متن ادبی درباره شهید

  • متن ادبي درباره شهيد

    متن ادبي درباره شهيد

    کجایند شور آفرینان عشق* شهادت برای ما فیض عظیمی است. * این حس شهادت خواهی [و] فداکاری بود که یک ملتی ،که هیچ نداشت، بر طاغوت غلبه پیدا کرد. * یک ملتی که زن و مردش برای جان فشانی حاضرند ،و طلب شهادت می کنند، هیچ قدرتی با آن نمی تواند مقابله کند . * خون شهیدان ما امتداد خون پاک شهیدان کربلاست. * ملتی که شهادت برای او سعادت است پیروز است. * یک همچو ملتی که آرزوی شهادت می کند، این ملت دیگر خوف ندارد.                  * ملت ما خون داده است تا جمهوری اسلامی وجود پیدا کند. * ملت ما عاشق شهادت بود، با عشق به شهادت پیش رفت این نهضت. * ما از خدا هستیم همه ،همۀ عالم از خداست، جلوۀ خداست؛ و همه عالم به سوی او بر خواهد گشت.پس چه  بهتر که برگشتش اختیاری باشد و انتخابی، و انسان انتخاب کند شهادت را در راه خدا ،و انسان اختیار کند  موت را برای خدا، و شهادت را برای اسلام . * در بستر مردن، مردن است و چیزی نیست، لکن در راه خدا رفتن شهادت است و سرفرازی و تحصیل شرافت برای انسان و برای انسان ها. * مرگ سرخ به مراتب بهتر از زندگی سیاه است . * چه غافلند دنیا پرستان و بی خبران، که ارزش شهادت را در صحیفه های طبیعت جستجو می کنند، و وصف آن را در سروده ها و حماسه [ها] و شعرها می جویند، و درکشف آن از هنر تخیل وکتاب تعقل مدد می خواهند ، و حاشا! که حل این معما جز به عشق میسّر نگردد. * آنها که شهید شدند ،به خدمت خودشان و سعادت خودشان و به اجر خودشان رسیدند. * شهدای انقلاب بزرگ، چون شهدای صدر اسلام در پیشگاه مقدس ربوبی ارزشمند، و مورد عنایت حق تعالی و اولیای اسلام ارزشمند خواهند بود. * شما پیروزید، برای اینکه شهادت را در آغوش می گیرید .و آنهایی که از شهادت و از مردن می ترسند ، آنها شکست خورده اند. * مگر شهادت ارثی نیست که از موالیان ما، که حیات راعقیده و جهاد می دانستند و در راه مکتب پر افتخار اسلام ، با خون خود و جوانان عزیز خود از آن پاسداری می کردند ، به ملت شهید پرورما رسیده. * به ملت عزیز و توده های میلیونی ایران عرض می کنم که هیچ انقلابی بدون شهادت خواهی و فداکاری و  سختی و گرانی و فشارهای مادی موقت تحقق نیافته . * شهادت در راه خداوند چیزی نیست که بتوان آن را با سنجش های بشری و انگیزه های مادی ارزیابی کرد. * رهبر ما آن طفل دوازده ساله ای است که با قلب کوچک خود ،که ارزشش از صدها زبا ن و قلم ما بزرگتر است ، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود ، و خود نیز شربت شهادت نوشید. * سعادت را آنها بردند که آن چیزی را که خدا به آنها داده بود تقدیم کردند، و ما عقب مانده آنها هستیم. * برماست که با اعتراف به عجز خویش ، از رزمندگان عزیزی که با شهادت طلبی ها ...



  • جملات زیبا درباره شهید وشهادت

    جملات زیبا درباره شهید وشهادت

         (جملات شهید آوینی اینجا کلیک کنید )جدیدترین جملات زیبا درباره شهدا(وبلاگ شهود عشق)شهادت معرج عروج عاشقانی است که از قید جان گذشتند تابراق عشق آنان را به وادی عدم کشاند واین عدم یعنی دست یافتن به تمام اسرار عالم (وبلاگ شهود عشق)دل شهید جنتی است که ملائک بدان غبته می خوردند آری جنتی که جز حضور دائم چیزدگری نیست (وعند ربهم یرزقون )(وبلاگ شهود عشق)کلام شهدا دُر گوهرباری است که از عمق اقیانوس های دل آنان بیرون آمده است آری گوهرهایی از سنخ ملکوت (وبلاگ شهود عشق)دل شهید وسیع وبی انتهااست زیزا هرگاه رود به اقیانوس متصل شود دیگر رود نیست اقیانوس است دل شهید است که به معدن عظمت الهی متصل است ومعدن عظمت هم که می دانی بی انتهاست (وبلاگ شهود عشق)نغمه ملکوتی عشاق را جز عاشق نمی تواند بفهمد اگر عاشق باشی خواهی دید که نغمه های پرندگان وادی عشق چیزی جز شهادت نیست (وبلاگ شهود عشق)عاشق ره درفنا دارد ومعشوق طالب فناعاشق وشهید است که این طلب معشوق خویش را برگرده خویش حمل می کند تا وصال دوست را باز خرد که وصال جز باترک سر میسر نیست (وبلاگ شهود عشق)ای سفیران عالم ملکوت دستی برارید واین مرغان عاشق گرفتار را از این تعلقات وارهید (وبلاگ شهود عشق)مشرب خانه عشق میدان نبرد است وشهدا مستان این میکده عشق (وبلاگ شهود عشق)دل شهید براقی است که تاعرش برین انسان را بالا می برد آری دل شهید است که محل عروج فرشتگان مقرب است (وبلاگ شهود عشق)شراب شوق وصول راجز به داغ جگران نمی دهند وعطش عشق شهادت را جز به آنانی که پای دربیابان خشک بلاگذاشته اند نمی دهند ولاجرم دراین بین صفا ومروه فقط شهید است که چشمه سار زمزم شهادت را به وی وی می نوشانند (وبلاگ شهود عشق)تلاءلونور شهید است که راهنمای آسمانیان است وملکوتیان از نور وجود وجود شهید است که وجود می گیرد وشوق وصول(وبلاگ شهود عشق)پروار از ملک به ملکوت جز برپرندگان سبک بار میسر نمی شود ومرغ سبک بار پرندهای است که از همه تعلقات می گذارد تاجواز پرواز بیابند وشهید است مصداق اکمل مسافر ملکوتی (وبلاگ شهود عشق)شهدا مرغان خوش الحان جنت الحسین هستند که هفت آسمان بدان الحان مجذوب اند (وبلاگ شهود عشق)شراب عشق را جز در نبرد نمی دهند ولاجرم مستان می الست راباید درجبهه ها یافت وشهید مصداق اکمل مستان به حق پیوسته است (وبلاگ شهود عشق)یاد شهدا مصداق یاخدا است واگر این چنین است باید دل شهید قرآن بالغی باشد که اسرار عالم درآن نهفته است (وبلاگ شهود عشق)مرغ عاشق باقفس ایمن چه کار هرچه قفس ویران تر مرغ عاشق آزادتر بازگو ای شهید که آزادی تودربدن پاره پاره نهفته است بال باز کن وبه گلستان کبریایی خداوند عروج کن که جای ...

  • متن ادبی : کوتاه و گویا

    متن ادبی : کوتاه و گویا بانو! مزار تو در سینه عاشقان توست.پس از تو تمام یاس‌های زمین، کبود می‌رویند.حضرت زهرا(س) نخستین شهیدی‌است که در راه قیام علیه باطل به شهادت رسید.از خلقت فاطمه زهرا(س) تمام زن‌ها حرمت و آبرو یافتند.از تو برایمان تسبیحی به یادگار مانده که پس از هر نماز به آسمان می‌برَدِمان.چگونه تو را زخم زدند که رخ از تمام اهل زمین پنهان کردی یا فاطمه؟«خورشید واپسین تو تنها امید ماست ای دامن تو چشمه آن آفتاب‌ها»«در بهاری غریبانه هرچند، لاله‌ها بی‌تو در خون نشستند بعد تو یازده سرو سرسبز هفت پشت خزان را شکستند»چگونه گریه‌های فاطمه(س) عرش را به لرزه می‌انداخت، ولی مردمان غافل شهرش را از خواب بیدار نکرد؟زخم‌هایی که بر پیکرت زدند، کمترین رنجی بود که در این دنیا کشیدى. درد تو از زخم دیگری بود.دامنت را رها نمی‌کنم وگرنه سر از دامان گمراهی درمی‌آورم.شهادت تو آغاز شهادت‌های پی‌در‌پی تاریخ بود.فاطمه(س)، رایحه بهشتی‌است که مشام کفر هرگز او را نخواهد شنید.--------------------------------------------------مطالب مرتبط:شعر «آیینه در خاک» شعر «تشییع آیینه» شعر «غسل آیینه ها» شعر «مثنوی آیینه ها » شعر «كوثر زلال» شعر «مهر وماه» متن ادبی « غروب خورشید جوان » متن ادبی « چه زود رفتی » متن ادبی « جای خالی یاس » متن ادبی « آه از اندوه ریحانه رسول » متن ادبی « نمی‏دانم کجایی اما... » متن ادبی « عطر کلامت در ذرات عالم جاری است »شعر «پيراهن سرخ» شعر «كبود» متن ادبی : کوتاه و گویا متن ادبي «غيرت فاطمي» متن ادبي «چراغ» متن ادبي «خبری در راه است» شعر «بانوي بي نشان» شعر «پرسش تاريخي»

  • متن ادبی « غروب خورشید جوان »

    متن ادبی « غروب خورشید جوان » غروب، بر گستره خانه‏های ناهموار مدینه، سایه می‏افکند؛ غروبی سیاه‏تر و وحشت انگیزتر از پیش، غروبی که رنگ غربت داشت. داغی که بر سینه تاریخ، حک شد و خورشیدی که تلألو خویش را از خفتگان تاریکی برچید.کسی که دریای وجود خویش را بستر پاکیزگی خلایق کرده بود و خیره در چشمش، آفتاب به نظاره می‏نشست، راه سفری دور در پیش گرفت. با هر طلوعش، دنیا از شانه‏های دردآشنایش سرازیر می‏شد و آسمان به زیر گام‏هایش جا گرفت.عفت، گوشه‏نشین مکتب بانویی بود که حتی از نابینا، روی می‏گرفت. آری! او که در شأنش چنین سروده‏اند: «چون نور بود؛ آن‏سان که برای دیدنش، چشم لازم نیست؛ از این‏رو بود که از نابینا هم روی گرفت».علی خالقی--------------------------------------------------مطالب مرتبط:شعر «آیینه در خاک» شعر «تشییع آیینه» شعر «غسل آیینه ها» شعر «مثنوی آیینه ها » شعر «كوثر زلال» شعر «مهر وماه» متن ادبی « غروب خورشید جوان » متن ادبی « چه زود رفتی » متن ادبی « جای خالی یاس » متن ادبی « آه از اندوه ریحانه رسول » متن ادبی « نمی‏دانم کجایی اما... » متن ادبی « عطر کلامت در ذرات عالم جاری است »شعر «پيراهن سرخ» شعر «كبود» متن ادبی : کوتاه و گویا متن ادبي «غيرت فاطمي» متن ادبي «چراغ» متن ادبي «خبری در راه است» شعر «بانوي بي نشان» شعر «پرسش تاريخي»

  • متن ادبی « جای خالی یاس »

    متن ادبی « جای خالی یاس » سنگ‏ها بر سوگ تو ندبه می‏خوانند؛ در غروبی که شاخه‏ات را شکسته بودند.امشب، جای پای دوست، در خانه خالی است و ترنم مهربانی، بی‏حدیث حضور او، خاموش است.... علی، شبانه یاس می‏کارد! شبانه، داغ دلش را به خاک می‏گوید؛ اگرچه فردا صبح، از سمت خانه همسایه بوی نان آید.دوباره بغض حسن با حسین می‏گیرد.و جای خالیِ مادر به خانه می‏پیچد.کجاست فاطمه امشب؟ کجاست بانوی نور؟رزیتا نعمتی--------------------------------------------------مطالب مرتبط:شعر «آیینه در خاک» شعر «تشییع آیینه» شعر «غسل آیینه ها» شعر «مثنوی آیینه ها » شعر «كوثر زلال» شعر «مهر وماه» متن ادبی « غروب خورشید جوان » متن ادبی « چه زود رفتی » متن ادبی « جای خالی یاس » متن ادبی « آه از اندوه ریحانه رسول » متن ادبی « نمی‏دانم کجایی اما... » متن ادبی « عطر کلامت در ذرات عالم جاری است »شعر «پيراهن سرخ» شعر «كبود» متن ادبی : کوتاه و گویا متن ادبي «غيرت فاطمي» متن ادبي «چراغ» متن ادبي «خبری در راه است» شعر «بانوي بي نشان» شعر «پرسش تاريخي»

  • متن ادبی

    پير ما گفت شهادت هنر مردان است عقل نامرد در اين دايره سرگردان است  پير ما گفت كه مردان الهي مردند كه به دنبال رفيق ازلي مي گردند  شهدا رفتند و ما مانده ايم .  براي جانبازان که ماندن چه کرديم ؟ براي آزادگان چه کرديم؟ براي خانواده شهدا چه کرديم ؟  نمي دانم ما كه لياقت حضور در جبهه ها و زندگي در كنار آنها را نداشتيم آي كساني كه دم از شهدا مي زنيد مرد باشيد و بر سر عهد و پيمان خود بمانيد تا نكند پشيمان و سرافكنده و روسياه در محضرشان شويم . شهدا را ياد کنيم . شده با ذکر يک صلوات . بار ها از اين که زنده هستم و دارم روي دم اون آدم هاي بزرگ بازدم مي دهم از زنده بودنم خجالت مي کشم . خدايا تو خودت مي دانيد در دل و قلب من چه مي گذرد . در باغ شهادت را بستند ...

  • متن ادبی

    متن ادبی

    پير ما گفت شهادت هنر مردان است عقل نامرد در اين دايره سرگردان است  پير ما گفت كه مردان الهي مردند كه به دنبال رفيق ازلي مي گردند  شهدا رفتند و ما مانده ايم .  براي جانبازان که ماندن چه کرديم ؟ براي آزادگان چه کرديم؟ براي خانواده شهدا چه کرديم ؟  نمي دانم ما كه لياقت حضور در جبهه ها و زندگي در كنار آنها را نداشتيم آي كساني كه دم از شهدا مي زنيد مرد باشيد و بر سر عهد و پيمان خود بمانيد تا نكند پشيمان و سرافكنده و روسياه در محضرشان شويم . شهدا را ياد کنيم . شده با ذکر يک صلوات . بار ها از اين که زنده هستم و دارم روي دم اون آدم هاي بزرگ بازدم مي دهم از زنده بودنم خجالت مي کشم . خدايا تو خودت مي دانيد در دل و قلب من چه مي گذرد . در باغ شهادت را بستند ...

  • متن ادبی : خورشید خسته

    پاره هاى جگر از گلوى جگرپاره هستى فرو ریخت و کربلا، همان لحظه در خویش آغاز شد؛ همان جایى که مهربانى بى همتاى حسن بن على علیه السلام روبه روى یک جفت چشم خیانت کار، پرپر مى زد و سینه اش در اقیانوس زهر، غوطه ور بود؛ همان جایى که ذره ذره هاى روح امامت، چون تل خاکستر در تشت فرو مى ریخت و زنى دست در دست ابلیس، پشیمانى گاه و بى گاهش را دست به سر مى کرد.دریغا که سفره اطعام شبانه روزى مدینه، اینک برچیده مى شود و کریم اهل بیت علیهم السلام چون خورشیدى خسته از خاک، به معراج ابدى مى رود.آه از بیعت هاى سست!کفر زمانه، دست از شرارت برنمى داشت و با نقابى از ریا، دست به کار فتنه هاى تازه بود.تفرقه، چنگ به گریبان امت افکند و آن گاه که بیعت هاى سست، به فریب ستمگر زمانه، شکسته شدند، او چاره اى جز این نداشت که لواى صلح را پیش روى جفاى زمانه برافرازد؛ صلحى که زخم هاى بى شمارش، همه بر دل مجتبى علیه السلام فرود آمد.سکوت هاى کبودتو را در همان سال هاى سکوت و مصلحت، ذره ذره شهید کردند؛ در همان روزهاى خفقان، روزهاى ناامن که قامت حق، با زرهى پنهان در میان رداى امامت، به نماز جماعت مى رفت و پاى منبرها، طعنه هاى پلیدى را مى شنید که انگشت اتهام و دروغ، به سمت امیرالمؤمنین داشتند. همان سکوت هاى کبود، تو را خون جگر کردند. قفس دنیا، روز به روز برایت تنگ تر شد. تو از آن سال هاى تلخ و سیاه، به زهر راضى تر بودى که شوکرانى این چنین، رهایت کند از غم هاى نافرجام زمانه... .ناسپاسانشک نکنید به پستى خود؛ این سان که نمى دانید در پى چه هستید... نه دردانه «لولاک» را خواستید، نه عدل ذوالفقار را تاب آوردید و نه ریحانه خلقت را چشم دیدن داشتید! اینک که دیگر بار، عطر گل محمدى را بر خود حرام کردید، کور باد چشم هاى دریده و تنگتان!سلام بر غریب بقیع!سلام بر او که با عصمت و طهارت فاطمى، در خاک غریبانه بقیع آرمیده است و آفتاب و ماهتاب، تنها سنگ مزار اویند و سایبان خستگى هاى تربتش، تنها، بال کبوترانى است که روز و شب بر آن خاک بوسه مى زنند!سودابه مهیجىاشارات :: اسفند 1386، شماره 106

  • متن ادبی درباره اربعین

    متن ادبی درباره اربعین

    از پرهاى سوخته و خیمه هاى خاکستر، چهل روز مى گذرد؛ از شانه هاى بى تکیه گاه و چشم هاى به خون نشسته، از لحظاتى که سیلى مى وزید و صحرا در عطشى طولانى، ثانیه هایش را به مرگ مى بخشید. حالا چهل روز است که مرثیه هامان را در کوچه هاى داغ، مکرر مى کنیم.چهل شب است که بر نیزه شدن آفتاب را سر بر شانه هاى آسمان مى گرییم. «اى چرخ! غافلى که چه بیداد کرده اى».از شام تا کربلااز کربلا تا شام، حکایت سرهاى جسور شماست که شمشیرها را به خاک افکند.من از روایت خونابه و خنجر مى آیم؛ از شعله هاى به دامن نشسته و فریادهاى بى یاورى.امروز، اربعین خورشید است. نگاه کن چگونه پرندگان، بر شاخه هاى درختان روضه مى خوانند؛ چگونه ابرها، فشرده فراقى عظیم، پهنه زمین را مى بارند!رفته اید و پس از شما، جاده ها، اسیر زمستانى همیشگى اند. پرواز ناگهان شما آتشى است که هرگز فرو نمى نشیند.زخم عاشورا همیشه تازه استپاییز را دیده اى، چگونه نوباوگان تابستان را به زمین مى ریزد و سر و روى جهان را به زردى مى نشاند؟! اکنون دیرى است که پروانه هاى هاشمى مان را شعله هایى یزیدى، بر تپه هاى خاکستر فرو ریخته اند.دیرى است که گیسوان کودکى رقیه را بادهاى یغماگر، با خویش برده اند.زمین، پاییزش را از یاد مى برد، اما زخم عمیق عاشورا را هرگز.سال ها مى گذرد و ما همچنان سوگ کبوترانى آزاده را بر سینه مى کوبیم.اربعین لاله هانزهت بادىبشیر!وقتى به مدینه النبى رسیدیم، مبادا کسى جلوى قافله اسراى کربلا، گوسفندى را سر ببرد! این کاروان، از سفر چهل روزه با سرهاى بریده بر بالاى نى مى آید.نگذار هیچ لاله اى را در رثاى شهدایمان پرپر کنند! سراسر خاک کربلا، پر بود از گلبرگ هاى خونین و پاره اى که از هر سو مرا صدا مى زدند: «أخَىَّ اخَّى».اجازه نده کسى بر سر و رویش خاک بریزد؛ هنوز باد، گرد و خاک کوچه هاى کوفه و شام را از سر و روى زنان و کودکان عزادار نربوده است.این صورت هاى کبود و دست هاى سوخته، نیازى به گلاب افشانى ندارند؛ هنوز اربعین گل هایى که با تشنه کامى بر خاک و خون افتادند، نگذشته است.بگو پاى برهنه به استقبالمان نیایند؛ این کاروان پر است از کودکانى که پاى پرآبله دارند.سفارش کن شهر را شلوغ نکنند و دور و برمان را نگیرند، ما از ازدحام نگاه هاى نامحرم و بیگانه بازگشته ایم.بگذار آسوده ات کنم بشیر!دل زینب علیهاالسلام براى خلوت مزار جدش پر مى کشد تا به دور از چشم خونبار رباب و سکینه و سجاد علیه السلام و این کاروان داغدار، پیراهن کهنه و خونین حسین علیه السلام را بر سر و روى خویش بنهد و گریه هاى فرو خورده چهل روزه اش را یک سره رها سازد.

  • متن ادبی « نمی‏دانم کجایی اما... »

    نمی‏دانم کجایی، اما هر روز برایت گل می‏چینم.اگر بودی، مردانگی‏ها، بوی تعفن نمی‏گرفت و دست‏های سیاه تفرقه، کشورهای مسلمان‏نشین را نمی‏بلعید. ما در تنهایی خویش، غرق می‏شویم و آوازهای ابوجهل‏ها را صیقل می‏دهیم. ما از تو دور افتادیم.هنوز بوی در نیم‏سوخته را از کوچه‏های تنگ مدینه می‏شنویم؛ از پشت صفحات غبارگرفته تاریخ.هنوز کلمات و آیین‏های زندگی تو زنده‏اند. اگر سیره تو فراگیر شود، دوباره عطر امامت، مشام روزهای تنها مانده ما را خواهد آکند.کاش به ما یادآوری می‏کردی شیوه پیروان حقیقی را! کاش ما از این خواب زمستانی برخیزیم!عباس محمدی--------------------------------------------------مطالب مرتبط:شعر «آیینه در خاک» شعر «تشییع آیینه» شعر «غسل آیینه ها» شعر «مثنوی آیینه ها » شعر «كوثر زلال» شعر «مهر وماه» متن ادبی « غروب خورشید جوان » متن ادبی « چه زود رفتی » متن ادبی « جای خالی یاس » متن ادبی « آه از اندوه ریحانه رسول » متن ادبی « نمی‏دانم کجایی اما... » متن ادبی « عطر کلامت در ذرات عالم جاری است »شعر «پيراهن سرخ» شعر «كبود» متن ادبی : کوتاه و گویا متن ادبي «غيرت فاطمي» متن ادبي «چراغ» متن ادبي «خبری در راه است» شعر «بانوي بي نشان» شعر «پرسش تاريخي»