شلاق فلک

  • داستان کوتاه چوب فلک -داستان های انقلاب اسلامی

      فرارسیدن ایام دهه فجر مبارکباد  



  • غلغلک دادن کودک به عنوان تنبیه بدنی

    از زمانی که علم روانشناسی به وجود امد و کم کم ثابت شد که تنبیه بدنی کودکان اعم از شلاق زدن.فلک کردن و حتی سیلی زدن جدا از اسیبهای جسمی اسیبهای جبران ناپذیر روحی و روانی را نیز به دنبال خواهد داشت و تعداد بیشماری از بزرگترها قانع شدند ایده دیگری در ذهن بسیاری از والدین شکل گرفت و انهم این بود که برای تادیب و تنبیه بدنی کودکان و نوجوانان خویش به جای زدن از غلغلک دادن استفاده کنند.در واقع در چشم بسیاری از مادران این روشی بود که به فرزندان اسیبی وارد نمی کرد و در در عین حال عقوبت دردناکی برای کودکانی بود که به طور مثال خطای مشخصی را انجام می دادند.. و البته در طول تاریخ این روش بیشتر برای تنبیه بدنی کسانی استفاده می شد که قدرت چندانی نداشتند و بدنشان نمی تواست ضربات مشت و لگد و تنبیه های اسیب رسان دیگر را تحمل کند.به همین دلیل در تاریخ در سالیان دور در زندانها به شدت زنان گناهکار را غلغلک می دادند و البته انها در حین اینکه می خندیدند و  سخت شکنجه می شدند اسیبی چندانی هم نمی دیدند.و حتی در سالیان دور زنان کابوی و مزرعه داری که  چه به حق و چه ناحق مبارزه و یا راهزنی می کردند به هنگام شکنجه شدن از ناحیه کف پا و زیربغل  سخت غلغلک داده  و تحریک می شدند.و همراه با خنده شدید از وضعیت خود شکایت می کردند و حتی در بعضی از دارتادیبها و نوانخانه ها بسیاری از کودکان به جای اینکه زده شوند قلقلک داده می شدند. به نوعی از همان دیرباز انسانها بر این مسيله واقف بودند که قلقلک یکی از معدود شکنجه هایی هست که اسیب جسمی چندان زیادی به فرد نمی زند و به همین دلیل این روش برای شکنجه و تنبیه کسانی استفاده می شد که چندان تحمل شکنجه های سنگین دیگری را نداشتند.و در حالت کلی وقتی علم روانشناسی ثابت کرد تنبیه بدنی کودکان عواقب جبران ناپذیری دارد بعضی از مادران برای تنبیه فرزندان خویش از قلقلک دادن استفاده می کردند. اما سوالی که همیشه مد نظرشان بوده اینست که ایا این روش واقعا برای کودکان فارغ از هر نوع عوارض است؟تحقیقات نشان داد که انسانها با یکدیگر متفاوت هستند.همانطور که در پست های قبل ذکر شد غلغلک هر چقدر هم زجراور باشد باز هم امیخته با شوخی و خنده هست و از طرفی معدود انسانهایی وجود دارند که با اینکه هنگام قلقلک شدن به خنده می افتند اما به هیچ عنوان احساس شکنجه نمی کنند.اگر کودک مورد نظر اینگونه فردی باشد به طور یقین نه تنها این عمل برای او تنبیه بدنی محسوب نمی شود بلکه شیطنت و بازیگوشی او دو چندان شده و والدش را در جایگاهی می بیند که دیگر لزومی ندارد از وی بترسد و حتی حرف شنوی داشته باشد.بنابراین قلقلک دادن چنین کودکی به عنوان تنبیه ...

  • چوب و فلک چیست ؟؟

    سلام . شاید خیلی از کودکان و یا نوجوانان امروزی ندانند که چوب و فلک چیست ؟ و شاید برایشان سوال پیش امده که کاربرد ان چه بوده و چه زمانی استفاده می شده و خیلی از سوال های دیگر .. در ابتدا قصد دارم به معرفی چوب و فلک   این ابزار تربیتی مهم ( ! ) بپردازم .. چوب و فلک وسیله است  ( بود ! ) برای تنبیه دانش اموزان . فلک چوبی بود به طول حدودی 1 متر تا 1.5 متر و بعضا حتی 2 متر که دو سر ان سوراخ هایی تعبیه شده بودند که طنابی از این سوراخ ها رد شده بود . هنگامی که یک دانش اموز محکوم به چوب و فلک شدن می شد   ابتدا باید کفش و جوراب خود را در میاورد . در غیر این صورت به اجبار کفش و جوراب او را در می اواردند . سپس باید روی زمین به پشت دراز می کشید . ( شخص فلک شونده که همان دانش اموز باشد را مفلوک و شخص فلک کننده را که معمولا معلم یا ناظم یا مدیر و حتی گاهی اوقات مبصر کلاس بود  فالک می گویند . ) . سپس فالک , پاهای برهنه ی دانش اموز خطاکار را داخل فلک می گذاشت . به طوری که پاهای دانش اموز را از طناب رد می کردند و سپس با پیچاندن و چرخاندن چوب فلک  ,  طناب فلک دور پای دانش اموز محکم می شد و از تکان دادن پاها موقع فلک شدن جلوگیری می کرد . بعد دو نفر که گاهی اوقات معلم یا ناطم یا مدیر و اکثر اوقات دو دانش اموز دیگر بودند  دو سر فلک را می گرفتند و تا حدی بالا می اوردند . به طوری که کف پاهای برهنه ی مفلوک به سمت فالک باشد . مقدار بالا اوردن چوب فلک بستگی داشت به قد دانش اموز . برای مفلوک های بزرگ تر و بلند قد تر فلک را بالا تر می گرفتند . حدودا فلک را یک متر و گاهای اوقات بیش تر از سطح زمین بالا می گرفتند  . حال همه چیز اماده ی اغاز مرحله ی اصلی چوب فلک هست ! پاهای دانش اموز بیچاره کاملا در فلک قرار داشتند و هیچ کاری هم از او بر نمی امد . سپس فالک اصلی  ( معلم یا ناظم یا مدیر یا فراش یا مبصر کلاس ) با یکی از این وسیله ها به کف پاهای دانش اموز می زد . ( با شلنگ گاز یا اب , با ترکه ی انار یا گردو , با خط کش چوبی یا فلزی , با کمربند چرمی زخیم یا نازک و باریک  که بیش تر به شلاق شبیه بود  .) .  درد کمربند چرمی زخیم از همه ی این وسایل تنبیه بیش تر بود و خط کش چوبی کم ترین درد را داشت .. تعداد ضرباتی هم که به کف پاها زده می شد بستگی داشت به خطای دانش اموز .. تعداد ضربات حداقل 30 ضربه و حداکثر 100 ضربه بود . فالک با بی رحمی تمام به کف پاهای برهنه و در بند دانش اموز می زد و یک نفر هم ضربات را می شمرد . گاهی اوقات که ناظم یا معلم از دست دانش اموز خیلی  عصبانی بود بدون توجه به این که چند ضربه به کف پاها می زند  فلک می کرد .. تا هنگامی که خسته شود یا تا زمانی که کف پاها به اندازه ی مطلوب ورم کند و زخمی شود ...

  • چوب فلک

    معلم دینی ما بود . قیافه اش معمولی بود اما وقتی حرف می زد ، به آدم آرامش می داد . چند  جلسه ای بود که قصه موسی و فرعون را با آب و تاب تعریف می کرد .وقتی حرف می زد  ، همه سراپا گوش می شدیم و با لذت به حرف های او گوش می دادیم . نمی دانم چرا   هروقت از غرور و تکبر فرعون می گفت ، قیافه معلم علوم ، پیش چشم ما مجسم می شد .  معلم علوم ما خیلی طرفدار شا ه بود . خانمش هم بی حجاب بود . چند باری که خانمش  را با اتومبیل مدل بالاو خارجی خودآورده بود کنار مدرسه ، یواشکی او را نگاه کرده   و یاد حرف آقای انصاری افتاده بودیم . یزدلی دوستم ، که به خاطر قیافه قناس و   لباس های وصله دارش ، لقب دلقک ! را از فندقی هدیه گرفته بود ، گفت :-ناکس به جای درس دادن ، مرتب از شاه و خدمتش به این مردم میگه.  -آره میگه ملت نمی فهمن و قدر این شاهو نمی دونن . شاه مارو به دروازه تمدن بزرگ  رسونده و چند سال دیگه وارد این دروازه می شیم .از یه مشت بی سواد و پاپتی آدم   درست کرده . دانشگاه ساخته .صنعت رو روبراه کرده . حیف این شاه که بر این ملت ،  پادشاهی می کنه . حیف !  - همیشه خدا مزخرف میگه . تازه گفته که امروز هم امتحان می گیره. از سه بخش .من   که نفهمیدم چطور درس داده . تو فهمیدی ؟  -نه به خدا . منم نفهمیدم .به جای درس دادن اسم رو بچه ها میذاره یا پز ماشین و پست و  مقام زن شو می ده .  -باید یه کاری بکنیم .  -به بچه ها میگیم که سر جلسه امتحان نروند . -یعنی اون کاری که آقای انصاری می گفت ؟ درسته ؟ آقای انصاری می گفت اع .. اع ....  -اعتصاب . -آره اعتصاب کنیم . -ولی اخراجمون می کنن . -نه نترس . عرضه شو ندارن . همه دانش آموزان یه کلاس رو که اخراج نمی کنن . اقای فندقی معلم علوم ما با قیافه درهم و صدایی عصبانی گفت :  -میگم بیایید بیرون . مثه بچه آدم امتحان بدین . قربانی که همیشه به من پول می داد تا زنگ های هنر برایش خط بنویسم و نقاشی بکشم ،گفت -آقا ما هیچ چیزی از علوم نفهمیده ایم !  -به درک که نفهمیده اید .اگه نیایید به همه صفر می دهم . بی شعورها . گدا گشنه ها !   نمی توانید درست و حسابی دماغ تونو بگیرید ، برا من اعتصاب می کنید ؟  هیچ کس سر جلسه نرفت . حتی احمدی که خیلی لاغر بود و به شدت از فندقی   می ترسید، تکان نخورد . او موقع فروش باقلا هایم در کنار خیابان به من کمک می کرد .  آن روز با دیدن قیافه افروخته و رگ های گردن معلم علوم که بیرون زده بود ،   کلی کیف کردیم . فردا صبح انگار که بچه ها قدرت دیگه ای پیدا کرده بودند . حتی طرز نگاه آنها هم   فرق کرده بود .  آقای انصاری مرا که دید با احترام دست داد و گفت :  -احسن . گل کاشتی ! -دیروز و میگین ؟  -آره .واقعا گل کاشتین .  قیافه آقای انصاری ...

  • گلدسته ها و فلک به نقل از سایت دیباچه

    گلدسته ها و فلکجلال آل احمد بديش اين بود که گلدسته‌هاي مسجد بدجوري هوس بالارفتن را به کلة آدم مي‌زد. ما هيچ کدام کاري به کار گلدسته‌ها نداشتيم؛ اما نمي‌دانم چرا مدام توي چشم‌مان بودند. توي کلاس که نشسته بودي و مشق مي‌کردي يا توي حياط که بازي مي‌کردي و مدير مدام پاپي مي‌شد و هي داد مي‌زد که «اگه آفتاب مي‌خواي اين ور، اگه سايه مي‌خواي اون ور.»و آن وقت از آفتاب که به سمت سايه مي‌دويدي يا از سايه به طرف آفتاب، باز هم گلدسته‌ها توي چشمت بود. يا وقتي عصرهاي زمستان مي‌خواستي آفتابه را آب کني و ته حياط، جلوي رديف مستراح‌ها را در يک خط دراز بپاشي تا براي فردا صبح يخ ببندد و بعد وقتي که صبح مي‌آمدي و روي باريکة يخ سر مي‌خوردي و لازم نداشتي پيش پايت را نگاه کني و کافي بود که پاها را چپ و راست از هم باز کني و ميزان نگه شان بداري و بگذاري روي يخ تا آخر باريکه بکشاندت؛ يا وقتي ضمن سريدن، زمين مي‌خوردي و همان جور درازکش داشتي خستگي در مي‌کردي تا از نو بلند شوي و دورخيز کني براي دفعة بعد و در هر حال ديگر که بودي، مدام گلدسته‌هاي مسجد توي چشم‌هات بود و مدام به کله‌ات مي‌زد که ازشان بالا بروي.خود گنبد چنگي به دل نمي‌زد. لخت و آجري با گله به گله سوراخ‌هايي براي کفترها، عين تخم مرغ خيلي گنده‌اي از ته بر سقف مسجد نشسته بود؛ نخراشيده و زمخت. گنبد بايد کاشي‌کاري باشد تا بشود بهش نگاه کرد؛ عين گنبد سيد نصرالدين که نزديک خانه اولي‌مان بود و مي‌رفتيم پشت بام و بعد مي‌پريديم روي طاق بازارچه و مي‌آمديم تا دو قدميش و اگر بزرگ تر بوديم؛ دست که دراز مي‌کرديم؛ بهش مي‌رسيد؛ اما گلدسته‌ها چيز ديگري بود. با تن آجري و ترک ترک و سرهاي ناتمام که عين خيار با يک ظرب چاقو کله شان را پرانده باشي و کفه‌اي که بالاي هرکدام زير پاي آسمان بود و راه پله‌اي که لابد در شکم هر کدام بود و درهاي ورودشان را ما از توي حياط مدرسه مي‌ديديم که بيخ گلدسته‌ها روي بام مسجد سياهي مي‌زد. فقط کافي بود راه پله بام مسجد را گير بياوري. يعني گير که آورده بوديم؛ اما مدام قفل بود و کليدش هم لابد دست موذن مسجد يا دست خود متولي. بايد يک جوري درش را باز مي‌کرديم؛ وگرنه راه پلة خود گلدسته‌ها که در نداشت. از همين توي حياط مدرسه هم مي‌ديدي.بدي ديگرش اين بود که نمي‌شد قضيه را با کسي در ميان گذاشت. من فقط به موچول گفته بودم؛ پسر صديق تجار؛ که مرا سال پيش به اين مدرسه گذاشت؛ يعني يک روز صبح آمد خانه‌مان و در را به رويش باز کردم، گفت: «بدو برو لباس‌هاي تميز تو بپوش و بيا. فهميدي؟» حتي نگذاشت سلامش کنم؛ که دويدم رفتم تو و از مادرم پرسيدم که يعني فلاني چه کارم داره؟ ...

  • نظام آموزشی و تنبیه بدنی

      نویسنده:محمودبابااوغلی                           چکیده  بی گمان ،تنبیه بدنی از جمله موضوعات مهم مربوط به نظام آموزشی جامعه ی ما محسوب می شود، که از دیر باز ذهن بسیاری از دست اندر کاران مسایل تربیتی را به خود مشغول کرده است . معهذا شدّت و ضعف استفاده از آن تابع عوامل مختلف اجتماعی و شرایط فرهنگی حاکم بر جامعه بوده است .  با افزایش سطح آگاهی های اجتماعی و شناخت روز افزون آحاد جامعه نسبت به حقوق شهروندی، از نقش این عامل به عنوان ابزاری جهت تغییر رفتار فراگیران در نظام آموزشی کاسته می شود. در این مقاله سعی شده است تأثیرات منفی و غیر قابل جبران تنبیه بدنی بر جسم و روح کودکان با تکیه بر روش بررسی کتابخانه ای موضوع و تجربیّات حرفه ای نگارنده مورد ارزیابی قرار گیرد.  مقدمه   تنبیه بدنی از آغاز تا کنون نقش بس تعیین کننده ای در نظام های قضایی و آموزشی داشته است . همین طور در خانواده ها برای حفظ انضباط و کنترل رفتار کودکان به آن متوسل می شده اند .پس از آغاز عصر روشنگری در اروپا ، ژان ژاک روسو روش های جدیدی را جهت حفظ انضباط در خانه و مدرسه مطرح نموده و روش تنبیه بدنی را نا کار آمد دانست .با توجه به تفاوت ها وتمایزات جوامع از نقطه نظر سطح توسعه یافتگی و سیر تاریخی تحولات آنها ، استفاده از این ابزار نیز در جوامع مختلف  دچار تغییرات اساسی گردیده است. در واقع توسل به تنبیه بدنی در نظام های آموزشی جوامع مختلف با پیشرفت در عرصه های مختلف اجتماعی و رسیدن به توسعه ی پایدار ، به مرور زمان موضوعیّت خود را از دست می دهد.وهر چه جامعه ای از الگوهای توسعه یافتگی و پیشرفت فاصله ی زیادی داشته باشد، اندیشه های هابزیِ ناشی از نگاه بد بینانه نسبت به ذات شرارت آمیز انسان ،سایه ی شوم آن را بر سر کودکان نیک سرشت جامعه تحمیل و  توجیه خواهد کرد. طرحمسأله   نظام آموزشی ما ،هنوز نتوانسته است بطور شایسته هماهنگی لازم را در ارتباط بین مفاهیم و محتوای کتاب های درسی که در راستای اهداف کلی تعریف شده در چارچوب تربیت انسان آزاد ، خلّاق ، شهروند دارای حق و تکلیف که بتواند با داشتن بهداشت روانی و سلامت جسمی و کسب مهارت های مربوط به زندگی اجتماعی در خدمت توسعه و پیشرفت فضایل اخلاقی و اعتقادی خویش  و همینطور جامعه ی خود باشد،  با آنچه که به لحاظ اجرایی و عملی در راستای نیل به آن اهداف در بستر نهادهای اجتماعی جریان دارد ، فراهم نماید .مدارس ما ، بیشتر حول نظم ماشینی و خشک اداره می شود تا یک مدیریت مشارکت طلب. کمتر مدارسی در کشور وجود دارد که مدیران آن با توجه به روانشناسی رنگ ها و ترکیب اشیاء به تقویت جنبه های نشاط آور و فرح بخش ، در خصوص انتخاب ...

  • نظام آموزشی و تنبیه بدنی

      چکیده بی گمان ،تنبیه بدنی از جمله موضوعات مهم مربوط به نظام آموزشی جامعه ی ما محسوب می شود، که از دیر باز ذهن بسیاری از دست اندر کاران مسایل تربیتی را به خود مشغول کرده است . معهذا شدّت و ضعف استفاده از آن تابع عوامل مختلف اجتماعی و شرایط فرهنگی حاکم بر جامعه بوده است .  با افزایش سطح آگاهی های اجتماعی و شناخت روز افزون آحاد جامعه نسبت به حقوق شهروندی، از نقش این عامل به عنوان ابزاری جهت تغییر رفتار فراگیران در نظام آموزشی کاسته می شود. در این مقاله سعی شده است تأثیرات منفی و غیر قابل جبران تنبیه بدنی بر جسم و روح کودکان با تکیه بر روش بررسی کتابخانه ای موضوع و تجربیّات حرفه ای نگارنده مورد ارزیابی قرار گیرد. ● مقدمه تنبیه بدنی از آغاز تا کنون نقش بس تعیین کننده ای در نظام های قضایی و آموزشی داشته است . همین طور در خانواده ها برای حفظ انضباط و کنترل رفتار کودکان به آن متوسل می شده اند .پس از آغاز عصر روشنگری در اروپا ، ژان ژاک روسو روش های جدیدی را جهت حفظ انضباط در خانه و مدرسه مطرح نموده و روش تنبیه بدنی را نا کار آمد دانست .با توجه به تفاوت ها وتمایزات جوامع از نقطه نظر سطح توسعه یافتگی و سیر تاریخی تحولات آنها ، استفاده از این ابزار نیز در جوامع مختلف دچار تغییرات اساسی گردیده است. در واقع توسل به تنبیه بدنی در نظام های آموزشی جوامع مختلف با پیشرفت در عرصه های مختلف اجتماعی و رسیدن به توسعه ی پایدار ، به مرور زمان موضوعیّت خود را از دست می دهد.وهر چه جامعه ای از الگوهای توسعه یافتگی و پیشرفت فاصله ی زیادی داشته باشد، اندیشه های هابزیِ ناشی از نگاه بد بینانه نسبت به ذات شرارت آمیز انسان ،سایه ی شوم آن را بر سر کودکان نیک سرشت جامعه تحمیل و توجیه خواهد کرد. ● طرح مسأله نظام آموزشی ما ،هنوز نتوانسته است بطور شایسته هماهنگی لازم را در ارتباط بین مفاهیم و محتوای کتاب های درسی که در راستای اهداف کلی تعریف شده در چارچوب تربیت انسان آزاد ، خلّاق ، شهروند دارای حق و تکلیف که بتواند با داشتن بهداشت روانی و سلامت جسمی و کسب مهارت های مربوط به زندگی اجتماعی در خدمت توسعه و پیشرفت فضایل اخلاقی و اعتقادی خویش و همینطور جامعه ی خود باشد، با آنچه که به لحاظ اجرایی و عملی در راستای نیل به آن اهداف در بستر نهادهای اجتماعی جریان دارد ، فراهم نماید . مدارس ما ، بیشتر حول نظم ماشینی و خشک اداره می شود تا یک مدیریت مشارکت طلب. کمتر مدارسی در کشور وجود دارد که مدیران آن با توجه به روانشناسی رنگ ها و ترکیب اشیاء به تقویت جنبه های نشاط آور و فرح بخش ، در خصوص انتخاب رنگ های مربوط به میز و صندلی ها و دیوارها و پرده ها ، سلیقه ...

  • مکتبخانه و تاریخچه مدرسه در ایران و کشورهای اروپایی

    تشکیلات آموزش و پرورش در ایران از دوران باستان تا کنون تغییرات و دگرگونی های فراوانی داشته است.دردوران هخامنشیان آموزش بیشتر جنبه مذهبی و حکومتی داشت و به سه نوع تقسیم می شد.نخستین سازمان آموزشی خانواده بود، والدین هر طفل مسئولیت داشتند، فرزندان خود را براساس موازین دین زرتشت تربیت کنند. پس از آن آموزش در آتشکده ها بود که به تدریج گسترش یافت ودر کنار این آتشکده ها فرهنگستان هایی هم به وجود آمد. علاوه براین دو نوع آموزش که ویژه همگان بود سازمان های تربیتی و آموزشگاه های درباری بودند که در قلب کاخ ها قرار داشتند و ویژه شاهزادگان و بزرگان بود. مسئولیت عمده این آموزشگاه ها در پرورش مدیران برای اداره مملکت و تربیت شاهزادگان برای به دست گرفتن حکومت خلاصه می شد و از آموزش علوم و فنون مختلف خبری نبود. اما در زمان ساسانیان، سازمان های آموزشی گسترش یافت.آنان علوم دنیای متمدن آن زمان چون هندو و یونان را به قلمرو حکومت خود راه دادند، تا این که دانشگاه بزرگی مانند گندی شاپور (جندی شاپور) در قرن سوم میلادی توسط اردشیر تاسیس شد که در آن علوم تجربی و ادبیات مورد آموزش قرار می گرفت.در زمان انوشیروان این دانشگاه توسعه یافته و بیمارستانی برای تدریس علم طب به وجود آمد، این دانشگاه تا قرن سوم هجری دایر بود.با همه این ها نباید فراموش کرد که در دوران قبل از اسلام به ویژه در زمان ساسانیان تعلیم و تربیت و آموزش ویژه طبقه اشراف و مرفه بود و برای همگان امکان دسترسی به آن وجود نداشته است.پس از اسلام و به خصوص پس از سقوط بنی امیه به دست ایرانیان و روی کار آمدن عباسیان راه برای نفوذ فرهنگ ایرانی در دل فرهنگ اسلامی فراهم شد و مراکز علمی ایران در اواسط قرن دوم هجری اهمیت خود را باز یافتند.اما از آغاز قرن چهارم و در طول قرن پنجم تحولاتی در تشکیلات آموزش و پرورش ایران به وجود آمد و مساجد از شکل ساده خود خارج و در آن ها حوزه های علمیه و اتاق هایی برای سکونت طلبه ها به وجود آمد ، که از همه منظم تر مدارس بود با نام نظامیه که توسط خواجه نظام الملک توسی در سراسر کشور پهناور ایران با برنامه ای خاص و واحد اداره می شد.اما از عصر قاجاریه نظام آموزش و پرورش ایران دچار تحولات اساسی شد و به علت مبادلات سیاسی ایران با کشور های اروپایی مکتب خانه ها و مدارس سنتی جای خود را به مدارس نوین دادند که همه وارداتی و اروپایی بودند.با افتتاح دارالفنون در سال ۱۲۲۸ ه.ش توسط امیر کبیر تحولی بزرگ در ساختار آموزش و پرورش به وجود آمد.طبق دستور ناصر الدین شاه، معلمان دارالفنون موظف بودند در رشته مربوط به خود کتابی بنویسند و یا یک کتاب خارجی را به فارسی ترجمه ...