پیوند مدیریت و حسابداری

  • حکایتهای مدیریتی و حسابداری

     1-هشت حکایت مدیریتی یک-مصاحبه شغلی در پایان مصاحبه شغلی برای استخدام در شركتی، مدیر منابع انسانی شركت از مهندس جوان صفر كیلومتر ام آی تی پرسید: « برای شروع كار، حقوق مورد انتظار شما چیست؟» مهندس گفت: «حدود 75000 دلار در سال، بسته به اینكه چه مزایایی داده شود.» مدیر منابع انسانی گفت: «خب، نظر شما درباره 5 هفته تعطیلی، 14 روز تعطیلی با حقوق، بیمه كامل درمانی و حقوق بازنشستگی ویژه و خودروی شیك و مدل بالا چیست؟» مهندس جوان از جا پرید و با تعجب پرسید: «شوخی می‌كنید؟ » مدیر منابع انسانی گفت: «بله، اما یادت باشه اول تو شروع كردی دو-كارمند تازه وارد مردی به استخدام یك شركت بزرگ درآمد. در اولین روز كار خود، با كافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: «یك فنجان قهوه برای من بیاورید.» صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با كی داری حرف می ‌زنی؟» كارمند تازه وارد گفت: «نه» صدای آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شركت هستم، احمق.» مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با كی حرف میزنی، بیچاره.» مدیر اجرایی گفت: «نه» كارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشتسه-اشتباه موردی كارمندی به دفتر رئیس خود می‌رود و می‌گوید: «معنی این چیست؟ شما 200 دلار كمتر از چیزی كه توافق كرده بودیم به من پرداخت كردید.» رئیس پاسخ می دهد: «خودم می‌دانم، اما ماه گذشته كه 200 دلار بیشتر به تو پرداخت كردم هیچ شكایتی نكردی.» كارمند با حاضر جوابی پاسخ می دهد: «درسته، من معمولا از اشتباه های موردی می گذرم اما وقتی تکرار می شود وظیفه خود می دانم به شما گزارش كنم چهار-زندگی پس از مرگ رئیس: شما به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارید؟ كارمند: بله! رئیس: خوب است. چون ساعتی پیش پدربزرگتان به اینجا آمده و می‌خواهد شما را ببیند، همان که دیروز برای شركت در مراسم تشییع جنازه اش مرخصی گرفته بودید.   پنج-تصمیم قاطع مدیریتی روزی مدیر یكی از شركت های بزرگ در حالیكه به سمت دفتر كارش می رفت چشمش به جوانی افتاد كه در راهرو ایستاده بود و به اطراف خود نگاه میكرد. جلو رفت و از او پرسید: «شما ماهانه چقدر حقوق دریافت می‌كنی؟» جوان با تعجب جواب داد: «ماهی 2000 دلار.» مدیر با نگاهی آشفته دست به جیب شد و از كیف پول خود 6000 دلار را در آورده و به جوان داد و به او گفت: «این حقوق سه ماه تو، برو و دیگر اینجا پیدایت نشود، تو اخراجی ! ما به كارمندان خود حقوق می‌دهیم كه كار كنند نه اینكه یكجا بایستند و بیكار به اطراف نگاه كنند.» جوان با خوشحالی از جا جهید و به سرعت دور شد. مدیر از كارمند دیگری كه در نزدیكیش بود پرسید: «آن جوان كارمند كدام قسمت بود؟» كارمند با تعجب ...



  • جوکهای دوستانه

    چیزهایی هست که دست خود ِ آدم نیست...مثل دلتنگی...یامثل بی شعوری!   -یکی از علائم بیماری سادیسم اینه که میگی: "میشه یه چیزی بپرسم" بعد که طرف گفت چی و اینا !؟میگی:"هیچی بیخیال" !   -دقت كردين اين گربه ها هم آدم شدن واسه ما؟!قبلاهيبتي داشتيم،يه پخ ميكرديم یه مترهوا ميپريدن.حالاخيلي راحت ازكنارمون ردميشن چندثانيه بهمون نگاه معنادارميكنن،همين مونده چندوقت ديگه به نشانه افسوس واسمون سرتكون بدن...   -مدیر برنامه های گوریل انگوری،در خاطرات خودش،علت کشته شدن بیگلی بیگلی را اینطور توصیف میکنه:در طی سفر هایی که به خاور میانه داشتیم،به کشوری رسیدیم که ایران نام داشت،کشوری زیبا با مردمانی خوب!ولی در آنجا خودروی ما خراب شد و ما مجبور به خرید خودرویی شدیم،و از آنجا که قیمت خودرو در این کشور سرسام آور بود،ما مجبور به خرید،ارزان ترین خودرویشان،یعنی پراید شدیم!هیچی دیگه،بلافاصله بعد از این که بیگلی بیگلی سوار شد و گوریل روی سقف اونرفت،بیگلی بیگلی از حالت سه بعدی،دوبعدی شد(یعنی بعد ارتفاع وجود نداشت!)   -امروز LCD لپ تاپ مو پاک کردم و فهمیدم دختری که دوسش دارم"خال " نداره ! ! ! !   -مادربزرگم تو يكي از روستاهاي آذربايجان شرقي بنام ساران زندگي مي كنه.داشتيم خنده بازار رو مي ديديم بابام ميگه:دلم شور مي زنه! ميگم:چرا؟ميگه:پاشو زنگ بزن روستا فكر كنم زلزله اومده!ميگم:ازكجا مي دوني؟ميگه:باز داره خنده بازارو ميده.   -قانون 18 انیشتن!اگه بتونی با سرعت نور به تمام افتخاراتت گند بزنی، بهت میگن: زین‌الدین زیدان!   -يكي ازترسناك ترين جملات دوران مدرسه:يه برگه ازكيفتون بياريد بيرون!   -اون خره بود تو کلاه قرمزی ..دو روز که تحویلش گرفتن ،از فرداش اومد گفت من اسبم ...بعضی از آدما هم همینن   -یکی ازکارایی که جدیدا میکنم :وقتی اعصابم خرده ونمی دونم چطور خالیش کنم میرم سراغ کارتون LCDجی وی سی که عکس یه مردیه قهقهه میزنه روباتیرای دارت هدف میگیرم یک حالی میده توصیه میکنم امتحان کنید برامن که کلی جواب داده   -یه سوال دارم؟؟میگن از هر حیوونی که توی خشکی هست توی دریا هم هست .من در این مورد خیلی تحقیق کردم واقعا خیلی از حیوونا رو تونستم پیدا کنمفقط یه مشکلی اینجاست شما تا حالا خر دریایی دیدین؟من خیلی ذهنم مشغوله دوستان لطفا راهنمایی کنید.   -بهانه ی پسرا موقع به هم زدن: ۱ – فاصله سنی مون خیلی زیاده(یعنی زشتی) ۲ – من به تو علاقه به اون صورت ندارم (یعنی زشتی) ۳ – من الان تو موقعیت بدی هستم (یعنی زشتی) ۴ – تقصیر تو نیست تقصیر منه (یعنی زشتی) ۵ – من لیاقت تو رو ندارم (یعنی زشتی   -اخطار :مشترک عزیز :شما جزء افرادی هستید که به سختی برای ما مسیج میفرستیددر ...

  • درس خوندن

    1- در فواصل زمانی کوتاه اما پیوسته درس بخوانید: آمار نشان داده که ذهن انسان در زمان های کوتاه و مکرر بسیار متمرکزتر از زمان های طولانی عمل می کند. بنابراین حتی اگر فقط ده دقیقه برای درس خواندن فرصت دارید، آن را به فواصل زمانی کوتاهتر تقسیم کنید. همچنین بهتر است پس از هر ده دقیقه درس خواندن به خودتان استراحت بدهید ... از آنجا که مغز انسان به منظور "ساخت پروتئین" و تجدید نیرو به زمان نیازمند است، این روش کارایی بسیاری دارد. زمان استراحت به مغز فرصت جذب آموخته ها را می دهد، در مقابل درس خواندن برای مدت زمان طولانی نه تنها کسالت آور است، بلکه باعث خستگی، ایجاد استرس و گیج شدن می شود، در نتیجه قدرت یادگیری را کاهش می دهد.   2- با خیالی آسوده استراحت کنید:  اگر زمان شما اجازه می دهد به منظور تجدید قوا، یک روز کامل را به استراحت بگذرانید. (مثلا" هر یک ماه یکبار ، مخصوصا" بعد از دادن یک آزمون آزمایشی ، یک استراحت یک روزه یا نصفه روزه ، به خود بدهید.) با این کار ممکن است احساس عذاب وجدان کنید و مرتبا با خود بگوئید : "باید امروز را هم درس می خواندم" و زمان گرانبهایی را که به استراحت تخصیص داده اید، با استرس سپری کنید. اما همانطور که در بالا اشاره شد، فراموش نکنید که در حالت استرس مغز اطلاعات جدید را جذب نمی کند. یک روز را به فراغت بگذرانید و احساس بدی از درس نخواندن خود نداشته باشید. فقط سعی کنید در این یک روز بیشتر به فعالیتهای مورد علاقه و خواب بپردازید . کمتر فعالیت ذهنی سنگین ، مثل شرکت در بحثهای سیاسی یا دیدن چند فیلم سینمایی فلسفی و ... بپردازید . بیشتر به فعالیتهای سبک بدنی و ورزشی و نشاط آور بپردازید.   3- وضعیت جسمی خود را در نظر بگیرید: در زمان‌هایی که خسته، عصبانی، حواس پرت و شتاب زده هستید درس نخوانید. زمانی که مغز انسان در حالت آرامش است، مانند یک اسفنج اطلاعات را جذب می‌کند، برعکس زمانی که استرس دارید، تلاش شما برای یادگیری بی فایده است، زیرا در چنین حالتی مغز اطلاعات را دفع می‌کند. هیچگاه در زمانی که فکر شما به چیزهای دیگری مشغول است، خود را مجبور به درس خواندن و یادگیری نکنید، این کار چیزی جز اتلاف وقت نیست. به همین دلیل همیشه توصیه می کنیم که به حواشی کنکور و نتیجه ی کنکور و حرف مردم و درکل ،موارد استرس زا فکر نکنید. شعار همیشگی من(( شما فقط درس بخوانید و حداکثر تلاشتان را انجام دهید و در نهایت نتیجه را به خدا واگذار کنید.))   4- درس ها را در همان روز مرور کنید : زمانی که چیز جدیدی یاد می گیرید، سعی کنید در همان روز نکات مهمش را دوره کنید. با گذشت چند روز، برای یادآوری آن مطالب به تلاش بیشتری نیاز ...

  • 6 معمای باحال...

    1-در زمانهاي قديم كه روستائيان محصولات خود را براي فروش به بازار هفتگي مي آوردند روزي يك پيرزن روستايي يك سبد از تخم مرغهاي مزرعه خود را براي فروش به بازار آورد. اما هنوز هيچكدام از تخم مرغها را نفروخته بود كه اسب يك سواركار پايش به سبد خورد و در نتيجه تمام تخم مرغها شكست. اسب سوار خيلي ناراحت شد و از پيرزن روستايي پرسيد كه تعداد تخم مرغها چند تا بوده تا او پول آنها را پرداخت كند.پيرزن گفت كه تعداد تخم مرغها را نميداند اما وقتي تخم مرغها را 2تا2 تا برميداشت يكي باقي مي ماند 3تا3 تا برميداشت يكي باقي مي ماند4تا4 تا برميداشت يكي باقي مي ماند5تا5 تا برميداشت يكي باقي مي ماند6تا6 تا برميداشت يكي باقي مي ماند اما وقتي 7تا7 تا بر ميداشت چيزي باقي نمي ماند. اسب سوار تعداد تخم مرغها را محاسبه كرد و پول پيرزن روستايي را پرداخت نمود. پرسش:تعداد تخم مرغها چند تا بود؟ جواب ۳۰۱ (سیصدو یک) عدد تخم مرغ میباشد.زیرا وقتی آنها را دو تا دو تا برمیداشته یکی باقی می مانده ، پس می فهمیم تعداد تخم مرغ ها فرد است.و وقتی ۷ تا ۷ تا برمیداشته هیچی باقی نمی ما نده می فهمیم تعداد تخم مرغ ها مضربی از عدد ۷ (هفت) است.اگر یکی از کل تخم مرغها برداشته شود حاصل مضربی از اعداد ۲،۳،۴،۵،۶ و چون کوچکترین مضرب مشترک ۲،۳،۴،۵،۶ عدد ۶۰ (شصت) است.تعداد کل تخم مرغها مضربی از ۶۰ (شصت) به اضافه عدد یک خواهد بود …با بررسی اعداد ۲۴۰،۱۸۰،۱۲۰،۶۰ و ۳۰۰ به عدد ۳۰۱ (سیصدو یک)میرسیم. 2-در یک اتاق تاریک 3 (سه) کلاه قرمز و 2 (دو) کلاه آبی قرار داده ایم. 2 (دو) نفر بینا و 1 (یک) نفر نابینا وارد اتاق می شوند و هر کدام یک کلاه را بر سر می گذارند و از اتاق خارج می شوند. چون اتاق تاریک بوده است دو نفر بینا نیز مانند فرد نابینا قادر به تشخیص رنگ کلاه خود نیستند. بیرون از اتاق هر یک فقط به کلاه دیگران نگاه می کنند و درباره رنگ کلاه روی سر خودشان قضاوت می کنند ... بینای اول: من نمی دانم که کلاهم چه رنگی است. بینای دوم: من هم نمی دانم که کلاهم چه رنگی است. نابینا: من می دانم که کلاهم چه رنگی است !! سوال: چطور دو نفر بینا نتوانستند رنگ کلاه روی سر خود را تشخیص دهند ولی فرد نابینا متوجه رنگ کلاه خود شد؟!رنگ کلاه نابینا قرمز بوده.اگر رنگ کلاه نابینا آبی بود ، یکی از بینای اول یا بینای دوم حتما رنگ کلاه خود را تشخیص می داد.مثال: اگر کلاه نابینا آبی باشد ، بینای اول به کلاه بینای دوم نگاه می کند ، اگر اون هم آبی بود ، می فهمد که کلاه خودش قرمز است چون فقط دوتا کلاه آبی داشتیم. اگر کلاه بینای دوم قرمز باشد ، بینای اول نمی تواند رنگ کلاه خود را تشخیص دهد در این صورت بینای دوم رنگ کلاه خود را تشخیص ...

  • دانشجویی

    یکی‌ از سرگرمیام اینه سر امتحان الکی‌ هی‌ کفه دستمو نگا کنم مراقب احساس زرنگی کنه بیاد خفتم کنه ببین هیچی‌ کفه دسم نیست ، بعد بش بگم ضایع شدی خخخخخ اصن به عشق همین حرکت میرم دانشگاه!!☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣میگن تو بهشت وقتی‌ سر کلاس می‌خوابی ، استاد میاد پتو میندازه روت ، هیچکسم حرف نمیزنه تا تو راحت بخوابی☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣سر جلسه امتحان یه دختره بغل دسته من نشسته بود قیافش از اون درس خونا نشون می داد ، گفتم لااقل ۲۰ نگیرم ۱۷که رو شاخشه خلاصه کلی باهاش هماهنگ کردم که بهت علامت دادم چطور برسونو این حرفا !هیچی دیگه تا برگها رو اوردن دیدم بلند شد برگهارو پخش کرد و گفت بچها سرتون تو برگه خودتون باشه  .☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣طرز نمره گرفتن پسرا ودخترا از استاد مرد :پسرا : استاد به جون مادرم خرج خونه و دانشگارو خودم میدم مادرم مریض بابام مرده ۲ شیفت کار میکنم واسه همین نتونستم خوب درس بخونم !دخترا : اســـــتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاد !!☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣سوتی که منجر به افتادنم شد استاد دانشگامون میخواست مثال بزنه که کار ماشینی سریعتر از کار دستی انجام میشه :گفت مثلا من تا دیروز ، روزی ۲ تا کفش دستی میدوختم، بعد از ماشینی شدن تونستم روزی ۱۰۰ تا کفش بدوزم !منم بلند گفتم : دنیا رو میبینید استاد ، تا دیروز کفاش بودید امروز شدید استاد دانشگاه . . .تازه فهمیدم چه گندی زدم☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣دارم به این فکر میکنم وقتی یه جزوه رو میشه تو یه روز خوند حتما میشه تو یه روزم درسش داد !پس ما چرا یه ترم دانشگاه میریم ؟☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣فرق مدرسه و دانشگاه :اگه به مدرسه دیر برسی مجبوری بری نیمکت آخر بشینی . . .ولی اگه به دانشگاه دیر برسی مجبوری بری نیمکت اول بشینی . . .☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺭﺩﯾﻒ ﺍﻭﻝ ﮐﻼﺱ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻫﻮﺷﻦ !ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻫﺎﯼ ﺭﺩﯾﻒ ﺁﺧﺮ ﻣﺎﯾﻞ ﺑﻪ ﺭﻗﺎﺑﺖ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ !ﺗﻘﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺭﺩﯾﻒ ﺁﺧﺮﯼ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ..☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣میگن تو بهشت سر کلاس استاد هی میگه خسته نباشید !دانشجوها میگن خسته نیستیم بقیه درسو بگو دیگه . . . !☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣از تفریحاتم تو کلاس اینه که . . . .دخترا رو صدا میزنم تا برمیگردن ؛ جوری که استاد بشنوه داد میزنم برگرد خانوم فلانی . . .☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣مراقب سر جلسه امتحان اومد گفت کارت ورود به جلسه ؟ گفتم اصن به قیافه من میخوره درسخون باشم جای کسی‌ بیام امتحان بدم ؟ گفت خداییش نه و ول کرد رفت !☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣☣دانشجوی سال اولی : دانشجویی ...