اشعار درمورد مکه و مدینه وقبرستان بقیع

 

 

---------------------(قصيده)-----

خوش آن نسیم که مى آید از کناربقیع
خوشا هواى روان بخش و مُشکبار بقیع
فرشتگان ز زمین مى برند سوىبهشت
براى غالیه‌ی حوریان غبار بقیع
اگر که طور تجلّى ز صدق مىطلبى
بیا به گلشن روحانى دیار بقیع
دریغ و درد که از ظلم دشمنانخدا
خراب شد همه آثار بى شمار بقیع
ایا که غیرت دین دارى و ولایتآل
ببار خون، عوض اشک در کنار بقیع
خراب کرد ستم، مشهد چهار امام
کزآن شرف به سما یافت خاکسار بقیع
نخست مرقد سبط نبى امام حسن
بزرگ محوراعزاز و افتخار بقیع
مزار حضرت سجاد، اسوه عبّاد
امین اعظم حق، رکناستوار بقیع
مزار حضرت باقر، عزیز پیغمبر
که بر فزوده به اجلال و اشتهاربقیع
مزار حضرت صادق رئیس مذهب و دین
جهان علم و عمل، نور کردگاربقیع
قبور منهدم دیگر از تبار رسول
فزوده است بر اوضاع رنج باربقیع
ز ظلم فرقه وهّابیان ناکس دون
بیا ببین که خزان گشته نوبهاربقیع
سعودیان عمیل یهود و صهیونیسم
ز ظلم، هتک نمودند اعتباربقیع
قبور آل پیمبر، خراب و ویران است
فرشتگان همگان اند سوگواربقیع
در این مصائب عظمى ولىّ عصر بوَد
شکسته خاطر و محزون و داغداربقیع
کند ظهور و جهان پر کند ز دانش و داد
زند به ریشه خصم ستم شعاربقیع
قیام باید و مردانگىّ و همّت و عزم
که بر طرف کند این وضع ناگواربقیع
وگرنه تا نشود قطع دست استعمار
جهان شیعه بود زار و دل فکاربقیع
حرامیان به حرم تا که حاکم اند رواست
که مسلمین همه باشند شرمساربقیع
سلام بى حد و بسیار بر پیمبر و آل
درود وافر و بى انتها نثاربقیع
ز یاد مرقد ویران اولیاى خدا
همیشه «لطفى صافى» است بى قراربقیع

 

 

------(زمزمه- بهارعلي خزان شده اي)--

خدايا شب پريشونیه

                     تموم چشا خيس و بارونيه
میونگلو/ ترانه ی بغضه كه زندونيه

 که سهم بقيع /هنوز بی چراغی و ویرونیه

اگه يكروز مادر سادات پشت در غرق خون نمی شد

    حریم پاك پسرهاش هيچ موقع ديگه ویرون نمیشد
امون ای دل وای امون ای دل وای امون ای دل وامصیبت

بروی دلم يه دنياغمه 

                       اگه بمیره شيعه والّا کمه
آخه قبور/
اماما برا شيعه محترمه

   چهار تامزار/ميون بقيعه كه بي حرمه
اگه يك روزدستای مولا بين کوچه بسته نميشد

 دیگه هيچ وقت حرمت صحن آسمون شیكسته نمی شد
امون ای دل وای امون ای دلوای امون ای دل وامصیبت

یه دنيا عزاس تو قاب چشام 

                      بدی كه نمياره خيليدوام


گمون می كنم/ ميون بقيع اين چهارتا امام

  گرفتن همه/يه روضه به يادخرابه شام


ایشاالله اون روز مياد كه اين خاك غم جای پای آقاس
به پا ميشهبارگاهی كه قلب اون قبر پاك زهراس
امون ای دل وای امون ای دل وای امون ای دلوامصیبت

 

 

--------------------(تركيب بند بقيع)----

از صفای ضریح دم نزنید
حرفی از بیرق و علم نزنید
گریه های بلند ممنوع است
روضه که هیچ سینه هم نزنید
کربلا رفته ها کنار بقیع
حرفی از صحن و از حرم نزنید
زائری خسته ام نگهبانان…
…به خدا زود می روم نزنید
زائری داد زد که نامردان
تازیانه به مادرم نزنید
غربت ما بدون خاتمه است
مادر ما همیشه فاطمه است

کاش درهای صحن وا بشود
شوق در سینه ها به پا بشود
کاش با دست حضرت مهدی
این حرم نیز با صفا بشود
کاش با نغمه حسین حسین
این حرم مثل کربلا بشود
در کنار مزار ام بنین
طرحی از علقمه بنا بشود
پس بسازیم پنجره فولاد
هر قدر عقده هست وا بشود
چارتا گنبد طلایی رنگ
چارتا مشهد الرضا بشود
این بقیعی که این چنین خاکی است
رشک پروانه های افلاکی است

در هوایش ستاره می سوزد
سینه با هر نظاره می سوزد
هشت شوال آسمان لرزید
دید صحن و مناره می سوزد
بارگاه بقیع ویران شد
دل بی راه و چاره می سوزد
این حرم مثل چادر زهراست
که در اینجا دوباره می سوزد
این حرم مثل خیمه ی زینب
که در اوج شراره می سوزد
سالها بعد قدری آن سو تر
چند قرآن پاره می سوزد
 

 

 

 

----------------(شعر بقيع)--------

خوش آن نسيم كه مى آيد از كنار بقيع
خوشا هواى روان بخش و مُشكبار بقيع
فرشتگان ز زمين مى برند سوى بهشت
براى غاليه‌ي حوريان غبار بقيع
اگر كه طور تجلّى ز صدق مى طلبى
بيا به گلشن روحانى ديار بقيع
دريغ و درد كه از ظلم دشمنان خدا
خراب شد همه آثار بى شمار بقيع
ايا كه غيرت دين دارى و ولايت آل
ببار خون، عوض اشك در كنار بقيع
خراب كرد ستم، مشهد چهار امام
كز آن شرف به سما يافت خاكسار بقيع
نخست مرقد سبط نبى امام حسن
بزرگ محور اعزاز و افتخار بقيع
مزار حضرت سجاد، اسوه عبّاد
امين اعظم حق، ركن استوار بقيع
مزار حضرت باقر، عزيز پيغمبر
كه بر فزوده به اجلال و اشتهار بقيع
مزار حضرت صادق رييس مذهب و دين
جهان علم و عمل، نور كردگار بقيع
قبور منهدم ديگر از تبار رسول
فزوده است بر اوضاع رنج بار بقيع
زظلم فرقه وهّابيان ناكس دون
بيا ببين كه خزان گشته نوبهار بقيع
سعوديان عميل يهود و صهيونيسم
ز ظلم، هتك نمودند اعتبار بقيع
قبور آل پيمبر، خراب و ويران است
فرشتگان همگان اند سوگوار بقيع
در اين مصائب عظمى ولىّ عصر بوَد
شكسته خاطر و محزون و داغدار بقيع
كند ظهور و جهان پر كند  ز دانش و داد
زند به ريشه خصم ستم شعار بقيع
قيام بايد و مردانگىّ و همّت و عزم
كه بر طرف كند اين وضع ناگوار بقيع
وگرنه تا نشود قطع دست استعمار
جهان شيعه بود زار و دل فكار بقيع
حراميان به حرم تا كه حاكم اند روا ست
كه مسلمين همه باشند شرمسار بقيع
سلام بى حد و بسيار بر پيمبر و آل
درود وافر و بى انتها نثار بقيع
ز  ياد مرقد ويران اولياى خدا
هميشه «لطفى صافى» است بى قرار بقيع

 

 

 

 

 

 

 

بس كه پنهان گشته گل در زیر دامان بقیع

بوى گل مى‏آید از چاك گریبان بقیع



مرغ شب در سوگ گلهایى‏كه بر این خاك ‏ریخت

از سر شب تا سحر، باشد غزلخوان بقیع



ناله‏هاى حضرت زهرا هنوز آید به گوش

از فضاى حسرت آلودِ غم افشان بقیع



گوش ده تا گریهی زار على را بشنوى

نیمه شبها از دل خونین و حیران بقیع



این حریم عشق دارد عقده‏ها پنهان به دل

شعله‏ها سر مى‏كشد از جان سوزان بقیع



از دل هر ذرّه بینى جلوه‏گر صد آفتاب

گر شكافى ذرّه ذرّه خاكِ رخشان بقیع




هر گل اینجا دارد از خون جگر نقش و نگار

وه چه خوش رنگ است گلهاى گلستان بقیع



بسته‏ام پیمان الفت با مزار عاشقان

خورده عمق جان من پیوند با جان بقیع



اى ولىّ حق، تسلاّ بخشِ دلهاى حزین

خیز و سامان ده به گلزار پریشان بقیع



سینه این خاكِ گلگون، هست مالامالِ درد

كوش اى غمخوار رنجوران به درمان بقیع



اى جهان آباد كن، برخیز و مهر و داد كن

باز كن آباد از نو، كوى ویران بقیع



چون ببیند هر غروبش مات و خاموش و غریب

سیلِ خون ریزد «شفق» از دل به دامان بقیع

 

----------------------------------------------

 

 


غربت آباد ديار آشنايى ها، بقيع

همدم ديرينه غمهاى ناپيدا، بقيع


در تو ـ حتّى ـ لحظه ها هم بى قرارى مى كنند

اى تمام واژه هاى اشك را معنى بقيع


در تو، خون ديده ها دريا شد و صاحبدلان

جرعه جرعه عشق نوشيدند از اين دريا بقيع


سنگ فرش كوچه هايت داغ هاى سينه سوز

شمع فانوس نگاهت چشم خون پالا بقيع


تو بلور روشنايى هاى شهر يثربى

چون نگينى مانده در انگشتر بطحا بقيع


همصدا با قرنها مظلومى آل رسول

حنجرى كو؟ تا در اين غربت كند آوا، بقيع


وسعت تنهايى ات دل هاى ما را مى برد!

تا خدا ـ تا عشق ـ تا تنهايى مولا بقيع


قصّه مظلومى اش را با تو گفت آن شب كه داشت

در گلو، بُغضِ غريب ماتم زهرا، بقيع


در هجوم تيرگى ها، در شب سرد سكوت

حسرتى مى بُرد خورشيد جهان آرا بقيع


اى مزار هرچه خورشيد از ديار روشنى

اى شكوه نور در آئينه غبرا بقيع


كاش چشمى بود و اشكى، اشتياق مويه اى

با تو مى مانديم ـ تا موعود ـ تا فردا بقيع


اى بهشت آرزو، گم كرده دلهاى پاك

اى زيارتگاه يك عالم دل شيدا بقيع


سيل اشك عاشقان بگذار تا دريا شود

چشمه اى از چشم جان بيدلان بگشا بقيع


دارم امّيد آنكه در محشر پناهم مى دهد

سايه ديوار اين «آشفته»حالى ها بقيع

 

 

 



مى گرددم دو ديده پريشان و جان، غريب

در منظرى كه نيست به هفت آسمان، غريب


يا رب بقيع، قطعه اى از آسمان توست

پيچيده در غبار زمين و زمان، غريب


آن گوهرى كه بود مَلك خادم درش

خفته ست در كنار حَرَم، بى نشان، غريب


اين خاك، ميزبان پريشان كربلاست

مانده ست در حضور تو، اى آسمان، غريب


اينجا مزار صادق آل محمد(ص) است

تنها، ميان گردش چشم جهان، غريب


در خلوت است بارگه باقرالعلوم(عليه السلام)

همچون مزار مادر زخمى، جوان، غريب


اين سوى ميله، مرقد اولاد مصطفاست

و آن سو، نگاه غمزده زائران، غريب


اين محرمان پردگى عرش ذوالجلال

اينسان فتاده اند در اين خاكدان، غريب


اشك است اينكه مى چكد از آستين ابر

مِهر است اينكه مانده در اين آستان، غريب


مى گردد آسمان، به طوافى هميشگى

بر اين مدار غربت و بر اين مكان، غريب


يا رب چه حكمتى ست در اين قطعه شريف

مهمان غريب و بارگه ميزبان، غريب


يارب كرامتى! كه زنم بوسه بر بقيع

سر را نهم به خاك و بگويم بر آن غريب

 

 

--------------------(وداع با مدينه)---- 

من آمدم و قبر تو را ديدم و رفتم ***

از روى ادب خاك تو بوسيدم و رفتم

تا در دم مرگم تو به ديدار من آيى ***

 من حلقه به دربار تو كوبيدم و رفتم

من غرق گناه آمده بودم به حضورت ***

مشمول عطاياى تو گرديدم و رفتم

تا روز جزا در صف زوار تو باشم ***

رخسار به درگاه تو ساييدم و رفتم

چون دست به دامان وصال تو فكندم ***

دامن دگر از غير تو برچيدم و رفتم

در سلك گدايان سركوى تو گشتم ***

 من خاك تو بوسيدم و بوييدم و رفتم(مؤيد)

 

 

 

-------------------(شعر بقيع)-------

جلوه جنت‏به چشم خاکیان دارد بقیع

یا صفاى خلوت افلاکیان دارد بقیع

گر حصار کعبه را جبریل دربانى کند

صد چو موسى و مسیحا پاسبان دارد بقیع

گر چه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است

الفتى با مهر و ماه آسمان دارد بقیع

گرچه محصولش بظاهر یک نیستان ناله است

یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع

گرچه مى‏تابد بر او خورشید سوزان حجاز

از پر و بال ملائک سایبان دارد بقیع

میتوان گفت ازگلاب گریه اهل نظر

بى نهایت چشمه اشک روان دارد بقیع

بشکند بار امانت گرچه پشت کوه را

قدرت حمل چنین بار گران دارد بقیع

تا سروکارش بود با عترت پاک رسول

کى عنایت‏با کم و کیف جهان دارد بقیع

این مبارک بقعه را حاجت‏بنور ماه نیست

در دل هر ذره خورشیدى نهان دارد بقیع

اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال

هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع

چون شد ابراهیم قربان حسین فاطمه

پاس حفظ این امانت را بجان دارد بقیع

فاطمه بنت اسد عباس عم، ام البنین

اینهمه همسایه عرش آستان دارد بقیع

در پناه مجتبى در ظل زین العابدین

ارتباط معنوى با قدسیان دارد بقیع

باقر علم نبى و صادق آل رسول

خفته‏اند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع

×××

قرنها بگذشته بر این ماجرا اما هنوز

داغ هجده ساله زهراى جوان دارد بقیع

کس نمیداند چرا یا قرة عین الرسول

منظره فصل غم انگیر خزان دارد بقیع

آخر اینجا قصه گوى رنج‏بى پایان تست

غصه و غم کاروان در کاروان دارد بقیع

خفته بین منبر و محرابى اما بازهم

از تو اى انسیه حورا نشان دارد بقیع

راز مخفى بودن قبر ترا با ما نگفت

تا بکى مهر خموشى بر دهان دارد بقیع؟

شب که تنها میشود با خلوت روحانى‏اش

اى مدینه انتظار میهمان دارد بقیع

شب که تاریک است و در بر روى مردم بسته‏اند

زائرى چون مهدى صاحب زمان دارد بقیع

کاش باشد قبضه خاکم در آن وادى «شفق‏»

چون ز فیض فاطمه خط امان دارد بقیع

 

 

 

----------------(وداع با مكه )------

الوداع اى كعبه كاینك وقت هجران آمده
دل تنورى گشته و زو دیده طوفان آمده
الوداع اى كعبه كاینك مست راوق گشته خاك
ز آنكه چشم از اشك میگون راوق افشان آمده
الوداع اى كعبه كاینك كالبد با حال بد
رفته از پیش تو و جان وقف هجران آمده
الوداع اى كعبه كاینك هفته اى در خدمتت
عیش خوابى بوده و تعبیرش احزان آمده
الوداع اى كعبه كاینك روز وصلت صبح وار
دیر سر بر كرده و بس زود پایان آمده
الوداع اى كعبه كاینك درد هجران جانگزاى
شمه اى خاك مدینه حرز و درمان آمده

 

 

-------------------(شعر احرام)-----

دو تكه پارچه ساده و سپید بگیر
بپیچ بر تن خود، بوى صبح عید بگیر
گرفته سینه تو، در تراكم ابرى!
براى باز شدن بارش شدید بگیر
بگیر سر بالا مثل نخل در شجره
كه گفته سر پایین چون درخت بید بگیر
گناه كردى؟ باشد! مگر چه كرده خدا؟
بگو ببخش نفهمیده ام! ندید بگیر
بیا و فكرنكن بسته مى شود این در
چقدر قفل به خود بسته اى، كلید بگیر
نیاز نیست به ذكر و دعا بیا نزدیك
و ذكر ساده یارب و یامجیر بگیر
دلت شكسته اگر، در كنار كعبه گذار!
بیا ز دست خدا یك دل جدید بگیر
چقدر بوى رضایت گرفته اى حاجى!
خدا خریده ترا، حالت شهید بگیر
تولد تو مبارك برو! خداحافظ
قبول شد حج ات، از خدا رسید بگیر!

 

 

-----------------------(شعر بقيع)------

.باز كن بر روى من آغوش جان را اى بقیع
تا ببینم دوست دارى میهمان را اى بقیع
خاكى اما برتر از افلاك دارى جایگاه
در تو مى ‏بینم شكوهِ آسمان را اى بقیع
پنج خورشیدِ جهان ‎افروز در دامان تست
كرده ‏اى رشك فلك این خاكدان را اى بقیع
مى ‏رسیم از گرد ره با كوله بار اشك و آه
بار ده این كاروانِ خسته جان را اى بقیع
جز تو غم‏ هاى على را هیچ كس باور نكرد
مى ‏كشى بر دوش خود بارى گران را اى بقیع
باز گو با ما، مزار كعبه‎ی دل‎ها كجاست
در كجا كردى نهان آن بى ‏نشان را اى بقیع
قطره ‏اى، اما در آغوش تو دریا خفته است
كرده‏ اى پنهان تو موجى بیكران را اى بقیع
چشم تو خون گرید و «پروانه» مى ‏داند كجاست
چشمه ‎ی جوشان این اشكِ روان را اى بقیع

نه قبله در تو که قبله نماست در تو بقیع
نه کعبه کعبه اهل ولاست در تو بقیع
هزار مرتبه برتر از عرش حق هستی
نیاز خانه اهل سماء است در تو بقیع
سکوت محض تو در اوج غربت تاریخ
نماد ناله قلب خداست در تو بقیع
همین که بی حرم و گنبدی و گلدسته
نشان از واقعه ای غم فزاست در تو بقیع
به هر دو عالم اگر فخر می کنی چه عجب
هزار مادر شاه وفاست در تو بقیع
به اشک نم نم خود زائرت سحر می گفت
شمیم علقمه و کربلاست در تو بقیع
اگرچه مهد ولایی به کربلا نرسی
کجاست سری ز تن خود جدا در تو بقیع
کنار تربت مادر به یاد کرب و بلا
صدای ناله مهدی رساست در تو بقیع

 

 

------------------(شعر مدينه )------

یا رب این ماییم و این صدر رفیع مصطفی است
یا رب این ماییم و این فرق عزیز مجتبی است...
خوابگاه مصطفی و کعبه مان از پیش و پس
بارگاه و منبر حنّانه مان از چپ و راست...
سلّموا یا قوم بل صلّوا علی الصّدر الأمین
مصطفی ما جاءَ الاّ رحمةً للعالمین
منّت ایزد را بدین گردون اعلا آمدیم
منّت ایزد را بدین درگاه والا آمدیم...
سلّموا یا قوم بل صلّوا علی الصّدر الأمین
مصطفی ما جاءَ الاّ رحمةً للعالمین

 

 

 


----------------(شعر ميقات)-----

بهوش ایدل كه میقات است اینجا
محل نفی و اثبات است اینجا
از اینجا ساز وحدت می شود ساز
از اینجا می شود پرواز آغاز
از اینجا باید آهنگ سفر كرد
یقین خویشتن را بارور كرد
محل نیت پاك است اینجا
مكان رشد ادراك است اینجا
اگر داری سر پیوند با دوست
برآر از دل خروش دوست یا دوست
در این ره گرچه بی شیب و فراز است
مكن وحشت توكل چاره ساز است
توكل بر خدای خویشتن كن
زجان اثبات حق و نفی من كن
برآ از چاه شب چون مهر خاور
زممكن رو بسوی واجب آور
چو غنچه جامه جان را قبا كن
صدف را از گهر دیگر جدا كن
چو عریان از وجود خویش گشتی
تهی از نخوت و تشویش گشتی
به آب توبه جان را پاك گردان
شكوفا غنچه ادارك گردان
صفا دادی چو بیرون و درون را
بخوان اناالیه راجعون را
حدیث مرگ قبل از مرگ این است
طریق وصل حق جویان چنین است
بگو یارب مرا ثابت قدم دار
به پاكی در دو عالم محترم دار
رهایم كن الهی از دو روئی
بده بر فطرتم آئینه خوئی
صفای صبح صادق بر دلم ده
به قرب خویش در دل منزلم ده
صفا چون یافتی شكر خدا كن
بدور از خویشتن شك و ریا كن
مبادا شعله شك بر فروزد
گل پاك یقینت را بسوزد
ز وسواس و ریا كاری بپرهیز
مكن این شعله را در خویشتن تیز
نگیرد تا غرورت دامن هوش
بحق رو كن بكن خود را فراموش
بریز از دیده اشك و های و هو كن
درون را چون برونت شستشو كن
چو بیرون و درونت پاك گردید
دلت روشن تر از افلاك گردید
بپوش احرام و ترك ما و من كن
بدست خود منیت را كفن كن
كفن كن خویش را بی خویش آنگاه
بر آر از پرده پر شور دل، آه
بگو یارب دگر كارم تمام است
بمن جز شوق وصل حق حرام است
قدم در دامن محراب بگذار
به سجده سر چنان مهتاب بگذار
پس آنگه لب زجام شوق تركن
خروشان نغمه لبیك سر كن
بگو لبیك یا معبود لبیك
مرا تنها توئی مقصود، لبیك

 

 

-------------------(شعر)----

یاعلی رفتم بقیع اما چه سود

هرچه گشتم فاطمه آنجا نبود

یاعلی قبر پرستویت کجاست

آن گل صدبرگ خوش بویت کجاست

هرچه باشد من نمک پرورده ام

دل به عشق فاطمه خوش کرده ام

حج من بی فاطمه بی حاصل است

فاطمه حلال صدها مشکل است

من طواف سنگ کردم دل کجاست

راه پیمودم بگو منزل کجاست

کعبه بی فاطمه مشت گل است

قبرزهرا کعبه اهل دل است

 

-------------------(شعر)----

ای مدینه سینه ات را بازکن

میهمانداری خود آغازکن

السلام ای شهر ختم المرسلین

السلام ای قبله اهل یقین

السلام ای مهبط وحی جمیل

السلام ای آستان جبرئیل

السلام ای بیت زهرای بتول

السلام ای بضعه ی پاک رسول

السلام ای تربت ام البنین

السلام ای همسر حبل المتین

السلام ای حمزه ی نیکوسرشت

السلام ای تربتت رشک بهشت

السلام ای خانه های دردوداغ

السلام ای چارقبر بی چراغ

السلام ای دامن پاک بقیع

السلام ای با صفا خاک بقیع

السلام ای غرق درانجم شده

السلام ای قبرهای گمشده

فاش برگو عصمت کبری کجاست

تربت گمگشته ی زهرا کجاست

 

------------------(شعر)---

سلام اي خفته گان درمدينه

سلام اي عاشقان بي قرينه

سلام اي هاديان وادي طور

سلام اي رهروان خطّه ي نور

سلام اي باب جبريل مُكّرم

سلام اي عشق وعقل اندر تو مدغم

سلام اي قُبه ي خضراي احمد

سلام اي خفته درخاكت محمد

مدينه خاك تو عنبر سرشت است

خدا داند كه بهتر ازبهشت است

مدينه عرش درآغوش داري

خطا گفتم كه حق بردوش داري

مدينه جاي جاي تربت تو

گواهي ميدهد برغربت تو

مدينه مهبط جبريل اينجاست

هم اينجا باب ارباب تقاضاست

سلام اي مصطفي را برگرفته

بدامن جسم آن سرور گرفته

هرآنكس بشنود درد و غم تو

بسوزد تا ابد درماتم تو

سلام اي تربت زهراي اطهر

سلام اي محسن نشكفته پرپر

سلام اي رازها درتونهفته

بچاه اندر علي اسرار گفته

سلام اي اشك زهرا درتوجاري

به فقدان پدردر سوگواري

 

-------------------(شعر)-----

اي بقيع اي گوهر عنبر سرشت

اي فضايت بهتراز باغ بهشت

بامن ازسوز دل حيدر بگو

بامن اززهرا وميخ در بگو

آمدم تاسِير اين گلشن كنم

ديده را ازپرتُوت روشن كنم

آمدم تاديده را دريا كنم

قبر زهرا رازجان پيداكنم

آمدم تاخادم اين درشوم

آمدم هم ناله ي حيدر شوم

بامن ازراه صداقت ناله كن

گريه برزهراي هجده ساله كن

بامن ازسوز دل مولا بگو

ازمزار مخفي زهرابگو

دركنارت اي مدينه حاضرم

ديده گريان درعزاي باقرم

ماه حج ماه طواف ومُحرم است

ماه باقر ماه درد مسلم است

مسلمي كه اونايب خون خداست

پيشتاز عرصه ي دشت بلاست

كس نديده ميهماني دلنواز

درميان كوچه ها خواند نماز

قصه را كوتاه كن شيدا  دگر

درجنان سوزد دل فخر بشر

 

------------------(شعر)----

من مدینه شهر آیات خداوند مبینم

محبط وحی خدا بررحمتٌ للعالمینم

من مدینه شاهد پیروزی جنگ  تبوکم

ناطر پیکارخونین احد با مشرکینم

من مدینه دیده بان خندق وپیکاربدرم

شاهد فتح نمایان امیرالمؤمنینم

من مدینه پرده دار عصمت کبرای حقم

زادگاه مجتبی دوم امام مسلینم

من مدینه سلسله جنبان قنداق حسینم

پایگاه نهضت اسلام ناب راستینم

من مدینه داغدار رحلت وداغ رسولم

ناظر اشک زلال دخت ختم المرسلینم

من مدینه هم نوای اولین مظلوم عالم

ازجفای غاصبین ومارقین وناکسینم

من مدینه ناشر نشریه ی شوم ثقیفه

ازپی غصب خلافت ازگروه ضد دینم

من مدینه همجوارخرمنی ازدودوآش

درسرای فاطمه ازکینه ی قوم لعینم

من صدای ناله ی زهرابه پشت در شنیدم

گفت یا فضه خذینی غرق درخون شد جبینم

شد طنین انداز گوشم ناله جانسوز زینب

شاهد بشکستن پهلوی ام المؤمنیینم

سینه چاک سوزوساز سینه ی مجروح زهرا

پشت درازبوسه ی جانسوز میخ آتشینم

من خودم دیدم علی را باستم ازخانه بردند

دردیان ریسمان برگردن حبل المتینم

من خودم دیدم که زهرا دامن مولا گرفته

شد نثار همت اوصد هزاران آفرینم

آنقدر بربازوی اوتازیانه زد مغیره

دامن ازکف شد رها شد فاطمه نقش زمینم

من به چشم خویش دیدم درمیان کوچه ثانی

زد چنان سیلی که زد فریاد جبریل امینم

 

------------------(شعر)-----

مدینه سینه ی پردرد دارد

هوای گرم وآه سرد دارد

مدینه مهبط وحی الهی است

نخستین قبله گاه بی گناهی است

مدینه قصه گوی احتجاج است

مسیر عشق راروشن سراج است

مدینه بهتر ازخلد برین است

مزار رحمتٌ للعالمین است

مدینه آتش افروز دل ماست

صفا بخش وچراغ محفل ماست

مدینه شاهد درسوختن بود

که کار سوختن افروختن بود

مدینه طعم تلخی را چشیده است

صدای ناله ی زهرا شنیده است

مدینه درد وغم پیوسته دارد

حدیث پهلوی بشکسته دارد

مدینه دیده درراه عقیده

به پشت در گلی درخون طپیده

مدینه جامه برتن چاک کرده

سرشک چشم مولا پاک کرده

مدینه سوز دارد روح دارد

نوای سینه ی مجروح دارد

مدینه دیده روی ماه نیلی

درآن روزی که زهرا خورد سیلی

مدینه کرده دربررخت ماتم

برای اولین مظلوم عالم

مدینه دست مولا بسته دیده

دفاع همسر دلخسته دیده

مدینه دیده بربازو نشانه

میان کوچه جای تازیانه

مدینه هرچه خواهی سوزدارد

به دل آه شرر افروز دارد

مدینه اشک مارا دیده بان است

نگهبان مزاری بی نشان است

مدینه ازتومن دارم سؤالی

بده پاسخ که مهد شور و حالی

بگو زهرا کجا درخاک خفته

بگو تا کی زچشم ما نهفته

 

--------------------------------------

اي  شهر پيمبر  كه  تويي مدفن اطهار

درخاك تو پنهان شده گنجينه ي اسرار

آرامگه  نور خدا  جان  جهاني

برپاي وسرافراز به هردور زماني

پاكيزه تراز تربت تو نيست مكاني

شوينده ي  ناپاكي  قلب  همگاني

خفته است درآغوش توچون آيت غفار

اي شهر مدينه كه پراز آيت نوري

بااينهمه انوار مگر وادي طوري 

سوي تو شتابيم كه ميعاد حضوري

آئينه ي  آيات  خداوند  غفوري

چون باب سلامي ودر رحمت دادار

خاك تو سراپرده قرآن مبين است

اين تربت پاك تو مگرعرش برين است

خورشيد نبوت به برت پرده نشين است

باب حرمت مهبط جبريل امين است

آيند زاطراف جهان سوي تو زوار

پراختر و تابنده  بقيع  تو  سراسر

اينجا  بود  از پيكر  سجاد  منور

اينجاست حسن ، پورعلي ، سبط پيمبر

هم باقر و هم صادق وصد گوهر ديگر

اي  دامن  پر مهر  تو  منزلگه  اطهار

بسيار گل از روضه ي رضوان توچيدم

بس ذر حرم نور تو خورشيد تو ديدم

بس كوكب رخشان كه حضورش برسيدم

با ياد  بلال  تو  اذان  تو  شنيدم

ازراز نهانت نشدم ليك خبردار

كو ماه دل آراي تو اي شهر مدينه ؟

كو فاطمه كو آن گل بي مثل وقرينه ؟

آن گوهر بشكسته كجا گشته دفينه ؟

اي واي چه غمها كه توراهست به سينه

تا حشربود احمد ازاين داغ عزادار

كو مام حسين وحسن وهمسرحيدر

ازجمله زنان برترو والاتروبهتر

كو بضعه طاها وچه شد عصمت داور؟

كو دخت نبي ركن علي آيت كوثر

مشكوه دل افروز بشر درهمه ادوار

گشتم همه جاراو نجستم اثرازاو

اي شهر مدينه چه شد آن  گلبن مينو

آن درگه و ،آن قتلگه محسن اوكو؟

آنجا كه شكستند ورا سينه وپهلو

گوئي شنوم ناله ي او ازدروديوار

اي خاك مدينه كه گرفتيش در آغوش

باآن دل بشكسته و آن سينه وپهلوش

هرگز نشودشعله ي غمهاي تو خاموش

بشكن قلم شعر حسانا وبده گوش

تا قصه او راشنوي ازلب مسمار

------------------------------------

سلام من به مدينه به شهر وادي دلبر

سلام من به مدينه به خاك قبر پيمبر

سلام من به مدينه به قبر دختر طه

سلام من به مدينه به قبر مخفي زهرا

سلام من به مدينه به غصه هاي عجيبش

سلام من به مدينه به چهار مزار غريبش

سلام من به بقيع وبه ذره ذره خاكش

سلام من به بقيع وچهار مدفن پاكش

سلام من به بقيع وامام كشته بيداد

سلام من به بقيع وبه مجتبي وبه سجاد

سلام من به بقيع وبه خون قلب شقايق

سلام من به بقيع و به باقر وبه صادق

سلام من به بقيع وبه زائر غم او

به زائري كه نشسته گرفته دست به پهلو

 

------------(مكه مكرمه )-----

رندي به سجده ديدم ، بوسد كف حرم را

گفتا نهاده اينجا      ،    مولاي ما قدم را

باياد روي ماهش

                          گويم به آه وافغان

        دوستت دارم علي جان 2

رفتم به كعبه ديدم  ، زايشگه علي را

برطوف خانه ديدم،هر صاحب دلي را

ميخواند اين ترانه

                     با ناله هاي سوزان

      دوستت دارم علي جان 2

 

 


مطالب مشابه :


شعر چاوشی خوانی حجاج (شعر بازگشت از مدینه و مکه)

شعر چاوشی خوانی حجاج (شعر بازگشت از مدینه و مکه) اشعار زیر از وبلاگ حسن فطرس برداشته شده است.




شعر چاوشی خوانی مکه و مدینه برای زوار مدینه منوره

مادر بهشت - شعر چاوشی خوانی مکه و مدینه برای زوار مدینه منوره - برگزیده ترین اشعار آئینی




امام حسین (ع)از مدینه تا مکه و کربلا و اشعار فوق العاده زیبا.......

کربلائی مهران استادی مراغه ای ذاکر حسینی - امام حسین (ع)از مدینه تا مکه و کربلا و اشعار فوق




اشعار مکه و مدینه

مجمع الذاکــــــرین قائمــــــــشهر - اشعار مکه و مدینه - ضیافت الحسین - مجمع




چاووشی خوانی برای زائرین مکه و مدینه

ذاکر اهل بیت (ع): حاج جواد عسکری - چاووشی خوانی برای زائرین مکه و مدینه - پندیات و اشعار مذهبی




یتیم مکه ای اما بزرگ دنیایی - علی اکبر لطیفیان

وبلاگ اشعار کامل شاعران - یتیم مکه ای اما بزرگ دنیایی برای روشنی لحظه های تو کافی




دانلود به جای آنکه همه ساله به مکه روی

معرفی آثار مرحوم محمد رضا آقاسی - دانلود به جای آنکه همه ساله به مکه روی - اشعار مذهبی و سیاسی




اشعار درمورد مکه و مدینه وقبرستان بقیع

گلبانگ حسینی - اشعار درمورد مکه و مدینه وقبرستان بقیع برای اولین مظلوم عالم .




رباعي وشعر مناسب چاووشی خوانی برای زائرین مکه و مدینه بسيار عالي

zakere shams - رباعي وشعر مناسب چاووشی خوانی برای زائرین مکه و مدینه بسيار عالي - وبلاگ شخصی ذاکر




مبعث گرامی باد

اشعار مذهبی - مبعث گرامی باد - برای بهره مندی از اشعار مورد نظر از آرشیو موضوعی بر حسب ماه




برچسب :