نقره، دختر دریای کابل؛ سکة زرین در ادبیات داستانی افغانستان

 از شایسته ترین رمان هایی که در چند سال اخیر به نشر رسیده اند، یکی هم رمان "نقره دختر دریای کابل" نبشته داکتر حمیرا قادری نویسنده جوان افغانستان است که در آن کنش های ظالمانة شاهان و دربار، گسست ها و نا به سامانی های  اجتماعی، ناهمخوانی های سیاسی و دریافت های ذهنی توده ها در چرخشگاه تاریخ با زیباترین نثر ممکن در یک چارچوب برازنده داستانی بازتاب یافته اند.

اگر رمان تاریخی را بنابر تعریف های متعارف  نوعی از رمان بدانیم که رویداد های تاریخی و اشخاص برجسته تاریخی را بازسازی می نماید، رمان "نقره دختر دریای کابل"، یک رمان تاریخی است، با این که قهرمانان آن اشخاص برجسته، پویا و سرشناس زمان خود نیستند؛ همان هایی اند که در حاشیه قرار دارند ولی تاریخ را بازگو می کنند؛ جدا از این که چه  تفسیر و برداشتی از رویداد ها دارند.

" نقره دختر دریای کابل"، از چند جهت قابل بحث و گفت و گو است؛ برای کشف این رمان باید دریافت که این رمان با بهره برداری از زمینه تاریخ، شخصیت ها را بازسازی می کند؛ شخصیت های داستانی می سازد و یا این که از ورای شخصیت ها تاریخ را می نمایاند.

در حقیقت این رمان آمیزه یی از رمان شخصیت و رمان تاریخ است؛ از یکسو رمان تاریخی است چون روی زمینه واقعی و تاریخی حرکت می کند، از سوی دیگر رمان شخصیت است چون روی چند شخصیت تمرکز کرده است و تاریخ را نیز از ورای "اختلاط ها" و دریافت های ایشان بیان می دارد.

راوی(اقلمیا) تقریبا در حوالی سال 1308 در آشپزخانه ارگ شاهی از بطن نقره دختر جوان کارگر در آشپزخانه ارگ  و ازمری سرباز حبیب الله کلکانی  متولد می شود. طفل نامشروعی که همراه با مادر هر روز  در انتظار پدر گمشده چشم به راه می ماند. هموست که از نخستین روزی که نطفه اش در بطن نقره شکل می گیرد، تا هنگامی که تقریبا شصت سال دارد، زنده گی خود، مادر و دوستان مادرش را که همه زنان موظف در آشپزخانه ارگ اند، در یک متن تاریخی بازگو می کند. این تنها بازگویی تاریخی نیست؛ بلکه عاطفه ها و احساسات نیز تصویر می گردند. حکایت های راوی همه در خط ریالیزم حرکت می کند و در جاهایی هم روال تغییر کرده  به شکل سورریالیزم در می آید.

با این که رمان یک راوی اصلی دارد، راویان دیگر نیز اختلاط (حکایت) کرده راوی را مخاطب قرار می دهند. روایت خطی نیست؛زمان به صورت نامحسوسی گاهی به عقب و گاهی به جلو می رود. زمانی اقلمیای کودک سخن می راند و گاهی اقلیمای مونقره یی که تنها، در خانه متروک ازمری با یاد های نقره زنده گی می کند.

نثر بدون عیب و زیبای "نقره دختر دریای کابل"، مهمترین ویژه گی آن به شمار می رود. با این که متن آمیزه یی از چندین گویش زبان فارسی دری است، و جا جایی هم با اصطلاحات محلی که اکثرا ناآشنا اند، آمیخته شده، محکم، استوار و داستانی است. نویسنده با توانمندی کوشیده است تا در عین حالی که عبارت های ساده را بر دهان راویان – مطابق دانش ایشان- بگذارد و زبان همان زنان باشد با این هم زبان معیار و اساسات دستور زبان را فراموش نکند. گذشته از این که محتوای آن چه بر زبان زنان می گذرد، به طرز عجیبی با دنیای آنان بیگانه است؛ زنانی که فکر سیاسی دارند و نیک و بد جامعه را درک می کنند.

اصطلاحات محلی و مثل های چون " دست گوساله یی برایمان چاق کند"، " غم روی غم پلاس انداخته"، " روز های جوانیت را اینجا آتش کردی"، " یک سیب را بیندازی هوا، صد چرخ  می خورد تا به زمین برسد"، " خودت را آب و سیماب نکن"، " نخ مراد گره بزن"، "دل سنگ و سفال به حالش آب می شد"، " روز بد خوب می شود لکن ذات بد نه"، " به هفت آسمان خدا یک ستاره ندارم"، "زبانت برابر ده قد من است"، " صد بار بیندیش یک بار بینداز"، "... ظاهر شاه سنگگ شده بود"، " آبی که به جو پس آید، ماهی مرده را چه فایده؟"، " هرچه به کاسه مردم کنی، همان را خواهی دید"، این دنیا هیچ به ما مردم واره نمی کند" و... در تمام رمان نمود دارند.

زبان رمان گاهی خیلی شاعرانه می گردد؛ اما این نثر شاعرانه روال داستانی را افزون بر آن آسیب که نمی رساند، استوارتر و گیرا تر می سازد:

"... همان جایی که مورچه ها خود شان را از سر پنجه هایم پایین می انداختند، همان جایی که گاه شبانه موسیچه ها را با گردن کج آویزان می کردند، آنجا که وقت و بی وقت نقره در آب و آتشش گم می شد، ...آنجا آسمانش همچنان در یک تکه ابر سیاه پیچیده است. ابری سیاه که هر چه می بارد، باز هم همچنان سیاه است. ابری با گوشه های کوتاه، دم دراز و پوزه ای پهن. گاه شانه هایش را خم می کند و گوش هایش سیخ ایستاده می شوند. بدنش را مثل مار گرد می کند. چنبره زده روی آسمان ارگ. مهتاب روشن همیشه پشت چهره سیاه این حیوان کبود می ماند. حیوان روی بام عمارت ها خودش را کش و قوس می دهد. روی چنار ها، مابین شاخه ها گم می شود وباز یک دفعه روی عمارت پادشاه شانه هایش را صاف می کند و دمش را تیز تیز شور می دهد..." ص 170

چگونه گی روایت و مهندسی رمان عالی است. با زیباترین شکل ممکن آغاز می گردد و با همان زیبایی ادامه می یابد و تمام می شود. اقلمیا تقریبا شصت سال را در یک دوران نوسانی مرور می کند؛  گاهی از زبان  جنین در بطن مادر گپ می زند، زمانی هم به کودکی ها و نوجوانی های خود می رود و گاهی هم بعد از سی و هشت سالی را نقل می کند که نقره و زریماه دوباره با هم می بینند. چگونه گی روایت در این رمان را میتوان نقطه قابل تاملی در تاریخ ادبیات داستانی افغانستان دانست. "اختلاط" ها هنرمندانه به هم پیوند خورده اند و شکل تصنعی ندارند و از این نگاه وحدت درونی رمان را فراهم می آورند. دقت تاریخی و مهندسی سالها نیز قابل ستایش اند. اندک اشتباهاتی دیده می شوند که زیاد هم مهم نیستند. 1

اقلمیا زاده شدن خویش را چنین نقل می کند:

" گوش هایم گنگس می کرد. دمی که خاله روگل مچ دو پایم را با دست گرفت و سرچپه آویزانم کرد. هوای خنک، جان لچم را دور زد و خوش خوش به حلقم خزید. با دیدن چشمان باز نقره از شعف بسیار، اشک ریختم. دست طرف شرمگاهم بردم برای پت کردنش، نرسید. خاله روگل لای شالم پیچاند.

پرسان نکردم که بعد از چیغ چندم مادرم نقره، به دنیا آمدم ام زریماه، بی بی کو، صفورا و بوبوی زریماه گفتند که مادرم نقره سه روز و سه شب سر چهار درد نشست..." ص 5

"نقره دختر دریای کابل" یک رمان نقلی است، به همین دلیل گاهی صحنه ها، آن سانی که بایسته اند، در ذهن خواننده گان تداعی نمی گردند. کمتر چیزی توصیف می گردد. حتا آشپزخانه دربار که راویان تمام وقت را در آن می گذرانند، توصیف مناسب نشده است. در مورد مساحت و شکل آن نیز گپی نیست. در آشپزخانه چند دیگ مسی، آبگردان های بزرگ، دربچه دود رو و پیاله های چینی جانان دیده می شوند. در آشپزخانه ظاهرا تنها همین هفت زن اند و  فقط چند بار مختصر به سایر زنان اشاره می گردد. از تمام غذا های متعارف همان دوره تنها از  برنج و گوشت گوسفند نام برده می شود؛ با این هم نویسنده به خوبی حس و تخیل شخصیت های رمان را بازتاب می دهد. حضور هفت ماهه جنین (اقلیما) در بطن نقره چنین تصویر می گردد:

" ماه هفتم امیدواری نقره بود. من می توانستم پنجه هایم را بشمرم. هوا یخ شده بود. خنکی دست می کشید به کومه هایم. دور خورده بودم و سرم کمی جا به جا شده بود. احساس درد داشتم. سرم فشرده شده، چشم هایم کوچک شده و گوش هایم به بغل های سرم چسپیده بود. خنکی از اول می رسید به گوش هایم، بعد می خورد به کومه هایم. از روی پلک های بسته ام نرم تیر می شد و باز دور می خورد گرد پاهایم که چسپ بغل شان کرده بودم..." ص 77

گره افگنی و تعلیق در رمان وجود ندارد. از نخستین صفحه های کتاب خواننده در می یابد که راز و شگفتیی در کار نیست؛  با این هم کتاب را بر زمین نمی گذارد سوای یکی دو جایی دلگیر و دل برکن.

اقلیما، نقره، بوبوی زریماه، زریماه، بی بی کو، صفورا، روگل در آشپزخانه ارگ شاهی کار  و زنده گی می کنند. آن چه را ندانستم به نیکی دریابم حضور زنان در آشپزخانه ارگ است؛ به معنای دقیق کلمه جایی که غذای شاهان و بزرگان در آن تهیه می گردید. با این که اسناد دقیق تاریخی از داخل ارگ، آشپزخانه و حرمسرای شاهان در آن سال ها وجود ندارد؛ اما با توجه به فرهنگ و روان شناسی همان عصر و تقسمیات کار به حوزه های تولیدی، توالدی و اجتماعی زنان نمی توانستند که در ارگ شاهی، آشپزی نمایند ، مگر این که حضور شان در حد  نانوا و ظرفشو و پتنوس بردار آن هم در حوزة حرمسرا می بود. (1)

نکته قابل بحث دیگر در این رمان، عدم ارتباط زنان آشپزخانه با سایر زنان دربار و خدمتگاران است. گویی دنیا بر محور همین ها می چرخد و کسی دیگری در اطراف نیست. هیچ کسی امر و نهی نمی کند. هیچ امر و فرمانی در مورد چگونه گی غذا و مقدار آن صادر نمی گردد. این زنان دانایانی اند که خود بدون ارتباط با آمران می دانند که چه کاری انجام بدهند. حتا وقتی که از آشپزخانه بیرون می شوند، خواننده نمی داند که با چه سلسه مراتبی از جایی پر از تشریفاتی چون ارگ چگونه بیرون می روند. با این که اشاره می گردد که بیرون رفتن کار ساده و سهلی نیست. فرامتن "نقره دختر دریای کابل" بیانگر آنست که زنان آشپز خانه با توجه به شرایط همان زمان در راحتی به سر می برند و جان و ناموس شان در امان است. با این که هر کدام در زمان خویش از خوبرویان به شمار می روند، نگاه ناپاک مردان نا به کار را در ارگ احساس نمی کنند. نقره به آسانی، حضور طفل نامشروع خویش را در همان فضا توجیه می کند و کم از کم در جایی امن تر از خانه پدر خود زنده گی می کند. اقلیما که در همین آشپزخانه به اندازه یی سواد و آگاهی به دست می آورد که قران و کتاب های هزار و یک شب، امیر ارسلان نامدار، سمک عیار، جهاد اکبر، غزل های حافظ، بوستان و گلستان سعدی و دیوان بیدل خوانده دیگران را نیز بهره ور می سازد.

با این که تلاش شده است تا راویان، ستم و ظلم  دورة امیر عبدالرحمن تا دورة ظاهر شاه و قسما ریاست جمهوری داوود خان را بازتاب بدهند؛ اما چون این ستم بیشتر نقل می گردد حس همذات پنداری خواننده چندان برانگیخته نمی شود. در عصری که مردم به جرم بر زبان راندن یک واژه علیه نظام به سیاهچال ها و شکنجه گاه ها می روند، آنان بدون هیچ دغدغه یی شب و روز علیه نظام صحبت کرده آن را نقد می نمایند.

دنیای زنان آشپزخانه در چند مرد محدود می گردد که حضور آنان نیز بیشتر ذهنی است؛ مردانی که  بیشترینه  قهرمان و اسطوره یی ظاهر می گردند. در حقیقت  نگاه نویسنده هنگام تشریح رابطه های عاطفی زنان آشپزخانه رمانتیک، گاهی سانتی مانتال و  با نوعی نوستالوژی همراهست.  عشق های زمینیی که به مرور زمان به عشق های افلاتونی تبدیل شده اند، سبب شده است که زنان از غریزه های خود صحبت نکنند و تنها با یاد ها بزیند. صفورا به عشق یرغل پسرکی که در سیزده ساله گی بهش دل بسته بود، تا آن روز که سی و اند سالی داشت، می اندیشید. نقره به ازمری، بی بی کو به یما و نگار، زریماه به شهباز، خاله روگل به پسر عمه یک عمر اندیشیده اند و اساسا ذهن شان به مضمون دیگری تمرکز نکرده است.  نقره و اقلیما دنیای کوچکی دارند که از ازمری شروع به و ازمری ختم می گردد. هر دو گاهی خل وضع به نظر می آیند. نقره از آغاز تا انجام در برزخ انتظار به سر می برد و اقلمیا نگران هر نفس نقره است. اقلیما که خلاف ارزش های متعارف به دنیا آمده و در آشپزخانه بزرگ شده است، انیس غم ها و اشک های شش زن دیگر آشپزخانه می گردد؛ او با این که شخصیت ایستاست در آخر با یک کنش رادیکال نقره را به خانه در بسته و متروک ازمری بر می گرداند و با غرور می گوید:

" این زن عروس احمد خان است...

...زن ازمری. " ص 324

دلارام و عبدالمجید خان دو شخصیت دیگر رمان که در حقیقت نماد دانایی دوران اند، متفاوت از دیگران فکر می کنند و کنش های متفاوتی نیز دارند. 

زنان آشپزخانه از همه چیز باخبرند این در حالیست که  ارتباط کم با بیرون و کاخ دارند. اکثر زنان تازه دارند سواد می آموزند که آن هم برای خوانش کافی نیست ولی همه معلومات تاریخی و اسطوره یی و دینی دارند. از قصه یوسف و زلیخا تا قارون و خضر و الیاس و از نقرس امیر عبدالرحمن خان تا عیاشی های امیر حبیب الله کلکانی را می دانند.

راویان با حرمسرا  آشنایی ندارند، در حالی که از اتفاقات بیرون ارگ به خوبی آگاه اند. به شکل متعارف دانش زنان بایست بیشتر متمرکز روی مسایل داخلی ارگ می بود تا بیرون. ولی ایشان از مسایل بیرونی بیشتر باخبرند و حتا ریشه مسایل را در می یابند؛ طور مثال در مورد چگونه گی به قدرت رسیدن شاه امان الله و اشتباهات تاریخی وی، فرار شاه سه روزه امیر عنایت الله خان، چگونه به قدرت رسیدن نادرشاه، قسم خوردن و نبشتن قسم  امان به حبیب الله کلکانی در حاشیه قران و همراهان، کشته شدن محمد نبی خان چرخی، کشته شدن نادر شاه توسط عبدالخالق، ماجرا های بندی خانه ارگ و کنش های رییس بندی خانه سراج الدین گردیزی، ماجرای زندگی شاه جی ... زنان آشپزخانه ارگ این مسایل را حلاجی می کنند. افزون بر شاهان از چهره های تاریخی دیگری چون محمد گلخان، ابراهیم بیگ، سردار محمد اسحاق خان والی بلخ، نیز یاد می کنند.

 بدون شک دلیل پرداختن بیشتر به این قضایا، موجودیت اسناد تاریخی و اتکا بر آنست در حالی که در مورد زنده گی اندرونی و حرمسراهای شاهان اطلاعاتی در دست نیست؛ اما این پرداخت زیاد مقبول نمی نماید چون شخصیت ها، زنان آشپزخانه اند نه مجریان سیاسی و نظامی آن دوره ها.

چند اختلاط  در مورد بلوا و شورش در قطغن:

" ... هیچ مادر جان، مردم را از زندگی سیر کردند. ابراهیم بیگ را نمی شناسید. این مرد چند وقتی است که، یک سال چیزی کمتر یا بیشتر، بین قطغن و میمنه در تاخت و تاز است. یک سال پیش که او با شوروی هم به جنگ بود. همین دولت گفت بیا با گپ، جنگ را خلاص می کنیم که زد و خورد کم شود..." نقل از بی بی کو ص 140

" ... ها جان مادر، حالی بلا دو طرفه شده، محمود خان هم آنجا رفته، او هم مردم را می زند. ابراهیم بیگ هم مردم را می زند. مردمی که نه به دولت کار دارند نه به ابراهیم بیگ. محمود خانه رفته دم و دستگاه به خان آباد جور کرده که با دم ودستگاه برادرش، پادشاه صاحب، به کابل برابری می کند. می گویند به این چند ماه بندی خانه ها جور کرده و مرد و زن را بندی می کند. خبر رسیده که به بندی خانه ای که در سرای جمشید خان جور شده، نفر های دولت به دامن زن ها دست درازی می کنند و کسی هم زبان باز نمی کند... "نقل از بی بی کو ص 140

"... همین قوم ما که دیروز از آن طرف ها آمده می گوید مردم به زنجیر و زولانه هستند. تمام اسیران در جا کشته می شوند. به کسی فرصت نفس کشیدن هم نمی دهند. حالی گپ سر این است که نفر های حکومت از مردم پکتیا هستند از وزیری ها، از جدرانی ها، خب مردم میمنه و همان اطراف هزار چرت می زنند. "نقل از روگل ص 141

در جایی دیگر، بی بی کو، نقل می کند:

"شاه نو، نادر شاه نخواسته بود در ارگ سلطنتی مقیم شود. ارگ وضع خوبی برای اقامت نداشت، جنگ و جدل ها... چور و چپاول ها کم نبود. قالین های ارگ را تکه تکه کردند و بردند. قبایلی ها ریخته بودند، کسانی که سر سپرده نادرشاه شدند. سرای فتح محمد خان" امین العسس" (پدر شیر احمد خان شیرزاد" برای اقامت چند روزه او پاک و صفا شد. عمارت فتح محمد خان کنار دریای کابل قرار داشت و آن روز ها رفت و آمد زیادی را می دید، خانة شاهانه نبود لکن از خانة شاهانه هم خیلی کم نداشت. از ده روز پیش به این طرف حبیب الله کلکانی در همین مهمان خانه بندی و با ده تن از نفر هایش چشم به راه تقدیر نامعلوم خود. تا فلک چه نصیب کند. شاید هنوز به این چرت بوده که باید دروازة صندل را از هندوستان بیاورد و بخارا را از روس ها پس بگیرد...."

با این که گاهی داوری های مستقیم نویسنده، صداقت متن را به هم می زند؛ اما "نقره دختر دریای کابل"شناسنامه شحنه گان آن  روزگار و پلشتی های چند برهه تاریخی و سلسله بی گسست قدرت استثماری در درون ساختار های اجتماعی و اقتصادی کشور است و از سوی دیگر جایگاه بس بلندی در ادبیات داستانی افغانستان دارد.

در فرصت مناسب از زاویه نقد فمینستی به این رمان خواهم پرداخت.

اشاره:

 

1. با این که "روگل"، وظیفه نان پختن در تنور را دارد و همه ظرف نیز می شویند؛ اما وظیفه اصلی زنان در رمان پختن غذا برای دربار وانمود شده است.

2.  طور مثال امیر حبیب الله در لغمان کشته می شود نه در جلال آباد. جلال آباد محل دفن اوست. و یا صفورا و یرغل،در طوطاخیل پکتیا، هر روز در مسجد، غزل های خواجه حافظ را از بر می کنند!؟ ص 249

 

رویکرد:

نقره دختر دریای کابل. حمیرا قادری. تهران: نشر روزگار، چاپ اول 1388


مطالب مشابه :


آشپزخانه (2)

با سفارش طراحی محل کار یا منزل شما به صورت سه بعدی قبل از اجرا می توانید عکس تمام شده دکوراسیون محل خود را قبل از این که سفارش اجرا بدهید ببینید. این امر به کاهش هزینه های اجرایی و همین طور زیباتر شدن دکوراسیون شما کمک زیادی می کند.




طراحی کابینت آشپزخانه با آرگ به صورت یه بعدی cabinet 3d

طراحی کابینت و طراحی دکوراسیون - طراحی کابینت آشپزخانه با آرگ به صورت یه بعدی cabinet 3d - طراحی کابینت , طراحی دکوراسیون , کف پوش , کناف وکاغذ دیواری به صورت سه بعدی.




آشپزخانه هایی با کابینت ، رنگ بندی و نور جذاب

معماری و معماری داخلی (دکوراسیون داخلی ) - آشپزخانه هایی با کابینت ، رنگ بندی و نور جذاب - گروه طراحی ناتک (معماری، معماری داخلی)




کابینت ایده برتر (bict)

به طور مثال در کابینت آشپزخانه از جک های کنترلی استفاده می کنند که این یک ایده جدید بوده وشاید هم یک اختراع؛ ولی اینکه از طرح های مختلف استفاده کنیم و طرح های جدیدی بدهیم ویا اینکه جای هر چیزی را به درستی در جای خودشان مشخص کنیم، این ها ...




نقره، دختر دریای کابل؛ سکة زرین در ادبیات داستانی افغانستان

راوی(اقلمیا) تقریبا در حوالی سال 1308 در آشپزخانه ارگ شاهی از بطن نقره دختر جوان کارگر در آشپزخانه ارگ و ازمری سرباز حبیب الله کلکانی متولد می شود. طفل نامشروعی که همراه با مادر هر روز در انتظار پدر گمشده چشم به راه می ماند. هموست که از نخستین ...




محصولات فروشگاه رادوین دکور

1-پانل دیوارپوش و سقف کاذب pvc (سی پان شیک فرم بسپار نما بنا )قابل استفاده به عنوان سقف در آشپزخانه سرویس مکانهای اداری و مسکونی جایگزین سنگ و سرامیک در دیوار وقابل استفاده برای طراحی و اجرای ارگ آشپزخانه. 2-تایل 60*60 گچی و تمام ...




لیست کلمات کلیدی

گجکاری سقف گچبري جديد تصاویرجدیدترین مدل گچبری خانه ساده ترین مدل گچ بری سقف ارگ های گچبری آشپزخانه عکس ارگ ابزار عکس گچبری نور مخفی دور لامپ تصاویر سنگ بری نمای ساختمان دانلودطرح ورساچ قشنگترین عکس نما با سنگ آنتیک




برچسب :