در باره نظامی گنجوی

 

بسم الله الرحمن الرحيم <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

به نام آنکه هستی نام ازاو یافت                  فلک جنبش زمین آرام از او یافت

فلک بر پای دار و انجم افروز             خرد را بی میانجی حکمت آموز

جواهر بخش فکرتهای باریک                       به روز آرنده شبهای تاریک

خداوندی که چون نامش بخوانی                  نیابی در جوابش لن ترانی

کلام ادبی و سخنی که هدف آن تاثیر در نفوس و اذهان است و می خواهد در جان ودل شنونده جای گیرد باید از سخن عادی و عامی ممتاز باشد و از ویژگیها و زیبایی های خاصی برخوردار، به همین سبب گویندگان و سخنرانان از دیرباز تا کنون در زیبایی و خوشایندی کلام خویش کوشیده اند و با به کار گرفتن فنون مختلف، سخن خود را شکوه و رونقی خاص بخشیده اند. راز پیدایش دانش بلاغت یا علم معانی و بیان همین بوده است تا بوسیله آن کلام شیوا و عالی از سخن مبتذل و عامی ممتاز گردد.

با بررسی دیوانهای شاعران بزرگ و تحقیق در باره شیوه بیان آنها نقش فنون بلاغی به ویژه تشبیه و استعاره آشکار می گردد. شاعران بزرگ میهن ما از تشبیه و استعاره بهره های فروان یافته اند اما آثار حکیم نظامی، در این میان حال و هوایی دیگر دارد.

پیر روشن ضمیر گنجه در سال 530 هجری چشم به جهان گشود. در کودکی از وجود پدر و مادر محروم شد. این محرومیت او را به دنیای کشف زیبایی ها و معماری حیات گسیل کرد و از همان کودکی به کسب دانش زمان خود پرداخت. هرگز از گنجه بیرون نرفت. او قناعت و مناعت طبع را پیشه خود ساخته بود و علیرغم شهرت در خور و حرمت شایسته ای که درمیان همه داشت به دربار پادشاهان پا نگذاشت و در انزوا وعزلت خویش زندگی کرد و به گفته خود، روی از جهان در گوشه ای کرده و با گرده نانی جوین از شب تا شبی روزه بسته ماند. آرام آرام  از میان خلوت خود سر بر کشید و گنجینه معرفت و دانش خود را وسعت و غنا بخشید و خالق آثاری شد که پس از گذشت قرنها هنوز طراوات آن جان مخاطبان را تازگی می بخشد.

با طلوع پیر گنجه شعر غنایی به ساختار نهایی خود رسید . قدرت خلاقیت  اما اعجاب آور او در شعر غنایی کل هستی را می طلبید و پلکان عروج می ساخت.

بی شک در وادی تشبیه و استعاره می توان او را از استادان مسلم شعر فارسی دانست. توصیفات او در بالاترین حد از تنوع و عدم تکرار است. او در توصیف از یک معبر، دو بار گذر نمی کند و تکرار به عین در سخن راه ندارد.

شعر او رستاخیز واژه هاست. کلام او زنجیره ای از خوش آهنگ ترین و درخشانترین و خیال انگیز ترین واژه ها را با رقصی موزون در برابر چشم خواننده قرار می دهد و از حباب بلورین هر مصرع هزاران پری خیال سر بر می کشد و پنجره های تخیل را ساحرانه به باغ معنی باز می کند.

رسالت او کشف ستارگانی در افلاک شعر غنایی بود. او دانسته سکه به قالبی نو زده بود و با دقت زیاد جان و ذهنش را کنکاش کرده و به گنجی دست یافته بود . گنجی مملو از معانی بدیع و ترکیبات تازه و نتیجه کارش تسخیر فکر و روح و به عبارت بهتر، تسخیر جهان با کلمات و واژه ها بود.

زبان او زبانی است پر مایه و خوش آهنگ و سرشار از تصاویر خیال انگیز تشبیه و استعاره و کمتر کسی از شاعران متقدم و متاخر به مرتبه او دست یافته اند.او شاعری است که در قرن ششم از ذهن توانای خویش نردبان عروج ساخت، پای بر بام فلک هنر گذاشت و نردبان را نیزبرداشت و شاعران پس از او هر چه کوشیدند ، تنها تقلیدی در ظاهر و صورت از مثنوی های او کردند، اما منظومه ای به عمق معنا و ژرفای کلام او تا به امروز کس نسروده است.

هنر او تلفیقی از شعر و ذوق آفرینی با دین و آئین و اخلاق و تربیت است. زبانش هم فاخر است و هم ساده، هم زیباست و هم رسا و در دل خود دریایی از عاطفه و ایمان و در سر خود کوهی از آتش اندیشه دارد. او دریایی است از عظمت انسان و کسی است که مروارید های کلام را به خوبی در خودش جای داده.

نظامی تمایل دارد همه چیز و هر مقوله ای را در کتابهای خود درج کند و از این رو، مرقعی رنگارنگ از موضوعات مختلف را به انگیزه تنوع بخشی و رفع ملال خواننده و نیز آموزش و تعلیم در هر منظومه می آورد. تغزل ، وصف طبیعت، حماسه، زهد و پند، فلسفه، عرفان، کلام ، چالشهای عقیدتی و غیره و در این طریق، همه امور و پدیدارهای ممکن را به وصف می کشد.

تصاویر زمان، صبح و شب، طلوع و غروب خورشید، از جلوه های بدیع و آفرینش هنری نظامی است. تنوع و زیبایی این ابیات به حدی است که خود میدانی فراخ به وسعت یک رساله می طلبد و همین تنوع و جلای جادویی بیان نظامی است که نمی گذارد خواننده از تکرار مضمون احساس ملال کند و هر بار حس می کند سخنی تازه می شنود. تنها در دو مثنوی خسرو و شیرین و هفت پیکر، بیش از یکصد بیت در وصف طلوع و غروب خورشید و متناسب با موقعیت های مختلف داستان وجود دارد.

تصاویر مناظر طبیعی از دیگر جلوه های هنر نظامی است ، خورشید، ماه و ستارگان، این قندیلهای آسمان را باید در آسمان بی انتهای خیال شاعر نگریست.

خورشید همیشه می دمد و ستارگان همه شب رقصهای مرموز خود را آغاز می کنند. برای ما که همیشه نتیجه طلوع خورشید را می نگریم و در پرتو آن کارهای همواره نا تمام همه دیروزهای گذشته خود را ادامه می دهیم، خورشید چیزی جز چراغ روز نیست که بر بالای طاق آسمان نهاده اند و ستارگان جز چراغ کم فروغ خوابی که اتاق بزرگ آسمان را تا سپیده دم فردا با نور ملایم خود روشن می کنند تا ما آسوده بخوابیم. اما خورشید و ماه و ستاره شاعر، چراغ خواب و بیداری نیست، روشنایی و رنگی دیگر دارد. نظامی هر بار از زاویه ای تازه چشم به آسمان می دوزد و به گونه ای ستارگان را می بیند و به تعبیر ونامی آنها را می خواند و به شکلی تصویر می کند.

خورشید هر بار برای او شکوه و جلوه ای دیگر دارد. گل زردی است که می شکفد و نرگسان فلک تاب حضورش را نمی آورند و با طلوعش محو می شوند.

هزاران نرگس از چرخ جهانگرد                      فرو شد تا برآمد یک گل زرد

 

            آهوی ختن گرد است. جام یاقوتین است که با فروغ جرعه اش خاک یاقوت سان می گردد، شاهنشناه صبح است که چون بر تخت نشیند، لشگر شب منهزم می شود. جنگجویی است که سر شب را از تن روز جدا می کند. علم زرین آسمان، تاج زرین زمانه، طاوس فلک، آتش مشرق و سلطان مشرقی، بور گلرنگ و خازن چین است.

            چو خورشید از حصار لاجوردی                     علم زد بر سر دیوار زردی

            عنان یک رکابی زیر می زد                         دو دستی با فلک شمشیر می زد

            سحرگه آفتاب عالم افروز                            سر شب را جدا کرد از تن روز

            چو روز از دامن شب سر برآورد                    زمانه تاج زرین بر سر آورد

            چو طاوس فلک بگریخت از باغ                     به گل چیدن به باغ آمد سیه زاغ

            چو شاهنشاه صبح آمد بر اورنگ                  سپاه روم زد بر لشگر زنگ

           

از سر طالع همایون بخت                           رفت سلطان مشرقی بر تخت

 

نظامی توصیفات خود را متناسب با حال و هوای داستان بیان می کند.آن هنگام که شاه از باده دوشینه سرمست است، صبح نیز جام یاقوت بر دست دارد.

           

فلک چون جام یاقوتین روان کرد                   ز جرعه خاک را یاقوت سان کرد

            ملک برخاست جام باده در دست                هنوز از باده دوشینه سرمست

 

آن هنگام که شاه برای عروسی خود را می آراید، صبح نیز همچون نوعروسی بر تخت پیروزه گون آسمان جلوس می کند.

           

            به پیروزی چو بر پیروزه گون تخت                  عروس صبح را زیور به هم بست

            شه از بهر عروس آرایشی ساخت                که حور از شرم آن ، آرایش انداخت

 

گاه این طلوع کمی طولانی است. شاه رویایی شیرین دیده و باید کم کم از خواب برخیزد و لذا مقدماتی لازم است. اینجاست که سحر گه روان می شود ، جهان را زیور می پوشاند، عروس صبح را می آراید، مرغان را فرامی خواند تا با نوای خوش شاه را از خواب بیدار کنند. گویی این آهستگی و کشش برای آن است که شاه به آرامی و خرمی از خواب نوشین برخیزد.

            سحرگه چون روان شد مهد خورشید            جهان پوشید زیور های جمشید

            درآمد دزدی از مشرق سبک دست              عروس صبح را زیور به هم بست

            بجنبانید مرغان را پر و بال                           برآوردند مرغان بانگ خلخال

            درآمد شهریار از خواب نوشین                     دلش خرم شده زان خواب دوشین

 

و هنگامی که شاه قصد سفر دارد و باید تعجیل کند، صبح نیز همانند آتشی زبانه می کشد تا مبادا شاه در سفر خود تاخیر نماید.

            چو برزد آتش مشرق زبانه                          ملک چون آب شد زآنجا روانه

 

و هنگامی که خسرو وشیرین نشاط صید و سواری می کنند، نظامی صبح را چنین توصیف می کند.

            چو بر شبدیز شب گلگون خورشید               ستام افکند چون گلبرگ بر بید

            مه و خورشید دل در صید بستند                  به شبدیز و به گلگون بر نشستند

 

شب نیز در آینه خیال نظامی رازها و رمزها دارد. شب فقط تاریکی محض نیست. در زیر بستر شب هزاران واقعه اتفاق می افتد و در سکوت و سکون آن مرغ خیال زیباتر پرواز می کند و اوج می گیرد.

آن هنگام که ما خسته از کارهای روزانه سر بر بالین می گذاریم و به خواب می رویم، سلطان شب بر تخت پیروزه گون آسمان می نشیند ، زلف خود را شانه می زند ، حلقه زرین ماه را در گوش می آویزد و از عطر زلف خود جهان را عطرآگین می کند و سپس به آرایش ستارگان می پردازد... ماه قدح بر می دارد، زهره خنیاگری آغاز می کند ، ثریا چون ندیمی خاص بر در قصر با شکوه شب می نشیند و عطارد به رقص در می آید.

در آینه خیال نظامی آن هنگام که آهوی ختن گرد خورشید از ناف مشکین خود، خود را می آویزد، ستارگان همچون هزاران اهو بره که لبهایی پر از شیر دارند در باغ زیبای شب آرام می گیرند. در تابلویی دیگر، شب جوشن هزار میخی آسمان است، نوعروسی است که سر از شرم به زیر افکنده و فلک بر سر او مروارید و گوهر نثار می کند ، عنقای پیر است که یکدانه یاقوت آسمان را می بلعد و سیه زاغی است که برای چیدن گل ستارگان به باغ آسمان می آید. شب صد چشم دارد و چون روز می شود چشمان خود را می بندد.

( شواهد ابیات از منظومه خسرو وشیرین)

چو روز آیینه خورشید دربست                     شب صد چشم هر صد چشم بربست

چو آمد زلف شب در عطر سایی                  به تاریکی فروشد روشنایی

چو مشکین جعد شب را شانه کردند            چراغ روز را پروانه کردند

شباهنگام کاین عنقای فرتوت                     شکم پر کرد از این یکدانه یاقوت

چو طاوس فلک بگریخت از باغ                     به گل چیدن به باغ آمد سیه زاغ

چو شب زلف سیاه افکند بر دوش                نهاد از ماه زرین حلقه در گوش

شده شب روشن از مهتاب چون روز             قدح برداشته ماه دل افروز

سماع زهره شب را در گرفته                       مه یک هفته نصفی برگرفته

ثریا در ندیمی خاص گشته                         عطارد بر فلک رقاص گشته

شباهنگام کاهوی ختن گرد                        ز ناف مشک خود خود را رسن کرد

هزار آهو بره لبها پر از شیر                         بر این سبزه شدند آرامگه گیر

( شواهد ابیات از منظومه هفت پیکر)

چون بر این سبزه زمردوار                           باغ انجم نشاند برگ بهار

تیغ یک میخ آفتاب گذشت                          جوشن شب هزار میخی گشت

 

آری، اینچنین است که منتقدان بزرگ در باره نظامی گفته اند: "او کسی است که در ادبیات فارسی بیش از هر شاعر دیگری توانسته جهان را دیگر گونه ببیند و نامهای جدید بر آن بگذارد".

 

شعر نظامی از دیدگاه زیبا شناختی

 

            اکثر تشبیهات نظامی دارای مشبه به های محسوس است.وجه شبه ها نیز غالبا حسی است. البته تشبیهات معقول نیز در این دو منظومه یافت می شود اما تعداد آنها نسبت به تشبیهات حسی بسیار کمتر است. در میان انواع تشبیه نوع مفصل و مرسل ، بسآمد بالاتری نسبت به انواع دیگر دارد . به نظر می رسد دلیل این امر آن است که زبان نظامی در این دو منظومه ساده و قصه گونه است و لذا لزومی برای آوردن تشبیهات پیچیده و دور از ذهن حس نمی کند.

            تشبیهات مرکب از ارزش هنری بیشتری برخوردار است ، همچنین گونه های تشبیه تمثیل در این دو اثر فراوان یافت می شود. تشبیهات تمثیل به دو شکل اسلوب معادله نظیر آنچه در سبک هندی مشهور است و نیز تمثیلهایی مشتمل بر حکایات کوتاه و بلند در سراسر این دو منظومه به چشم می خورد.

            هر قدر که از وادی تشبیه دورتر می رویم، به استعاره نزدیک تر می شویم، آخرین حلقه هایی که ما را از تشبیه به استعاره پیوند می دهد، تشبیهات مضمر است که در آن شاعر، نه بطور مستقیم بلکه پوشیده و با ظرافت خاصی ، مشبه را به مشبه به مانند می کند. در ابیات زیر شیرین بطور مضمر و پوشیده به خورشید و زر و سیماب و باد تشبیه شده است:

            چو ماه از اختران خود جدایی                      نه خورشیدی چنین تنها چرایی

            شنیدم کآب خفتد زر شود خاک                  چرا سیماب گشت آن سرو چالاک

            چو باد از آتشم تا کی گریزی                       نه من خاک توام آبم چه ریزی

 

            اگر چه بستر رودخانه اشعار نظامی بیشتر اصل مشابهت است اما این اصل را در هنری فشرده تر از تشبیه نیز به کاربرده است. استعاره در اشعار نظامی آنچنان جلب توجه می کند که بسیاری از منتقدان نظامی را شاعری استعاره گرا می دانند و در کتب مختلف نمونه هایی از اشعار او را برای بیان انواع استعاره به کار می برند. در استعاره ذوق زیبا شناختی بیشتر اقناع می شود و لذا ارزش هنری آن از تشبیه بیشتر است. اگر در تشبیه شاعر در مقام اثبات است، مثلا می گوید روی او مانند ماه است، در استعاره این فرض اثبات شده و شاعر نیازی به ادعای مشابهت احساس نمی کند بلکه می گوید او همان ماه است و لذا عکس العمل خواننده در برابر استعاره با پذیرش بیشتری همراه است چون خواننده نه با یک فرضیه بلکه با یک اصل مواجه است. اصل ادعای این همانی و یکسانی. اما در تشبیه گویی شاعر، مخاطب را به تایید ادعای خود و مباحثه دعوت می کند.

برقع از ماه باز کرد و چو دید             زاشک بر مه فشاند مروارید

در کنارش گرفت و عذر انگیخت                    وآن گل از نرگس آب گل می ریخت

در یک نگاه کلی می توان گفت غالب استعاره های به کاررفته در این دو منظومه از نوع مصرحه است. به لحاظ محور عمودی داستان در اشعار هر دو منظومه تقریباً صفات و نشانه هایی از مستعارله و مستعار منه می توان یافت ولی اگر ابیات را جداگانه بررسی کنیم نمونه هایی زیادی از استعاره مرشحه که عالی ترین نوع استعاره است دیده می شود.

 

سختی پنجه سیه شیران                          کوفته مغز نرم شمشیران

کوره اش آنگه زهفت جوش نشست            کآمد آن هفت کیمیاش بدست

شیر نر پنجه برگشاد به زور             تا کند خصم را چو گور به گور

 

از میان انواع استعاره، تشخیص صورتی طبیعی تر ، صمیمی تر و زیباتر دارد. تصرف انسان در جمادات و حیوانات و گیاهان و حتی معانی مجرد و انتزاعی و انتصاب حالات و افعال خویش به آنها طبیعت را به دنیایی متحرک و پویا مبدل می سازد.

قدرت تشخیص و تجسم در همه انسانها وجود دارد از کودک گرفته تا پیر، اما هنگامی که این حس و استعداد طبیعی از مرزهای عادی می گذرد و با سرمایه سخن توانایی و غنا می یابد، دل انگیز و جاودانه می گردد.

شعر نظامی از حیث قدرت تشخیص هنری سرشار است و از این رو همه مظاهر طبیعت به سادگی در تصویر او تجلی گاه صفات ، حالات و اندیشه های انسان قرار می گیرد. گاه این تصرف در موجودات طبیعی و مادی است و گاه در معانی مجرد و انتزاعی. تشخیص در مفاهیم انتزاعی از لطف و زیبایی بیشتری برخوردار است و در این هنگام است که مرغ خیال بیشتر اوج می گیرد. تشخیص در شعر نظامی نه تنها یک تصویر بلکه شیوه ای از نقاشی متحرک است.

در دنیای رنگارنگ خیال نظامی، "خرد" و" وهم" دو مرکبی هستند که در راه شناخت حق از پای درمی آیند. تیز گامی حیرت هم به جایی نمی رسد تا زمانی که رحمت حق پیش آید و لگام گیری کند.خرد معلمی است که تعلیم میدهد. عقل و هوش حرکت می کنند و می رمند. درتابلویی دیگر امید به صبح و طلوع آن تشبیه شده است، بخت در لباس یاری دمساز که مشکل گشای غمهای شیرین است ظاهر می شود، طالع گرانسر و مغرور است و جوش و غمزه و شکیب و خیال هر یک قهرمانان جولانگر و چابک سواری هستند که برای مبارزه با خسرو به فرمان شیرین روان می شوند. در این راستا زمانه لعبت بازی می کند، عشق فریاد بر می آورد، روزگار آزرم می دهد و غم درختی هفتاد ساله است که به دست بهرام از ریشه کنده می شود و گاه پروانه ای است که با آمدن شمع اقبال بال و پرش می سوزد.

 

برآی از کوه صبر ای صبح امید                      دلم را چشم روشن کن چو خورشید

بساز ای بخت با من روزکی چند                  کلیدی خواه و بگشای از من این بند

ز سر بیرون کن ای طالع گرانی                    رها کن تا توانی ناتوانی

اگر خسرو نه کیخسرو بود شاه                    نباید کردنش سرپنجه با ماه

وگر با جوش گرمم برستیزد             چنان جوشم که از جوشم بریزد

بگویم غمزه را تا وقت شبگیر                       سمندش را به رقص آرد به یک تیر

فرستم زلف را تا یک فن آرد                        شکیبش را رسن در گردن آرد

خیالم را بفرمایم که در خواب                      بدین خاکش دواند تیز چون آب

 

هفت سال از جهان خراج افکند                    بیخ هفتاد ساله غم برکند

 

حال از زاویه ای دیگر به جهان طبیعت نظامی بنگریم:

در شعر نظامی، گل می خندد، ابر می گرید، صبا زلف چمن را شانه می کند، فلک آب در چشم می آورد، گل در باغ علم می زند، سمن ساقی گری میکند، نرگس جام به دست می گیرد، بنفشه در خمار است، و گل سرخ مست.

سرو قامت می کشد و از عشق لاله پیرهن می درد، صراحی می خندد، گل عشوه گری می کند، بنفشه زلف بر دوش می افکند و شکوفه های درختان گیسوان خود را شانه می کنند.

در جلوه ای دیگر، آفتاب تیغ در دست دارد. برق چون جنگجویی شمشیر از نیام بر می کشد. عطارد خوشه چین است، زهره برقع بر چهره می کشد، مشتری از درد سر می نالد، کیوان تاج پادشاهی بر سر می گذارد، غم بر می خیزد و شادی می نشیند، آسمان می گرید تا گل بخندد، چرخ تیر و کمان دارد و در کمین انسانها نشسته تا آنها را صید کند.

شب هنگام آسمان به نشاط می آید و چوگان بازی می کند و بالاخره جهان لعبت باز است.

اکثر مشبه به های استعاره های مکنیه انسان است و به اصطلاح انسان مدارانه است. اما نمی توان آن را محدود به انسان دانست. تشبیه اشیاء به جانداران اعم از حیوانات و غیر حیوانات در این دو مثنوی دیده می شود. همچنین برای مبالغه در صفات انسانی گاه او را به حیوانات و اشیاء تشبیه می کند. نظیر تشبیه انسان به کوه به جهت صلابت و استواری و تشبیه به شیر به جهت قدرت و شجاعت.

استعاره های نظامی در نوع خود بی نظیر است. برای نمونه می توان به مواردی که برای خورشید ، آسمان، دنیا، شب و روز، شیرین و خسرو استعاره آورده اشاره کرد.

اگر بخواهیم در باره تمام هنرها و روشهای هنری بیان نظامی بحث کنیم ساعتها بلکه سالها وقت لازم است و لذا به نکات مختصری اشاره کردیم و حاصل گفتار ما و آنچه در این رساله آمده قطره ای بود از دریای بلاغت نظامی و برگ سبزی از باغ زیبای معانی این استاد بزرگ ادب فارسی.

و به قول شاعر:

سخن بسیار داری اندکی کن                      یکی را صد مکن، صد را یکی کن

ترا بسیار گفتن گر سلیم است                   "مگو بسیار" دشنامی عظیم است

 

نهان کی باشد از تو جلوه سازی                 که در هر بیت گوید با تو رازی

پس از صد سال اگر گویی کجا او                  ز هر بیتی ندا خیزد که ها او

خدایا هر چه رفت از سهو کاری                   بیامرز از کرم کآمرزگاری

به هر سهوی که در گفتارم افتاد                  قلم درکش کزین بسیارم افتاد

 

روانش باد جفت شادکامی                         که گوید باد رحمت بر "نظامی"

 

مقدمه پایان نامه کارشناسی ارشد نویسنده

 

 

 


مطالب مشابه :


در باره نظامی گنجوی

در باره نظامی گنجوی بزرگ و تحقیق در باره شیوه اما آثار حکیم نظامی، در این




پاورپوینت در مورد نظامی گنجوی

پاورپوینت در مورد نظامی گنجوی. دانلود . تاريخ : دوشنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۳۹۳ | 15:28




زندگینامه نظامی گنجوی

نظامی گنجوی: نیز درباره نظامی بحث و تحقیق كرده، و همچنین روسی نیز در مورد نظامی




حکیم نظامی گنجوی ، اشعر شعرای ایران و افصح فصحای آذربایجان

حکیم نظامی گنجوی بهر حال با این همه کشمکش های زیاد در مورد آثار ترکی نظامی گنجوی




مروری بر زندگی حکیم فارابی و حکیم نظامی گنجوی

پیش از این نیز مشابه چنین اعتراضاتی در مورد نظامی گنجوی در مقدمه لیلی تحقیق در




زندگی نامه نظامی گنجوی

چنان که خود ایشان نیز به این مورد تحقیق در زندگی و نظامی گنجوی در دوران




شرفنامه نظامی گنجوی

در مورد دانستنی ها جمال‌الدین ابومحمد الیاس بن یوسف نظامی معروف به نظامی گنجوی تحقیق




حافظ

تحقیق : تحقیق : حافظ اندکی که از پیش در مورد او داشت با خیال راحت نظامی گنجوی٬ عطار




زندگینامه نظامی گنجوی به زبان ساده

نظامی گنجوی در و یلهلم باحز، خاورشناس آلمانی نیز درباره نظامی بحث و تحقیق در مورد ارزش




برچسب :