اولین حضور در جشنواره فرهنگی و هنری مدارس

سرود آوا:

آفتاب مهربان تاج گل بر سر زده         

  فصل تابستان گذشت، نوبت مهر آمده

  كيف هاي پر كتاب، كفش هاي بي قرار2)      

       مي رسد از راه دور زنگ آغاز بهار2)

خسته از خواب و خيال، خسته از خميازه ام 

    مي وزد بوي بهار از كتاب تازه ام

مدرسه باغي پر از غنچه هاي زندگي است2)    

   آرزوي غنچه ها رويش و بالندگي است.

  زندگي دارد سه زنگ هر سه شيرين چو عسل 

  زنگ هاي زندگي علم و ايمان و عمل2)


 توي باغ زندگي، هاي و هوي دوستي 

دست هاي ما پر از رنگ و بوي دوستي2)

 آشنايي هاي نو دوستي هاي قديم  

كيف و كفش من كجاست مدرسه ما آمديم2)

 

سرود آزاد

وقتي مي رم كرببلا آقا شما رو دعا مي كنم

وقتي مي رم خونه خدا (خونه خدا)

 آقا شما رو...... دعا مي كنم

وقتي مي رم كرببلا آقا شما رو دعا مي كنم

وقتي مي رم خونه خدا (خونه خدا)

آقا شما رو...... دعا مي كنم

آ آ  آآآ     آ  آ  آآآ            هاهاها     هاهاها 

   هاهاها       هاهاها

به نيابت از شماوقتي مي رم زيارت امام رضا    

      آقا شما رو دعا مي كنم2)

به نيابت از شماوقتي مي رم زيارت امام رضا     

     آقا شما رو دعا مي كنم2)

توي اون صحن و سرا پيش گنبد طلا هم نواي كبوترا

    آقا شما رو دعا مي كنم

 توي اون صحن و سرا پيش گنبد طلا هم نواي كبوترا  

  آقا شما رو دعا مي كنم3)

 ماه رمضون ماه خدا، شباي قدر شب دعا،

محرما محرما بعد تموم گريه ها

ماه رمضون ماه خدا، شباي قدر شب دعا، 

محرما محرما بعد تموم گريه ها

آقا شما رو دعا مي كنم

آقا شما رو دعا مي كنم

آقا شما رو دعا مي كنم

             آقا شما رو..... دعا مي كنم   

          آهنگ ساز : آقای توحید الاسلام  

2394515t31hwgd69g.gif 

نمایش عروسکیقاصدک خوش خبر

قاصدک: به نام مهربانترین مهربانان، سلام و صد سلام به عزیز دردونه های خونه ها، سلام و صد سلام به نازدونه های شیعه، سلام و صد سلام به نوگلا و مهربونا، سلام و صد سلام به کسانی که دوست دارند داستان های زیبا بشنوند. بچه های خوب می خوام ماجرایی رو براتون تعریف کنم که خودم بودم و دیدم. فکر نکنید از دیگران شنیدم. نه ... خودم اونجا بودم و شنیدم (مکث)

گروه صدا: صدای باد

(توجه توجه: موقع حرف نزدن صدای بلند و موقع حرف زدن آهسته صدای باد شنیده شود تا زمانی که قاصدک به کاروان می رسد)

ادامه قاصدک: مثل همیشه رو شونه های باد صحرا سوار شده بودم و با هم از این طرف  به اون طرف دشت       می دویدیم و بازی می کردیم.

گروه صدا:  صدای خنده و شادی قاصدک (واضح و با صحبت قاصدک کمی آرامتر)

ادامه قاصدک: گاهی هم باد شن های ریز رو با خودش جابجا می کرد و وقتی اونا رو شن های بزرگتر می ریخت؛ صدای جالبی شنیده می شد(مکث 1 دقیقه و صدای شادی و خنده قاصدک)

ادامه قاصدک: اِ ... اصلاً فراموش کردم خودم رو معرفی کنم . وقتی فهمیدم صدای منو می شنوید ذوق زده شدم و تند تند حرفامو شروع کردم. مطمئناً همه شما منو میشناسین. آخه من هر جایی ممکنه باشم. البته هر جایی که می خوام برم به باد می گم اونم منو با خودش می بره. آخه من و باد با هم دوستیم. آره من ... قاصدکم

عروسک گردان قاصدک با صدای شادی و خنده قاصدک او را بالا و پایین و چپ و راست می کند. و صدای باد هم بلند شنیده می شود.)

راوی: آره بچه ها اون روز هم مثل همیشه باد و قاصدک مشغول بازی بودن.

 گروه صدا: (صدای باد کمی آرام شنیده می شود.)

ادامه راوی:  باد صحرا اونو برده بود اون بالا بالاها که یه دفعه صدایی شنید(مکث) صدای یه کاروان بود که آروم آروم پیش می اومد.

گروه صدا: (صدای زنگوله ها از یکی شروع و کمک کم دو تا و ... سه تا و بلند و بلند تر شنیده می شود و با شروع صحبت راوی صدا ها کم می شود.)

راوی:  قاصدک به باد گفت:

قاصدک با هیجان زیاد:  منو می بری پیش اونا؟

ادامه راوی:  و باد آهسته آهسته قاصدک رو به طرف کاروان برد.

گروه پشت صحنه: (پرده بیابان و شترها روی صحنه ظاهر می شوند(حرکت به بالا و پایین) و قاصدک در حالی که به طرف بالا و پایین می رود مثل اینکه روی باد سوار است به طرف کاروان می رود.)

گروه صدا: (صدای زنگوله ها بلند شنیده می شود و موقع حرف زدن راوی و قاصدک و شتر تا زمان ایستادن کاروان صدای زنگوله ها کم شنیده شود.)

راوی:  شترهای زیادی به دنبال هم می رفتن که روی برخی اثاثیه بود و روی برخی آدم ها نشسته بودن. بقیه ماجرا رو از زبون قاصدک بشنوین.

قاصدک: یک جایی گیر کردم . خوب که دور و برم رو نگاه کردم. دیدم افتادم روی کوهان یک شتر کوچولو. اصلاً نفهمیده بود من سوار پشتش شدم. برای همین با صدای بلند صداش کردم. آهای شتر کوچولو سلام ... سلام دوست من.

شتر مثل اینکه ترسیده باشد از جا پرید و گفت: کی بود سلام کرد؟

قاصدک: من بودم. به پشتت گیر کردم. من قاصدکم. یه قاصدک کوچولو

شتر با بی حوصلگی: علیک سلام

قاصدک: اسمت چیه؟ شتر گوچولو

شتر با غرور: اسمم ؟ اسمم تندره

قاصدک: تندر؟ چه اسم قشنگی. اما(مکث) اما این اسم رو معمولاً روی اسب ها می گذارن. چی شده که اسم تو تندره؟

شتر با غرور: آخه من تو مسابقه با بچه شترهای دیگه همیشه اول می شم. برای همین بابام این اسمو انتخاب کرده.

قاصدک: اسمت هم مثل خودت قشنگه. اما بگو چرا اینقدر بی حوصله ای؟ نکنه خسته ای؟ آخه تو خیلی کوچکی زود خسته می شی. 

شتر با ناراحتی: آره خسته ام اما از راه رفتن نه...(مکث) می دونی ... دیگه خندم نمی گیره. چون دلم تنگ شده. دلم می سوزه. اصلاً دلم یه جوریه.

قاصدک با هم دردی: نکنه مادرت رو گم کردی؟

شتر با بی تفاوتی: نه بابا مادرم که همین جاست هوامو داره که گم نشم یا از قافله عقب نمونم.

گروه صدا (صدای مادر شتر (راهرو): تندر تندر  تند تر بیا. از قافله عقب می مونی ها.)

قاصدک: مادر به این خوبی که داری. حتما ًدلت برای پدرت تنگ شده؟

شتر با غرور: پدرم؟ اون شتر قوی بزرگ اول قافله رو می بینی؟ پدرمه. دلم می خواد یه روز مثل اون قوی و بزرگ بشم.

قاصدک: پس چرا اینقدر ناراحتی؟ تو باید شادی کنی. بازی کنی. خوشحال باشی دوست من.

راوی:  آره بچه ها. قاصدک همین طور یک ریز حرف می زد و شتر کوچولو با ناراحتی به حرف های اون گوش می داد. شما فکر می کنین اون از چی ناراحت بود؟(مکث) اِ ... مثل اینکه قاصدک بالاخره کار خودش رو کرد.. شتر کوچولو داره ماجرا رو تعریف می کنه.

شتر: چی بگم. بذار از اول سفرمون بگم. اون روزی که با کاروان به سمت مکه راه افتادیم ...

گروه صدا  صدای مرد: (راهرو با صدای بلند): به طرف مکه حرکت می کنیم.

                    صدای زن:(مهدی زاده): به امید سفری بی خطر. دعایمان کنید.

و صدای زنگوله ها که کم کم بلند می شود.

ادامه شتر: در راه به قافله دیگه ای برخوردیم که آن ها هم می خواستن به مکه برن.

قاصدک: اینکه خیلی خوبه حتماً برای خودت چند تا دوستم پیدا کردی؟

شتر: آره. ما با اونا همراه شدیم. اونا جلوتر می رفتن و ما پشت سرشون. یه نفر توی اون قافله بود که بعداً فهمیدم پیامبر خداست. به برکت حضور او هوای داغ بیابان با وزش بادی خنک تر شده بود و هر از چند گاهی ابرها بر سر کاروان سایه می انداختن.

صدای آهنگ پیامبر سامی یوسف در این قسمت شنیده می شود.

 ادامهشتر: یک لحظه دلم  خواست جای اون شتری باشم که پیامبر رو سوار خود کرده بود. از پدرم شنیدم که می گفت:

گروه صدا (صدای پدر شتر ): حضرت علی هم در کاروانن. ایشان داماد و عزیزترین کس نزد پیامبره . او رو می بینی او که سوار بر اسبی تندرو همیشه همراه پیامبر و مراقب ایشانه.

شتر: من او را دیدم قاصدک، آرامش چهره اش همچون پیامبر روحم رو آروم می کرد. در مکه بودیم که شنیدیم پیامبر این سفر را حجه الوداع نامیده اند. از مادرم پرسیدم حجه الوداع یعنی چه؟ می دونی مادرم چی گفت؟

قاصدک با ناراحتی: چی گفت؟

گروه صدا (صدای مادر شتر با بغض در گلو: یعنی آخرین سفر پیامبر... یعنی فراق و دوری... یعنی زندگی بدون پیامبر

ادامه شتر: فهمیدی؟ از اون روز تا حالااصلاً نمی تونم بخندم.

صدای آهنگ محزون مرو ای دوست  در این قسمت شنیده می شود.

راوی: حالا فهمیدید چرا شتر کوچولو ناراحت بود بچه ها ! آره درست حدس بزنید. به نظر شما پیامبر دوستدارانش را در غم بزرگ فراق تنها می گذارن؟ غمی که از فراق او بر قلب ها سنگینی می کنه.

قاصدک: اِ ... نگاه کن کاروان از حرکت ایستاد.چه خبره؟

شتر: نمی دونم بیا کمی جلوتر بریم.

گروه پشت صحنه: قاصدک و شتر را به جلوی صحنه راهنمایی می کنند.

راوی: مردم با حیرت ایستاده اند و گروهی با زین اسب ها و جهاز شترها و دیگر وسایل منبری برای پیامبر برپا می کنن.

گروه صدا  صدای پچ پچ مردم: در این هوای گرم چه پیش آمده؟.. رسول الله با ما چه کار دارند؟ ... حتماً امر مهمی است.                    صدای زنگوله ها قطع می شود.

راوی: پیامبر از منبر بالا می رن و بعد از حمد و ستایش خدا و سخنانی در مورد رسالتشون، علی رو فرا می خونند و اونقدر دست حضرت علی رو بالا می برن که همه می بینن و می فرماین:

گروه هم سرایان: هرکه من ولی و سرپرست او هستم از این به بعد علی ولی و سرپرست اوست،  بعد از من از علی پیروی کنید تا در راه راست باقی بمانید.

گروه پشت صحنه: همزمان با صدای هم سرایان گروه پشت صحنه پرده سفید را انداخته و نورافکن روشن شده و دو نفر با لباس مخصوص دست همدیگر را گرفته و بالا می آورند و بعد از متن هم سرایان، آهنگ امام علی پخش می شود.

قاصدک با هیجان: تندر تندر حواست کجاست؟ پیامبر می فرماین همه از این به بعد به علی بگویید امیرالمومنین و با ایشان بیعت کنین.

شتر: بیعت؟ بیعت یعنی چه؟

قاصدک با هیجان: یعنی بگویند ای امیرالمومنین ما شما رو جانشین پیامبر می دونیم و بعد از پیامبر شما سرپرست ما هستین.

گروه صدا  صدای پچ پچ مردم: آری به خدا رسول خدا چنین گفت.... یعنی او امیرالمومنین می شود؟                   

شتر: مردم دارند چه کار می کنن؟

قاصدک: دارن به طرف حضرت علی می رن تا با ایشان بیعت کنن.

هم سرایان: 

 آن روز محمد از نگاهش                       بر چهره دشت نور پاشید

از پشت تمام تیرگی ها                           خورشید به روی دشت خندید

از دعوت آسمانی او                                  آرام علی زجای برخاست

او گفت پس از غروب خورشید                این رود زلال حکم فرماست

آهسته به روی دشت بارید                      لبخند فرشتگان زیبا

هم دشت غدیر پر شد از شوق                 هم کوچه دشت آسمان ها

همزمان صحنه غدیر تکرار می شود.

شتر با هیجان: مادر شنیدی؟ شنیدی که علی جانشین رسول خدا شد.

گروه صدا:  مادر(مهدی زاده) با هیجان: آره شنیدم تندر شنیدم که پیامبر فرمود خدایا هر که علی را دوست داره تو هم اونو دوست بدار و هرکه علی رو دشمن داره تو هم اونو دشمن بدار.

شتر با هیجان: می دونی قاصدک من پیامبر و علی رو به اندازه پدر و مادرم دوست دارم... خدایا شکرت که ما رو تنها نمی ذاری... پس هنوز می تونم آرزو داشته باشم که روزی در رکاب علی (ع) باشم. خداحافظ قاصدک .. خداحافظ دوست خوش خبر من.

راوی: آره بچه ها تندر در حالی از قاصدک  خداحافظی کرد که زیر لب حرف های پیامبر رو تکرار می کرد تا فراموش نکنه. چون پیامبر گفته بود همه این خبر رو به شهرهای خود ببرند.

راوی دوم در حالی که از یک طرف صحنه بیرون می آید: بچه ها می دونین از ولایت امیرالمومنین تا امروز چند امام آمدند و رفتند و امروز دوازدهمین امام منتظر لبیک ماست تا صدایش کنیم. بیاید و دنیا را از مهربانی پر کند همان طور که از ظلم و ستم پر شده.

صدای سرودی مخصوص اما م زمان  در این قسمت شنیده می شود.

راوی اول در حالی که از یک طرف دیگرصحنه بیرون می آید: امام زمان باید بیاین تا فلسطین وعراق و افغانستان آزاد بشن. تا پاکستان از وجود آدمهای بد واقعا پاک بشه.. تا شیعه های دنیا هر جا که باشن همه یک دل و یک صدا بشن و اقیانوس بزرگی رو درست کنن که همه بدی ها رو در خودش فرو ببره.

راوی دوم: راستی الان که دوازدهمین امام غایب است ما باید از کی اطاعت کنیم ؟ فرمان کی رو اجابت کنیم؟

راوی اول: آره ... آفرین سید علی... عزیز دل فاطمه امام خامنه ای او که پایان شب سر به گریبانی ماست.... او که نه تنها رهبر ایران که رهبر جهان اسلامه...

راوی دوم: حواستون باشه دشمن می خواد این عشقی رو که ما به اماممون و آقامون داریم از ما بگیره. تا کشور سربلند ایران هم یه روز زیر چکمه های اشغالگران لگد مال بشه. اما ما... من و تو نباید بگذاریم ... با حمایت از رهبرمون ... و اطاعت از دستورات حکیمانه ایشان.

هم سرایان در حالی که به جلوی صحنه می آیند شعر مخصوصی برای رهبر انقلاب می خوانند.

           

 

 


مطالب مشابه :


اولین حضور در جشنواره فرهنگی و هنری مدارس

آفتاب مهربان تاج گل بر سر زده فصل تابستان گذشت، نوبت مهر آمده كيف هاي پر كتاب




عبدالرحمن بن عوف چه کسی است؟

خبر رسید که این کاروان قافله عبدالرحمن بن عوف است، کاروان از هفتصد شتر تشکیل این صدای




یک اربعین دلتنگی

زنان و كودكان را اسير كرده‌اند، آورده‌اند در مقابل چشم مردم، روى شتر صدای کاروان




دانلود آهنگ "برخیز شتربانا"

تنها صدای به‌جامانده از مرحوم «سهراب ترانه کاروان از غلامحسین




عبدالرحمن بن عوف چه کسی است؟

خبر رسید که این کاروان قافله عبدالرحمن بن عوف است، کاروان از هفتصد شتر تشکیل می صدای چیست




برچسب :