راستگويي‏و دروغگويي در فلسفه اخلاق

نتیجه تحقیق :دروغ یکی از آداب غیر اخلاقی وغیر انسانی و به فرموده  حضرت علي عليه‏السلام فرموده است:

«بدترين گناه آن است كه گناهكار آن را درست بداند».

راستگويي‏ودروغگويي درفلسفه اخلاق

«وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُوُا الْحَقَّ وَ اَنْتُم تَعْلَمُونَ» (بقره: 42) حقيقت را با گمراهي درهم نياميزيد و حقايق را مخفي نكنيد، در حالي كه آن را مي‏دانيد.

طبق آيه شريفه فوق‏الذكر، دروغگويي و فريب‏كاري با سخن نادرست تفاوت دارد. گاهي انسان سخن نادرست را بدون قصد فريب و صرفا از روي اشتباه مطرح مي‏كند و گاهي با مخفي كردن حقيقت و حتي بدون بيان جمله نادرست ديگران را فريب مي‏دهد. از امام صادق عليه‏السلام روايت شده است كه راستگويي نوعي هماهنگي بين زبان و قلب است.1 بنابراين، اگر كسي حقيقتي را بيان كند كه ازنظر او نادرست است راستگو نيست.

آيات و روايات بسياري در مذمّت دروغگويي وجود دارد. به همين لحاظ، دانشمندان مسلمان در آثار خود، دروغگويي را تقبيح و راستگويي را ستوده‏اند. فريب دادن، دروغ گفتن (عموما) و عدم درستكاري، علاوه بر اينكه موضوعاتي مذهبي هستند، از قديمي‏ترين موضوعات در قلمرو اخلاق عملي به شمار مي‏روند كه فلاسفه بدان توجّه كرده‏اند.

فلاسفه مسلمان، در بحث از راستگويي و دروغگويي به متون مذهبي (قرآن و احاديث)، متون فلسفي (مانند اخلاق نيكوماخوس ارسطو) و كتب سنتي عرفان اسلامي (مانند قوّت القلوب المكي) استناد كرده‏اند، گرچه محور بحث آنها بر اساس فضايل مثبتي، مانند اخلاق و صدق، است كه مانع دروغگويي مي‏شوند، نه چگونگي منع دروغگويي. گاهي رذايل بر اساس قوايي كه رذيله اخلاقي بدان مربوط است، يعني عقل، غضب و شهوت، تقسيم مي‏شوند. از اينرو، فريب از رذايل عقلي مي‏باشد كه در اثر تسلّط قواي غضبيّه و شهويّه بر آن ناشي مي‏شود و ارتباط نزديكي با نيرنگ و شيطنت دارد.2

ابن‏سينا صدق را از اقسام حكمت مي‏شمارد؛ اما از نظر ابوحامد غزّالي، صدق فضيلتي عرفاني است كه كسب فضايل عرفاني ديگري همچون صبر و عشق را براي افراد مستعد ميسّر مي‏سازد. غزّالي براي صدق شش جنبه قايل است:

1) صدق در گفتار؛ لذا، نه تنها انسان بايد از

گفتن سخن نادرست بپرهيزد، بلكه همچنين بايد به شيوه‏اي صحبت كند كه مستمعان برداشت نادرست نكنند، گرچه وي استثنائاتي را كه در آنها سخن راست موجب زيان مي‏شود مجاز مي‏داند. به ويژه، از نظر غزّالي، فريب در تاكتيكهاي جنگي، براي اصلاح ذات‏البين و حفظ روابط حسنه ميان زن و شوهر مجاز است.

2) صدق در رابطه با خدا اقتضا دارد كه انسان در مناجات با او كلمه‏اي مخالف حالت روحي خود بيان نكند. اين نوع صدق به اخلاص مربوط است و بايد انسان قصد قربت داشته باشد؛ زيرا عدم قصد قربت مستلزم نوعي دورويي است.

3) لازمه صدق در نيت عدم ترديد و قاطعيت در عمل بر طبق اصول انساني است.

4) لازمه صدق در اجراي‏نيت، عمل مطابق با نيت است، در حالي كه شرايط آن مهيّا باشد.

5) صدق در عمل منوط به تطابق بين حالت دروني و عمل بيروني است، بطوري كه جايي براي نفاق باقي نماند.

6) بالاترين صدق همراهي تام و تمامي با ديگر منازل متعدّد عرفان، مانند خوف، رجا، زهد، رضا و توكّل دارد. به عنوان مثال، وقتي شخص به كمال توبه مي‏رسد صدق در توبه را كسب مي‏كند. فردي كه در تمام فضايل عرفاني به مرحله صدق پا نهد «صدّيق» ناميده مي‏شود و به بالاترين مرتبه ممكن درتقوي دست يافته است.3

متفكران مسلمان معمولاً در مواردي استثنايي دروغ گفتن را مجاز مي‏دانند. در اين خصوص، غالبا به داستان عمارياسر اشاره مي‏كنند. والدين وي به دليل تبرّي نجستن از پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم زير شكنجه جان دادند ولي عمارياسر آنچه را كفار مي‏خواستند بر زبان آورد و نجات يافت، سپس جريان را براي پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نقل كرد و پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم وي را دلداري داد. علما، در عدم تحريم كلي فريب، به اين واقعه استناد مي‏كنند. اين نوع فريب و اعتقاد به جواز آن را «تقيّه» گويند.

در دوران امام باقر عليه‏السلام ، براي حفظ شيعه، تقيّه لازم بود و آن خود نمونه‏اي از تقوي تلقي مي‏شد. تبيين اين اصل بحثهاي بي‏شماري را بر سر موارد جواز و عدم جواز فريب به دنبال داشته است.4

برخي از علماي مسيحي، فلاسفه غرب و افراد برجسته‏اي همچون آگوستين و كانت نيز مي‏گفتند كه دروغ گفتن مطلقا خطاست. در همان زمان، جواز بيان جملات گمراه كننده در موارد اندكي پذيرفته شده بود. براي حل اين تضاد، دروغگويي به نحوي تعريف مي‏شد كه بعضي موارد را شامل نشود. لذا، گروسيوس و به دنبال وي تعداد بي‏شماري از متفكران پروتستاني معتقد بودند كه سخن نادرست گفتن به كساني مانند دزدها و قاتلها، كه حقيقت مديون آنها نيست، دروغ محسوب نمي‏گردد.

در علم اخلاق كاتوليك، نظريه نگه‏داري ذهني به وجود آمد. بر اساس اين نظريه، فرد مجاز است سخن اشتباه بر زبان بياورد، به شرط آنكه آنچه مصحّح اشتباه است به ذهن بياورد. به عنوان مثال، اگر دزدي از شما بپرسد پول داريد يا نه؟ شما مي‏توانيد جواب منفي بدهيد ولي در ذهن خود اضافه كنيد: «نه در دستم». ابتدا نظريه «نگه‏داري ذهني» موارد محدودي داشت ولي راه سوء استفاده را هموار كرد؛ زيرا به جاي بيان موارد جواز و عدم جواز دروغگويي، راه گريز از آن را نشان داد و در همه جا به كار رفت. اگر در دادگاه كسي مي‏خواست به دروغ به نام خدا سوگند بخورد از عذاب خداوند مي‏ترسيد ولي با توجه به اين نظريه، اين باور به وجود آمد كه نگه‏داري ذهني، كه خداوند از آن آگاه است، در دادگاه مي‏تواند مجوّز شهادت دروغ شود. بنابراين، دزد مي‏توانست ادعا كند كه چيزي ندزديده است ولي در ذهن خود اضافه كند: «از وقتي كه دستگير شده‏ام» و يا «از امپراطور چنين چيزي ندزديده‏ام». پاسكال در كتاب خود بنام «Provincialletters» اين نوع سوء استفاده را به استهزا مي‏گيرد.5

كانت نظريه «نگه‏داري ذهني» و نيز توصيفهايي از دروغگويي، مانند «افراد محدودي هستند كه حقيقت بدانها مديون است»، را رد مي‏كند. وي تأكيد مي‏كند كه «صدق از حقوق فرد بر خويشتن است». كانت دروغ را چنين تعريف مي‏كند: «گفتن تعمّدي جمله‏اي نادرست به ديگري»، همچنان كه از نظر وي راستگويي وظيفه‏اي است كه در هيچ شرايطي ملغي نمي‏شود؛ زيرا دروغگويي لطمه زدن به آبروي خويشتن است. كانت دروغ گفتن را، حتي در مواقعي كه تنها راه گريز قرباني از دست قاتل توسل به دروغ باشد، مردود اعلام كرده است. در اين مورد، انسان با گفتن حقيقت مسؤول قتل نيست و مورد شماتت قرار نمي‏گيرد، اما اگر دروغ بگويد مسؤول تمام پيامدهاي آن براي قرباني و ديگران است، گر چه پيامدها عمدي نباشند.

ازنظركانت، حتي‏اگرانسان اجبارا دروغ بگويد مقصّر است؛ زيرا عليه وظيفه عمومي مرتكب خطا شده است. «وي استدلال مي‏كند كه دروغگويي موجب بي‏اعتبار شدن سخن شده و تمام حقوق مبتني بر قرارداد را باطل و ضعيف مي‏كند و به بشريت زيان مي‏رساند؛ زيرا دروغ هميشه به ديگري ضرر مي‏زند. حتي اگر براي فرد خاطي مضر نباشد، دست‏كم، به حال بشريت مضر است؛ چون منبع قانون را تباه مي‏كند.»6

با وجود استثنا، به ندرت فيلسوف يا متكلمي مطلق‏گرايي كانت را امضا كرده است. حتي طرفداران كانت براي تضاد بين حقوق و وظايف، در مواردي، دروغ گفتن را جايز شمرده‏اند. چنان كه متذكر شديم، قانون كلي لازم الرعايه اين نيست كه هميشه راست بگوييم، چنان كه كانت فكر مي‏كرد، بلكه هميشه بايد راست بگوييم تا با چنين كاري حقوق و وظايف ديگر نقض نشود، مانند وظيفه حفظ بي‏گناه از ضرر. دروغ گفتن براي نجات فرد از دست قاتل تخلف از اين وظيفه كلي نيست؛ زيرا وظيفه در مواردي كه در آن قتل محتمل است كاربردي ندارد.آن دسته از طرفداران كانت، كه مخالف مطلق‏گرايي كانت هستند،اظهار مي‏كنند كه اطاعت برده‏وار از اين قانون بيش از موارد استثنايي، كه كانت با آن مخالف است، حيثيت بشري را تهديد مي‏كند.

در زمينه دروغگويي، نظريه افراطي مخالف با مطلق‏گرايي كانت نگرش سودگرايان به اين امر است. ازنظر مكتب سودگرايي، دروغگويي، جداي از سود و يا ضرر آن، به خودي خود خنثي است. در هر موقعيتي، بهترين كار آن است كه حداكثر سود نصيب بيشتر مردم شود، اعم از اينكه فريبي در آن باشد يا صداقتي. به هرحال، طرفداران سودگرايي با حساسيت بدين مطلب مي‏پردازند كه دروغگويي نمي‏تواند، في حدّنفسه، مورد بررسي قرار گيرد؛ زيرا هميشه جزئي از نتايج است و به طور كلي، اين نتايج براي دروغگويي عموما منفي هستند؛ چون اگر چه دروغ نهاد نظامهاي قراردادي را كاملاً از بين نمي‏برد ولي اعتماد اجتماعي را خدشه‏دار مي‏كند. بنابراين، وقتي انسان نتايج و مصاديق دروغگويي و يا راستگويي را مي‏سنجد سودگرايان اظهار مي‏كنند كه بايد به يك پيش‏فرض ابتدايي بر ضد دروغگويي قايل شد.7 سودگرايان خبره ادعا مي‏كنند كه مي‏توانند اعتراضات طرفداران كانت را نسبت به دروغگويي از طريق كشف و بيان نتايج مخفي و منفي دروغ توجيه كنند.

 سودگرايان براي توجيه تئوري خود غالبا به «دروغهاي سفيد»، دروغهاي بي‏اهميتي كه به كسي زيان نمي‏رساند، استناد مي‏كنند. اين دروغها آنقدر بي‏اهميت هستند كه هزينه بررسي و ارزيابي احتمالي آنها از ضررهاي ناچيز احتمالي خود آنها بيشتر است. به علاوه، دروغهاي سفيد غالبا مفيد و مورد تأييد اصل سودمندي است. به عنوان مثال، اگر ميزبان زحمت زيادي براي تهيه غذا متقبل شده باشد و اين غذا مورد پسند ميهمان نباشد بيان اينكه «چقدر غذا لذيذ است!» براي ميهمان بي‏ضرر است يا ضرر ناچيزي به دنبال دارد، در حالي كه اجتناب از گفتن اين دروغ احساسات ميزبان را جريحه‏دار مي‏كند؛ زيرا بي‏ضرر بودن دروغ سفيد عرفا و عملاً تأييد شده و بر اساس سودگرايي، آسان‏تر از اصول كانت قابل توجيه است. سودگرايان ادعا مي‏كنند كه گفتن دروغ سفيد و از نظر اخلاقي آن را بي‏اهميت تلقي كردن گواه صدق سودگرايي است.

مي‏توان بر عليه سودگرايان كه دروغ سفيد را بي‏اهميت تلقي مي‏كنند دلايلي چند اقامه كرد: اولاً، اين استدلالها لغزنده و شيب‏دار8 هستند و در ميان انواع فريبهايي كه به عنوان دروغ سفيد به حساب مي‏آورند مواردي پيش پاافتاده وجود دارد، مانند وقتي كه كسي در جواب احوالپرسي مي‏گويد: خوبم، در حالي كه واقعا سردرد دارد و يا دادن دارو به كساني كه نگران سلامتي خويش هستند، در حالي كه تجويز دارو توسط پزشكان، كه غالبا به عنوان دروغ سفيد تلقي مي‏شود، شايد، از نظر رواني، موجب وابستگي بيمار به دارو نيز بشود و خطر پي‏بردن مريض به فريب را نيز به دنبال داشته باشد كه در نتيجه، موجب بي‏اعتمادي وي به پزشك مي‏شود.

سودگرايان، با توجيه دروغهاي سفيد، زمينه پذيرش فريبهاي مضر را فراهم مي‏كنند. سودگرا ممكن است ادعا كند كه تئوري وي دقيق طراحي شده و ارزيابي صحيحي ارائه مي‏دهد، اما معترض اصرار بورزد كه مهم نيست كه سودگرايان در ارزيابي تئوريكي چنين مواردي چقدر موفق هستند، در عمل از اين تئوري سوء استفاده شده و مردم براي توجيه فريبهاي مضر به اصل سودمندي تمسك مي‏كنند. به نظر مي‏رسد كه، براي رفع اين اشكال، سودگرا بايد نظريه خود را قانونمند كند.9 اما متقابلاً سودگرا اظهار مي‏كند كه منع كلي دروغگويي منجر به منع دروغهاي واقعا مفيد نيز مي‏شود.

اشكال دومي كه به سودگرايان وارد است اين كه آنها، به جاي توجه به عمل، بر موارد خاصي تكيه مي‏كنند كه اين تكيه موجب غفلت از زيانهاي فزاينده گرديده است و بالقوّه موجب ازدياد اعمال فريبكارانه مي‏شود. گرچه گاهي‏تجويز دارو بر اساس اصل سودمندي قابل توجيه است، اما با عموميت يافتن آن، شرافت حرفه پزشكي از بين مي‏رود. سودگرا، براي مواجهه با اين مشكل نيز، به برخي از اَشكال سودگرايي قانونمند تمسّك مي‏جويد. اصل سودمندي ممكن است، به جاي موارد خاص، در عمل قابل اطلاق باشد.

سيسلاباك (كه اين مقاله عمدتا مرهون آثاروي مي‏باشد)، يكي‏ازمهمترين‏نويسندگان معاصر، درباره فريب چنين مي‏گويد:

«همان‏گونه كه دروغ گفتن در مورد در خطر بودن جان يك انسان نشان‏دهنده غير قابل انعطاف بودن بيش از حد تحليل كانت است، دروغ سفيد نيز شاهد ناكافي بودن ارزيابي سطحي سودگرايان است. اين انتقاد اساس سودگرايي را مورد حمله قرار نداده؛ زيرا اهميت بررسي نتايج را رد نمي‏كند، بلكه بيانگر اين امر است كه سودگرايان اغلب در برداشت عجولانه خود نسبت به بي‏ضرر بودن دروغهاي سفيد همه عوامل لازم را مورد توجه قرار نمي‏دهند. آنها اغلب به موارد عملي فريب و روشهاي تكثير و تقويت آن توسط موارد ديگر عنايتي ندارند و بيشتر به موردي خاص و از ديدگاه فرد دروغگو توجه دارند.»10

باك به بررسي ضررهاي پنهان تجويز دارو و نوشتن توصيه‏نامه‏هاي مطنطن مي‏پردازد. وي نتيجه‏گيري مي‏كند كه اكثر دروغهاي به ظاهر سفيد، دست كم، غيرضروري و اغلب آنها قطعا و يا به احتمال زياد مضر مي‏باشند. باك مي‏پذيرد كه اگر بخواهيم احساسات كسي را بدون دليل جريحه‏دار نكنيم از تعارفات و عذرخواهيهاي بالطبع فريبنده گريزي نيست و افراد گرفتار تجويز دارو و تمجيدهاي مطنطن گزينه بهتري ندارند. اما وي بر اندك بودن اين موارد اصرار مي‏ورزد:

«بي‏شك، اكثر ما، بيش از هر نوع فريب ديگر، با دروغهاي سفيد سروكار داريم. هرچه توجه‏بيشتري به انواع دروغهاي سفيد مبذول داشته‏ودرحذف آنهااز كلام خود موفق شويم، به همان نسبت، نياز به توسل بدانها تقليل خواهديافت. اگر بتوانيم به ديگران بفهمانيم كه به دروغهاي سفيد آنها احتياج نداريم از مسائل بغرنج و بي‏مورد بي‏شماري اجتناب خواهد شد.»11قابليت توجيه اخلاقي دروغ در حال اضطرار نشانه شكست مطلق‏گرايي كانت است و نياز به محدودساختن دروغهاي سفيد عدم كارايي سودگرايي را نشان مي‏دهد. نوع ديگر دروغ كه از تعهداتي ويژه ناشي مي‏شود بخصوص به بعضي از طرفداران كانت،كه ضد مطلق‏گرايي هستند، مربوط مي‏گردد. پزشكان، كشيشها، روزنامه‏نگاران و روان‏شناسان همه روابط ويژه‏اي دارند كه ناگزيرند مطالب مراجعان خود را افشا نكنند. غالبا به نظر مي‏رسد كه براي حفظ راز در روابط شغلي، بايد دروغ گفت. سودگراي سطحي‏نگر به تعهدات خاص توجه ندارد و معيار وي در حفظ و يا افشاي راز فقط اصل سودمندي است.

از سوي ديگر، بر اساس نظر طرفداران كانت، «وظيفه» مهمترين نقش را دارد، بويژه وظايف شغلي كه بسيار مهم است. وقتي ناچاريم براي حفظ راز مراجعه كننده دروغ بگوييم بين وظايف تزاحم پيش مي‏آيد. روش روشني‏براي‏تقدم وتأخر راستگويي ورازداري وجود ندارد. ممكن است افشاي راز مانند دروغگويي مهم و يا كم اهميت باشد. در هر دو مورد، نقص در انجام وظيفه به نهادهاي جامعه آسيب مي‏رساند. هيچ تئوري اخلاقي نمي‏تواند راه حل ساده‏اي براي اين تزاحم ارائه نمايد. گفتگو درباره تئوريهاي اخلاقي فقط تا آنجا مفيد است كه حساسيت فرد را نسبت به معناي اخلاق عملي افزايش دهد.

دروغهاي مقامات دولتي از مهمترين انواع فريبها هستند كه با آن موجه‏ايم. اين دروغها چنين توجيه مي‏شوند كه براي رفاه و نفع عموم ضروري‏اند. بنابراين، اصل سودمندي به سادگي قابل توجيه است. حتي از نظر افلاطون، كه براي حقيقت ارزش والايي قايل بود، دروغي كه براي كشور گفته مي‏شود شريف است: «اگر كسي بتواند دروغ بگويد اين حكّام شهر هستند كه مي‏توانند بنا به مصلحت و براي تأمين منافع كشور به شهروندان و دشمنان دروغ بگويند.»12 به دليل انگيزه نوع‏دوستي نهفته در اين‏گونه دروغ، افلاطون آن را شريف (gennaion) ناميده است كه همچنين منعكس‏كننده باور برتري حكّام نسبت به رعايا مي‏باشد. از نظر آنها، بسياري از اوقات فريب خوردگانشان قضاوت مناسب و عكس‏العمل درستي در قبال حقايق نشان نمي‏دهند.

دروغ شريف غالبا با خودفريبي همراه است. به عنوان مثال، وقتي حاكم براي حفظ قدرت خويش دروغ مي‏گويد، با اين توجيه كه خدف وي از مقام قدرت براي كشور مضر است، در اثر اغواي قدرت، در واقع خود را فريب داده است. گاهي چنين استدلال مي‏شود كه براي اداره امور سياسي، دروغ گفتن ضروري است و هيچ دولتي، به طور كامل، از آن اجتناب نمي‏كند. حتي در صورت پذيرفتن اين مطلب، اختلاف بسياري بين جوامع گوناگون در نوع و كثرت فريب و نيز در بين افراد يك دولت واحد و بين دولتهايي كه متعاقبا در يك كشور بر سر كار مي‏آيند، وجود دارد.

فراگير بودن فريب در سياست نياز به يافتن ابزاري براي بالا بردن استاندارد صداقت را تقليل نمي‏دهد. گفته مي‏شود كه استانداردهاي اخلاقي كارايي دولت را ضعيف مي‏كند. بنا به دلايلي، عدم انتقاد مبتني بر روابط صادقانه بين دولت و ملت به طور عميقتري دولت را ضعيف خواهد كرد. به دنبال افشاي فريبهاي اعمال شده توسط نيكسون، رئيس جمهور آمريكا، طبق نظرسنجيها، 69 درصد مردم آمريكا معتقد بودند كه رهبران سياسي مداوما به آنها دروغ گفته‏اند. عمدتا بي‏علاقگي گسترده مردم آمريكا نسبت به مسائل سياسي معلول عدم اعتماد آنها به مقامات دولتي است.

باك اظهار مي‏دارد كه حتي در موارد موجّهي كه دولت به منظور جلوگيري از احتكار و بورس‏بازي، به‏طور آشكارا، دروغ مي‏گويد، بررسي دقيق عواقب سياست توأم با دروغ به يك ارزيابي مجدد خواهد انجاميد. همين كه موارد موجه شناسايي شد، موارد ديگر با موارد مجاز يكي دانسته شده و نيز انواع مواردي هم كه در آن دروغ مجاز شمرده مي‏شود، مانند قارچ، زياد مي‏شود. وقتي دروغي گفته شد براي پوشاندن آن فرد مجبور است باز هم دروغ بگويد و همين‏طور دروغ دوم، دروغ سوم را مي‏طلبد و ممكن است تعداد آنها از كنترل خارج شود. هر چه دولت بيشتر فريب بدهد، چه مستقيم و از طريق دادگاه‏ها و مطبوعات و چه غير مستقيم و به وسيله حرفها و تناقض بين اظهارات دولت و حوادث جاري، فريبها بيشتر آشكار مي‏شوند. هرچه فريبها بيشتر آشكار شود اعتماد به دولت كمتر مي‏شود.

بحثهاي باك عليه دروغهاي شريف بر اساس نتيجه‏گرايي13 است. وي اظهار مي‏دارد كه اين‏گونه دروغها بايد حتي‏المقدور محدود شود. دلايل توجيه آن به سبب نتايج مضر و اغلب درك نشده‏اش ناموفق بوده است. وي همچنين استدلالهايي دروغ دارد كه بر اساس نظريات طرفداران كانت مي‏باشد؛ مثلاً، مي‏گويد: دروغ گفتن به مردم بر خلاف حقوق آنهاست؛ زيرا در حكومت بر مردم رضايت آنها شرط است. همچنين، با اين تصور كه آنها نمي‏توانند بر اساس اطلاعات صحيح قضاوت درستي داشته باشند، حيثيت آنها لكه‏دار مي‏شود و دروغهاي دولت، چون حالت اجباري دارد، آزادي مردم را محدود مي‏كند.

باك در صفحات پاياني بررسي خود اظهار مي‏دارد كه چون از گذشته ساختار دروغ و توجيهات ممكن مورد توجه قرار گرفته مطالعه نظريات سنتي در اين باره ضروري است:

«ما بايد از نظريات سنتي استفاده كنيم. به عنوان مثال، بايد ببينيم چرا عملاً اين‏گونه تلقي شده كه دروغ، با برنامه قبلي، بدتر از دروغ، بدون طرح قبلي، است. همچنين تحريك ديگران به دروغگويي (به وسيله تعليم فريبكاري در خانواده، محيط كار يا مدرسه) از خود دروغ گفتن بدتر است. دروغ گفتن به كساني كه حق دارند اطلاعات صحيح داشته باشند، در مقايسه با ديگران، يا دروغ گفتن به كساني كه در امور مهم به ما اعتماد كرده‏اند از دروغ گفتن به دشمن بدتر است. اكنون منابع جديدي در اختيار ماست: اطلاعات و روشهايي كه به وسيله آنها مي‏توانيم نظر دقيق‏تر و سنجيده‏تري درباره مفيد و مضر بودن نتايج دروغ ارائه نماييم. امروزه منابع بيشتري پيرامون چگونگي مكانيسم سودگيري و دليل‏تراشي در دسترس ماست. بالاخره آنكه، ما بر خلاف انديشمندان، كه تنها به مسائل پيش پاافتاده دسترسي داشتند، در استناد به اعمال فريبكارانه شواهد بسياري در اختيار داريم.14

با وجود آنكه باك اهميت نظرات سنتي را مي‏پذيرد، به زمينه تئوريكي مسأله، كه نظريات سنتي يوناني، يهودي، مسيحي و اسلامي بر اساس آن به بررسي پرداخته‏اند، عنايت اندكي مبذول داشته است. همان گونه كه در آغاز اين مقاله در بحث از آثار سنتي ـ اسلامي پيرامون دروغ اشاره گرديد، از نظر مسلمانان دروغ گناهي است كه با فضيلت صدق ناسازگار است. با در نظر گرفتن اين نكته، مي‏توانيم به سؤالات باك راحت‏تر پاسخ دهيم. به عنوان مثال، وي سؤال مي‏كند كه چرا دروغ با برنامه قبلي از دروغ بالبداهه بدتر است؟ از ديدگاه سنتي، كسي كه با برنامه قبلي دروغ مي‏گويد از حيث صفات اخلاقي ضعيف‏تر مي‏باشد. تعليم دروغگويي از خود آن بدتر است؛ زيرا با تعليم دروغ به صفات متعلَّم شكل مي‏دهيم. دروغ گفتن به هموطن از دروغ گفتن به دشمن بدتر است؛ زيرا فضيلت در متن ارتباطات، آداب و رسوم و نهادهاي يك جامعه وجود دارد. اين ارتباطات در ميان يك امت بسيار قوي و در ميان دشمنان آنها، كه ارزشهاي متضاد دارند، بسيار ضعيف است.

در ديدگاه ارسطويي، اخلاق بر پايه آداب و رسوم و نهادهاي يك جامعه استوار است. رسوم و نهادها خود بر حسب تكامل و سعادت فرد و جامعه ارزيابي مي‏شوند. بسياري از استدلالهاي باك عليه دروغگويي متناسب با اخلاق ارسطويي است؛ زيرا وي نيز مانند ارسطو به رسوم اجتماعي و چگونگي تضعيف آن به وسيله دروغ تكيه مي‏كند. به عنوان نمونه استدلال وي عليه دروغهاي پدرانه بر اين مسأله مبتني است كه دروغ روابط والدين و فرزند را با ترويج بي‏اعتمادي و بدگماني و ساير اشكال نادرستي، تضعيف مي‏كند. بنابراين، براي شكوفايي نهاد خانواده بايد به پرورش فضيلت صدق پرداخت. اين استدلال دروغ پدرانه را مطلقا ممنوع نمي‏كند، گرچه در منع آن از نتيجه‏گرايي سطحي‏نگر سخت‏گيرتر است؛ چون به جاي اعمال و قواعد خاص، به عادات، رسوم و نهادها در بافت اجتماع نظر دارد.

از ديدگاه مذهبي، صدق و كذب شديدا به فضيلت و رذيلت مخصوص مذهبي مربوط‏اند. اولين بار، ابليس به آدم عليه‏السلام دروغ گفت. خداوند حقيت را خلق و آن را به پيامبرانش عليهم‏السلام وحي نمود. انسانهاي شرور صدق را تحريف و رسولان الهي را انكار مي‏كنند. بنابراين، انكار حقيقت، دروغگويي و طرد رسولان الهي ارتباط نزديكي باهم دارند. دروغگويي انعكاس عدم خضوع در برابر اوامر الهي است. دروغگو چنين تصور مي‏كند كه تحريف وي از حقيقتي كه خدا آفريده بهتر است. حتي گفتن «دروغ شريف» مستلزم آن است كه به خطا تصور كند كه مي‏تواند گفته‏اش را پيش‏بيني نمايد و اين خود نوعي كبر است. كسي كه واقعا تقواي الهي داشته باشد حتي در گفتن دروغهاي سفيد احتياط مي‏كند؛ زيرا دروغ علامت بي‏حرمتي نسبت به حقيقت است. فرد با ايمان به ندرت و فقط در صورت اضطرار، مانند دفاع از عقيده يا اصلاح ذات‏البين، دروغ مي‏گويد. مؤمن در پي خلوص است و فريب نوعي آلودگي است و كسي كه نسبت به ديگران صادقانه عمل نكند در صداقت با خود دچار مشكل خواهد شد.

وقتي انسان به دروغگويي عادت كند خودفريبي بر او غالب مي‏شود. خودفريبي في‏نفسه مورد توجه فلاسفه و موضوع بسياري از كتابهاي مهم بوده است.

خودفريبي بر فعاليتهايي تكيه دارد كه از حقايق و موضوعات مهم روگردان بوده و نتايج آن بيانگر ناديده‏گرفتن و يا فقدان آگاهي كامل است كه مي‏تواند توصيف كننده نوعي از دروغگويي، يعني دروغ گفتن به خود، باشد. سؤالهايي نيز پيرامون لوازمات اخلاقي و رواني خودفريبي مطرح مي‏شود. خودفريبي با از خود بيگانگي، در نوشته ماركس و هگل، با اعتماد به نفس، در مكتب اگزيستانسياليسم و با مسؤوليت و احساس رضايت از خود، در ديگر مكاتب ارتباط دارد. خودفريبي با نفاق نيز ارتباط تنگاتنگ دارد.  

نویسنده :دکتر محمد لگنهاوزن


مطالب مشابه :


راستگویی

امام صادق عليه السلام خداي عزوجل هيچ پيامبري را نفرستاد مگر با راستگويي و برگرداندن امانت




راستگویی(صداقت)

راستگويي در سه چيز ناپسند است: سخن چيني، سخن گفتن با مرد درباره همسرش به چيزي كه او را ناخوش




حدیث در مورد راستگویی

شما را سفارش مى كنم به راستگويى، كه راستگويى با نيكوكارى همراه است و هر دو در بهشت اند و از




صداقت و راستگويي

×××امید ابدي××× - صداقت و راستگويي - نا اميدي نخستين گامي است كه شخص به سوي گور برمي دارد




راستگويي‏و دروغگويي در فلسفه اخلاق

فلسفه اخلاق - راستگويي‏و دروغگويي در فلسفه اخلاق - اقوام روزگار به اخلاق زنده اند




آموزش راستگويي به كودكان

آموزش راستگويي به كودكان. دروغ نگو، دروغگو دشمن خداست! l وقتي كودك رفتاري را انجام مي‌دهد كه




راستگويى و دروغگويى

وبلاگ فرهنگی ولایی مجد313 - راستگويى و دروغگويى - - وبلاگ فرهنگی ولایی مجد313




برچسب :