کلینیک مادر تبریز

  • بازدید همیاران حقوق بشر از مجتمع بهزیستی شهید دکتر فیاض بخش تبریز

    بازدید همیاران حقوق بشر از مجتمع بهزیستی شهید دکتر فیاض بخش تبریز

    بازدید همیاران حقوق بشر از آسایشگاه سالمندان مجتمع بهزیستی شهید دکتر فیاض بخش تبریز به مناسبت روز مادر و هفته زن زمان: ساعت ۱۸ عصر روز یکشنبه ۳۱ فروردین مکان: ابوریحان - آبادانی مسکن تبریز آسایشگاه سالمندان مجتمع بهزیستی شهید دکتر فیاض بخش تبریز  



  • کلینیک خدا:

     به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم ...خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگ هایم را مسدود کرده بود ...و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم ...فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم ...!خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم :هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشمقبل از رفتن به محل کار یک قاشق آرامش بخورم .هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم .و زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند:رنگین کمانی به ازای هر طوفان،لبخندی به ازای هر اشک،دوستی فداکار به ازای هر مشکلنغمه ای شیرین به ازای هر آه،و اجابتی نزدیک برای هر دعا. جمله نهایی :  عیب کار اینجاستکه من '' آنچه هستم '' را  با '' آنچه باید باشم '' اشتباه می کنم، خیال میکنم  آنچه  باید باشم هستم، در حالیکه  آنچه هستم نباید  باشم

  • همیاران حقوق بشر اسلامی از مادران سالمند آذربایجان شرقی عیادت کردند

    همیاران حقوق بشر اسلامی از مادران سالمند آذربایجان شرقی عیادت کردند

    به مناسبت هفته زن و روز مادر همیاران حقوق بشر اسلامی از مادران سالمند آذربایجان شرقی عیادت کردند مسئول شاخه همیاران حقوق بشر اسلامی آذربایجان شرقی از عیادت اعضای این تشکل از مادران سالمند آسایشگاه های تبریز و آذرشهر خبر داد. به گزارش روابط عمومی دفترشمالغرب کمیسیون حقوق بشراسلامی کیومرث سلیم زاده در گفتگو با خبرنگاران با اعلام این مطلب گفت: احترام به مقام شامخ مادران و پاسداشت حرمت زن در روزی که ولادت بزرگ بانوی اسلام حضرت فاطمه زهرا(س) آن را زینت داده است وظیفه ای بود که همه اعضای این گروه در قبال آن احساس وظیفه کردند. وی اظهار داشت: شخصیت زن در اسلام به عنوان شخصی که شاکله نظام اجتماعی انسان ها از وجود وی منشا می گیرد بسیار ارزشمند است و سفارهای متعدد پیامبر اسلام (ص) و ائمه معصومین (ع) در این باره به وضوح گواه این مدعاست. سلیم زاده با تاکید بر اینکه نگاه غرب به زن در دنیای امروز تنها مادی است، افزود: اسلام در مقابل این اندیشه کوته بینانه با ارزشگذاری به زن، در حفظ حرمت ، ارزش و عزت آن از طریق حجاب و حفظ حق مالکیت خصوصی بر امور مادی و معنوی دارد. وی حرکت امروز همیاران حقوق بشر را در راستای دست بوسی مادرانی که با اعتقاد اسلامی خود فرزندان پاک تحویل جامعه داده اند عنوان کرد. در این بازدید همیاران حقوق بشر اسلامی منطقه هفت کشور از آسایشگاه خوبان و مهر تبریز و همچنین از آسایشگاه علوی آذرشهر بازدید کردند.     مهر     ایکنا   نصر  +   نصر      کوچکی نژاد     آریا

  • بزرگ علوی

    بزرگ علوی بزرگ علوی همه آنچه درباره بزرگ علوی می خواهید بدانید! زندگینامه و سالشمار زندگی و آثار بزرگ علوی سید مجتبی بزرگ علوی در بهمن ماه ۱۲۸۲ (دوم فوریه ۱۹۰۴) در تهران به دنیا آمد. پدر او حاج سید ابوالحسن و پدر بزرگش حاج سید محمد صراف نماینده ی نخستین دوره مجلس شورای ملی بود…  مادر وی نوه ی آیت اله طباطبایی رکن رکین مشروطیت ایران بود. سید ابوالحسن علوی و همسرش خدیجه قمر السادات که خانواده اصیل سنتی و طرفدار مشروطه بودند دارای شش فرزند، سه دختر و سه پسر که مجتبی بزرگ فرزند سوم آنان بود. پدر آقا بزرگ از اعضای حزب دمکرات ایران بود که این حزب به گواه تاریخ از بدو تشکیل در آغاز مشروطه با نفوذ بیگانگان یعنی انگلیس و روس که در آن زمان چشم طمع به ایران دوخته بودند، مقابله می کرد. او به عنوان بازرگان با آلمان معاملات تجاری داشت و در هنگام جنگ جهانی اول در این کشور اقامت داشته و پس از اتمام جنگ نیز اینجا ماند. آقا بزرگ به همراه برادر بزرگش مرتضی در سال ۱۹۲۰ (۹۹/۱۲۸۹ شمسی) جهت تحصیل روانه ی آلمان شد و دوران دبیرستان را در شهرهای مختلف از جمله شهری که امروزه در لهستان قرار گرفته گذراند. در سال ۱۹۲۷ (۱۳۰۵ و ۱۳۰۶ شمسی) پدر وی یک شکست بزرگ تجاری را تاب نیاورده و خودکشی کرد. یک سال پس از این واقعه تلخ بود که آقا بزرگ از دانشگاه مونیخ فارغ التحصیل شد اما نتوانست تاب بیاورد و به ایران بازگشت. در آن زمان یک بورس تحصیلی برای ادامه تحصیل در آلمان به وی تعلق می گرفت اما با این وجود علاقه ای نشان نداد و در شیراز به عنوان معلم در خدمت معارف قرار گرفت. در این شهر بود که او نخستین کار ادبی را با ترجمه قطعه ای ار آثار شیلر تحت عنوان « دوشیزه اورلئان » آغاز کرد. آقا بزرگ در آن سالیان ناآرام بود و قرار ماندن در یک جا نداشت. او را در شهرهای گوناگونی در شمال می یابیم که گاهی هم برای مدتی به تهران می آمد. این سرگردانی ها و ناآرامی ها با استخدام برای معلمی در هنرستان صنعتی تهران پایان یافت، او در سال ۱۹۳۱ (۱۰/۱۳۰۹) کار در هنرستان را آغاز کرد که با دستگیریش در سال ۱۹۳۷ (۱۶/۱۳۱۵) به همراه ۵۲ تن دیگر پایان یافت، داستان ۵۳ نفر را او در کتابی به همین نام آورده است اما برای آنان که کتاب ۵۳ نفر را خوانده اند و تصاویری از آن را به خاطر دارند بد نیست بدانند که آقا بزرگ این نماد فروتنی و وقار در آن باره در سالیان اخیر چه می اندیشید، چند سال پیش در گفتگویی با مجله ی جوانان گفت: « من … گهگاهی که کتاب ۵۳ نفر را ورق می زنم تعجب می کنم که مردم چطور آن را می خوانند، با تحلیلی که من از آدم های این کتاب، که بعدها به عنوان رجال مملکت معرفی شدند و افتضاح بار ...

  • حقوق متقابل والدين و فرزندان

    حقوق متقابل والدين و فرزندان آموزه هاى اهل بيت عليهم السلام براى زندگى بهتر   عبدالكريم پاك نيا - فهرست - فهرست مطالبطليعه سخنبخش اول : حقوق فرزندانبخش دوم : حقوق پدر و مادر

  • اولین همایش کانون سراسری مراکز مددکاری اجتماعی

    اولین همایش کانون سراسری مراکز مددکاری اجتماعی - یادداشتهای روزانه یک مددکار اجتماعی"> اشکها و لبخندها - اولین همایش کانون سراسری مراکز مددکاری اجتماعی اشکها و لبخندها یادداشتهای روزانه یک مددکار اجتماعی اولین همایش کانون سراسری مراکز مددکاری اجتماعی اولین همایش کانون سراسری مراکز مددکاری اجتماعی کل کشور  استان آذربایجان شرقی- تبریز (مرحله اول)استانهای شرکت کننده:آذربایجان شرقی- آذربایجان غربی- اردبیل- زنجان- گیلان تاریخ برگزاری همایش: روزهای دوشنبه و سه شنبه 1و2 خردادماه1391 محل برگزاری همایش: تبریز- چهارراه آبرسان- روبروی هتل تبریز- ساختمان قدیم ستاد بهزیستی- سالن اجتماعاتبه همت کانون سراسری مراکز مددکاری اجتماعی و با همکاری سازمان بهزیستی کشور اهداف همایش: 1-تدوین چشم انداز سه ساله 2-کمک به ارتقائ سطح کمی و کیفی کلینیک ها 3-نیازسنجی کلینیک ها و مددکاران شاغل در آنها(حقوقی-اجتماعی-تخصصی) 4-ظرفیت سنجی استانها جهت گسترش فعالیت های تخصصی با سایر نهادها  5-ایجاد همدلی و وحدت رویه بین کلینیک های سطح کشور  این خبر به مرور تکمیل می گردد منبع : http://iransocialworkers.persianblog.ir/

  • تاریخچه مسجد مهدیه تبریز

    تاریخچه مسجد مهدیه تبریز

    صبح سه شنبه همه کارامو زود انجام دادم وراهی شدم که به مسجد برم وقتی به در مسجد که رسیدم پیرمردی جلوی در نشسته بود سلام علیکی باهم کردیم و گفتم میبخشین از مسئولین مسجد کسی هست که من ازشون در مورد تاریخچه مسجد بپرسم؟ به فکر رفتو گفت بله هستن چند لحظه صبر کنین تا خبرتون کنم . تو این چند لحظه که رفتن به مسئولین خبر بدن من تو حیاط مسجد یه گشتی زدم راستشو بخواین حالو هواش یه جوری بود که یه لحظه فکر کردم رفتم مشهد به زیارت آقا امام رضا یعنی اینقدر خوب بود برام که فکر کردم رفتم مشهد. خلاصه بعد چند دقیقه صدام زدن که بالا منتظرتون هستن میتونین برین باهاشون صحبت کنین. رفتم بالا دم در یه آقای ایستاده بود که اسمشون آقای مهندس قربانی بود که کنار آقای ذکریازاده نشسته بودن باهم سلام علیکی کردیم نسشتیم که قبل از هر چیزی خودمو معرفی کردم گفتم اسمم وحید هستش دانشجوی حسابداری هستم. میخوام اگه اجازه بدین در مورد تاریخچه مسجد تووبلاگم بنویسم که دستشون درد نکنه به منم خیلی محبت کردنو از تاریخچه مسجد گفتن. من با آقای مهندس قربانی که از مسئولین مسجد بودن یه چندتا سوال کردم که ایشون اطلاعات زیادی در مورد مسجد در اختیارم  قراردادن. ایشون فرمودن در سال 1346 شخصی به نام آقای محمد علی خارکنیان به علت سقوط درچاه قطع نخاع شده بودن که مدتی هم به پزشکان مختلف مراجعه کرده بودن که هیچ جوابی نگرفته بودن که در اون موقع به جای این مسجد امروزی مسجدی بوده به نام مسجد چهارباش، دارای قدمت سیصد ساله بوده که از دیواری کاه گلی ساخته شده بود که سقفش ریخته شده بود وبه حالت مخربه بوده ولی به اسمه مسجد چهار باش بین همه رواج داشته که روزی آقای خارکنیان خواب مسجد چهارباشو میبینه که نزدیکانش شابانه آقای خارکنیانو به مسجد میارن که اون شب مصادف بود شب ولادت امام هادی بوده که صبح نزدیکان خارکنیان میبنین که شفا پیدا کرده و پاهاش از حالت فلجی دراومده وکاملا خوب شده وهیچگونه ناراحتی نداره که همگی به گفته خارکنیان که شب تو خواب آقا امام زمانو دیده که شفاشو از آقا امام زمان گرفته  پیش حاج سید علی مولانا از روحانیون سال 46  بودند میرن وماجرارو بهشون تعریف میکنن که حاج سیدعلی مولانا پرسو جو میکنن که متوجه میشن که ماجرا حقیقت داره که حتی خارکنیان ازنزدیک با حاج سید علی مولانا دیدن میکنن. که بعد اون ماجرا حاج سید علی مولانا  میفرمایند که مسجدرو بازسازی کنن که به کمک مردم مسجد چهارباشو به مساحت صدوپنجاه متر بازسازی میکنند که اسم مسجد از چهارباش به معجزه تغییر پیدا میکنه که این نام به علت شفا یافتن آقای خارکنیان صورت گرفته. این مسجد ازیک طبقه تشکیل ...