بچه مثبت 13


از عروسی هیچی نفهمیدم تموم حواسم پیش متین بود...کاش دفترشو هر چی زودتر میدیدم...
عروسی به خوبی و خوشی تموم شد و این بین هاله از بس رقصید خودشو خفه کرد و من هر دو ثانیه یه بار یه متلک بهش مینداختم
-آخه عروسم انقدر جلف....خاک بر سر ندید بدیدت...عق...شوهر ندیده....جشن رهاییت از ترشیدگیه دیگه سر از پا نمیشناسی.
هاله هم فقط به طور نامحسوس فحش میداد.
پا تختی همون شب برگذار شد و قال قضیه کنده شد..
همون جا با هلنا قرار گذاشتم برم خونشونو دفتر ببینم ...
**********************************************
حالا که دفتر تو دستام بود میترسیدم بازش کنم انگار احساس عذاب وجدان داشت خفم می کرد...
کاش هلنا از کنارم میرفت چون نمیتونستم با دیدن دست خط متینو نوشته هاش خودمو کنترل کنم...
خدا را شکر مادرش صداش زد و من با استرس دفتر و باز کردم.
همون خط فوق العادش ...خدایا چقدر دلم واسه جزوه گرفتن از متین تنگ شده..
تو صفحه اول پشت سر هم نوشته بود لعنت بهت ...و بعد روی نوشتش یه ضربدر بزرگ زده بود.
صفحه دوم:
خدایا کمکم کن فراموشش کنم نمیخوام گناه کنم......خدایا برای اثبات بزرگ بودنت خیلی کوچکم کردی...خیلی.............
دیگر به تو فکر نمیکنم...گناه است چشمداشتن به مال غریبه ها

صفحه بعدی:
به خاط فراموش کردنش دست به هر کاری زدم ...حالا تنمهامو با یه سیگار بین انگشتام.......نگو سیگار نکش دردام و بشنوی واسم کبریت می کشی.
صفحه بعدی:
دلم فقط برای یه چیز تنگ شده ...واسه چشماش و اون نگاه جادویش....به جان ثانیه هایی که در فراق چشمانت می گذرند دل کوچکم تنگ نگاه توست........
.......................
هق هق گریمو با گرفتن لب پایینم بین دندونهام خفه کردم........منم چشماشو میخواستم....او چشای سیاه ...اون نگاه معصوم و آرامش بخش بعد از نگاش دیگه نتو.نستم آرامشمو پیدا کنم.......
با دستای لرزونم یه صفحه رفتم جلو
عشق من لکه ی آفتابی ست....که بر فرش افتاده باشد ...با شستو شو نمیرود ...فرش را برداری نمیرود ....پنجره را ببیندی نمیرود...پرده را کلفتتر بگیری نمیرود...این لکه وقتی می رود که خورشیدم رفته باشد.
صفحه را عوض کردم...
کاش حداقل باهاش خوشبخت باشی......
آفتاب که میتابد ...پرنده که یخواند.و نسیم که میوزد...با خودم میگویم حتما حال تو خوب است که جهان اینهمه زیباست...
من..تو...ما یادت هست...تمام شد...حالا تو او شما ...من هم به سلامت
صفحه بعد:
"خدایا طاقتم دیگه تموم شده یا کاری کنم که فراموشش کنم یا جونمو بگیر خسته شدم....
نمیدانم مشکل از کجاست ازصبر ..یا کاسه...این روزها زیاد لبریز میشود..."
دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم صدای بلند گریمباعث شد هلنا سراسیمه وارد اتاق بشه...دفتر و روی میز ول کردم......
-ملیسا چت شد....ملیسا...
کاش میرفت...کاش تنهام میگذاشت حالا فقط دلم یه جای آروم میخواست ...چندتا شمع ...با آهنگ رمانتیک و یه عالمه متین...آره یه عالمه.....
هلنا مرتب می گفت:
یکی دیگه به عشقش نرسیده تو براش آب غوره میگیری....
از جام بلند شدموبدون اینکه جوابش بدم آماده رفتن شدم...
-کجا داری میری؟
سرم درد میکنه ...میرم خونه مامانم...

حرفی نزد برای اولین بار تو عمرش خفه شد ...و من چقدر از این سکوتش خوشحال شدم


با برگشتمون به نروژ روزای تکراری باز شروع شدند و بدتر از همه نبود هاله کنارم بر تنهاییم دامن میزد....همش اسلو پیش فرشاد بود و مثل کنه بهش چسبیده بود.
رابطه ام با آرشام سردتر از قبل شده بود ...
دو هفته توی تنهاییهام دست و پا میزدم که آرشام بار سفرشو بست و رفت دانمارک .....به قول خودش سفر کاری بود و مجبور بود بدون من بره اما از نگاهش که از نگاهم میدزدید فهمیدم قضیه یه جورایی بوداره....
یک هفته بدون آرشام بی دردسر سری شد و چیزی که بیشتر از همه به شکیاتم دامن زد نبود کارولین و غیبت چند روزش همزمان با دانمارک رفتن آرشام بود ........
با چک کردن اطلاعات پروازها و لیست مسافرین توسط رفیق پاتریک شکیاتم به یقین تبدیل شد ...این وسط آرشام هم هر روز زنگ میزد و ابراز دلتنگی میکرد منم به سردی تماساشو می پیچوندم ...
با بازگشت آرشام و دیدنش کاسه صبرم لبریز شد و بهش گفتم همه چیزو در رابطه با رابطه اونو کارول میدونم.....
اول منکر شد و بعدم با گستاخی بهم گفت:
-ببین ملیسا منو تو عین همیم با یه فرق کوچیک....تو جسمت پیش منه و فکرت دنبال عشق از دست رفتت و من جسمم کنار دیگرونه و کل فکرم و ذهنم پیش تو و عشقت.....
-ببخشید اونوقت شما از کجا به این نکته دست پیدا کردید که منفکرم یه جای دیگس......
خندید ...بلند و عصبی خندید...
--اوه...هانی...تابلوه......وقتی با خوندن دفتر یادداشتش تا یه هفته بهم میریزی....وقتی هنوزم که هنوزه تو چشات غصه می بینم....وقتی از خداته ازم فرار کنی و جلوی چشمت نباشم ....وقت.......
وسط حرفش پریدمو با عصبانیت گفتم:
-این اراجیف چیه بهم می بافی؟
اگه قضیه دفترس ..که وقتی تو با اون حال داغون اومدی خونه مامانت و هلنا زنگ زد حالتو پرسید...پیله کردم بهشو علت اصلی ماجرا را فهمیدم.....
-خوب که چی...
-پس ما هر دومون خائنیم نه؟
-لعنت بهت آرشام ازت متنفرم...
-در عوضش من عاشقتم ....
-لعنت به خودتو عشقت...........
-عاشقتم خانومم.......
با حرص به طرف اتاق خواب رفتم و وسط راه نفهمیدم چی شد که پخش زمین شدم و از حال رفتم....
وقتی بهوش اومدم توی بیمارستان بودم و آرشام هم با نگرانی بالای سرم ایستاده بود با دیدنش اخم کردمو صورتمو برگردوندم
-میخوام برم خونه...
-نمیشه عزیزم...باید نتیجه آزمایشات آماده بشه ...تا علت...
حرفشو قطع کردمو گفتم:
-حالم خوبه...
تا اومد حرفی بزنه خانم دکتر سفید و بوری وارد اتاق شد و رو به ما گفت:
-نگران نباشید ...جنین سالمه فقط مادر یکم ضعف کرده و باید تقویت بشه......
نگاه متعجب من و آرشام بهم دوخته شد و همزمان گفتیم:
-جنین؟



مطالب مشابه :


دانلود رمان بچه مثبت (*ریما*) برای کامپیوتر و موبایل و اندروید

دانلود رمان بچه مثبت (*ریما*) برای کامپیوتر و موبایل و اندروید دانلود رمان برای موبایل.




رمان بچه مثبت(16)

رمان بچه مثبت(16) - رمان,دانلود رمان,رمان مخصوص موبایل,رمان کردیم فقط برای کورش اما




رمان بچه مثبت(24)

رمان بچه مثبت(24) - رمان,دانلود رمان,رمان مخصوص موبایل,رمان یا حتی برای سرکشی غرایضم




رمان بچه مثبت(35)

رمان بچه مثبت(35) - رمان,دانلود رمان,رمان مخصوص موبایل,رمان باشه جونی برای بلند




رمان بچه مثبت(39)

رمان ♥ - رمان بچه مثبت(39) - رمان,دانلود رمان,رمان مخصوص موبایل,رمان




دانلود رمان برای موبایل و کامپیوتر...

دانلود رمان برای موبایل و بچه ها یه درخواستی ازتون دارم.لطفا رمان بچه مثبت alef




بچه مثبت 13

رمان رمــــان ♥ - بچه مثبت 13 - میخوای رمان بخونی؟ دانلود رمان برای موبایل. رمان




دانلود رمان برای موبایل

دانلود رمان برای موبایل رمان بچه مثبت رمان رمان بچه های شیطون + یه دخی دیوونه




برچسب :