فلسفه و جغرافیا

همه جغرافیدانان و جغرافی خوانان ایران کم و بیش با نام و احتمالاْ  آراء و فعالیت های استاد گرانمایه جغرافیای ایران پروفسور محمدحسین پاپلی آشنا هستند. فعالیتی که با انتشار اولین شماره فصلنامه تحقیقات جغرافیایی در سال ۱۳۶۵ و با ارائه تعریفی جدید از جغرافیا رنگی تازه گرفت. با مطالب تکمیلی در همان فصلنامه در خصوص تعریف جدید و تکمله تعریف تداوم یافت و با نقد استاد فقید دکتر حسین شکوئی و دیگر اساتید جغرافیای ایران در مرکز توجهات قرار گرفت و هر روز قوام بیشتری یافت . فعالیت های استاد پاپلی علاوه بر انتشار فصلنامه تحقیقات جغرافیایی که جدی ترین فعالیت علمی جغرافیای ایران بوده و هست ، انتخاب کتب و مقالات و یامجموعه مقالاتی جهت ترجمه و انتشار بوده است. طرح های تحقیقاتی و مقالات علمی و ترجمه پایان نامه دکترای ایشان نیز در شناخت تفکرات و فعالیتهای علمی ایشان کمک نموده و اکنون با مقاله ای جدید بحثی را مجدداْ مطرح کرده اند که کلیت این بحث برای شاگردان ایشان شناخته شده است. اینجانب نیز افتخار آشنایی با کلیت این مبحث را از  سال ۱۳۶۴  در کلاس درس ایشان دارم. مثالی را که ایشان از بعضی رشته های دیگر مثل تاریخ نگاران ایرانی زدند همواره به خاطر دارم و نقل قول می کنم و طی این سال ها همواره با مصداق های بسیاری از این مثال در نوشته های تاریخی مورخین ایرانی برخورد کرده ام. مثال ایشان در مورد سردر گمی بسیاری از مورخین ایرانی و گاه الصاق مطالب مورخین پیرو مکاتب مختلف و حتی متضاد در اینگونه نوشته ها بدون جهت گیری مشخص از گزینش و ترتیب مطالب بود ، موضوعی که اساساً در تاریخ نگاری صاحبان اندیشه تاریخی و دارای مکتب فکری مشخص ، بعید به نظر می رسد. تاریخ نویسان شوروی (سابق) در پیچ و خم واقعیتهای تاریخی در پی بررسی و بیان ماتریالیسم تاریخی مطرح شده در مارکسیسم بودند و در نوشته های ایشان تقریبا در هر جای جهان که به تاریخ نویسی دست زده بودند رد پای این تفکر قابل بررسی بود. صاحبان اندیشه های دیگر نیز هریک به نحوی... مثال ایشان در مقوله تاریخ در آن زمان ملموس تر بود .  با گذشت زمان و بیست و سه سالی که از آن زمان می گذرد امروزه مصداق های آن در کارهای جغرافیایی نیز شناخته شده است . به رغم مساعی گسترده برخی اساتید که در رأس آنان دکتر پاپلی و  استاد (فقید)حسین شکوئی بوده و اساتید دیگری همچون استاد سیروس سهامی و استاد (فقید) مصطفی مؤمنی قرار داشتند ؛ ضعف بنیان های اندیشه و گرایشات نظری در جغرافیای ایران به شدت قابل ملاحظه است. اگرچه این ضعف مختص رشته جغرافیا نبوده و در دیگر علوم نیز کم و بیش ملحوظ است، به نظر می رسد در جغرافیا این ضعف ملموس تر است. گرایشات و مقوله هایی که جغرافیا را به عنوان علمی « کاربردی» مطرح ساخته و جغرافیای کاربردی را مطرح می کند این اندشه را در برخی از جغرافیدانان و جغرافی خوانان ترویج نموده است که جغرافیای کاربردی نیاز حیاتی به رویکردهای فلسفی و نظری ندارد. این ادعا به دلایل متعدد قابل تردید است. ابتدا به جهت نقش نظریه ها و ایده های جغرافیایی که به هر تقدیر حتی در جغرافیای کاربردی محض نیز لازم بوده و به واقع چارچوب های نظری حتی در تحقیقات کاربردی میزان و چارچوبی برای فعالیتهای علمی است و این نظریه ها و فرضیه ها نیز اساساً توسط صاحبان اندیشه ها و مکاتب فلسفی طراحی و تبیین شده اند که عدم آشنایی به پایه های اندیشه و تفکر نظریه پردازان می تواند منجر به خطا در تحقیق و خط مشی آن گردد. گرایش انتخاب شده جغرافیدان نیز (چنانچه گرایش خاصی داشته باشد) به هر تقدیر حتی اگر تنها در انتخاب موضوع تحقیق کاربردی نیز باشد ، نیازمند شناخت رویکردهای آن گرایش انتخاب شده در موضوعات جغرافیای کاربردی است.

به راستی از مقالات و کتب اکثریت جغرافیدانان ایران نمی توان پی به تفکرات ایدئولوژیکی و گرایشات افراد برد ، اما در اینجا سؤال دیگری مطرح می شود. آیا اساساً خود این افراد در جامعه گرایشات مشخصی برای خود تعریف کرده اند؟ آیا شرایط جامعه ایران و محیط آموزشی، تربیتی ، سیاسی ... در ایران به نحوی ترتیب یافته است که افراد ، حتی برای خودشان چارچوب تفکری و اندیشه ای خاصی را انتخاب نمایند؟ آیا اندیشه های اسلامی (برای کسانی که این اندیشه را در دستور کار خود دارند) جهت گیری مشخصی در برابر تفکرات نظام سرمایه داری آزاد و یا کنترل نظام سرمایه داری و گرایش به کنترل سرمایه داری دارد؟ این سؤالی است که هنوز به شدت در بین اندیشمندان اقتصادی مسلمان ادامه دارد. دلایل و شواهد بسیاری ذکر می شود که اسلام را طرفدار اقتصاد باز ذکر می کند و دخالت حکومت در اقتصاد و تعیین قیمت ها مجاز نمی شمرد و از سوی دیگر برخی اندیشمندان مسلمان نیز با دلایل و شواهد بسیار کنترل بازار توسط دولت را لازم ذکر می کنند و حتی برخی از آنان نگرش اسلام را به مقوله اقتصاد به گرایشات سوسیالیستی نزدیکتر می دانند تا به اقتصاد آزاد .

شخصاً بر این گمان ام که ضعف فلسفی حاکم در جغرافیای ایران در وهله اول ناشی از سردرگمی کلی حاکم در کلیت اندیشه فلسفی در جامعه ایران می باشد. گرایشات سرمایه داری و چپ گرا هردو مذموم معرفی گردیده و اندیشه جایگزین آن هنوز در نگرش های اساسی به موضوعات دانش جهت گیری مشخصی ارائه نمی دهد. در فلسفه جغرافیای اسلامی استادان (فقید) دکتر عباس سعیدی رضوانی ( به ویژه با کارکردن در مقوله جغرافیای جهل و بینش اسلامی و پدیده های جغرافیایی، در جغرافیای ایران) و دکتر مصطفی مؤمنی ( به ویژه با کار بر روی موضوع اثرات « وقف» ) قدم هایی به یادماندنی را در این زمینه برداشته اند اما این مساعی به تشریح زمینه های تفکر اسلامی در دیدگاه های جغرافیایی کفایت نمی کند.

آنچه در بالا بصورت مختصر آمد به هیچ عنوان در نفی نظر استاد پاپلی که می گویند:« جغرافياي فاقد تفكر فلسفي به بيراهه مي‌رود و جغرافيدانان فاقد تفكر فلسفي در حد يك ابزار علمي بيش نيستند» نیست. ضمن تأیید کامل این بیان لازم است به مقوله پیش نیاز این مطلب نیز توجه شود. جغرافیدانان ( لااقل آنهایی که برای خود گرایشی را از نظر سیاسی، اقتصادی، فلسفی ... برگزیده اند ) لازم است در شناخت چارچوب های ایده خود و طرز نگرش به مقوله های مختلف جغرافیایی آن دیدگاه را بشناسند. برای جغرافیدانانی که قصد انتخاب روش تفکر و روش عمل جغرافیایی با ایده و گرایش منتخبشان را دارند لازم است که علاوه بر آشنایی با مقوله های نظری و تئوری موضوع مصداق های کار عملی جغرافیدانان هم ایده خود را ببینند. یک جغرافیدان  اسلامی جوان و یا یک جغرافیدان چپگرا و یا یک جغرافیدان معتقد به لیبرالیسم باید ببیند جغرافیدانان هم عقیده او به عنوان مثال در مقوله جغرافیای شهری چه موضوعاتی رابیشتر برای کار و تحقیق انتخاب می کنند و پس از انتخاب چگونه بر روی موضوعات کار کرده اند؟ به دلایل متعدد جغرافیدانان امروز ایران ( صرفنظر از آنانی که اساساً گرایشات مشخصی برای خود برنگزیده و تفکر شکل یافته ای در مورد مقولات فلسفه  و نگرش ندارند و یا آنانی که مکتبشان خودشان هستند)  اعتقادات خود را صریح بیان نمی کنند. اگر یک جغرافیدان چپگرای ایرانی در یک مقاله ، کتاب یا تحقیق عملاً نیز به درستی از روش مطابق با ایده و نگرش خود پیروی کرده باشد برای کسانی که قصد دارند از این نوشته ها درس بگیرند و مطابق ایده خودشان از آن سرمشق بگیرند درک اولیه ایده ای که پشت این کتاب یا مقاله نهفته دشوار است زیرا جغرافیدان به دلیل پاره ای ملاحظات صریحاً گرایش خود را بیان نمی کند. شرکت های انتشاراتی که در برخی رشته ها انتشار کتاب توسط آن ها نشان دهنده نویسنده کتاب است نیز در جغرافیای ایران دیده نمی شود. در مجلات تخصصی جغرافیا نیز هیچگونه تقسیم بندی گرایشی دیده نمی شود. در نتیجه سردر گمی جغرافیدان جوان بیشتر می شود. اگر هم کتب و مستنداتی برای راهنمایی او در ایده انتخابی اش در کشور وجود داشته باشد هم او نمی تواند به راحتی آن را بشناسد و چه بسا سردر گم می شود و به راهی متضاد با ایده انتخابی اش می افتد. حتی در ترجمه کتاب ها که با ایده های مختلف صورت می گیرد مترجم ( چنانچه با ایده و گرایش خاصی اقدام به ترجمه و انتشار کتاب یا مقاله زده است)، می تواند در مقدمه ای به تشریح موضوع و یا گرایش سیاسی، اقتصادی ...نویسنده اقدام نماید اما این مهم نیز غالباً نادیده گرفته می شود. اهمیت ضعف انتشارات فارسی را نیز نباید فراموش کرد. اساساً کتب و مقالات منتشر شده به حدی کم است که کنکاش در مقوله ها از دیدگاه های مختلف را مشکل یا ناممکن می کند.  در این زمینه ضعف دانشجویان و دانش آموختگان در خواندن مطالب به زبان های خارجی و اساساً کمبود یا نبود نشریات و کتب خارجی در کشور را نیز (بخصوص در سال های اخیر) نباید نادیده گرفت.    حمیدرضا وجدانی – دیماه 1387

 

استاد پاپلی در مقاله خود با عنوان « عدالت اجتماعي و توسعه: كاربرد فلسفه و ايدئولوژي در آمايش سرزمين » به خوبی مقوله ضعف نظری و فلسفی جغرافیای ایران را متذکر شده اند و بهتر از آن این که با ارائه مطالبی که در واقع می توان آن را مثال یا مصداق واقعی خوبی از اثر نگرش و گرایش در جغرافیا ، مصداق هایی از اثر گرایشات مختلف را در تصمیم و عمل برای آمایش سرزمین آورده اند. در ادامه مقاله ایشان را ببینید:

 این مقاله ازسایت : « شبکه اندیشکده های توسعه منطقه ای » کپی و در اینجا ارائه می گردد.

عدالت اجتماعي و توسعه:

كاربرد فلسفه و ايدئولوژي در آمايش سرزمين 1

قسمت اول

دكتر محمد حسيم پاپلي يزدي: دانشگاه تربيت مدرس 

m.h.papoliyazdi,ph.d                                                             

چكيده
آمايش و ساماندهي سرزمين و فضاي جغرافيايي در ايران برمبناي نظريات سرمايه‌داري طراحي شده است. به همين جهت مناطق كشور به صورت نامتعادل توسعه يافته است و اين امر يكي از دلايل افزايش تضاد طبقاتي در ايران است. در صورتي كه قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران بحث عدالت اجتماعي و تعادل‌هاي منطقه‌اي را مطرح مي‌كند، مقاله  حاضر كه در دو قسمت خدمت شما ارائه مي شود مي‌خواهد نظر جغرافيدانان در كاربرد ايدئولوژي‌ها و انديشه‌هاي سياسي در طراحي فضا و آمايش سرزمين را جلب كند، و نشان دهد جغرافياي فاقد تفكر فلسفي به بيراهه مي‌رود و جغرافيدانان فاقد تفكر فلسفي در حد يك ابزار علمي بيش نيستند.
مقاله مثال‌هايي را از ساماندهي فضاي كشاورزي ـ روستايي ـ شهري و معدني كشور بر مبناي نظريات سرمايه‌داري و طرح‌هاي مصوب دولت 1332 به بعد نشان مي‌دهد و از جغرافيدانان ايران مي‌خواهد برنامه‌هاي فضايي و آمايشي كشور را مورد نقد و بحث قرار دهند تا راهكارهاي مناسب براي رعايت عدالت اجتماعي و تعادل‌هاي منطقه‌اي پيدا شود.
كليدواژه‌ها: ايدئولوژي، فلسفه جغرافيا، آمايش سرزمين، ساماندهي فضا، عدالت اجتماعي.


مقدمه
هيچ علمي و هيچ كار بزرگي نمي‌تواند بدون پشتوانه فلسفي ايدئولوژيكي به سرانجام برسد. اگر انبيا فلسفه نداشتند امروز نامي از آنها نبود. تمام بزرگان جهان اگر در كار خود فلسفه‌اي و هدفي نداشتند اصلا مردان بزرگي نمي‌شدند. ناپلئون بناپارت يكي از اولين طراحان تعليمات و آموزش عمومي است و لذا مي‌توان او را طراح مدرنيسم در آموزش عمومي دانست. ببينيم ناپلئون از تعليمات عمومي چه انتظاري داشته است. «ناپلئون تعليمات عمومي را از لحاظ سياسي مورد توجه قرار مي‌داد: وظيفه آن بايد تربيت شهروندان مطلع ولي مطيع باشد با صداقتي كه در دولتها كمتر ديده مي‌شود، مي‌گفت: با تشكيل گروهي از

عدالت اجتماعي و توسعه:

كاربرد فلسفه و ايدئولوژي در آمايش سرزمين 1

 

 

دانشمندان و علما چه به‌صورت فردي چه به‌صورت جمعي وقتي داراي فلسفه علمي و فلسفه سياسي نباشند به‌صورت عمله‌هايي درخواهند آمد كه سياستمداران خود آنها و علم آنها را به سويي و جهتي هدايت مي‌كنند كه گاه عليرغم ميل آنهاست.

Image

 

دكتر محمد حسيم پاپلي يزدي: دانشگاه تربيت مدرس                                                               m.h.papoli yazdi,ph.d  

چكيده
آمايش و ساماندهي سرزمين و فضاي جغرافيايي در ايران برمبناي نظريات سرمايه‌داري طراحي شده است. به همين جهت مناطق كشور به صورت نامتعادل توسعه يافته است و اين امر يكي از دلايل افزايش تضاد طبقاتي در ايران است. در صورتي كه قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران بحث عدالت اجتماعي و تعادل‌هاي منطقه‌اي را مطرح مي‌كند، مقاله  حاضر كه در دو قسمت خدمت شما ارائه مي شود مي‌خواهد نظر جغرافيدانان در كاربرد ايدئولوژي‌ها و انديشه‌هاي سياسي در طراحي فضا و آمايش سرزمين را جلب كند، و نشان دهد جغرافياي فاقد تفكر فلسفي به بيراهه مي‌رود و جغرافيدانان فاقد تفكر فلسفي در حد يك ابزار علمي بيش نيستند.
مقاله مثال‌هايي را از ساماندهي فضاي كشاورزي ـ روستايي ـ شهري و معدني كشور بر مبناي نظريات سرمايه‌داري و طرح‌هاي مصوب دولت 1332 به بعد نشان مي‌دهد و از جغرافيدانان ايران مي‌خواهد برنامه‌هاي فضايي و آمايشي كشور را مورد نقد و بحث قرار دهند تا راهكارهاي مناسب براي رعايت عدالت اجتماعي و تعادل‌هاي منطقه‌اي پيدا شود.
كليدواژه‌ها: ايدئولوژي، فلسفه جغرافيا، آمايش سرزمين، ساماندهي فضا، عدالت اجتماعي.


مقدمه
هيچ علمي و هيچ كار بزرگي نمي‌تواند بدون پشتوانه فلسفي ايدئولوژيكي به سرانجام برسد. اگر انبيا فلسفه نداشتند امروز نامي از آنها نبود. تمام بزرگان جهان اگر در كار خود فلسفه‌اي و هدفي نداشتند اصلا مردان بزرگي نمي‌شدند. ناپلئون بناپارت يكي از اولين طراحان تعليمات و آموزش عمومي است و لذا مي‌توان او را طراح مدرنيسم در آموزش عمومي دانست. ببينيم ناپلئون از تعليمات عمومي چه انتظاري داشته است. «ناپلئون تعليمات عمومي را از لحاظ سياسي مورد توجه قرار مي‌داد: وظيفه آن بايد تربيت شهروندان مطلع ولي مطيع باشد با صداقتي كه در دولتها كمتر ديده مي‌شود، مي‌گفت: با تشكيل گروهي از آموزگاران، هدف عمده من آن است كه زمينه هدايت سياسي و اخلاق عمومي را فراهم كنم ... تا زماني كه انسان بدون اطلاع بزرگ مي‌شود كه جمهوري‌خواه يا سلطنت‌طلب، كاتوليك يا لامذهب باشد، كشور هرگز ملتي به وجود نخواهد آورد و اساس و شالوده آن هيچ‌گاه استحكام نخواهد يافت بلكه پيوسته در معرض بي‌نظمي و تغيير واقع خواهد شد» (ويل دورانت، 1370، جلد ناپلئون، ص336).
مي‌بينيم در دهه اول 1800 ميلادي يكي از طراحان عمده مدرنيسم در جهان يعني ناپلئون دو هدف فلسفي و سياسي ظاهراً متضاد براي آموزش و تعليمات عمومي تعريف كرده است.
1- مطلع و مطيع
2- ناپلئون اعتقاد دارد: توسعه و نظم كشور منوط به داشتن مردمي داراي فلسفه سياسي است.
اين امر در طي دو قرن اخير بارها توسط فلاسفه و انديشمندان ذكر شده و توسط سياستمداران اقدام عملي شده است. ناپلئون خود مردم فرانسه را به سوي ناسيوناليسم و غرور ملي سوق داد، ماركس و انگلس مردم را به سوي كمونيسم و جهاني شدن (كارگران جهان با هم متحد شويد) هدايت كردند، هيتلر و موسيليني مردم خود را به سوي فاشيسم هدايت كردند. و طرفداران ليبراليسم و آزادي اقتصادي و دموكراسي مردم را بدان سو جهت دادند و اسلام‌گرايان مردم را به سوي اسلام رهنمون شدند.
در طول تاريخ و به خصوص در قرن اخير هيچ ملتي بدون داشتن يك فلسفه و انديشه سياسي به جايي نرسيده و داراي هويت نشده است.
هر آدم هم بايد داراي هويت فلسفي ‌ـ فرهنگي باشد تا شخصيت او انسجام يابد.
هر گروه علمي هم بايد داراي مكتب فلسفي و سياسي باشد تا جهت‌گيري علمي و كاربردي و كاربرد علمي آنها داراي هويت باشد. دانشمندان و علما چه به‌صورت فردي چه به‌صورت جمعي وقتي داراي فلسفه علمي و فلسفه سياسي نباشند به‌صورت عمله‌هايي درخواهند آمد كه سياستمداران خود آنها و علم آنها را به سويي و جهتي هدايت مي‌كنند كه گاه عليرغم ميل آنهاست.
جغرافيا يكي از علوم پايه‌اي است كه در جنگ و صلح و توسعه و تخريب كاربرد دارد. يكي از وظايف اصلي جغرافيا ساماندهي فضا و آمايش سرزمين و كمك به توسعه است. در اين مقاله نگارنده توجه خوانندگان محترم را به اين بخش كار جلب مي‌كند.

Image

با توجه به فلسفه سياسي، ايدئولوژي حاكم بر هر ملتي، توسعه پايدار اقتصادي ـ اجتماعي‌ ـ فرهنگي و ساماندهي فضا و آمايش سرزمين آن كشور رقم مي‌خورد. با تفكر اسلامي و عدالت اجتماعي يا تفكر ليبراليسم و اقتصاد آزاد يا تفكر امپرياليسم و استعمار و استثمار با تفكر فاشيسم و نازيسم با تفكر كمونيست و سوسياليسم با تفكر استعماري و بهره‌كشي از محيط و انسان، با تفكر رشد اقتصادي ، با تفكر توسعه محض با تفكر توسعه پايدار، با تفكر حاكميت و دخالت مطلق دولت در امور، با تفكر عدم دخالت و تصدي‌گري دولت و احاله همه كارها به بخش خصوصي با تفكر مشاركت دولت و مردم با تفكر نظام سرمايه‌داري خارجي با تفكر بازگذاشتن دست سرمايه‌داران خارجي، با تفكر جلوگيري از سرمايه‌گذاري خارجي با تفكر تعاوني با تفكر حفظ ارزش‌هاي فرهنگي و كرامت انسان و رعايت عدالت اجتماعي با تفكر ناديده گرفتن ارزش‌هاي فرهنگي و ميراث فرهنگي و با تفكر اولويت دادن به صلح و امنيت و حسن همجواري و تساهل و تعامل با همسايگان و جهان، با تفكر زنده باد همه، با تفكر مرگ، با تفكر و ايدئولوژي دشمن‌محور و ... خلاصه با هر تفكري سرزمين به نحو خاصي سامان مي‌يابد.
هيچ كشور و هيچ ملتي در طول تاريخ به‌خصوص در دو قرن اخير، بدون تفكر فلسفي متعادل و پايدار نمانده است. هيچ عالمي هم بدون داشتن تفكر فلسفي از كاربرد علم و دانش خود، بدون درك فلسفي از جايگاه اجتماعي ـ اقتصادي خود داراي هويت مشخص نشده است. آدم بدون تفكر ابزاري است در دست ديگران. مملكت بدون تفكر فلسفي، ايدئولوژيكي هم در نهايت استعمار مي‌شود، ملت بدون تفكر سياسي ـ ايدئولوژيكي هم در نهايت استثمار مي‌شود و دچار حكومتهاي ديكتاتوري مي‌گردد.
من و دوستانم بعد از انقلاب و به خصوص از 1365 با بنيان گذاشتن فصلنامه تحقيقات جغرافيايي تصميم گرفتيم با توسعه علم خود يعني جغرافيا در توسعه كشور سهيم باشيم.
اما كدام جغرافيا، جغرافيايي كه در خدمت عدالت اجتماعي و تعادل‌هاي توسعه‌اي مناطق كشور باشد. جغرافيايي كه براي رسيدن به عدالت اجتماعي و آزادي و استقلال، فضاي جغرافيايي را ساماندهي كند. جغرافيايي كه در خدمت توسعه مناطق محروم و مردم مناطق محروم باشد جغرافيايي كه در كاهش تفاوت‌ها و تضادها و محروميت‌هاي مناطق بكوشد. جغرافيايي كه پاسداري از منافع ملي و حريم و حدود و ثغور كشور و ارزش‌هاي فرهنگي و ميراث فرهنگي را وظيفه خود بداند. جغرافيايي كه محافظ محيط‌زيست باشد. جغرافيايي كه براي دانشجويانش افتخار و غرورْآفرين باشد و در عين حال اشتغالزا. اگر دانشجويان جغرافيا خوب آموزش ببينند و خوب تربيت شوند حتي يك نفر از 32000 دانشجوي جغرافيا بيكار نمي‌ماند.
مي‌دانستيم كه براي رسيدن به اين اهداف، جغرافيا بايد داراي فلسفه باشد و جغرافيا بايد از پيشرفته‌ترين تكنولوژي‌ها استفاده كند. زماني كه هنوز بانك‌هاي مملكت از كامپوتر استفاده نمي‌كردند، زماني كه هنوز هيچ يك از گروه‌هاي جغرافيا مجهز به رايانه نبودند، زماني كه هنوز G.I.S متولد نشده بود زماني كه هنوز استفاده از سيستم ماهواره‌اي حالت اوليه و بدوي داشت و هنوز هيچ خانه‌اي در اين مملكت از ماهواره استفاده نمي‌كرد، ما بحث تكنولوژي را مطرح كرديم و فرياد برداشتيم كه موج تكنولوژي در راه است و تكنولوژي را جزو تعريف جغرافيا و نحوه استفاده از تكنولوژي را جزو فلسفه جغرافيا قلمداد كرديم. در آن زمان فقط يك جغرافيدان ايراني يعني پروفسور حسين شكوئي وارد بحث شد و چون زمينه نقد در جغرافيا خالي بود، تبادل نظر بين نگارنده و آن استاد فرهيخته از ديد برخي درست تغيير و تفسير نشد. اگر بحث‌ها ادامه يافته بود و نقش فلسفي تكنولوژي و مالكيت ابزار و تهاجم تكنولوژيكي در جهان و در علم جغرافيا مشخص شده بود شايد جغرافياي ايران امروز سرآمد كشورهاي استفاده‌كننده از سنجش از دور و G.I.S بود و دانشجويان ما لااقل در اين دو شاخه سرآمد نرم‌افزار نويسان در اين زمينه بودند. البته بحث استفاده از تكنولوژي در جغرافيا يكي از گوشه‌هاي بسيار كوچك تعريف فلسفي جغرافيا عبارت است از روابط انسان (فرهنگ) تكنولوژي و مديريت و محيط زيست (پاپلي يزدي، 1365، 1369، 1381).
حال هر گروهي و هر عالمي مي‌تواند جغرافياي مورد نظر و مبتني بر فلسفه پذيرفته شده خود را به كار گيرد.
ولي من معتقدم:
علمي كه در خدمت آزادي، عدالت اجتماعي، ارتقاء ‌سطح كيفي زندگي مردم اعم از جسمي، روحي، مادي نباشد علم نيست. علمي كه در خدمت صلح و امنيت ملي، منطقه‌اي و جهاني نباشد علم نيست. علمي كه در حفظ حرمت و شرافت انسان و حقوق بشر نكوشد علم نيست. علمي كه در حفظ ميراث فرهنگي بشر، حفظ محيط‌زيست و حفظ فرهنگ‌هاي بومي و تعامل با فرهنگ‌هاي جهاني نباشد علم نيست. علمي كه در خدمت مردم نباشد ممكن است علم باشد ولي عملاً جادويي است در خدمت ديوصفتان.

علمي كه كاربرد نداشته باشد در علم بودنش جاي ترديد است. علمي كه نتواند براي فارغ‌التحصيلان خود اشتغال ايجاد كند دچار مشكل است.
از ديد نگارنده يكي از وظايف جغرافيا بايد بسترساز تعادل در توسعه استان‌ها، مناطق و كشورها و حتي قاره‌ها باشد. جغرافيا بايد در سطح جهاني، ملي و منطقه‌اي به نحوي به ساماندهي فضا بپردازد كه اولويت اول آن محروميت‌زدايي و رفع استعمار و استثمار، استضعاف انسان و محيط باشد. و نتيجه اين امر صلح و امنيت و آرامش و آسايش است.
متأسفانه در طول دو قرن اخير جغرافيدانان بسياري از كشورهاي پيشرفته از جمله اروپايي‌ها و آمريكايي‌ها و حتي ژاپني‌ها اين علم سازنده را در خدمت سرمايه‌داري، استعمار و استثمار و جنگ قرار داده‌اند. (ايولاكست، 1367).
جغرافياي ايران طي سالهاي بعد از انقلاب عليرغم برخي مشكلات پيشرفت‌هاي چشم‌گيري داشته است (پاپلي‌يزدي، 1377، 45). «ولي هنوز فاقد تفكر فلسفي است» (شكويي، 1364، 61).
يعني جغرافياي ايران از نظر فلسفي دچار سرگرداني است. چه كسي مي‌تواند بگويد جغرافيا در ايران در خدمت سرمايه‌داري، سوسياليسم و يا تفكر اسلام‌گرايانه است؟
آيا جغرافياي ايران در خدمت گسترش عدالت اجتماعي و يا سرمايه‌داري محض است؟
چه كسي مي‌تواند بگويد كدام جغرافيدان ما در كدام خط قلم مي‌زند؟
چه كسي مي‌تواند بگويد در بين مجلات جغرافيايي (فصلنامه تحقيقات جغرافيايي ـ رشد جغرافيا ـ پژوهش‌هاي جغرافيايي، توسعه جغرافيايي ...) كدام يك كدام هدف فلسفي ايدئولوژيكي خاص را دنبال مي‌كنند و عملاً كدام يك ارگان و بيانگر كدام فلسفه ايدئولوژي و كدام نوع توسعه است؟
مي‌خواهم اين بحث باز شود كه جغرافياي ايران در خدمت كيست و ساماندهي فضا در ايران به كدام جهت گام برمي‌دارد، در جهت سرمايه‌داري و تضادهاي طبقاتي و يا در جهت محروميت‌زدايي و عدالت اجتماعي و كاهش اختلاف و تضاد طبقاتي ـ در جهت توسعه برخي مناطق و فراموشي توسعه مناطق ديگر يا در جهت تعادل در توسعه مناطق؟ اين مسائل را با بياني ديگر دكتر حسين شكوئي در سال 1364 در سمينار جغرافي در مشهد بيان فرموده است (شكوئي، همان)
در صورتي كه فضاي ايران غيرمتعادل ساماندهي شود امكان دست‌يابي به عدالت اجتماعي وجود ندارد.

از جغرافيدانان صاحب انديشه مي‌خواهم كه وارد اين بحث اساسي شوند، علوم همجوار مثل زمين‌شناسي، علوم اجتماعي، جمعيت‌شناسي و ... را هم وارد بحث كنند. راه آزادي ـ دموكراسي و توسعه كشور جز با بحث و نقد سالم و تحمل در نقد و بحث و جدل علمي حادث نمي‌شود. بنابراين من وارد بحث اصلي نمي‌شوم. فقط در اينجا براي ورود به مبحث براي اينكه دانشجويان بهتر كاربرد فلسفه و ايدئولوژي را در ساماندهي فضا درك و لمس كنند. به مثال‌هايي به طور مختصر اشاره مي‌كنم.
كليه مجلات جغرافيايي ايران فاقد تفكر فلسفي هستند. در حال حاضر مجلات جغرافيا در ايران تبديل به سكوي پرش براي ارتقاء شده‌اند. عمده‌ترين انتظار جغرافيدانان از مجلات علمي ـ پژوهشي همين مسأله است.
قسمت اعظم جغرافيدانان فرانسوي داراي ديدگاه فلسفي خاصي هستند. اصولاً جغرافيدانان فرانسوي به دو دسته اساسي تقسيم مي‌شوند. آنها كه به نظام سرمايه‌داري تعلق خاطر دارند و به اصطلاح جغرافيدان راست‌گرا هستند و آنها كه سوسياليزم را دنبال مي‌كنند و به اصطلاح جغرافيدان چپ فرانسه را تشكيل مي‌دهند (البته تعداد زيادي از جغرافيدانان فرانسه نيز فاقد تفكر فلسفي هستند و عملاً‌ آنها تكنسين‌هاي بدون تفكر جغرافيا هستند).
مجله هردوت  ارگان جغرافياي چپ فرانسه است. ايولاكست جغرافيدان جهان سوم گراي فرانسوي سردمدار اين گروه است. جغرافيدانان چپ‌گرا استعمارزدايي، تعادل‌هاي منطقه‌اي، محروميت‌زدايي، و همه كارهايي كه ضد سرمايه‌داري است را دنبال مي‌كنند. در ژئوپليتيك دنبال تعادل‌هاي منطقه‌اي هستند و تنش‌زدايي را پيشه كرده‌اند (lacoste, 1988)
همه جغرافيداناني كه اين تفكرات را دنبال مي‌كنند، مقالات خود را براي مجله هردوت مي‌فرستند. در طول حدود سي سال در هردوت حتي يك مقاله از جغرافيدانان طرفدار سرمايه‌داري چاپ نشده است، مگر آنكه مطلبي به صورت نقد و يا پاسخ آمده باشد.
ايولاكست در دهه 70-1960 ميلادي با انتشار كتابهاي كشورهاي توسعه‌ نيافته و جغرافياي كم‌رشدي (لاكست، 1356) ديدگاه جهان سوم‌گرايي در جغرافيا را جهاني كرد. كتابهاي او به اكثر زبانهاي زنده دنيا ترجمه شد. در آن عصر مشهورترين و متعهدترين جغرافيدان جهان شمرده شد.
دكتر سيروس سهامي در پشت جلد كتاب كم‌رشدي (چاپ دوم) كتاب را در چند سطر خلاصه كرده است. پيام كتاب نه تنها هنوز صادق است بلكه روز به روز بر اهميت مطالب آن افزوده مي‌شود.
«جغرافياي كم‌رشدي، جغرافياي عدم تعادل است. عدم تعادل در فقر و عدم تعادل در رفاه. عدم تعادلي كه از خارج بر مناسبات جهاني و از داخل بر روابط ميان طبقات اجتماعي جامعه‌ها سايه گسترده است. در چنين شرايطي جغرافيدان زمانه ما به جاي آنكه در چارچوب جغرافياي سنتي، روايتگر واقعيت‌هاي متعادل بوده باشد به‌عنوان كارشناس مطالعه در وضعيت‌هاي نامتعادل در برابر مسؤليت‌هاي خطير قرار مي‌گيرد، تا آنجا كه اين وضع به جغرافياي معاصر ابعادي تازه و رسالتي ديگرگونه بخشيده است.»
حتي دانشمندي مثل برونه  كه متعلق به اين تفكر است كارتوگرافي را كه يكي از مهمترين ابزار جغرافيايي است به طرف تفكر فلسفي چپ هدايت كرد.
حتي تفسير و تعبير و تأويلي كه از اصطلاحات جغرافيايي توسط جغرافيدانان چپ و راست مي‌شود كاملاً متفاوت است. به همين جهت هر گروه براي خود فرهنگ جداگانه‌اي چاپ كرده است.
پير ژرژ فرهنگ جغرافيايي را با ديدگاه اندكي به سوي چپ (Georgr, 1970) و ژان برونه فرهنگ جغرافيايي را تحت عنوان كلمات جغرافيايي: فرهنگ انتقادي با ديدگاه كاملاً چپ‌گرايانه به چاپ رساند (Brunet, 1992)
بخشي از جغرافيدانان چپ فرانسه از نظر تاريخي خود را وابسته به جغرافيدان آنارشيست فرانسوي قرن 19 اليزه ركلو  مي‌دانند و به احياء آثار و تفكرات او پرداختند. (Reclus, 1876-1881)
جغرافيدانان ميانه‌رو و فرهنگ‌گراي فرانسوي كه اعتقاد دارند فرهنگ بستر همه تحولات است به رهبري پل كلاوال  مجله جغرافيا و فرهنگ  را بنيان گذاشتند و جغرافيدانان راست‌گرا بيش از يكصد ده سال است كه مجلسه Annales de Geograghie را چاپ مي‌كنند.
البته در فرانسه هم مثل ساير كشورهاي توسعه‌يافته جغرافيدانان زيادي وجود دارند كه فاقد تفكر فلسفي هستند و يا اصولاً ضد ايدئولوژي هستند و رسالتي فلسفي را براي جغرافيا قائل نيستند. آنها بيشتر معتقدند جغرافيا بايد ابزاري باشد در اختيار سياستمداران و توسعه‌گران.
هرگاه انسان با تفكرات فلسفي آشنا باشد، وقتي با نوشته‌هاي جغرافيدانان داراي ايدئولوژي روبرو مي‌شود با خواندن مقالات و كتب آنها مي‌تواند خطوط فكري آنها را تشخيص دهد. با خواندن مقالات و كتب ديويد هاروي و امانوئل كاستل مي‌شود فهميد با جغرافيداناني سر و كار داريد كه چپ‌گرا هستند و جامعه و فرهنگ، اجتماع و اقتصاد را پايه تحول و ساماندهي فضا مي‌دانند.
با خواندن آثار جغرافيدانان داراي فلسفه مي‌شود فهميد كه چه كسي محيط‌گرا است، چه كسي چپ‌گرا و چه كسي امكان‌گراست. اما وقتي جغرافيداني فاقد تفكر فلسفي باشد، گاه مقاله‌اي مي‌نويسد كه بوي داروينيسم اجتماعي از آن مي‌آيد و گاه مقاله‌اي كاملاً‌متضاد با فكر قبلي است و بوي عدالت اجتماعي از آن مي‌آيد، گاه مقاله‌اي مي‌نويسد كه فكر مي‌كنيم خود ماركس آن را نوشته است و گاه مقاله‌اي را چاپ مي‌كند كه تصور مي‌شود آدام اسميت آن را نگاشته است. گاه فكرش از انديشه مالتوس نشأت گرفته است و گاه طرفدار سرسخت افزايش جمعيت است. گاه طرفدار قوم‌گرايي و قبيله‌گرايي است و گاه از ملي‌گرايي هم فراتر مي‌رود و انترناسيوناليسم و جهان وطن مي‌گردد. جغرافيداني كه تكليف خود را از نظر فلسفي روشن نكرده باشد، گاه مقاله‌اي مي‌نويسد كه تصور مي‌كنيم همه چيز را مقهور عوامل طبيعي مثل سيل، زلزله، زمين‌لغزش، خشكسالي و ... مي‌داند و گاه همان فرد طوري مطلب را القاء مي‌كند كه بشر قادر است جلو همه پديده‌هاي طبيعي را بگيرد.
گاه همين فرد تمام علل تخريب محيط را گردن دولت مي‌اندازد و گاه همه را تقصير مردم مي‌داند، گاه مشكلات زيست‌محيطي را نتيجه سرمايه‌داري مي‌داند و گاه آن را زاده فقر و افزايش جمعيت فقرا، گاه از يك جغرافيدان مقاله‌اي مي‌خوانيم كه فكر مي‌كنيم مظهر آزادي است و گاه همان فرد خود مقاله‌اي مي‌نويسد كه فكر مي‌كنيم روح چنگيزخان و هيتلر در وجودش رسوخ كرده است. بالاخره جغرافيداني كه تكليف خودش را با فلسفه و انديشه‌هاي فلسفي و سياسي روشن نكرده است گاه مقالاتي مي‌نويسد كه فكر مي‌كنيم مفسر تورات، انجيل و قرآن و حتي روايات و احاديث است. و گاه مقالاتي را مي‌نويسد كه فكر مي‌كنيم يكي از طرفداران جدي ماترياليسم تاريخي و جناب ماركس و انگلس است.
گاه از يك جغرافيدان مقاله‌اي را مي‌خوانيم كه تقديرگرا است و طرفدار قضا و قدر است و گاه مقاله‌اي مبني بر عقل‌گرايي و خردگرايي كامل مي‌نويسد. در دنياي توسعه‌يافته هم جغرافيدانان و مجلات جغرافيايي كه فاقد تفكر فلسفي هستند كم نيستند. اين امر خاص جهان سوم نيست. البته در جهان سوم اين امر شدت دارد. در برخي كشورهاي جهان سوم چون هند، اكثريت جغرافيدانان عزم خود را جزم كرده‌اند و در جهت توسعه پايدار حركت مي‌كنند و در خدمت محرومان و ساماندهي فضا براي محرومان هستند و نتايج آن را هم در توسعه هند مي‌بينيم.
مهمترين دانشگاه ژاپن، دانشگاه توكيو است. گروه جغرافياي دانشگاه توكيو مهمترين رسالتي را كه براي خود تعريف كرده است توسعه پايدار و مشاركت در امر محيط زيست است. بسياري از رودخانه‌هاي ژاپن به كمك طرح‌هاي جغرافيدانان پاك‌سازي ـ حاشيه‌سازي و ساماندهي شده است.
در حال حاضر (1384) پيشرفت و تحول علم جغرافيا در ايران به مرحله‌اي رسيده است كه هر كس بايد خط فكري خود را مشخص كند. جغرافياي بي‌هويت نمي‌تواند در سازندگي مملكت مؤثر باشد و جغرافيدان بي‌هويت و بي‌هدف نمي‌تواند تأثير چنداني در توسعه علم داشته باشد و خيلي سريع بازيچه جغرافيدانان سودجو و زراندوز و طرفداران فلسفه مغديسم مي‌گردد. جغرافياي بي‌هويت و فاقد تفكر فلسفي نمي‌تواند دانشجويان باعزم و اراده و مؤثر براي زندگي ديگران و حتي براي زندگي خود پرورش دهد.

جغرافيدان فاقد تفكر فلسفي تبديل به جغرافيداني مي‌گردد كه فقط در غم نان و ارتقاء است. ما انتظار نداريم كه همه جغرافيدانان ايران تئوريسين باشند همان‌گونه كه در هيچ علمي همه علما نظريه‌پرداز نيستند ولي مي‌خواهيم كه همه در امر نظريه‌پردازي مشاركت داشته باشند. نظريه‌پردازي تعيين خط‌مشي فكري يك دانش در يك كشور يا در يك منطقه است. اين امر از عهده يك نفر ساخته نيست و محتاج خرد جمعي است.
بايد از افرادي كه علاوه بر آشنايي به جغرافيا به قوانين كشور، اهداف توسعه كشور، برنامه‌هاي پنج ساله، ضوابط سازمان مديريت و برنامه‌ريزي و قوانين زيست‌محيطي، اعتبارات، بودجه‌ها، ضوابط و مصوبه‌هاي حاكم بر آمايش سرزمين و توسعه كشور آگاهي دارند، كمك گرفت. خوشبختانه در شرايط فعلي صدها جغرافيدان ايران در رده‌هاي بالاي مملكتي مشغول به كارند و تجربيات خوب آنها مي‌تواند در تحول كاربرد علم جغرافيا در ايران مؤثر باشد.
براي روشن شدن مطلب چند مثال بزنيم:
تفكر حاكم بر نظام برنامه‌ريزي در برنامه‌هاي پنج‌ساله قبل از انقلاب، نظام سرمايه‌داري بوده است. در آن تفكر، برنامه‌ريزي به‌صورت بخشي، با اولويت صنعت، خدمات و كشاورزي انجام شده است (پاپلي، وثوقي، 1375). در كشاورزي نيز اولويت با حمايت از كشت و صنعت‌هاي بزرگ و شركت‌هاي مشترك ايراني و خارجي بوده است. با تفكر سرمايه‌داري (ست‌كوپ؛ تكوكنسرسيوم، 1351) زمين‌هاي مساعد زير سدهاي بزرگ در اختيار شركت‌هاي مختلط ايراني و خارجي گذاشته مي شد.
اصولاً تفكر حاكم بر نظام سرمايه‌داري قبل از انقلاب اولويت توسعه را به مناطق توسعه‌يافته داده بوده است. بنابراين سرمايه‌گذاري در مناطقي انجام مي‌شده است كه احتمال بازدهي و ارزش‌افزوده بيشتري وجود داشته است. لذا كاملاً مملكت به چند قطب توسعه‌اي توجه داشته است. قطب‌هايي كه داراي پتانسيل‌هاي طبيعي مناسب نيروي انساني متخصص، و زيرساخت‌هاي لازم براي توسعه بوده‌اند و در عين حال نزديك به بازار مواد اوليه و بازار مصرف قرار داشته‌اند. با اين تفكر مناطق محروم و كمتر توسعه‌يافته فراموش شده است. قسمت اعظم سرمايه متوجه قطب‌هاي 1- تهران، كرج، قزوين 2- اصفهان 3- تبريز 4- اهواز، آبادان و قطب‌هاي درجه 2 شيراز و كرمانشاه سرازير شده است. ساير مناطق كشور از نظر صنعتي عملاً فراموش شده است و درصد كمي از سرمايه‌هاي دولتي و بانكي و سرمايه‌هاي خارجي به آنها اختصاص داده شده است.
در امور خدماتي نيز توجه به تفكر قطب‌ها بوده است نه توسعه همه نواحي كشور.
منطقه‌بندي‌هايي هم كه در كشور، پيش‌بيني و يا انجام شده است حول همين تفكر نظام سرمايه‌داري جهت توسعه قطب‌هاي مساعد بوده است و نه توسعه همه مناطق كشور (وثوقي، 1377).
در زمينه توريست با توجه به سياست‌هاي ليبرالي دولت وقت، توريست چهار S (پاپلي ـ سقايي، 1371) يعني دريا، ساحل شني، آفتاب، سكس توأم با قمار، مشروب، آنهم فقط در ساحل درياي مازندران گسترش يافت و بقيه كشور عملاً از سرمايه‌گذاري‌هاي كلان توريستي محروم مانده بودند. ساختن چند هتل لوكس در اصفهان و شيراز و برگزاري جشن‌هاي هنر شيراز نسبت به آنچه بخش دولتي و بخش خصوصي در زمينه توريسم در گيلان و مازندران انجام داده بود، در درجه دوم اهميت قرار داشت. رژيم پهلوي در اواخر عمر خود مي‌‌خواست با كمك سرمايه‌هاي بين‌الملل جزيره كيش را به محل توريستي بسيار گران‌قيمت تبديل كند (رهنمايي، 1365). يعني همان سياست سرمايه‌داري مبتني بر سودجويي حاكم بر صنعت توريسم كه در شمال كشور اعمال مي‌شد در سطحي بالاتر بر كيش مي‌خواست اعمال شود. نتيجه آن سياست آن بود كه بخش اعظم مملكت از درآمدهاي توريستي محروم گرديد و افكار عمومي نسبت به صنعت توريسم نظر منفي يافت. هنوز مردم شمال كشور با فعاليت‌هاي توريستي نظر مساعد و خوبي ندارند، زيرا پيش‌داوري آنها اين است كه صنعت توريسم همان مشكلات و مسائل قبل از انقلاب (از قبيل تبديل زمين‌هاي كشاورزي و جنگلي به فضاهاي توريستي و ويلاها و خانه‌هاي دوم ثروتمندان، ايجاد صدها كازينو، قمارخانه و ادغام زن و مرد در دريا و ساحل آن هم به صورت عريان و نيمه‌عريان و غيره) را به همراه خواهد آورد.
بنابراين مي‌بينيم در رژيم گذشته با تفكر سرمايه‌داري در ساماندهي فضا بخش‌هاي مساعد مورد توجه است و بخش‌هاي نامساعد فراموش مي‌شود. صنعت توريسم فقط در بخش‌هايي از مملكت متمركز مي‌گردد و مناطق محروم و حاشيه‌اي مثل كردستان، ايلام، سيستان و بلوچستان، جنوب خراسان، بخش‌هاي مهم استان كرمان، هرمزگان، بوشهر، كهكيلويه و بويراحمد، چهارمحال و بختياري، لرستان و ... عملاً در توسعه سرزمين نقش چنداني ايفا نمي‌كنند.
در زمينه كشاورزي نيز رژيم پهلوي همان سياست تمركز سرمايه در مناطق مساعد را در پيش گرفت. يعني سرمايه به جايي رفت كه در طول قرنها انباشت سرمايه ايجاد شده بود. و مناطق فقير و فقرا به حال خود واگذاشته شدند. معلوم است كه اين رژيم كه عدالت اجتماعي و تعادل در توسعه مناطق را هدف قرار نداده بود، نمي‌توانست دوام آورد.
رژيم گذشته اصلاحات ارضي گسترده‌اي را در كشور انجام داد. اصلاحات ارضي في نفسه نوعي رعايت عدالت اجتماعي است. اما از آنجا كه رژيم پهلوي حكومتي بود مبتني بر سرمايه‌داري و رعايت عدالت چه در زمينه عدالت اجتماعي چه در زمينه عدالت منطقه‌اي جزو اولويت اول آن نبود، نتيجه كار در پايان اصلاحات ارضي به نفع كشاورزي سرمايه‌داري بود نه به نفع خرده مالكان. آمار بهترين بيانگر مسأله است.
طبق جدول 1 كه از آمارگيري كشاورزي روستايي سال 1354 (يعني در زمان خود رژيم پهلوي) به دست آمده است يك درصد بهره‌برداران 3/20% زمين‌هاي كشاورزي را تصاحب كرده‌اند و 45% بهره‌برداران فقط 86/4 مساحت زمين‌ها را در اختيار داشته‌اند. اگر بخواهيم سياست عدالت اجتماعي را ملاك قرار دهيم طبق اين آمار رژيم پهلوي بايد در سال 1354 دوباره اصلاحات ارضي انجام مي‌داد. بي‌جهت نيست كه پس از انقلاب يكي از خواست‌هاي روستاييان تقسيم اراضي بوده است و مباحث مربوط به طرح ج و د پيدا شد (عظيمي، 61، 95-75). اما مهم آن است كه زمين‌هاي عمده مالكان بيشتر به صورت كشت و صنعت و در نواحي توسعه‌يافته متمركز بوده است.

 Image

اما اين همه داستان نيست. در رأس هرم اوضاع به نحوي ديگر است. مثلاً 90 بهره‌بردار در استان ايلام 38175 هكتار زمين در اختيار داشته‌اند. يعني هر بهره‌بردار به‌طور متوسط 444 هكتار.
سياست سرمايه‌داري كمپرادر (وابسته به خارج) توأم با توجه به مناطق خاص باعث گرديد كه كشاورزي به طرف شركت‌هاي بزرگ كشت و صنعت داخلي و بين‌المللي هدايت گردد و در جهت سياست حمايت از افراد وابسته به رژيم زمين‌هاي نسبتاً بزرگي در بهترين مناطق كشور به آنها واگذار شود. در اين راستا تا سال 1350 معادل 202862 هكتار زمين در اختيار 15 شركت قرار گرفت، يعني به طور متوسط هر شركت داراي 13524 هكتار زمين بوده است (باقر مؤمني، 1359، 354).
جدول 2 نشان مي‌دهد كه حدود 112000 هكتار از زمين‌هاي زير سد دز به شركت‌هاي مختلط بين‌الملل واگذار شده بود. اساساً سرمايه‌هاي بين‌الملل در بخش كشاورزي به طرف زمين‌هاي زير سد دز و سفيدرود و ارس هدايت شده بود. يعني بهترين و مساعدترين زمين‌هاي كشور كه آب آنها نيز از بودجه عمومي كشور تأمين مي‌شده است.

    Image

در همين راستاي تفكر كشاورزي سرمايه‌داري 7641 هكتار از بهترين زمين‌هاي دشت گرگان واقع در زير سد قابوس و شمگير از خرده مالكين تركمن تقريباً به زور تصرف عدواني شد و به حدود 90 نفر از افراد وابسته به رژيم (شامل 69 نفر نظامي و 21 نفر غيرنظامي) واگذار گرديد. يعني هر نفر از افسران رژيم فقط در زير سد قابوس و شمگير 85 هكتار زمين دريافت كرده‌اند (البته اين بخشي از كار است).
در همين راستا كشت و صنعت‌هاي ديگري مثل كشت و صنعت هژبر يزداني بيش از 200000 هكتار زمين را در اختيار داشته است.
بنابراين، تحت تفكر و ايدئولوژي سرمايه‌داري، كشاورزي سرمايه‌داري در دشت‌هاي حاصل‌خيز كشور مثل دشت مغان، گرگان، كشف‌رود، مرودشت، خوزستان، گيلان و ... مستقر شده است. روستاهاي كشور و مناطق حاشيه‌اي بكل فراموش شده است. نه تنها سرمايه‌هاي كلان داخلي و بين‌المللي بدان سو هدايت نشده بلكه روستاها از خدمات رفاهي نيز عملاً محروم ماندند.
در دوران رژيم پهلوي با تفكر سودمحوري در ساماندهي فضا اشتباهات بزرگي اتفاق افتاده است كه امروز مشكلات آن دامنگير كشور و مردم است. حتي اصلاح اين ساختار فضايي ممكن است تا 30 سال ديگر (1410) هم طول بكشد و يا هرگز مقدور نباشد. مثلاً در پراكنش صنايع، استان خراسان، كه استاني است كم‌آب و اساساً متكي به آبهاي زيرزميني تبديل به قطب صنايع غذايي شده است. كارخانجات عمده، قند، كمپوت و كنسرو و رب گوجه فرنگي، در خراسان خصوصاً در دشت كشف‌رود مستقر شده است. در پيرامون اين كارخانجات مزارع بزرگ چغندرقند، گوجه فرنگي و باغات سيب احداث شده است. همين مكان‌گزيني غلط مبتني بر تفكر سرمايه‌داري و عدم توجه به مسائل زيست‌محيطي، خصوصاً كمبود آب امروز استان زرخيز خراسان را با مشكل كمبود شديد آب روبرو كرده است. به‌طوري كه حتي تهيه آب شرب شهر مشهد با مشكل اساسي روبرو است.


مطالب مشابه :


پيشينه آمايش سرزمين در ايران

آمایش سرزمین ؛ ساماندهی کشور ( ایران ) - پيشينه آمايش سرزمين در ايران - آموزش و پژوهش آمایش




مقالات فارسی

بررسي كاربرد اصول آمايش سرزمين و gis در توسعه آمايش سرزمين به منظور فرآيند گردشگري شدن




آمايش و برنامه ريزي منطقه اي كرمان - يزد - كاشان

آمایش سرزمین - آمايش و برنامه ريزي منطقه اي كرمان - يزد - كاشان - ساماندهي كشور.عمران آمایش




آمايش سرزمين و رابطه آن با برنامه ريزي آموزشي و برنامه ريزي درسي

آمايش سرزمين. و رابطه آن با برنامه ريزي آموزشي و برنامه ريزي درسي يوسف زارع نبيليان. چكيده:




فلسفه و جغرافیا

كاربرد فلسفه و ايدئولوژي در آمايش سرزمين » به خوبی مقوله ضعف نظری و فلسفی جغرافیای




اولين كنگره ملي آمايش سرزمين در هزاره سوم با تأكيد بر جنوب شرق ايران

Geography and Environmental Planning - اولين كنگره ملي آمايش سرزمين در هزاره سوم با تأكيد بر جنوب شرق ايران




آمايش سرزمين آسايش سرزمين، عجايب هفتگانه جديد جهان معرفي شد

بهار طبیعت - آمايش سرزمين آسايش سرزمين، عجايب هفتگانه جديد جهان معرفي شد - محیط زیست طبیعی و




نگاهي بر كاربرد ژئومورفولوژي در برنامه ريزي شهري

دانشجویان جغرافیای پیام نور فیروزآباد - نگاهي بر كاربرد ژئومورفولوژي در برنامه ريزي شهري -




نقش و جایگاه آمایش مناطق مرزی در نظام برنامه ریزی (مطالعه موردی: مناطق مرزی ایران)

اهداف امنيتي طرح آمايش سرزمين. كه در مناطق دور دست و عقب مانده كاربرد داشته و بايد بدان




بودجه بتدی کتاب جغرافیای پیش دانشگاهی

كاربرد رايانه در جغرافيا،نرم افزارهاي سطوح و فرآيند آمايش سرزمين در ايران،نتايج




برچسب :