در آغوش نور pdf

  • رمان در حسرت آغوش تو

     راستی اسم شما چیه ؟ »واقعا اسم منو پرسید ؟ « پانته آ»وقتی اسمم را زیر لبش تکرار کرد احساس عجیبی پیدا کردم .« اسمتون خیلی قشنگه ! »« ممنونم . »« نمی خواید اسم منو بپرسید ؟ » می خواستم بگم اسمتو می دونم احتیاجی به پرسیدن نیست اما به جاش گفتم: « باید بپرسم ؟ »« گفتم شاید چون من اسمتون رو پرسیدم شما هم بخواید اسم منو بدونید ! »« خوب.... اگه می خواید اسمتون رو بگید . »« نه ، شما باید بخواید . »به زور جلوی خنده ام را گرفتم . چقدر سرتق بود . « خوب باشه ، افتخار آشنایی با کی رو دارم ؟ »گلویش را به طور نمایشی صاف کرد و گفت : « کیارش کاویانی هستم . و از آشنایی با شما هم خیلی خوشوقتم .»« منم همین طور . »«..... خوب دیگه بیشتر از این مزاحمتون نمی شم . پانته آ خانم متاسفم که خواب خوبتون نصفه کاره موند . »« اگه شما بیدارم نمیکردید نسرین این کارو میکرد . خواب خوب من در هر صورت نصفه کاره می موند . نمی خواد فکرتون رو درگیر کنید . »« بازم میگم از آشنایی با شما خوشحال شدم . امیدوارم یه فرصتی پیش بیاد که بتونم حضوری با شما صحبت کنم ... فعلا خداحافظ . »نه ، بازم باهام حرف بزن ! « خداحافظ » با اکراه کلید قرمز را فشار دادم .سرم را بلند کردم و به آینه نگاه کردم . صورتم سرخ بود . موبایل نسرین را بوسیدم و گفتم :« نسرین اگه تو یه کار مفید تو زندگیت انجام داده باشی ، این بوده که موبایلتو جا گذاشتی ! »لباسم را عوض کردم و به اتاق بی بی رفتم . خاله روی صندلی کنار تخت بی بی خوابیده بود .بی بی هم خواب بود . کنار بی بی نشستم و به چهره اش خیره شدم .روی چهره اش اثر گذر زمان به صورت تقریبا نامحسوسی وجود داشت . همیشه سعی داشت چروک اندکی که دور چشماش بود را مخفی کند ولی به نظر من این چروک ها اونو جذاب تر میکردند . خم شدم و پیشانی اش را بوسیدم . پلک هایش لرزید ولی بالا نرفت.. خاله تکانی خورد و آرام چشماش رو باز کرد . به محض دیدن من لبخندی زد و گفت :« سلام عزیزم ، حالت بهتره ؟! »« سلام خاله جون ، بهترم . »در حالی که از روی صندلی بلند میشد ، کش و قوسی به بدن خشک شده اش داد و گفت :« بیا بریم صبحانه بخوریم ، از گشنگی دارم می میرم . »گونه بی بی را بوسیدم و به دنبال خاله به سالن پذیرایی رفتم .داشتم صبحانه ام را تمام می کردم که پریسا خمیازه کشان کنارم نشست .خاله گفت : « ببند در گاراژو »پری اخمی کرد و گفت :« مردم مادر دارند منم مادر دارم ! »رو به من کرد و گفت : « بی خیال مامان ، تو چطوری ؟ »« می خواستی چطور باشم ؟ مثل همیشه ! ... راستی دیشب کجا بودی ؟! »پریسا من منی کرد ولی قبل از این که بتواند جوابی بدهد ، خاله گفت :« می خواستی کجا باشه ؟ طبق معمول تو خونه این دوستای مزخرفش ولو بوده دیگه ! »« مامان !!!!!!!!!!! »« ...



  • رمان در حسرت آغوش تو

    داشتم موهای کیانا رو نوازش می کردم که یهو با هیجان از من فاصله گرفت و گفت : « کیا می خوام یه خبر داغ بهت بدم ، هنوز هیچکس ازش خبر نداره ! » ابروهامو بالا انداختم و گفتم : « راجع به کیه ؟! » کیانا خندید و گفت : « نسرین !! » با تعجب گفتم : « نسرین ؟! » لبخندی زد و گفت : « قراره نامزد کنه !.... ده روز دیگه جشن می گیرند ! » چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ! نسرین داره نامزد می کنه ؟ به سرعت پرسیدم : « با کی ؟! » کیانا چشمکی زد و گفت : « این یکی رو بهت نمیگم ... می خوام سورپرایز شی ! » به اندازه ی کافی سورپرایز شدم ! « بگو دیگه ! اذیت نکن . » « نه ! نمیگم ! » « می شناسمش ؟ » کیانا سری تکون داد و گفت : « آره ! » « ما تو فامیل دیوونه ای که وضعش انقدر خراب باشه نداریم ، حتما غریبه اس !... بیچاره نمی دونه که داره خودشو تو چه قناتی میندازه !!! » کیانا با صدای بلند خندید و گفت : « اگه نسرین بفهمه که اینجوری پشت سرش غیبت میکنی زنده ات نمیزاره ! » لبخندی زدم و گفتم : « اون عین این طوطیای برزیلیه ! یه بند داره جیغ جیغ میکنه ! خیلی دلم می خواد حرصش بدم ! » خب ... نسرین واقعا دختر خوبیه ! فقط ... با هر کسی نمی تونه بجوشه ! اونم به خاطر اخلاقای خاصیه که داره ... یا خیلی احساسی عمل می کنه یا خیلی منطقی ، حد وسط نداره ... این موضوع به تربیتش برمیگرده چون عمه ام یه زن احساساتیه و شوهر عمه ام یه مرد کاملا منطقی ، نسرین هم اینجوری بار اومد دیگه ! ... چی کار میشه کرد ؟ **** پریسا با بی قراری روی صندلی جا به جا شد و منتظر بهم نگاه کرد . نمی دونم حرفمو از کجا باید شروع کنم ! چقدر از این وضعیت بدم میاد ! گارسون سر میزمون اومد و گفت : « سلام ، خوش اومدید .... چی میل می کنید ؟» نگاهی بهش انداختم و گفتم : « نسکافه و کیک شکلاتی ! » تو دفترچه اش نوشت و از پریسا پرسید : « شما ؟! » پریسا بدون این که نگاهشو ازم برداره گفت : « آب ! » گارسون سری تکون داد و گفت : « با اجازه ! » دور شد . پریسا گفت : « من منتظرم ... می خوام حرفاتو بشنوم ! » من باید این کارو انجام بدم ... من نمی تونم با پریسا بمونم ... نمی تونم ... باید بهش بگم که رو من حساب باز نکنه ! دستی به پیشونیم کشیدم و گفتم : « پری ... وقتی با تو آشنا شدم ، یه حس خیلی خوبی رو تو زندگی تجربه کردم ...اولین دختری بودی که برام مهم شد ... اولین دختری بودی که بهش فکر می کردم ، تو باعث شدی من احساس جدیدی داشته باشم ، وقتی تو رو از دست دادم ... وقتی خواهرت وارد زندگیم شد... داغون بودم !!! من هیچ وقت یه ازدواج اجباری رو برای خودم تصور نکرده بودم ، ازدواجی که آبروم پاش بود ... » نگاهی به پریسا انداختم ، با اشتیاق به حرفام گوش میداد . منتظر موندم تا گارسون که سفارشا رو آورده بود بره ! « ...

  • داستان کوتاه "در آغوش ستاره ها" نوشته‌ی نرگس سپه وند

    داستان کوتاه "در آغوش ستاره ها" نوشته‌ی نرگس سپه وند

    نام داستان: "در آغوش ستاره ها" نویسنده: نرگس سپه وند فرمت: PDF حجم: 85 کیلوبایت برای دانلود نسخه pdf داستان روی تصویر زیر کلیک کنید.همچنین متن این داستان را می توانید در ادامه مطلب بخوانید. در آغوش ستاره هادر دالانی از شیشه های سبز رنگ گیر افتاده ام. شیشه ها دائم روی سرم می افتند و پایین تر و پایین تر می روم. روی همه این شیشه ها عکس سمیراست. نه این ها عکس سمیرا نیست. من که عکس او را نزدم رو شیشه ها! دارم خفه می شم. خدایا... یک دفعه همه جا تاریک می شود و انگار که از کوه می افتم پایین. سمیرا سر پا ایستاده و لباس ها دورش می چرخند. سمیرا دورتر و دورتر می شود. حالا لباس ها دارند دور من می رقصند. روی اولی آرم رویال طلاییه. روی دومی روی سومی و...سرم گیج می رود. چوب رختی می آید و محکم می زند توی سرم. یا امامزاده... شهریار محکم تکانم می دهد. کیانوش... کیانوش ... چته؟ خواب دیدی. نفس نفس می زنم و لغزش دانه های عرق را روی تنم احساس می کنم. اتاق توی سکوت و سیاهی غرق شده. تنها وزش یک نسیم کوچک را از پنجره پشت گردنم احساس می کنم. پرده را کنار می زنم، حیاط هم توی سیاهی گم شده. اما توی این تاریکی هم دبه ها از گوشه حیاط به من چشمک می زنند. پرده را محکم می اندازم و برمی گردم عقب. - الو. سمیرا خوابتو دیدم. حالت خوبه؟- اتفاقا منم خوابتو دیدم. خوبم. نکنه باز خواب دیدی شوهر کردم نگران نباش.- خواب چی دیدی؟- خواب دیدم تو و شهریار بودین. یه دفعه ماه اومد نشست رو دوش شهریار و ستاره ها هم اومدن تو بغل تو...سمیرا قطع کرد، حتما نمی تواند حرف بزند. خواب از سرم پریده تا پا می گذارم توی حیاط یک گربه چاق و سیاه از گوشه آشغال ها می پرد بیرون. چشم هاش توی سیاهی برق می زند. گربه موهایش را سیخ می کند و با یک صدای جیغ دار از من فرار می کند. به دبه ها توجهی نمی کنم.اما دل دل می کنم برای برداشتن یک شیشه. این حس سگی مثل آتش توی دلم شعله می کشد برای خوردن یک جرعه. یک جرعه که مثل بی حسی، تشویشی را که خودش سرشب به جانم انداخته، آرام می کند. از گوشه حیاط پا می گذارم روی پله ها و می روم بالا و بالاتر تا روی پشت بام. زیر نور مهتاب هوای ملایم شب می خورد به صورتم. آسمان شهرک شفاف تر است. لامپ همه خانه ها خاموش است فقط چراغ های امامزاده وسط شهرک می درخشند. یک انشعاب سبز رنگ چشمک زن هم کنارش بسته اند. دیگر نمی توانم از او فرار کنم. هر کجا که سر بچرخانم جلوی دیدم است. هنوز پریشانی خواب از سرم نپریده. خدایا چقدر وحشتناک بود، انگار داشتند زنده به گورم می کردند. حتما الان می گویی خیلی بی معرفتی. اما خودت می دانی روی برگشت ندارم. یادم نرفته بهم کمک کردی. پنج شنبه هفته پیش بود. قلبم داشت می تپید. پلیس ...

  • آغوش

    بی تونه شعر می چسبدنه مرور خاطرهنه سیگارمندلم "آغوش"می خواهدمی فهمی؟

  • عجیب ترین مرگ های دنیا !

    مردی که بخاطر ریشهایش مرد! هانس اشتاینگر استرالیایی بخاطرریش 1.4 متری اش مشهور بود. اشتاینگر در سال 1567 برای کمک به افرادی که گرفتار آتش سوزی شده بودند رفت. در این اثنا پایش به ریشهای درازش گیر کردو افتاد. وی بخاطر شکستگی گردن مرد!  مردی که می خواست ماه را در آغوش بگیرد! شاعر چینی قرن 8 میلادی، لی پو به کنار رود یانگ تسه رفت. وی   با دیدن تصویر ماه در رود یانگ تسه خواست آنرا در آغوش بگیرد.   لی پو بخاطر خفگی در رودخانه جان داد!   پالتو پرواز نمی کند! ریچلت خیاط مشهور فرانسوی می خواست آخرین اکتشاف عمرش با عنوان پالتوی پرنده را از بالای برج ایفل تست کند اما نمی دانست که پالتو پرواز نمی کند!     خودکشی هنگام پخش مستقیم برنامه! کریستین چوبوک تا کنون تنها گزارشگری است که درهنگام پخش زنده تلویزیونی دست به انتحار زد. وی در سال 1974 در هشتمین دقیقه از زمان پخش تلویزیونی تپانچه ای را در آورد و به مغز خود شلیک کرد. البته او مرد!     و حالا عجیب تر از این ها : ۱- آرنولد بنت: داستان نویس انگلیسی(۱۸۶۷،۱۹۳۱) وی برای آنکه ثابت کند آب شهر پاریس ازنظربهداشتی کاملا سالم است، یک لیوان از آن را خورد و در اثر تیفوئید ناشیاز آن درگذشت! ۲- آگاتوکلس: خودکامه سراکیوز ۳۶۱، ۲۸۹ ق.م) در اثر قورتدادن خلال دندان خفه شد. ۳- آلن پینکرتون: موسس آژانس کارآگاهی آمریکا( ۱۸۱۹، ۱۸۸۴) هنگام نرمش صبحگاهی به زمین خوردو زبانش لای دندان ماند و زخمشد و در اثر قانقاریای ناشی از این زخمدرگذشت. ۴-آیزادورا دانکن: رقاص آمریکایی( ۱۸۷۸، ۱۹۲۷) هنگامی که در اتومبیل بود، شال گردن بلندش به چرخ عقب اتومبیل گیر کرد و گردنش شکست و خفه شد. . ۵-اسکندر کبیر: پادشاه مقدونی( ۳۵۶ ،۳۲۳ ق.م) به دنبال دو روز میگساری و عیاشی در اثر تب درگذشت. . ۶-الکساندر: پادشاه یونان( 1893،۱۹۲۰) یک میمون خانگی گازش گرفت و در اثر عفونت خون در گذشت. ۷-تامس آت وی: نمایشنامه نویس انگلیسی( ۱۶۵۲، ۱۶۸۵) مرد فقیری بود. به دنبال روزهاگرسنگی سرانجام یک گیته بهدست آورد و با آن یک دست پیچ گوشت خرید و از شدتولع همان لقمه دهان پرکن اول گلوگیرش شد و خفه اش کرد! ۸-تامس می: (مورخ انگلیسی ۵۹۵،۱ ۱۶۵۰) براثر بلعیدن غذای زیادی، خفه شد. ۹) جان وینسون: . ماجرا جویبریتانیا (۱۵۵۷، ۱۶۲۹) وی در ۷۲ سالگی از اسب به زمین افتاد و میخی وارونه بر زمینافتاده بود، در سرش فرو رفت. ۱۰-جروم ناپلئون بناپارت: آخرین بناپارت آمریکایی (۱۸۷۸، ۱۹۴۵) در سنترال پارک نیویورک، پایش به زنجیر سگ زنش گرفت وافتاد و در اثر زخم های حاصله در گذشت.

  • تصویر محمدرضا شجریان در آغوش همسر بهرام بیضایی

    این عکس بنابر نقل قول مژگان، دختر شجریان که به صورت عمومی نیز در فیس بوک انتشار یافته در جشن تولد بهرام بیضایی ثبت شده و مژده شمسایی را با ظاهری نامناسب در آغوش شجریان نشان می‌دهد. عاطف نیوز نوشت : شجریان که سال گذشته با خروج از ایران وقیحانه‌ترین توهین‌ها را به جمهوری اسلامی روا داشته بود در جدیدترین عکس منتشر شده در فیس بوک در آغوش همسر بهرام بیضایی است. البته پیش از این نیز محمد رضا شجریان بهمراه دخترش و تیم همراهش، در پارتی شبانه کارمندان بی بی سی فارسی حضور یافته و در آنجا نیز عکس‌های نا متعارفی گرفته بود . وی بعد از اجرای کنسرت در لندن نیز با گوگوش خواننده لس آنجلسی و معلوم الحال شبکه مبتذل “من و تو” و خواننده مخصوص دربار پهلوی، عکسهای یادگاری انداخته و در فضای مجازی آن را منتشر کرده بود. شجریان در سال های بعد از انقلاب بارها ادعا کرده بود فردی سیاسی نیست و با عناصر و گروه های سیاسی ارتباط نداشته و نسبت به آنها دلبسته نیست. گفتنی است شجریان در مدتی که در خارج از ایران بسر می‌برد یکی از سوژه‌های مورد علاقه رسانه‌های شایع پراکنی همچون بی.بی.سی و وی.او.ای بود تا جایی که صادق صبا، مدیر نشان دار بی.بی.سی فارسی به شخصه یک هفته را با او در قونیه چرخید تا مستندی یک ساعته درباره وی بسازد.

  • آشنایی کوتاهی باامام زمان (عج) همراه بافایل PDF

    %آشنايي کوتاهي با امام زمان(عج): ميلاد : زمان دقيق ولادت: با توجه به روايات شيعه و سنّي زمان دقيق ولادت آن نور الهي در پانزدهم شعبان سال 255 هجري بوده است.باردار نور يکي از ويژگي هاي زمان حمل امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ اين بود که تا زمان ولادت آثاري از حمل در جناب نرجس خاتون (مادر بزرگوارشان) ديده نشد.جريان تولد حضرت مهدي «حکيمه» دخت امام جواد (ع) مي گويد:حضرت عسگري (ع) مرا به خانه خويش فرا خواند. ايشان فرمود: «عمّه جان!...در چنين شبي (نيمه شعبان) خداوند، جهان را به نور وجود حجّت خويش، روشن خواهد ساخت.پرسيدم: «مادر او کيست؟»فرمود: «نرجس»گفتم: «من در او هيچ نشان و اثري از آنچه نويد مي دهيد، نمي بينم.»فرمود: «حقيقت همان است که گفتم، آماده باش.»فجر در فجر من بعد از نماز افطار کرده، خوابيدم. نيمه شب گذشته بود که براي نماز شب بپا خاستم. نماز را خواندم. ديدم «نرجس» خواب است و حادثه اي رخ نداده است. به تعقيبات نماز نشستم و بار ديگر خوابيدم و بيدار شدم، اما ديدم او هنوز خواب است. پس از آن بود که براي نماز شب بپا خاست.ديگر از تحقق نويد حضرت عسگري (ع) دچار ترديد مي شدم که آن حضرت از اطاق خويش مرا مخاطب ساخت و فرمود: «عمّه جان شتاب مَوَرز که تحقق وعده الهي نزديک است.»ديدم «نرجس» نماز را به پايان برده و به خود مي پيچد. از او پرسيدم: «آيا از آنچه در انتظارش بودم، چيزي حس نمي کني؟پاسخ داد: «چرا عمّه جان!...»گفتم: «خدا يار و نگهدارت باد! خود را مهيّا ساز و بر او اعتماد نما و نگران مباش که لحظات تحقّق آن وعده مبارک فرا رسيده است.»مانند يک مددکار آگاه و دلسوز به ياري او کمر همّت بستم. او دست مرا گرفت و فشار داد و از شدّت درد، ناله زد و بر خود پيچيد.»حضرت امام حسن عسگري (ع) از اطاق خويش دستور داد که برايش سوره مبارکه «قدر» را تلاوت کنم.شگفتا که ديدم کودکِ ديده به جهان نگشوده، به همراه من به تلاوت قرآن پرداخت و سوره مبارکه «قدر» را با من تلاوت کرد.از شنيدن نواي دل انگيز قرآن او، هراسان شدم که حضرت عسگري (ع) مرا ندا داد و فرمود: «عمّه جان! آيا از قدرت الهي شگفت زده شده اي! اوست که ما را در خردسالي به بيان دانش و حکمت توانا ساخته و به سخن مي آورد و در بزرگسالي ما در روي زمين حجّت خويش قرار مي دهد چه جاي شگفتي است؟!»«نرجس» از نظرم ناپديد گرديد و گويي حجابي ميان من و او، افکنده شد و ما را از هم جدا ساخت; حيرت و وحشت مرا گرفته بود. پس از مدتي، ديدم پرده اي که ما را از هم جدا ساخته بود، برطرف شده است. چشمم به آن بانو افتاد و ديدم چهره اش غرق در نوراست به گونه اي که ديدگانم را خيره ساخت و در همين لحظات کودک گرانمايه اي را ديدم که در حال سجده است و خداي را ...

  • معرفی کتاب "آمار و احتمالات کشاورزی" و کتاب "طراحی آزمایش‌های کشاورزی"

    معرفی کتاب "آمار و احتمالات کشاورزی" و  کتاب "طراحی آزمایش‌های کشاورزی"

    معرفی کتاب "آمار و احتمالات کشاورزی" و  کتاب "طراحی آزمایش‌های کشاورزی" به لطف حضرت حق، دو کتاب "آمار و احتمالات کشاورزی" و "طراحی آزمایش‌های کشاورزی" که براساس کتاب‌های درسی مصوب دانشگاه پیام نور، به ترتیب کتاب "آمار و احتمالات" به نویسندگی دکتر طالعی و کتاب"طراحی آزمایش‌های کشاورزی" به نویسندگی مهندس فوقی، دکتر طالعی و دکتر اکبری، تالیف نموده ام، توسط انتشارات خردمندان (ناشر مجموعه کتاب های استاد) با آدرس: تهران، خ انقلاب، بین خ 12 فروردین و منیری جاوید، پاساژ کتاب سرای اندیشه، واحد 2 شرقی (شماره تماس واحد ارسال رایگان تهران: 66404727، واحد ارسال شهرستان: 02166475324) منتشر و برای اولین بار به همراه سایر کتاب‌های کمک درسی دانشجویان رشته کشاورزی در بیست و ششمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، عرضه شدند. برای آشنایی بیشتر با این دو کتاب، پیشگفتار آنها در ادامه درج می شود: پیشگفتارکتاب "آمار و احتمالات کشاورزی" دا ددانشجویان عزیز، اساتید گرامی کتابی که در پیش رو دارید، براساس سرفصل‌ها و مطالب کتاب درسی "آمار و احتمالات کشاورزی" دانشگاه  پیام نور (به نویسندگی دکتر طالعی)، آماده و منتشر شده است. هر فصل کتاب، مشتمل بر بیان و شرح تفصیلی مطالب و ذکر مثال‌های متعدد به منظور فراهم نمودن امکان درک بهتر مفاهیم مطروحه می‌باشد. همچنین با حل تشریحی تمرین‌های تکمیلی، سعی گردیده ابهامات و سوالات باقی مانده در ذهن دانشجو مرتفع گردد. علاوه براین، پرسش‌های ادوار گذشته آزمون‌های پایان ترم دانشگاه پیام نور و پاسخ آنها بمنظور آشنایی هر چه بیشتر دانشجویان با پرسش‌های متداول و چگونگی یافتن پاسخ متناسب، به مطالب کتاب افزون شده است. در ضمن، شماری از پرسش‌های آمار و احتمالات سالهای گذشته آزمون ورودی به مقطع کارشناسی ارشد رشته‌های مهندسی کشاورزی، بمنظور افزایش سطح کمی و کیفی پرسش‌های چهار گزینه‌ای و بهره گیری بهینه از کتاب برای دانشجویان علاقه‌مند به ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر به پایان هر فصل افزوده شده است. بدیهی است که هیچ کتابی، جز کتاب آسمانی قرآن، عاری از نقص و خطای احتمالی نیست. نگارنده امیدوار است دانشجویان معزز و اساتید عالی قدر، کمبودها و اشتباهات احتمالی را با دیده اغماض نگریسته و نظرات و پیشنهادات خود را به نحو مناسب با ناشر در میان گذارند تا انشاءالله در چاپ‌های بعدی، از آنها بهره گرفته شود. مؤلف: مهدی متقی   پیشگفتارکتاب "طراحی آزمایش‌های کشاورزی" دانددانشجویان عزیز، اساتید گرامی کتابی که در پیش رو دارید، براساس سرفصل‌ها و مطالب درسی کتاب "طرح آزمایش‌های کشاورزی" دانشگاه پیام نور (به نویسندگی ...