امیرمختار کریم پور شیرازی " شورش "

کریم پور شیرازی را باید به حق یکی از مبارزان راه آزادی دانست ، که سرانجام جسمش را به آتش کشیدند . امیر مختار کریم پور شیرازی روزنامه نگاری بی پروا بود ، و هم او بود که در سالهای ملی شدن صنعت نفت در مقابل توطئه ها و تهدیدات دربار و انگلیس ها استقامت می کرد .امیر مختار کریم پور شیرازی از اهالی اصطهبانات فارس بود که هم اکنون به استهبان معروف است . او در خانواده ای روستایی چشم به جهان گشود و چون خانواده اش نمی توانست هزینه ی تحصیل او را بپردازد به ناچار وارد مدرسه ی نظام شد . او که طعم تلخ فقر را می شناخت ، پس از چندی از مدرسه نظام بیرون آمد و راه دانشکده حقوق را در پیش گرفت و به دریافت لیسانس حقوق نایل آمد . وی از همان زمان به خبرنگاری روی آورد و در آخر امتیاز روزنامه شورش را گرفت . تاریخ تولد 1300 هجری شمسی بود و هنگام آتش زدنش فقط 35 سال داشت .روزنامه ی شورش در دوران حکومت ملی دکتر مصدق در واقع افشاگر بسیاری از توطئه های ضد مردمی با درباریان و کارشکنان نهضت بود ، کریم پور عافیت خود را بر سر افشای توطئه گران گذاشت . یک بار در روزنامه ی شورش چنین نوشت :

امير مختار كريم پور شيرازي

" به قرآن مجید سوگند یاد کرده ام که حقایق را بنویسم ولو اینکه به قیمت جانم تمام شود . من با خدای خود عهد و پیمان محکمی بسته ام چون من پرده هایی را بالا می زنم که در زیر آن ها هزارها خیانت ، هزارها فساد ، هزار بدبختی و بیچارگی نهفته است . من جداً مصمم هستم که این مبارزه سرسخت و آشتی ناپذیر را تا سر حد مرگ شرافتمندانه سرخ که ایده آل و آرزوی دیرین من است دیوانه وار دنبال کنم ، چون من کاملاًٌ در طی انتشار این سه شماره شورش خطر را پیش بینی و احساس می کنم و ناچار در مقدمه شهادتین خود را ادا کرده ام ."

کریم پور شیرازی ، پس از کودتای ننگین28 مرداد و برقراری حکومت نظامی ، به زندگی مخفی روی آورد اما در مهر ماه همان سال ، پس از مدتی آوارگی ، توسط مأموران فرمانداری نظامی دستگیر و زندانی شد .

تا قبل از دستگیری در منزل یکی از دوستانش به نام محمدعلی مباشر با قیافه مبدل دستگیر شد و در چنگال دژخیمان نظامی قرار گرفت .

حال دیگر کریم پور بود و کینه های کهنه ی درباریان ، نظامیان تا با رفتار وحشیانه ی خود زخمهایی را که از قلم مسئول این روزنامه نگار آزاده خورده بودند التیام بخشند .

کوتاه شده از مقالات شورش

در تاریخ 25 مرداد ماه در مورد فرار شاه چنین نوشت : " نگذارید جاسوس به فلسطین فرار کند .

در نتیجه ی شکستی که به . . . . (1) وارد آمد و در میان ملت حتی در بین طرفداران معدود خود مفتضح گردید قصد دارد خود را از سیاست که بویی از آن نبرده دور سازدعجالتاً می خواهد مسافرتی به کشور اندونزی نماید پس از بازگشت از اندونزی کوشش خواهد کرد به عراق مسافرت کرده و در آنجا متوقف گردد . لیکن به موجب اطلاعاتی که از بغداد واصل شده ملت بیدار عراق و مراجع تقلید با رفتن وی . . . . (2) مخالفند و اجازه نمی دهند چنین عنصر خائن و پستی که جز گردآوردن پول هنری ندارد به عراق بیاید لیکن انگلیس ها قصد دارند او را به

فلسطین برده و برای روزهای آینده ذخیره نگه دارند ."

کریم پور به راستی یکی از سربازان شجاع نهضت ملی مردم ایران بود و شاگرد باوفای مصدق بود . او تا دم مرگ پیمان خود را با مردم و مصدق نگسست و عاقبت هم در این راه شهید شد . وی موضوع کودتای 28 مرداد را به حدس دریافته بود . گویی در فاجعه ای که در راه بود احساس خطر می کرد و در همین روزها در یک رباعی در روزنامه اش چنین نوشت :

دلم به پاکی دامان غنچه می سوزد

 که بلبلان همه مستند و باغبان تنهاست

روزی کریم پور در جایگاه مطبوعات مجلس نشسته بود ، مصدق پس از نطق شدید اللحنی با مخالفان دچار هیجان می شود و از حال می رود که وکیلان درباری ، از جمله جمال امامی و چند نفر دیگر ، بر سر او می ریزند .کریمپور طاقت از دست می دهد و بی محابا خود را از جایگاه مطبوعات به پایین می اندازد و به سوی دکتر مصدق می رود و او را در آغوش خود می کشد و فریاد بر می آورد " پدر ملت را کشتند ."

او آن قدر به مصدق علاقه داشت که در هنگام اسارت شکنجه گران ابتدا با تهدید و سپس با تطمیع از او خواستند که دست از مصدق بکشد اما شهید شجاع حاضر به چنین عملی نشد .

تاریخچه ی روزنامه ی شورش

نخستین شماره ی شورش در بیست و سوم بهمن ماه سال 1329 انتشار یافت و کریم پور از همان ابتدا سر مقاله ای با عنوان " من ملت ایران را به شورش و انقلاب خونین دعوت می کنم ." نوشت .

سال 1329 از جمله سالهای بحرانی این ملت بود . چون که می خواستند فریاد حق طلبانه ی ملت که ندای ملی شدن صنعت نفت را سر داده بود خفه کنند ، رزم آرا ، نخست وزیر وقت ، با تمهیدات زیرکانه ای قصد داشت به نحوی جلو اقدامات دکتر مصدق را که خواستار لایحه ملی شدن صنعت نفت از دولت بود بگیرد ، تا آنجا که روزی از پشت تریبون مجلس گفت : " ایرانی نمی تواند حتی لو لهنگ بسازد " . کریمپور با قلم تند و تیز خود قیام می کند و مردم را به انقلاب فرا می خواند در سر مقاله اش فریاد می‌زند :

" یک بار دیگر با کمال صراحت و مردانگی آشکارا و علنی فریاد می زنم که ای مردم اگر طالب سعادت و خوشی ایران و ایرانیان هستید چاره منحصر به فرد فقط یک شورش و انقلاب خونین است . در صورتی که از مرگ سرخ بترسید با روی سیاه در برابر کاخ های سفید سر به فلک کشیده از گرسنگی و بدبختی خواهید مرد . باید بین مرگ شرافتمندانه و زندگی ننگین یکی را انتخاب کنید من که مرگ شرافتمندانه را هزار بار بر زندگی ننگین ترجیح می دهم و حاضر نیستم در بستر مذلت و پستی جان خود را حراست کنم . اگر شما هم از مردی و مردانگی و غیرت نشان دارید بسم الله بفرمایید ، این گوی و این میدان وگرنه بمانید و به نام زندگی آن قدر در این منجلاب مانند کرم بلولید تا با پستی و حقارت از گرسنگی جانتان بالا بیاید ."

درافتادن با اشرف خواهر شاه

" مردم می گویند اشرف چه حق دارد که در تمام شئون مملکت دخالت کرده و با مقدرات و حیثیت یک ملت کهن بازی کند . مردم می گویند این پول هایی را که اشرف به نام سازمان شاهنشاهی از مردم کور و کچل ، تراخمی و بی سواد این مملکت فقیر و بدبخت می گیرد به چه مصرفی می رساند .

" مردم می گویند چرا خواهر شاه در امور قضائیه ، مقننه و اجرایی این مملکت دخالت نا مشروع می کند . چرا اشرف خواهر شاه دادستان تهران را احضار کرده و نسبت به توقیف ملک افضلی جنایتکار و آدم کش اعتراض کرده و دستور تعویض بازپرس را می دهد .

" مردم اعتراض دارند که چرا خواهر شاه احمد شفیق عرب را به ایران آورده تا اینکه بی رحمانه اداره هواپیمایی کشوری جوانان نخبه ی خلبان ما را طعمه ی مرگ کند .

" مردم می گویند اصولاً یک نفر عرب در کشور ما چه می خواهد ؟ چرا باید یک نفر عرب مفت خور نالایق به نام همسری خواهر شاه دربار سلطنتی یک مملکت تاریخی را ملعبه عیاشی و خوش گذرانی خود قرار دهد ، نمی دانم شاه متوجه نیست که مردم درباره ی ازدواج شرم آور خواهرش فاطمه و هیلر چه می گویند ؟

"[ شاه ] اگر با طرد اشرف ، فاطمه و احمد شفیق عرب و هیلر امریکایی افکار عمومی را تسکین ندهد عاصیان جان به لب آمده و کارد به استخوان رسیده ، قربانیان جنایت اشرف و احمد شفیق و خجلت زدگان اعمال فاطمه و هیلر ناچار خواهند شد برای حفظ استقلال و آبروی ایران برای حفظ قانون اساسی با کلنگ و داس ، تبر ، تیشه ، چکش ، چوب ، چماق ، سنگ و آجر به دربار حمله ور شده و کاری بکنند که ملت قهرمان و بزرگ فرانسه با دربار خود و بی اعتنا ء به افکار عمومی لوئی شانزدهم کردند . حال خود دانید با آتش و قهر و نفرت مردم ."

کریم پور با انتشار این مقاله خشم دربار را برانگیخت و از طرف دربار دستور توقیف این روزنامه صادر شد . بعد از توقیف روزنامه از طرف دربار طی نامه ای با خط کج و معوج وی را تهدید کردند ، کریمپور متن نامه را در روزنامه اش کلیشه کرد . متن تهدیدنامه چنین بود :

" ای مدیر روزنامه ی شورش بدان و آگاه باش که اگر دست از مبارزه با اشرف پهلوی برنداری عاقبت وخیمی در پیش داری ، دیدی که چگونه محمد مسعود می خواست علیه ما مبارزه کند ، به حیات او خاتمه دادیم و باز هم می گوییم اگر دست از مبارزه با ما برنداری در همین روزها منتظر سرنوشت مسعود باش ."

کریم پور در مقاله ای که با این شعر شروع می شود نوشت :

به نام نکو گر بمیرم رواست

مرا نام باید که تن مرگ راست

" من از روزی که دست چپ و راست خود را شناخته ام و پا در صحنه و میدان سیاست گذاشته ام به قرآن مجید سوگند یاد کرده ام که چیزی جز به منفعت ملت ایران نگویم و سطری جز برای آسایش مردم ننویسم . من سوگند یاد کرده ام که حقایق را بگویم و بنویسم ولو اینکه به قیمت جانم تمام شود . من با خدای خود عهد و پیمان محکمی دارم ، من با وجدان خود قرار و مدارهایی گذاشته ام ، من وظیفه دارم که تمام لانه های زنبور را هرچقدر می خواهد خطرناک باشد ویران کرده و مردم را از شر آنان آگاه سازم ."

بعد از سی ام تیرماه 1330 قلم کریم پور تیزتر و براتر شد . وی در سر مقاله ای نوشت : " من نمی دانم مادران ، خواهران ، برادران شاه دیگر از جان مردم مفلوک گرسنه بی چیز چه می خواهند ؟ سی سال تمام خون مردم را مانند زالو مکیدند ، مردم بی گناه و شریف را در سیاهچال های زندان انداختند ، املاک مردم را به زور از آنان گرفتند ، ناموس دختران و زنان ملت را به زور لکه دار و آلوده ساختند ، تمام دارایی و پول ملت را به بانکهای خارجی سپردند . . .

هزار مرتبه جای دریغ و آوخ نیست

که شاه حامی چاقوکشان بی مخ هست

رضا خان جنایتکار گور به گور افتاده لعنتی تمام استعدادها و نبوغ را مانند افعی آفریقا بلعید و ایران مستعد ، برومند ، پر افتخار را به قبرستان سیاه ، تاریک و مخوف تبدیل کرد . "

کریم پور شیرازی ، پس از کودتای 28 مرداد زندگی مخفی خود را آغاز کرد و عاقبت در مهرماه 1332 دژخیمان محل اختفای او را یافتند و در زندان لشکر زرهی در سیاهچالش انداختند . کریمپور در مدت اسارت شکنجه بسیار دید ، تمام بدنش را با سیگار سوزاندند . سیخ داغ بر بدنش کشیدند ، تهدید و تطمیعش کردند شاید توبه نامه ای از او بگیرند ، ولی او زیر بار نرفت و همچنان به مصدق وفادار ماند .

عاقبت در شب چهارشنبه سوری سال ننگین کودتا جشنی در لشکر دو زرهی آراستند و نوای طرب ساز کردند ، تبهکاران سیه دل وقتی حسابی اسیر باده شدند ، برای شادمانی ، کریمپور را از سلول درآوردند و به میدان آوردند و کینه های ناپاک خود را در قالب تفریحی چندش آور به نمایش گذاشتند .

قربانی این نمایش وحشیانه روزنامه نگار و شاعر آزاده ای بود که باید قربانی قلم نیز می شد و می سوخت . به دستور شاپور علیرضا و اشرف پیکرش را آغشته به نفت کردند ، مدتی او را به توهین و تمسخر گرفتند .

شاهپور علیرضا که در قساوت قلب و خشونت مشهور بود ، لگد محکمی بر دهان او کوبید . پالانی بر پیکر وی نهادند و دستور منحوسشان را آغاز کردند . زندانی بیچاره به هر سو می دوید و فریاد می زد . شعله ی آتش همه ی بدن او را فرا گرفته بود . تلاش داشت از میان تماشاگران که قهقهه سر داده بودند بگریزد ، ولی سربازان با سر نیزه مانع می شدند که لذت دروغین و پست آنان را نا تمام بگذارد . چند بار فریاد خفته خود را در گلو جمع کرد و گفت عاقبت " اشرف مرا کشت " . اما دکتر ایادی خائن که به وضع فجیع و ذلت باری در امریکا مُرد با تمسخر گفت هذیان می گوید .

کریم پور در هنگام اسارت شکنجه های بسیاری را متحمل شد ، از جمله اینکه تمام بدنش را با آتش سیگار سوزاندند . می گفتند اشرف در تمام شکنجه ها حضور می یافت و از آن لذت می برد و می خواست بدین وسیله انتقام قلم تیز او را از او بگیرد . عده ای هم می گفتند او برای رهایی از این شکنجه های دردآلود خودکشی کرد ، این شایعات در بین مردم تا 24 اسفند ماه همان سال ادامه داشت تا اینکه رژیم مجبور شد خبر فرار و آتش گرفتن او را اینسان در روزنامه ی کیهان انتشار دادند :

" امروز مقامات انتظامی اطلاع دادند که دیشب کریمپور شیرازی که در مرکز لشکر 2 زرهی در مجاور زندان آقای دکتر مصدق بازداشت می باشد قصد فرار داشت و خود را آتش زد ."

او ، همان طور که پیش بینی کرده بود به مقام شهادت رسید و هنگام مرگ 35 سال داشت . روانش شاد (۳)

_____________________________

پی نوشت :

1 و ۲ -  مقصود شاه است                 

۳ – محمود ستایش ، کشتار نویسندگان در ایران ، نشر البرز ، 1378


مطالب مشابه :


عباس قلی خان بیگدلی ضیغمی

وبلاگ دكتر محمد رضا بيگدلي ضیغمی - عباس قلی خان بیگدلی ضیغمی - سایت بیگدلی امير رضا




گزارش کلاس آزاد دکتر محمدرضا ضیایی بیگدلی: دستگیری عبدالمالک ریگی و حقوق بین الملل

صلح جاویدان و حکومت قانون - گزارش کلاس آزاد دکتر محمدرضا ضیایی بیگدلی: دستگیری عبدالمالک




منابع دکتری حقوق بین الملل

حقوق معاهدات بین المللی/دکتر فلسفی/ فرهنگ نو/دکتر ضیایی بیگدلی /گنج ها و سایت های




امیرمختار کریم پور شیرازی " شورش "

اما دکتر ایادی خائن که به وضع فجیع و ذلت باری در امریکا مُرد با تمسخر گفت هذیان سایت بیگدلی




آشنایی با بزرگان رشته حقوق2: دکتر ضیائی بیگدلی(استادحقوق بین الملل)

حقوقی - آشنایی با بزرگان رشته حقوق2: دکتر ضیائی بیگدلی(استادحقوق بین الملل) - وبلاگ انجمن




دکتر محمد رضا ضیایی بیگدلی - عالم حقوق بین الملل عمومی

حقوقدانان فردا - دکتر محمد رضا ضیایی بیگدلی - عالم حقوق بین الملل عمومی - - حقوقدانان فردا




بازنشستگی غریبانه دکتر ضیایی بیگدلی از عرصه دانشگاه (استاد ارزشمند حقوق بین الملل)

بازنشستگی غریبانه دکتر ضیایی بیگدلی از عرصه دانشگاه (دکتر پورهاشمی) سایت حقوقی طرح




جاوید ایران من

وبگاه حقوقی هادی بیگدلی - جاوید ایران من - آگاهی آزادی برابری - وبگاه حقوقی هادی بیگدلی




برچسب :