شعر مدینه

  • شعر مدینه

    خواندن این شعر تو مدینه چه صفایی داشت .<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> یاس مدینه زائرت هستم (2)  بر لطف و کرم تو دل بستم(2) امید من هستی زهرا(س)    زمن بگیر دستی زهرا(س) تو سرورم هستی زهرا(2) زهرا زهرا زهرا زهرا زهرا زهرا زهرا زهرا(س) خواهم که در ره تو باشم من(2)پیرو مکتب تو باشم من(2) ببین که تنهایم زهرا(س)     به تو تولایم زهرا(س) محب مولایم زهرا(س) (2) زهرا زهرا زهرا زهرا زهرا زهرا زهرا زهرا(س) شفاعتم زتو طلب دارم(2) هردم نام تورا به لب دارم(2) فدای تو جانم زهرا (س)   تویی تو درمانم زهرا(س) ای جان جانانم زهرا(س) (2) زهرا زهرا زهرا زهرا زهرا زهرا زهرا زهرا(س) قبر مخفی تو کجا جویم(2) حرف دلم به تو کجا گویم(2) مهمان تو هستم زهرا (س)     بر چادرت دستم زهرا(س) محب تو هستم زهرا(س) (2) زهرا زهرا زهرا زهرا زهرا زهرا زهرا زهرا(س)  



  • شعر+مکه +مدینه+خداحافظی+بقیع

    شکر خدا زيارت پيغمبر آمديم     توفيق يار شد که سوي اين در آمديمما لايق حضور تو هرگز نبوده ايم     لطف تو بود اينکه به اين محضر آمديمآلوده ايم و از گنه خويش شرمسار     با دستهاي خالي و چشمِ تر آمديماي مهربانِ بنده نواز و بزرگوار     ما خائف از محاسبه محشر آمديمما دلشکسته ايم، و ليکن اميدوار     ما را ز خود مران که بر اين باور آمديمبا آرزوي ديدن مهدي ـ عج ـ در اين ديار     از مروه تا صفاي تو چون هاجر آمديمبوي گلي است در عرفات از حضور تو     سوي گل وجود تو ما با سر آمديمما داغدار کوچِ هزاران ستاره ايم     گريان ولي ز داغِ گل ديگر آمديمداغ بزرگ، مدفن پنهان فاطمه است     ما در پي زيارتِ اين مادر آمديم******يك فرقه برآنند كه اين همت بود             گويند گروهي كه ترا قسمت بوداي آمده در ديار حق  آگه باش         ني همت و ني قسمت، اين دعوت بود*****كن سعي كه با صفا چو زمزم باشي   در قرب به گل پاك چو شبنم باشياي مُجرم مُحرم به حَرم حُرمت دار       مُحرم كه شدي بكوش مَحرم باشي*****خداحافظي با كعبهخداحافظ اي كعبه اي بزم يار             خداحافظ اي بيت پروردگارخداحافظ اي محفل اهل راز                  خداحافظ اي قبله‌ام در نمازخداحافظ اي كوي مطلوب من           خداحافظ اي بيت محبوب منخداحافظ اي از تو دل منجلي                   خداحافظ اي زادگاه عليخداحافظ اي سجده‌گاه رسول            خداحافظ اي جاي پاي بتولخداحافظ اي شمع هر انجمن                محل طواف حسين و حسناگر ميهمان بدي بوده‌ام                      به دامان پاك تو رخ سوده‌اماز اين در برون با چه حالي روم          مبادا كه با دست خالي رومخوشآندم كه در استلام حجر                نهادم به دامان پاك تو سرچو مُحرم شدم با تو محرم شدم           كنار تو از اشك زمزم شدماگر خواهي از خود جدايم كني               كرم كن كه عبد خدايم كنياگر چه به وقت وداع همه                     شنيدي ز هر زائري زمزمهدلش از شرار غم افروختي                 به وقت خداحافظي سوختيچه باشد مرا هم عطائي كني             چو مولاي خود كربلائي كنيپس از فيض زمزم براتم بده                       صفائي زآب فراتم بدهخداحافظ اي خاك بيت الحرام      خداحافظ اي حجر و ركن و مقامبه ناچار اگر ميروم زين حرم                       مبادا بود نوبت آخرممبادا كه نوميد راني مرا                         براني و ديگر نخواني مرا****بقيع    غبار صحن تو بر درد جان دواست بقيعخرابه‌هاي تو باغ بهشت ماست بقيعتو هم چو فاطمه در شهر خويش تنهائيغريبي و همه كس با تو آشناست بقيعاگر چه روي به كعبه نماز مي‌خوانيمتو ...

  • شعر چاوشی خوانی حجاج (شعر بازگشت از مدینه و مکه)

    شعر چاوشی خوانی حجاج (شعر بازگشت از مدینه و مکه)

    زمانه چو گرداب و ساحلم آنجاست تنم به خاک وطن باشد و دلم آنجاست نصیب مرغ  دل من شکسته بالی بود پرم ز غصه و جای همه چه خالی بود مدینه با دل زوار گفتگوها داشت گل مدینه ز احساس رنگ و بوها داشت مدینه با دل آتش گرفته خو دارد خدا نصیب کند هر که آرزو دارد نسیم وار به هر کوی در به در گشتم مزار گمشده پیدا نکرده برگشتم  شاعر: علی انسانی چاووشی خوانی و رباعی اشعار زیر از وبلاگ حسن فطرس برداشته شده است.«صلوات» اول به نبی حضرت خاتم صلواتدوم به علی شیر دو عالم صلواتسوم به گل وجودِ پاک زهراچهارم به حسن خونجگر غم صلواتاز بهر حسین آن شه کرب و بلاوآن تشنه‌ی در مقتلِ ماتم صلوات   «یا الله» اول به وجود پاک آن یکّه پناهبا نیت قرب او بگو یا اللهدوم به رسول حق جمیع حسناتبفرست مسلمان به محمّد صلواتسوم به علی مخزن اسرار حیاتبر حضرت فاطمه نگارش صلواتچهارم به حسن منشاء خیر و برکاتبفرست به خون دل دمادم صلواتپنجم به حسین دین قتل العبراتبر کرب و بلا و اهل بیتش صلواتبر هشت امام کرم و وجود و براتبر گلرخ صاحب الزمان گو صلوات   «کربلا» ای مسافر که تو از کرب و بلا می‌آییاز مزار پسر شیر خدا می‌آییخبر از غربت و غم‌های حسین آوردیخسته از ظلم و ستم، جور و جفا می‌آییرفتی و مرقد شش گوشه بغل کردی تواز دیار غم شاه شهداء می‌آییدیده‌ای زینب کبری به کجا ناله زدهاز برِ علقمه‌ی شاهِ وفا می‌آییای که کفین ابالفضل ربود از تو قراراز مقام شهدا، سعی و صفا می‌آییناله کردی به نجف آن حرم نورانیای که از صحن و سرای مرتضی می‌آییگریه کردی تو به یاد دل زهرا هر جااز حریم کاظمین و سامرا می‌آیی جلوه جنت‏به چشم خاکیان دارد بقیع جلوه جنت‏به چشم خاکیان دارد بقیع یا صفاى خلوت افلاکیان دارد بقیع گر حصار کعبه را جبریل دربانى کند صد چو موسى و مسیحا پاسبان دارد بقیع گر چه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است الفتى با مهر و ماه آسمان دارد بقیع گرچه محصولش بظاهر یک نیستان ناله است یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع گرچه مى‏تابد بر او خورشید سوزان حجاز از پر و بال ملائک سایبان دارد بقیع میتوان گفت ازگلاب گریه اهل نظر بى نهایت چشمه اشک روان دارد بقیع بشکند بار امانت گرچه پشت کوه را قدرت حمل چنین بار گران دارد بقیع تا سروکارش بود با عترت پاک رسول کى عنایت‏با کم و کیف جهان دارد بقیع این مبارک بقعه را حاجت‏بنور ماه نیست در دل هر ذره خورشیدى نهان دارد بقیع اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع ...

  • شعر طنز همه چی آرومه

    شعر طنز همه چی آرومه شلوارا کوتاهه، مانتوها چسبونهدوهزارتا لیلی واسه هر مجنونهمن چه‌قد خوشبختم همه‌چی آرومهمانتوها چسبونن، همه‌چی معلومه!بگو این آرایش تا ابد پابرجاسحالا که خط‌چشم تو نگاهت پیداس!من چه‌قد خوشبختم زندگی آسونهزندگی شیرینه همه‌چی ارزونههمه‌چی آرومه غصه‌ها خوابیدنپول خوبی می‌دن واسه‌ی زاییدن!ما چه‌قد خوشبختیم همه‌چی آرومهچه‌کسی بیکاره؟ چه کسی محرومه؟غول بدبختی رو غول خوشبختی خوردهرچی که مشکل بود همه رو لولو برد!قاضیا بیکارن زندونا تعطیلهپایه‌ی میز کسی نیست کلی میلهشیشه‌ی نوشابه جز واسه خوردن نیستکار وانت غیر از پرتقال بردن نیست!تو خیابون غیر از لیلی و مجنون نیستروی هیچ دیواری قطره‌های خون نیستنیست اصلا سانسور سایتها فیلتر نیستتوی میزگردا پشت هم زرزر نیست!اونقَدَر خوشبختم اونقَدَر خوشحالمکه به بعضی‌جاها وازلین می‌مالم!زده زیر دلمون خوشی ِ افراطی...من نخوردم چیزی یا نکردم قاطی!این ترانه‌ی قشنگ(همه‌چی آرومه)اثری از من نیست، اثر باتومه!     نمایش فایل تصویری شعر طنز همه چی آرومه

  • شعر در وصف حضرت رقیه

    شعر در وصف حضرت رقیه

    بی بی سه ساله مددی ما گمشدگانیم به عرفان رقیه دلها شده محزون و پریشان رقیه او دختر معصوم بود و خواهر معصوم هم عمه معصوم ،نگر شأن رقیه حاتم که بود شهره آفاق سخایش محتاج بود بر در احسان رقیه پرچم زده در شام نماینده زینب کنسول گری عشق شد ایوان رقیه گه سینه زند گاه کند ناله و افغان این هیئت پرشور محبان رقیه ذهنش بنمود عمه مظلومانه بگفتا از جان خودم سیر شدم جان رقیه رفتی ز برم ای به من غمزده مونس دل خون شده چو لاله ز هجران رقیه گوشوارۀ غارت شده ات را بگرفتم شاید بخندد لب خندان رقیه رفتم به مدینه نکنم شادی و عشرت پرسد ز من ار خواهر نالان رقیه کی خواهر زیبای من عمه به کجا رفت آخر چه بگویم به عزیزان رقیه گویم به دل ویران مکان شد به عزیزم آمد پدرش در شب پایان رقیه بگرفت به دامان سر خونین حسین را آلوده به خون شد بله دامان رقیه لبهای پدر بوسه زد و جان به رهش داد بگریست بر او دیده مهمان رقیه 

  • مروری بر شعر مدینه ولی زاده جوشقان-کوله پشتی

    عاقلان بر شهر عشق پا نگذارید خطر استاول جاده چه زیبا آخرش دردسر استشاعر می گوید: ای خردمندان،عارفان به شهر عشق پای نگذارید که در آنجا خطری یا بلایی در کمین است.شهر عشق:اضافه ی تشبیهی.پا نگذاشتن-محافظه کاری یا احتیاط ساختن.عاقلان:خرمندان/شهر عشق:شهر معشوق/خطر:مصیبت و بلا.اول جاده:اول جاده عشق/درد سر:گرفتاری و بدبختی.شاعر صراحتا می گوید: ای یاران با این که همیشه اول راه رسیدن به معشوق خوشایند و لذت بخش و امیدوار کننده است اما در پایان مقصد دچار عذاب و گرفتاری می شود.. از آن حذر کنید!*مفهوم:شاعر به طریقی دارد آخر مسیر را برای خوانندگان آشکار می کند.گشتم و گشتم در این خاک و ندیدم همراهآن که دلخواه دلم بوده ز من بی خبر استگشتن و گشتن:جستجو مداوم و بی وقفه/در این خاک-استعاره از سرزمین عشق و معشوق/دلخواه دل-منظور آن چیز یا کسی که دل با او آرام می گیردشاعر می گوید:در این سرزمین عشق و هستی گشتم و دم نزدم و لحظه ای از حرکت و جستجو دست بر نداشتم(خسته و پریشان خاطر نگشتم).اما هر چه گشتم هیچ کسی را نیافتم که همراهیم کند،با من همراه شود و غمخوار و یاورم باشد....حتی آن کسی هم که روزی با من عهدو پیمان دوستی بسته بود،امروز از یاد من غافل است و مرا به یاد نمی آورد.*مفهوم:شاعر اشاره به "بی کسی" و "دنیای بودن دادرس" اشاره دارد.سر سودایی من بسته به گیسوی شبشعشق او عشق نباشد هوسی زود گذر استدر مصراع اول دو تشخیص وجود دارد/این که سر سودا داشته باشد-تشخیص است/این که شب گسیو داشته باشد-تشخیص است/عشق اولی-عشقی که بدون شناخت و معرفت باشد،یعنی عشقی که تنها به لایه های زیرین آن دست یافته است. عشقی عشق دومی همان عشق حقیقی و واقعی(عشقی که ماهیت و ویژگی عشق را داشته باشد).هوس زود گذر:یعنی این که عشق نیست بلکه از حال و هوای نفسانی تبعیت می کند.شاعر می گوید:حال و زندگی من به کمند محکم و افسونگرش بافته شده است.یعنی این که:من راه فرار و نجاتی ندارم.تمام زندگیم در مشتش زندانی است.عشق او نسبت به من هوی و هوس است نه از راه دل و نه از راه نگاهی دلنواز است.او فقط مرا برای خوسته اش می خواهد.یعنی این که:او(منظور شاعر)معنا و مفهوم عشق را به درستی درک نکرده و از آن استفاده نابجا می کند.*مفهوم:شاعر اشاره به عشق نامتزلزل و حقیقی دارد.رفت و یادش تا ابد بر کوله ای پشت دلموای چه بیهوده دلم با یاد او دربه در استکوله ی پشت دل-کنایه از خاطرات و حوادث تلخ گدشته/بیهوده:عبث،کاری که نتیجه اش برای ما از قبل روشن باشداو از پیشم بی خبر رفت اما یاد و خاطرش تا ابد(تا قیامت) در دل می ماند و پاک نمی شود.وای-یعنی این از زندگی از دست رفته حسرت خوردن و سر به زانوی ندامت گذاشتن.و چه بیهوده ...

  • شعر چاوشی خوانی مکه و مدینه برای زوار مدینه منوره

    من از دیار شکوه و جلال می آیم ز سرزمین اذان بلال می آیم ز دشت لاله خونین سینه آمده ام شکسته دل ز دیار مدینه آمده ام زمانه چو گرداب و ساحلم آنجاست تنم به خاک وطن باشد و دلم آنجاست نصیب مرغ  دل من شکسته بالی بود پرم ز غصه و جای همه چه خالی بود مدینه با دل زوار گفتگوها داشت گل مدینه ز احساس رنگ و بوها داشت مدینه با دل آتش گرفته خو دارد خدا نصیب کند هر که آرزو دارد نسیم وار به هر کوی در به در گشتم مزار گمشده پیدا نکرده برگشتم سروده ی حاج علی انسانی   ××× جلوه جنت‏به چشم خاکیان دارد بقیع یا صفاى خلوت افلاکیان دارد بقیع گر حصار کعبه را جبریل دربانى کند صد چو موسى و مسیحا پاسبان دارد بقیع گر چه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است الفتى با مهر و ماه آسمان دارد بقیع گرچه محصولش بظاهر یک نیستان ناله است یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع گرچه مى‏تابد بر او خورشید سوزان حجاز از پر و بال ملائک سایبان دارد بقیع میتوان گفت ازگلاب گریه اهل نظر بى نهایت چشمه اشک روان دارد بقیع بشکند بار امانت گرچه پشت کوه را قدرت حمل چنین بار گران دارد بقیع تا سروکارش بود با عترت پاک رسول کى عنایت‏با کم و کیف جهان دارد بقیع این مبارک بقعه را حاجت‏بنور ماه نیست در دل هر ذره خورشیدى نهان دارد بقیع اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع چون شد ابراهیم قربان حسین فاطمه پاس حفظ این امانت را بجان دارد بقیع فاطمه بنت اسد عباس عم، ام البنین اینهمه همسایه عرش آستان دارد بقیع در پناه مجتبى در ظل زین العابدین ارتباط معنوى با قدسیان دارد بقیع باقر علم نبى و صادق آل رسول خفته‏اند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع قرنها بگذشته بر این ماجرا اما هنوز داغ هجده ساله زهراى جوان دارد بقیع کس نمیداند چرا یا قرة عین الرسول منظره فصل غم انگیر خزان دارد بقیع آخر اینجا قصه گوى رنج‏بى پایان تست غصه و غم کاروان در کاروان دارد بقیع خفته بین منبر و محرابى اما بازهم از تو اى انسیه حورا نشان دارد بقیع راز مخفى بودن قبر ترا با ما نگفت تا بکى مهر خموشى بر دهان دارد بقیع؟ شب که تنها میشود با خلوت روحانى‏اش اى مدینه انتظار میهمان دارد بقیع شب که تاریک است و در بر روى مردم بسته‏اند زائرى چون مهدى صاحب زمان دارد بقیع کاش باشد قبضه خاکم در آن وادى «شفق‏» چون ز فیض فاطمه خط امان دارد بقیع سروده ی محمد جواد غفور زاده کاشانى (شفق)   ××× كاش همچون لاله سوزم در بيابان بقيع تا شبانگاهى شوم شمع فروزان بقيع كاش سوى مكه تازد كاروان عمر من تا كنم بيتوته يك شب در شبستان بقيع كاش همچون پرتو خورشيد در هر بامداداوفتم بر خاك قبرستان ويران بقيع آرزو دارم ...

  • اشعار درمورد مکه و مدینه وقبرستان بقیع

        ---------------------(قصيده)----- خوش آن نسیم که مى آید از کناربقیعخوشا هواى روان بخش و مُشکبار بقیعفرشتگان ز زمین مى برند سوىبهشتبراى غالیه‌ی حوریان غبار بقیعاگر که طور تجلّى ز صدق مىطلبىبیا به گلشن روحانى دیار بقیعدریغ و درد که از ظلم دشمنانخداخراب شد همه آثار بى شمار بقیعایا که غیرت دین دارى و ولایتآلببار خون، عوض اشک در کنار بقیعخراب کرد ستم، مشهد چهار امامکزآن شرف به سما یافت خاکسار بقیعنخست مرقد سبط نبى امام حسنبزرگ محوراعزاز و افتخار بقیعمزار حضرت سجاد، اسوه عبّادامین اعظم حق، رکناستوار بقیعمزار حضرت باقر، عزیز پیغمبرکه بر فزوده به اجلال و اشتهاربقیعمزار حضرت صادق رئیس مذهب و دینجهان علم و عمل، نور کردگاربقیعقبور منهدم دیگر از تبار رسولفزوده است بر اوضاع رنج باربقیعز ظلم فرقه وهّابیان ناکس دونبیا ببین که خزان گشته نوبهاربقیعسعودیان عمیل یهود و صهیونیسمز ظلم، هتک نمودند اعتباربقیعقبور آل پیمبر، خراب و ویران استفرشتگان همگان اند سوگواربقیعدر این مصائب عظمى ولىّ عصر بوَدشکسته خاطر و محزون و داغداربقیعکند ظهور و جهان پر کند ز دانش و دادزند به ریشه خصم ستم شعاربقیعقیام باید و مردانگىّ و همّت و عزمکه بر طرف کند این وضع ناگواربقیعوگرنه تا نشود قطع دست استعمارجهان شیعه بود زار و دل فکاربقیعحرامیان به حرم تا که حاکم اند رواستکه مسلمین همه باشند شرمساربقیعسلام بى حد و بسیار بر پیمبر و آلدرود وافر و بى انتها نثاربقیعز یاد مرقد ویران اولیاى خداهمیشه «لطفى صافى» است بى قراربقیع     ------(زمزمه- بهارعلي خزان شده اي)-- خدايا شب پريشونیه                      تموم چشا خيس و بارونيهمیونگلو/ ترانه ی بغضه كه زندونيه
 که سهم بقيع /هنوز بی چراغی و ویرونیه
اگه يكروز مادر سادات پشت در غرق خون نمی شد
    حریم پاك پسرهاش هيچ موقع ديگه ویرون نمیشدامون ای دل وای امون ای دل وای امون ای دل وامصیبتبروی دلم يه دنياغمه                         اگه بمیره شيعه والّا کمهآخه قبور/
اماما برا شيعه محترمه
   چهار تامزار/
ميون بقيعه كه بي حرمهاگه يك روزدستای مولا بين کوچه بسته نميشد
 دیگه هيچ وقت حرمت صحن آسمون شیكسته نمی شدامون ای دل وای امون ای دلوای امون ای دل وامصیبتیه دنيا عزاس تو قاب چشام                        بدی كه نمياره خيليدوام

گمون می كنم/ ميون بقيع اين چهارتا امام
  گرفتن همه/
يه روضه به يادخرابه شام
 ایشاالله اون روز مياد كه اين خاك غم جای پای آقاسبه پا ميشهبارگاهی كه قلب اون قبر پاك زهراسامون ای دل وای امون ای دل وای امون ای دلوامصیبت     --------------------(تركيب بند بقيع)---- از صفای ضریح ...