دلنوشته

عصر هنگام است

امروز چه هوای خوبی است

در این باغ که من عطش زیبایی را سر میکشم و هم اکنون که من بر قامت یک پل ایستاده ام:

در اطرافم درختانی را میبینم که احسحسی عجیب در وجودشان نهفته است

چه هوای خوبیست

در اطراف پل درختانی بلند قامت از من باغ محافظت میکنند

در زیر پای من ,در زی این پل,آبی روان است

قایقی چوبی که پر است از گلهای داوودی,دل شکسته ای را با خود به سرای یک عاشق دلخسته میبرد

جه سکوتی این باغ را فرا گرفته

چه حس غریبیست

در یک طرف جاده آلاچیقی است که اطراف آن را گلهای پیجک پوشانده اند

چه احساس عجیبی است

کاسه ی صبرم لبریز از بی صبری است

ودل من هنوز پی آن دیوا گلی است

دیواری که پشتش باغ همسایه به ان باغ سرک میکشد

ودل من هنوز

پی آن نردبان است

نردبانی که شب ها ماه را بر سر حوض سکوت می آورد

ومن هنوز روی پلم

گلی را پرپر میکنم

و به آب میاندازم

شاید این آب که گلی را میبرد, باخود غمی را بشوید

ای رود :این گلها را بگیر و به دست دوستی والاتر از یک دوست برسان

ومن هنوز پی تو میگردم ....

فقط تو............

نوشته:زهره

و شته

در یک طرف جاده آلاچیقی است که اطراف آن را گلهای پیجک پوشانده پيوند های روزانه. قالب

آرشيو پيوندهاي روزانه. چت روم. فال قالب های وبلاگ و سایت پیجک.

آرشيو پيوندهاي روزانه. چت روم. فال قالب های وبلاگ و سایت پیجک.

آرشيو پيوندهاي روزانه. چت روم. فال قالب های وبلاگ و سایت پیجک.

آرشيو پيوندهاي روزانه. چت روم. فال قالب های وبلاگ و سایت پیجک.