عجوزه و ديو - نگاهي به مجموعه هاي نوروزي سيما

بسم الله الرحمن الرحيم<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

عجوزه و ديو

سه مجموعه مناسبتي نوروز امسال ويتريني ازنگاه صداوسيما به مجموعه هاي مناسبتي است.  سطح كيفي و محتوايي اين مجموعه ها مانند اينست كه با لشكري ازعجوزه ها به جنگ ديو رسانه اي غرب برويم. سيل فيلمهاي هاليوودي و غيرآن درنوروز امسال نشان داد كه اين هيولا ميهمان خانه است. البته نگاه درست و نقد اين مجموعه ها بيش ازهمه براي آقاي ضرغامي واجب است. ايشان بيش ازهركسي مي دانند كه چندماهي بيشتر ازضرب الاجل رهبر انقلاب باقي نمانده است!!

زن بابا – سعيد آقا خاني

روند مجموعه هاي زرد مناسبتي تلويزيون امسال هم قطع نشد. قصه اي به شدت كليشه اي كه فقط پركننده بيلان كاري مديران شبكه 3 است. ازدواج مجدد يك پيرمرد با چاشني قيافه هاي كج و معوج و شوخيهاي ساعت خوشي. نه قصه اي  و نه چيزي جز بي مزگي. بيش ازاين درباره زن بابا نوشتن وقت هدردادن است!!

چهارديواري – سيروس مقدم

آقاي معناگراي جناب ضرغامي، امسال با سوژه اي طنز به خالي كردن جيب بيت الحال – ببخشيد بيت المال- پرداختند. آنهم به شدت پرادعا و پرهياهو. يعني خصوصيت اصلي روشنفكران.  با اين تفاوت كه امسال قشر آسيب پذير قرباني روشنفكر بازي حضرات شدند. براي نمونه دو قسمت آخر اين مجموعه را بررسي مي كنيم:

نادر براي فرار و سفر مشهد به راه آهن مي آيدو جلوي بليط فروشي بدون هيچ صف و مشكلي از فروشنده بليط مشهد را مي خواهد. خانم بليط فروش مثل سريالهاي انگليسي مي گويد:«اولين قطار به مشهد ساعت 12 است!!» و نادر مي گويد:«خوبه يكي بدين!!» ما كه چند باري براي خريد بليط مشهد به ايستگاه راه آهن تهران رفته ايم، صفي طولاني براي نوبت دادن است و بعد صفي براي خريد بليط و آنهم ساعت دلخواه ندارد و هرساعتي كه ازنوبتهاي كنسلي خالي بود را مي دهد. درنماهاي بعدي تابلوي ساعت ايستگاه را مي بينيم كه حدود 15 را نشان مي دهد. درحالي كه پيش ازاين ساعت حركت نادر 12 اعلام شده است. بعد ازاين نوبت سوار شدن نادر است و مريم و خيري دنبال او هستند.  كارگردان كه انگار ازدهه 1360 سوار قطار نشده است؛ سكانسها را به سبك آن دهه پردازش مي كند. نادر بليط به دست دربه دردنبال صندليش مي گردد. مريم و خيري هم بدون ممانعت مأمورين شركت رجا پاي قطار مي دوند و بدنبالشان همه خانواده ازپله هاي سكو پايين مي آيند. درنماي باز همين مي بينيم كه جمع زيادي ازمردم روي سكو، كنار قطار درحال دست تكان دادن براي مسافران داخل قطارند. روشنفكرها به اجتماع هم كه مي آيند ديواري نامرئي را با خود حمل مي كنند. يعني آقاي مقدم درده سال گذشته سوار قطار شده است؟ درادامه داخل قطار هستيم. قطار سواران حرفه اي ازشكل صندليهاي كوپه نادر مي فهمند كه قطار ازنوع درجه 2 و صندلي كشويي است. دراين نوع قطار كه فرودستها!! بليطش را مي خرند. شش نفر – نه دو نفر- كنار هم مي چپند و شب موقع خواب صندليها را جلو مي كشند و تا صبح لنگ توي دهن مي خوابند!! دراين قطارها نه خبري ازپتو و ملحفه و نه بالش است؛ اما درقطار آقاي مقدم، مأمور سالن براي پيرزن پتو مي آورد!! درسكانس بعد نادر توي دستشويي گيرمي افتد و پسربچه اي پشت در او را به ستوه مي آورد. درحالي كه دومترآنطرفتر يك دستشويي ديگر و درانتهاي هرسالن دو دستشويي قرار دارد. نادرشلوارش را ازپنجره بيرون مي برد. اما براثر برخورد قطار با تونل شلوار را رها مي كند. اميدوارم اشتباه نكرده باشم. اما تاجايي كه من مي دانم؛ مسير قطار تهران – مشهد اصلاً تونل نداردو تونلهاي قطار درمسيرهاي ديگر مثل مشهد – بندرعباس و تهران اهواز است!! درادامه هم نماهايي كه ازفضاي بيروني قطار به نمايش درمي آيد؛ چنان سرسبز و خرم است كه يا مربوط به قطار گرگان و يا تبريز است!! درنتيجه قصه هم خانواده، نادر و مريم را درايستگاه بعد ازتهران گير مي آورند و بدون مزاحمت همه باهم سوار قطار مي شوند و بدون مزاحمت و بليط دو كوپه رزو شده را اشغال مي كنند و به مشهد مي روند. ما ازآقاي سيروس مقدم خواهش مي كنيم فقط يكبارديگر با قطار به مشهد بيايند!! اگر پولهاي آقاي ضرغامي بگذارد!!

دارا و ندار- مسعود ده نمكي

طبق قانون سازمان صداو سيما پخش برنامه هاي نمايشي شبكه تهران براي شهرستانها ممنوع است. چه مجموعه مربوط به ده نمكي باشد و چه فرد ديگري. درمورد دارا و ندار خيلي كوتاه بايد گفت كه اين مجموعه درنيامده و نپخته است. اين مسأله بيش ازآنكه ازده نمكي بعيد باشد؛ ازفيلمنامه نويسي مثل مقصودي بعيد است. نقشهاي بيش ازآنكه شخصيت باشند؛ تيپند. رابطه بين اين تيپها هم چه دربخش دارا و چه ندار  شفاف نشده است. منطق ارتباط تيمور با ندارها، كمك به آنها، پيشينه تيمور، دليل ثروتمند و دوباره برشكست شدنش وخيلي نكات ديگر درمجموعه نيز به همين شكل درنيامده است! ضمن اينكه دربعضي بخشها روي ديالوگها صداي بوق مي آيد! حال اين بوق را مراكز استاني قرارداده اند يا خود تهران كه بايد گفت چنين مجموعه اي اگر مقتضيات پخش ازشبكه هاي ديگر را داشته، چرا درشبكه تهران ساخته شده و اگر نداشته، چه اجباري به پخش آنست؟!اما دو نكته را هم نبايد ناديده گرفت :

1-      برخلاف بيشتر مجموعه هاي تلويزيون، پيوندهاي اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي دارا و ندار به سياق روشنفكران بريده نيست. يعني اگر كسي چند سال ديگر اين مجموعه را ببيند، حس لازماني و لا مكاني به او دست نمي دهد و نشانه هايي ازحياط اجتماعي سال 1389 ايران را درمجموعه مي بيند.

2-      دربعضي سكانسها و شخصيتها مثل حاجي فيروز، دردمندي و نگاه شريف به مستضعفين و نه فقرا و آسيب پذيرها و فرودستها وجود دارد. اين كيميايي است كه دركمتر برنامه تلويزيوني به شكلي درست آنرا ديده بوديم. البته درسكانسهايي ديگري ازهمين مجموعه، لغزش نگاههاي كاريكاتوري به پايين شهريها ديده مي شود. اين شايد به دليل فضاي طنز مجموعه است كه امكان لغزش را بالا مي برد. شايد حد نگه داشتن را بتوان مهمترين خصوصيت طنز پردازدانست.


مطالب مشابه :


عجوزه و ديو - نگاهي به مجموعه هاي نوروزي سيما

از فروشنده بليط مشهد را ازنوبتهاي كنسلي مسير قطار تهرانمشهد اصلاً تونل




برچسب :