوده و گویی همگام با زندگی انسان، آن نیز هر روز پیچیده تر و گسترده تر شده است؛ تا آنجا که امروزه آن را علم هرمنوتیک نام می نهند. آدمی، چه آن زمانی که از شکل های کشیده شده روی دیواره های غارها و یا ردپای حیوان ها دست به شکار می¬زد و چه اکنون که دست به حل مسئله ای می زند یا حتی شعری می خواند و یا عشقی را ابراز می کند، نادانسته در عرصه پیچیده و گسترده هرمنوتیک دست به فعالیت زده است. هرمنوتیک سخنی جهان شمول است، زیرا همچون فراسخنی مطرح می¬شود و به سخن های گوناگون مرتبط است. به راستی می توان آن را سخن مشترک رشته های دانایی انسان نامید.هرمنوتیک، تاویل و تفسیر: هرمنوتیک را هنر تاویل و تفسیر معرفی می کنند، پس ابتدا باید بدانیم تاویل و تفسیر کدام اند و به چه معنای اند؟ از تمایز ظاهر و باطن به تمایز تفسیر و تاویل می رسیم. در واقع تفسیر، بیان معناهای ظاهری قرآن مجید است همان گونه که متن در ظاهر ادبی خود، آن را می نمایاند. تفسیر شناخت واژگان، قاعده های دستوری، قاعده های ادبی و زبانشناسی، اشاره ...

  • نمایشنامه کمدی اکتشافات

    نمایشنامه طنز" کمدی اکتشافات " نویسنده:امید طاهری این متن بصورت pdf ، وحجم آن ۳۰۳ کیلوبایت می باشد برای دانلود  اینجا را کلیک کنید

  • نمایش و نمایشنامه کودک و نوجوان

    خلق نمايش و نمايشنامه كارگاهي براي كودكان و نوجوانان, شناخت اصول کارکردن بدون متن, روند خلق نمايشنامه‌ي جديد, چگونگي كسب آمادگي لازم براي شروع کار, چگونگي هدايت بازيگران در جريان بداهه‌سازي توضيح: مطلب پيش رو، ترجمه‌ي بخشي است از فصل پنجم كتاب «كارگرداني تئاتر كودك و نوجوان» نوشته‌ي محقق و نظريه‌پرداز تئاتر كودكان و نوجوانان، «هلنا روزنبرگ» (Helane Rosenberg). كتاب مذكور در نه فصل، به تشريح دقيق و جامع پيرامون وظايف و مسئوليت‌هاي کارگردان تئاتر کودک و نوجوان مي‌پردازد. از آن‌جا كه مخاطب اين كتاب بيشتر كارگردانان و گروه‌هاي تئاتر جوان و نيمه‌حرفه‌اي هستند، نويسنده سعي نموده است تا گام‌به‌گام به تشريح جوانب مختلف تهيه و توليد يك اثر نمايشي شامل انتخاب متن، انتخاب بازيگران و تمرينات مختلف با آنان براي ايجاد آمادگي جهت ايفاي نقش، هدايت بازيگر در راستاي نقش و خط سير نمايش، تهيه نمایشنامه كارگاهي، طراحي فني و هنري نمايش و در نهايت مديريت توليد نمايش كودك و نوجوان بپردازد. شايد بزرگ‌ترين مشکل براي يک کارگردان، توليد نمایش بدون نمایشنامه باشد. گاهي به دلايل مختلف، کارگردان تصميم مي‌گيرد به ‌صورت کارگاهي و بدون متن کاري را آغاز کند. به‌طور مثال، متني که متناسب با توانايي بازيگران گروه باشد موجود نيست، يا متن‌هاي موجود، کارگردان را ارضا نمي‌کند. گاهي هم ممکن است متون موجود با اهداف گروه هم‌خواني نداشته باشد و يا اين‌که کارگردان بخواهد نمايشي را براساس طرح يا ائده‌اي خاص توليد کند. حتّي ممکن است کارگردان و نويسنده نمايشنامه به دلايلي با هم به توافق نرسند. اين دلايل ممکن است مربوط به اعضاي گروه نمايش يا خود نمایشنامه و يا حتّي مسائل و مشکلات مالي باشد. در هر صورت، تصميم براي توليد نمايشي بدون نمايشنامه، تغييرات بزرگي در وظايف کارگرداني شما ايجاد مي‌کند. شما هيچ متني در دست نداريد. گاهي حتّي هيچ نقشه کلّي يا هيچ داستاني نيست که به آن تکيه کنيد. هيچ منبعي نداريد تا با مراجعه و استناد به آن، به بازيگران خط دهيد. در چنين شرايطي، واقعاً بايد از صفر شروع کنيد. براي اين منظور، مي‌توانيد با يک ايده آغاز کنيد و طي روند توليد نمايش، آن ايده را به يک نمايش کامل تبديل نماييد.   شناخت اصول کارکردن بدون متن براي خلق يک نمايش يا نمايشنامه جديد وقتي تصميم به توليد نمايشي بدون متن مي‌گيريد- به هر دليل و منظوري كه باشد- بايست بدانيد در نهايت، كارتان به خلق يك نمايشنامه منتهي مي‌گردد. اين نمايشنامه اگرچه ممكن است طي روندي متفاوت با نوشتن يك متن توسط يك نمايشنامه‌نويس، خلق شود اما بايد ويژگي‌هاي ...

  • نماشنامه خياباني(دايناسورها)طنز

    نمایشنامه خیابانی دایناسورها                                 نوشته :پژمان شاهوردی آدمها: رضا سبزی فروش                         میان سال با عینکی ته استکانی در چشم و کلاهی نخی در سر پهلون غلام                                                 جوان.باعینکی ته استکانی در چشم و پالتویی بلند                                                                                                    مکان:هرجایی که عده ایی گرد هم آیند / رضاسبزی فروش ،بساط میوه و تره بار خود را جلوی خود  ریخته و فریاد میزند.در جلوی آن همه چیز به چشم میخورد .انواع میوه و سبزی و حتی سی دی ها ی مختلف و همچنین کاغذ های که روی آنها نوشته:  حراجی-تور استانبول شیراز-باز کردن فاضلاب با دستگاه –مرغ آب نزده-آب حوض خالی میکنیم و.......صدای او با یک بلند گوی کوچک، توجه همه را  به خودجلب میکند/ رضا سبزی فروش:                         به به به به .حراجیه ؛جانمونی از این حراجی،شب شد و ارزان شد،خونه دار و بچه دار،زنبیل و بردار و بیار.ببُر و ببر از این هندوانه.تور استانبول شیراز با اقامت توی بهترین هتل مشهد.سی دی قسمت آخر نقاب آنالیا.حراجیه.بیا کلفس خورشتت رو ببر.به شرط چاقوه این خربزه ها.فاضلاب باز می کنیم.بدو جا نمونی.نرو اون ور بازار بیا این ور بازار. /با لرزش ویبره موبایلش متوجه می شود تلفن همراهش در حال زنگ خوردن است. رضا سبزی فروش:                         ای داد بی داد.آخه الان وقت زنگ زدن بود؟/همانطور که بلند گو جلوی دهانش هست ؛ جواب گوشی را می دهد./بله؟دوباره چی شده خانوم؟یک بار که بهت گفتم ،یادم نرفته.خیالت راحت./با تعجب/ناخون مصنوعی بخرم؟مگه خودت ناخون نداری؟آخه عزیز من از اون بلند تر که می شه ناخون گربه؟آخه توی عروسی کی نگاه ناخون تو می کنه؟ای درد بگیری که لحظه از دستت آرامش ندارم.با تو نبودم خانوم با یکی از این همکارامم. باشه./رو به مردم/هندوانه دویست حراج.گفتم که با تو نیستم.آره توی اداره ام.باشه می خرم. /در این حین پهلون غلام با کوله ایی بردوش ؛به کنار رضا سبزی فروش می آید.او هم بلند گوی دستی به دست دارد و فریاد میزند/ پهلون غلام:                                              از نام خوشت عیان شود بسم الله       لا حول ولا قوت الا بالله/ رجز می خواند و فریاد میزند/آی جماعتی که منتظر موندیت تا پهلون غلام سر برسه. انتظار به سر رسید.پهلون غلام اومده تا چشمهای شما رو کنه چهار تا.اونهایی که بچه ی کوچیک دارند.اونهایی که از هیجان می ترسند، این معرکه رو ترک کنند که ممکنه با دیدنش تا یه عمر از ترس چشم روی هم نزارن.لابد می پرسید توی این جعبه چیه؟هیچ کس ...

  • كوتاه درباره آبزورديسم

    در سال ۱۹۴۳ آلبر کامو با انتشار رساله اسطوره سیزیف ( The myth of Sisyphus ) تئاتر دوران خود را تحت تاثیر قرارداد و در همین رساله بود که با بحث درباره آبزورد ، اصطلاح آبزوردیسم را رایج کرد . در اساطیر یونان آمده است که سیزیف به سبب گناهی که مرتکب شده ، محکوم است تا ابد تخته سنگی را از دامنه کوهی به طور دایم از پایین به بالا بغلتاند اما پس از آنکه با زحمت بسیار آن تخته سنگ را به قله رساند ، دوباره به پایین میغلتد و سیزیف ناگزیر است تا کار خود را دوباره تکرار کند . کامو از این کار سیزیف که نمادی از بیهودگی و بیحاصلی است نهایت اسنفاده را برد و جریان نوینی را در تئاتر معاصر پایه گذاری کرد . کامو معتقد بود که وضعیت انسان کاملا" پوچ و بی معنی است زیرا میان امیدهای انسان وجهان نامعقولی که در آن متولد شده است شکاف عظیمی وجود دارد . از نظر او تنها راه علاج این پوچی ، یافتن رشته ای استاندارد شده و الگویی بیطرفانه است تا انسان بتواند بر اساس آنها آشوب درون خود را سامان دهد .      شش سال پس از رساله آلبر کامو و در سال ۱۹۴۹ « اوژن یونسکو » نخستین اثر خود به نام آوازه خوان طاس  را نوشت و آن را « ضد نمایش » نامید تا بر ضد درام سنتی و قراردادی شوریده باشد . یونسکو در مورد این نمایشنامه گفته است : « اگر آوازه خوان طاس انتقاد از چیزی است ، آن چیز باید مربوط به همه جوامع ، مربوط به زبان و مربوط به تمتمی ابتذالها باشد . اگر انسان غم انگیز نیست ، پس مضحک است ، دردناک و درواقع خنده آور است . با آشکار ساختن پوچی انسان است که میشود به گونه ای تراژدی دست یافت » .     یونسکو به روابط اجتماعی انسان به ویژه طبقه متوسط و وضعیت خانواده ها در این طبقه توجه دارد . در بیشتر آثار او دو مایه اصلی را میتوان یافت : یکی سرشت رو به زوال ماده گرایی و جامعه سرمایه داری و دیگری تنهایی و انزوای فرد . یونسکو تقریبا" در تمامی آثارش کلیشه ها ، ایدئولوژیها و ماده گرایی را تحقیر میکند و شخصیتهایش عمدتا" عناصری خود مختار و فاقد اندیشه هستند .       دیگر آثار یونسکو عبارتند از : درس ، صندلیها ، آمه ده ، چگونه از شرش خلاص شیم؟ ، مستاجر جدید ، قاتل بی مزد ، کرگدن ، پرسه ای در هوا ، گرسنگی و تشنگی ، مکبت و مردی با چمدانها .          نخستین نویسنده آبزوردیستی که ضمن کسب شهرت جهانی برای خود ، تئاتر آبزورد را مورد توجه جدی مردم قرارداد ، ساموئل بکت بود . بکت نخستین سالهای فعالیت ادبی خود را صرف داستان نویسی کرد اما خیلی زود به نمایشنامه نویسی روی آورد و مسیر اصلی خود را یافت . آثار بکت به طور مستقیم با مقوله غم انگیز زندگی از دیدگاه او سر و کار دارد و تقریبا" هر تمهیدی ...

  • نمایشنامه طنز کتابخانه مظفر ( قسمت دوم )

    راوی ( با ناراحتی ) : بابا من از تو دارم تعریف می کنم. چرا تو نمی فهمی ؟<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> کامران : آقا نمی خوام تعریف کنی. زوره ............ ( رو به دوربین ) : آقایون، مسئولین، بابا تو رو خدا مشکل اشتغال جوونها رو حل کنید تا اونها مجبور نباشن به یه همچین مشاغل کاذب و بیخودی تن بدن. راوی : خوب حرفت رو زدی . خوش اومدی کامران : اصلا نمی خوام برم . می خوام همینجا بمونم. فضولی ؟ راوی : گوشت رو نزدیک کن. یه چیزی می خوام بهت بگم. کامران : چی می خوای بگی ؟ راوی : نزدیک کن تا بهت بگم . کامران گوشش را به دهان راوی نزدیک می کند و راوی چیزی را در گوش او زمزمه می کند. کامران با شنیدن این سخنان دست بر دهان خود گذاشته و با صدای بلند فریاد می زند : اوه، اوه، بی تربیت و آنگاه بلافاصله از صحنه خارج می شود. راوی : ( رو به دوربین ) : چه کارش کنم. نمی رفت دیگه ........... راستی صحبت از کتابخونه شد شما می دونید کتابدارا یه وبلاگ گروهی توپ دارن که آخرین اطلاعات روز کتابداری و اطلاع رسانی رو توش منعکس می کنن ؟ نمی دونستید ؟ خوب حالا بدونید. اینجا رو نگاه کنید.   موقعیت : کتابخانه مظفر ( مراسم افتتاحیه کتابخانه مظفر در اتاق گفتمانه های کتابخانه ) حضار : خان والا – کتابگذار اعظم - کامران – گل مراد – نازی - فروغ  - حیف نان – عمو منصور – شیدا خانم - مباشر - خانواده نازی اینا و عده ای از علاقمندان   مدعوین بر روی صندلیهای خود نشسته و مباشر پشت تریبون قرار می گیرد. مباشر : سلامی چو بوی خوش آشنایی. از قدیم گفته اند نمک در نمکدان شوری ندارد دل من طاقت دوری ندارد. تعجب نکنید ؟ این زبان حال کتابخانه مظفر است که پس از چند سال بسته ماندن و مهجوریت طاقت دوری از علاقمندان و کتابخوانان را نداشته و اینچنین شرح حال می گوید . در این حال گل مراد که در کنار کامران نشسته است رو به کامران می کند و می گوید : ها ؟ کامران ( رو به گل مراد ) : ولش کن. یه چیزی گفت دیگه. تو سخت نگیر. ممکنه سردرد بگیری. گل مراد : ها ؟ سردرد دیگه چیه ؟ کامران ( با تعجب ) : یعنی تو حالا سرت درد نگرفته ؟ گل مراد : گل مراد تا حالا سرش هیچی نگرفته. یالا بده. کامران : چی رو بدم ؟ گل مراد : همون که سرت گرفته کامران ( با حالت گریه ) : بابا تو رو خدا بی خیال شو. ( و با اشاره به تریبون ) اونجا رو نگاه کن . مباشر : حال دعوت می کنیم از خان مظفر برای ارائه خوشامد و سخنرانی تشریف بیارن. تشویق کنید لطفا ........... بلندتر.......... خان مظفر به پشت تریبون رفته و می گوید : سلام می کنیم ................... خوشحال هستیم..................... از خودمان تشکر می کنیم..................... کتابخانه چیز خوبیست ........................ انجمن کتابداران هم خوب است. عضو شوید ....................( ...

  • متن نمایشنامه برای سن دبستان

       افراد اجرا شش نفر 1-    دو نفر نخل ؛ نخل جوان و نخل پیر 2-    کرکس – لاک پشت – حارث و راویی اول نمایش افکت – سوسوی صبح پخش می شود عمو نخل: زود باشید , بیدار شید , چقدر می خوابید ؟ امروز روز مهمیه؟ نخل جوان: ( به زور چشماشو رو باز کرده , برگهای خودش را تکان می دهد و با خمیازه می گوید ) چی شده عمو نخلِ پیر؟ صبح ِ به این زودی چرا صدامون می کنی؟ مگر امروز چه خبره؟ عمو نخل: ( با حالت ذوق و شوق فراوان می گوید ) امروز همون روز موعوده , روزی که این همه وقت منتظرش بودم. لاک پشت: ( با حالت خمیده و خمیازه کشیده سلانه سلانه سرش را از لاکش بیرون اورده و با حالت کشدار می گوید: ) از پپپپپپپیری به سرت زده ! چرا نمی زاری یه ذره درست و حسابی بخواااابیم؟ نخل جوان ( با حالت شاداب و خنده رو و سر حال می گوید: ) لاکی جون تو که همیشه خوابی, تو دیگه چرا از بی خوابی ناراحتی ؟ لاپشت با حالت بی تفاوت به نخل جوان نگاه می کند. کرکس کچله: ( با حالت بی ادبانه و پررو می گوید) ای بابا... کِی ما از دست این نخل مردنی راحت می شیم؟ نخل جوان : ( به کرکس چشم غره می رود و بعد با حالت مهربان از نخل پیر می پرسد: ) عمو جونم امروز چه خبره که باید این قدر زود بیدار شیم؟ عمو نخل با حالت انتظار به افق نگاه می کند و جوابی نمی دهد. نخل جوان: ( با حالتی که نشان می دهند طاقتش کم شده و مشتاق میگه ( با با به من هم بگین چه خبره ؟ مُردم از کنجکاوی . این چه اتفاقیه که شما ازش باخبرین و من بی خبرم؟؟؟ عمو نخل: سحری که خواب بودم هدهد خوش خبر اومد و مژده ی....... نخل جوان : وسط حرف عمو نخل می پره و فریاد می زنه با خوشحالی و شور فراوان : دارن میان ؟ دارن میان ؟ بالاخره زمانش رسید؟!! یعنی دارم به آرزوم می رسم؟!!! یعنی من ..... نخل پیر: تمام مدت با اشتیاق به او نگاه می کنه و سرش را به علامت تایید تکان می دهد.   قصه گو: بچه های عزیز ماجرا از اونجایی شروع شده بود که چند وقت پیش هدهد برای اهل برکه خبر آورده بود که پیامبر و مسلمونا برای آخرین حج به مکه رفتند و ممکنه در برگشت از مسیری که از کنار برکه می گذره عبور کنند و از همون روز تا حالا نخل پیر و نخل جوان روز شماری می کردند. و آرزو داشتند که پیامبر را وقتی از کنار برکشون عبور می کنه ببینند. و برای چند دقیقه کوتاه هم که شده از وجودش لذت ببرند البته باید این رو هم بگم که لاکی حتی به این خبر هم عکس العمل نشون نداد و کرکس کچله هم از اینکه کاروانیا مزاحمش می شن خیلی غرغر کرد . اما نخل جوان و نخل پیر خیلی مشتاق این روز بودند و امروز که به آرزوشون می رسیدند حق داشتند که این قدر هیجان زده باشند.   نخل جوان: کِی می رسن. نخل پیر: با خوشحالی پاسخ می ده: تا قبل از ...