خاطرات مربیان و کارآموزهای محترم:

زهرا خانم:

بهترین خاطره رانندگی من زمانی بود که به پسرکوچیکم گفتم بوق بزن و او این کار رو کرد و هنوز هم وقتی میاد سوار بشه میگه میشه یه بوق بزنم.

محمود آقا:

سلام
خسته نباشی
من شب داشتم رانندگی می کردم که دیدم یک پیکان جلوم سبز شد و خوب سرعتش هم خیلی کم بود و می خواستم سبقت بگیریم که دیدم خط ممتد کشیده شده به دلم بد آمد و یواش کردم که یکهو دیدم جاده پیچ داشت و سر پیچ یک ماشین با سرعت از جلوی ما رد شد
احساس می کنم خدا ما رو خیلی دوست داشت و از همه می خوام تو رانندگی اصلاَ عجله نکنند.

خانم حکیمی:

سلام
تشکر می کنم از وبلاگ خوبتون
من رانندگی رو خیلی دوست داشتم و برای همین خیلی زود یاد می گرفتم و یادم میاد قبل از اینکه ثبت نام کنم یعنی برای بار اول ماشین رو روشن کردم و دنده یک زدم شوهرم هم کنارم نشسته بود و من آروم آروم پام رو از روی کلاج بلند کردم که ماشین شروع به حرکت کرد این صحنه برام خیلی لذت بخش بود و با اینکه کلی ترسیدم که ماشین راه افتاده اما اون لحظه ای که ماشین راه افتاد یه حس خوبی به من دست داد یک حس خوبی همراه با ترس که خوب دست و پام رو گم کردم و فقط دوست داشتم که ماشین متوقف بشه و از اینکه داشت می رفت خیلی ترسیده بودم و بدون اینکه کلاج رو بگیرم ترمز کردم که یکهو پرت شدم جلو.
 
مریم رمضانی:

سلام:
من سال 82 در آموزشگاه شما ثبت نام کردم و بعد از 3 جلسه تمرین با آقای حیدری و تقوی و خواجه تونستم گواهی نامه ام رو بگیریم اون زمان آموزشگاه مسعود بقل پمپ بنزین داخل شهر بود و آموزشها دلبخواهی بود مثلاَ می آمدیم آموزش باز می رفتیم امتحان می دادیم و برای امتحان می آمدیم میدون نماز صبح زود افسر می آمد با ماشین و اسم 5 نفر رو می خوند و سوار می شدیم از میدون نماز خارج نشده این ها پیاده می شدند یعنی راهنما نمی زدی می گفت بفرمائید ایشا ا... دفعه آینده من خودم دفعه اول ترمز دستی رو نخوابونده بودم و تا پام رو از روی کلاج برداشتم ماشین خاموش شد باز آمدم آموزشگاه و یک جلسه دیگه با آقای خواجه تمرین کردم اون زمان یک ساعت و نیم زمان رانندگی بود و 1500 تومان می گرفتن تا اینکه دفعه دوم رفتم باز منتظر شدم تا ساعت 11 که نوبتم شد ایندفعه یکم رانندگی کردم و یکدونه پل رفتم خیلی خشکل اما وقتی می خواستم پیاده بشم دیدم کارتم رود داد گفم من که خوب رفتم گفت ماشین رو چرا روشن گذاشتی تازه یادم آمده بود که از خوشحالی ماشین رو خاموش نکرده بودم دفعه سوم یه پارک دوبل رفتم و توی میدان بسیج قبول شدم یادم میاد تا خونمون خیابان ناصر خسرو همه راه رو دویدم
دیروز رفتم گواهی نامه ام رو 10 ساله تمدید کردم و 10 سال از اون دوران گذشته و من تنها 5/1 ساله که ماشین خریدم و تازه دارم ازش استفاده می کنم
با تشکر از سایت خوبتون که باعث شد اون خاطرات برامون زنده بشه
مرسی.

  جمعه 20 تیر1393 ساعت: 19:46     توسط:محمد

من بعد 29 سال ماشین خریدم و رانندگیم هم خوب بود اما خوب کمی ناشی هم بودم تجربه م کم بود یه روز دو تا مهمون از تهران برام اومدن دوستم با نامزدش اینا اوج خوش خوشانشون بود روز اول بردمشون شهر و کلی دور زدیم از رانندگیم هی تعریف میکردن و قرار بود عصر بریم یه باغ تو یه مسیر پیچ در پیچ طرفای ساعت 9 بود یه چیز ساده خوردیم و منتظرشون موندم کمی بعد اونام اومدن، وقتی راه افتادیم ماشینم کلا آهنگ شاد میزاشتم تو جاده بد اونجا و شب سرعتم رو 90 بود که ناخداگاه به یه پیچ تند خوردم و یه آردی از روبروم داشت میومد فرمانو چرخوندم تا مسیرم درست بشه اما ماشین مستقیم رفت طرف آردی با هزار بدبختی پیچوندم طرف دیگه و ترمز زدم ماشین یه وری شد خدا رحم کرد غلت نخوردیم و ماشین دوباره برگشت طرف آردی و خونسردیمو حفظ کردم فرمونو خوب نیگر داشتم و هی ترمز میزدم کمی سرعتم کم شد اما سرعتم زیاد بود و روبروم دره و آردی که مستقیم رفتم به آردی از در راننده و عقب خوردم و ماشینم وایساد خدا روشکر آردی دو درش تو رفت و کاز 3 خانمی که عقب بودن و دو آقای جلو هیشکی چیزیش نشد و ما هم کمربنمون بست بود و به خیر گذشت فقط یه دو تمانی پیاده شدم برا ماشین خودم.
خواهشم اینه یک دیققه فکر کردن و منطقی بودن جلو ضرر مالی که هیچ جون چند انسان رو نجات میده این اتفاق میتونست برا من خیلی بدتری هم داشته باشه که خدا رحم کرد و شد یه درس عبرتی برام که با خونسردی رانندگی کنم و به انسانهای دور و برم احترام بیشتری بزارم چون حق انسانهاست که در کمال آرامش زندگی کنند و ممکن بود من این نعمتو از اونه میگرفتم اما خدا رو شکر که به من فرصتی برای عبرت و زندگی داده شد. خواهشا به خودمون و دیکران و از همه مهمتر قوانین نجات بخش و زندگی بخش رانندگی احترام بزاریم .
در پناه حق سالم و سرافراز بمانید.

سه شنبه 8 مهر1393 ساعت: 19:37     توسط:ali

با سلام و خسته نباشيد
خيلي مطالب آموزنده و جالبي بود كه در اين قسمت گذاشته بوديد و استفاده كرديم از اين مطالب .
من يك خاطره خنده دار برام اتفاق افتاده اگه امكان داره براي دوستان هم بزاريد تا اين اشتباه من رو مرتكب نشن
من يك بار ماشينم پنجر شده بود و كنار جاده وايستادم و رفتم درب صندوق عقب رو باز كنم و آچر چرخ رو بيارم و چرخ رو عوض كنم كه چون خيال مي كردم آچر چرخ بايد ازاين دايره اي هاي بزرگ باشه بنابراين چند بار صندوق عقب رو بيرون ريختم و هي گشتم ديدم كه نيست عصباني شدم و كنار جاده توي هواي گرم تابستون يك نيم ساعتي علاف وايستادم خدايا چيكار كنم تا اينكه يك بنده خدايي نگه داشت كه خدا خيرش بده و گفت چي شده گفتم ماشينم پنچر شده و لاستيك دارم اما آچار چرخ ندارم كه گفت صبر كن ببينم آچر چرخ من به اون مي خوره آقا تا رفت آچر چرخ رو آورد ديدم از اين چپخي هاي كوچيكه زدم تو سرم و گفتم اي بابا از اينها كه چند تا دارم.

شنبه 26 مهر1393 ساعت: 17:16     توسط:زهرا

سلام
حدوداً 8 سال پيش خواهر من با يك مربي خانم قرار بود برن يك ساعت آموزش رانندكي كه من هم همراهشون بودم مربي رو به من كرد و گفت مربي خانم كه همراه نمي خواد منم گفتم باشه نميام و رفتم توي ماشين داداشم كه ما رو آورده بود نشستم بعد از ده دقيقه آبجي زنگ زد و گفت بيان من فلان جا هستم منو ببريد اين مربي منو گذاشت و رفت ما هم گاز رو گرفتيم رفتيم ديدم راست ميگه كنار خيابون پياده اش كرده و رفته گفتم مگه 1 ساعت آموزشت نبود گفت پولم رو داد گفت تو رو خدا برو با يكي ديگه بشين من حوصله ياد دادن به تو رو ندارم اينم خاطره من كه خيلي جالب بود هم براي خودم و هم براي ابجيم و داداشم كه تا رسيديم خونه از خنده مُرد بدبخت.

پاسخ:

سلام زهرا خانم:
مربیهای خانم قانونا مجاز نیستند همراهی داشته باشند و اون عده ای که همراهی دارند خلاف قانون عمل میکنند چون اگه اتفاقی بیفته بیمه قبول نمیکنه فقط کارآموز و مربی بیمه هستند و اگر ایشون شما رو سوار نکرده قانونی عمل کرده و شما دلخور نشین و مربیهای مرد هم باید یکنفر بالغ بعنوان همراه داشته باشند. اگر آبجی شما رو پیاده کرده من نمیدونم علت چی بوده و بهتر بود اون یکساعت آبجی شما رو میبرد و در پایان جلسه میگفت با یه مربی دیگه هماهنگ کن یا یه مربی رو معرفی میکرد که باهاش وقت بگیره و در مورد پیاده و سوار کردن کارآموز قانونا باید جلو آموزشگاه سوار و پیاده بشن حالا بعضی مربیها با درخواست خود کارآموز میرن سوار میکنند اینا هم قانونا خلاف میکنند.   

یکشنبه 27 مهر1393 ساعت: 8:38     توسط:مريم

سلام
مثل اينكه شما تعريف خاطرات من هم يك خاطره يادم امد براتون بگم با اقايي آموزش مي ديدم كه اون وقتها دور ميدون نماز پل زياد داشت و همه امتحانها هم همونجا گرفته مي شد جلسات آخر بود ديگر منم تمام پل هام رو درست مي رفتم ساعت 12 بود كه اون پل رو گفتن برو بعد بريم آموزشگاه خلاصه مي خواستم بزنم كنار و ماشينم رو تنظيم كنم هي نگاه عقب مي كردم از آينه كه هر وقت پل ديده بشه پارك كنم يك هو ديدم سرماشين افتاد تو جوي آب واي باور كنيد يك دفعه افتادم روي فرمون و الان كه 5 ساله هر وقت كنار جو پارك مي كنم حداقل يك متر قاصله دارم و مامانم هم عقب نشسته بود يك جيغي زد ولي بنده خداي مربي خيلي اروم بود و پياده شد كه يك مردي پيدا كنه.

پاسخ:

سلام مریم خانم:
بله دور میدون یه پل فلزی بود که وقتی ماشین رو پارک میکردی بصورت دایره بود چون دور میدون قرار داشت و اگه غافل میشدی برخورد و داخل جوب می افتاد و خوشبختانه هم اون پل خراب شد و هم امتحان پل و شنگ چین در شهر ما از امتحان حذف شده است.

     پنجشنبه 8 آبان1393 ساعت: 14:11    توسط:اصغر

با سلام
منم يك خاطره دارم با اجازه مدير سايت بگم
بنده يك روز وقت رانندگي داشتم متاسفانه موتورم وسط راه خراب شد و مجبور شدم پياده و موتور بدست برم اموزشگاه و براي همين 15 دقيقه دير رسيدم و وقتي رفتم سراغ مربي ديدم بنده خدا تو ماشين خوابه باور كنيد حيفم امد بيدارش كنم رفتم و دست و صورتم رو شستم و امدم موتور رو برداشتم بردم تعمير گاه درست كردم روز بعد هم گله كردن من همينجوري بهشون گفتم ايشون هم مردونگي كردن و گفتن باشه يك جلسه ديگه قرار ميزاريم . حتماً بياي ها!!!!!!!!!!!!

     یکشنبه 2 آذر1393 ساعت: 14:10     توسط:فاطمه

سلام:

من هم يك خاطره دارم بگم
من با آقاي خواجه تمرين مي كردم يك روز ايشون گفتن دنده عقب برين من هم دنده رو عقب كردم و سرم رو برگردوندم عقب و داشتم اروم آروم مي رفتم كه آقاي خواجه گفتن فاطمه خانم گردنتون درد نگرفت منم گفتم نه و همچنان مي رفتم باز سئوال كردن كه گردنتون درد نگرفت گفتم نه و همچنان مي رفتم كه يك هو گفتن ببخشيد اگه گردن شما درد نگرفت اين ماشين ما خراب ميشه اينقدر دنده عقب مي ريد من گفتم خوب از اول مي گفتيد اينم از خاطره من كه با ديدن خاطرات بقيه منم اين خاطره يادم امد.

پاسخ:

سلام فاطمه خانم:
ممنونم از شما که این خاطره رو نوشتید.

یکشنبه 27 مهر1393 ساعت: 16:44     توسط:عليرضا

سلام:
من هم با اقاي حيدري تمرين كردم و قبول شدم بسيار مربي خوبي و خوش اخلاق و جدي هستند در عين اينكه بسيار شوخ طبع هم هستند.
يك خاطره رو بگم از ايشون چون فكر كنم ديگه كار آموزهاي ايشون هم شايد براشون پيش امده باشه .
نزديك ميدون بودم راهنما زدم وشروع به دور زدن كردم و رد شدم از ميدون و همينطوري داشتم خونسرد رانندگي مي كردم يكهو ايشون با اينكه داشتن جلو رو نگاه مي كردن گفتن سوخت!!!!!!
من هم يك دفعه پريدم از سر جام و دور و برم رو نگاه كردم و با ترس گفتم چي؟
تا گفتن راهنما خودم رو زود جمع كردم و راهنما رو خاموش كردم.

پاسخ

سلام آقا علیرضا:
آقای حیدری از پیشکسوتان این حرفه در گناباد و حتی کشور هستند ایشون از قبل اینکه آموزشگاهی بشه مربی بودن و بسیار آدم مهربون،خوب و شوخ طبعی هستند.

  پنجشنبه 8 آبان1393 ساعت: 14:11     توسط:اصغر

با سلام
منم يك خاطره دارم با اجازه مدير سايت بگم
بنده يك روز وقت رانندگي داشتم متاسفانه موتورم وسط راه خراب شد و مجبور شدم پياده و موتور بدست برم اموزشگاه و براي همين 15 دقيقه دير رسيدم و وقتي رفتم سراغ مربي ديدم بنده خدا تو ماشين خوابه باور كنيد حيفم امد بيدارش كنم رفتم و دست و صورتم رو شستم و امدم موتور رو برداشتم بردم تعمير گاه درست كردم روز بعد هم گله كردن من همينجوري بهشون گفتم ايشون هم مردونگي كردن و گفتن باشه يك جلسه ديگه قرار ميزاريم . حتماً بياي ها!!!!!!!!!!!!

پاسخ:

سلام اصغر آقا:
متشکرم موفق و موید باشید.


مطالب مشابه :


اس ام اس خنده دار جدید

ارسال مطلب و اس ام اس به سایت و نشان دادن يه روزي بياد كه " پارك دوبل" رو هم ياد




خاطرات مربیان و کارآموزهای محترم:

چرا بعضی خانمها در پارک دوبل من حوصله ياد دادن به تو رو ديده بشه پارك كنم يك هو




رمان ارمغان باران

مثل صبح سرسخت و يه دنده نبودم.شايد بخش زياديش به خاطر اطمينان دادن ياد بيارم اما پارك




سيستم‌هاي ايمني هوشمند

پارك دوبل معمولا سخت كند تا در صورت دادن دستور ترمز ياد شده به حسگرهاي




مقررات رانندگي ـ بخش دوم سرعت:

، در محل هاي مجاز و در صورت لزوم پس از روشن كردن چراغ راهنما و يا با دادن ( پارك ) ‌كنار




برچسب :