همدان

خب عرضم به خدمتتون در اثر غر زدن های بنده مامان جان تصمیم گرفت بنده را به همدان ببرد!

ساعت ۱۲ ظهر از خواب بیدار شدم بدو بدو وسایلو جمع کردیم رفتیم ترمینال یه تاکسی گرفتیم دوتا پسرم تو همون تاکسی بودن وای اونی که عقب نشست اینقد پرو بود پاهاشو ۱۸۰ درجه باز کرده بود لم داده بود انگار نه انگار ادم کنارشه هیزو پروام بود!!!تو این راه پدرمون درومد البته راه کوتاه بود ۱.۵ دوساعت بیشتر راه نیست رسیدیم رفتیم هتل فرهنگیان خدارووووشکر جا داشت یه اتاق گرفتیم بعدش رفتیم بابا طاهرو بوعلی خوب بود

فرداشم رفتیم گنجنامه که عالییییی بووووود  تو کوه کلی ازین چیزای تفریحی درست کردن سورتمه ریلی مثل ترن هوایی بود اما واگنای جداگونه داشت سرعتشم دست خودت بود باحال بود امااااااا باحال تر از اون تیرول بود تیرول یه چیزی  بود یه طناب ازین کوه به کوه دیگه وصل بود کلی بند مند اویزونت میکردن رو اون بنده سر میخوردی

 خیلی میترسیدم برم جایگاهشم رو کوه بود گفتم اول برم ببینم چطوریه بعد بلیط بگیرم به سختی از کوه بالا رفتم حالا همش میترسیدم اون وسط مسطا مار نباشه!!!با بدبختی رسیدم اون بالا درو  که باز کردم ۳ تا پسرو یه دختر نشسته بودن اهنگو زده بودن اخر اینقد ترسیدم03.gifبعد بهشون گفتم من نمیدونم برم یا نه میخوام ببینم اگه نترسیدم بلیط میگیرم اما اونا از حولی که نرم برنگردم کلی لباسو طناب مناب اویزونم کردن!!!!میگفتم اخه معلوم نیست برم بعدم حداقل بزارین برم بلیط بگیرم!!اصلا توجه نمیکردن! اولش خود اونکه مسیولش بود رفت اون وسطم برعکس میشدو حرکات عجیب غریب میکرد بعد ازونم چند نفر دیگه رفتن بالاخره تصمیم گرفتم برم!!حالا میگفتم برم بلیطمو بیارم میگفت نه حالا تو برو بعد بلیط بیار! حالا باز باید کلی راهو بالا میرفتیم زمینشم خیی بد بود ازین خاکا بود که روش لیز میخوری هی یه قدم برش میداشتم میخوردم زمین اخرش پسره گفت ناراحت نمیشی دستتو بگیرم منم خیلی ریلکس گفتم گفتم نه دیگه با بدبختی رفتم بالا پاهام میلرزید اینقد میترسیدم همش میگفتم این بندارو دوباره سفت کن اونم میگفت سفته بعد گفت چونکه باده ممکنه وسط راه گیر کنی نترس پاهام میلرزید دیگه با بدبختی پریدم سرعتش زیاد نبود وسط راهم یهو گیر کردم نگای پایین میکردم اینقد ترسناک بود هرچی جمله تو کتابای روانشناسی خونده بودم تند تند با خودم تکرار میکردم تا یارو اومد بردم بعد دوباره یه بند دیگه بود اون باحال تر بود سرعتش خیلی زیاد بود اخرشم محکم خوردم تو فنرا ولی واقعا حال داداااااا حالا اومدم پایین میگم برم بلیطو بیارم دختره میگه نه بگو برات بیارن به مامانم  میگم میگه پام درد میکنه نمیارم!حالا موندم چیکار کنم به پسره گفتم گفت برو فوقش بخوای در بری میگیرمت!!!!!!!!!یکی نیست بهش بگه بخوام در برم تا تو ازین کوه بیای پایین من رسیدم خونه!!

ولی خلی بامزه بود همشون دم در واساده بودن من در نرم! تا بلیطو بردم ولی بچه ها پدرم درومد ۳ بار از کوه بالا پایین رفتم!بعد رفتیم رستوران ۲ پرس غذا خوردم!!!!!!! تو بازارشم یکم گشتیم بعد رفتیم اون قسمت ابشارش خیلی سرد بود اما قشنگگگگگ باد میزد ابشار اب رو هوا پخش میشد خیلی قشنگ بود یه چیزیم اونجا منو تو کف برد یه خانوم با کفش پاشنه ۲۰ سانتی رو صخره ها یجوری راه میرفت!!

روز بعدشم رفتیم غار علیصدر ساعت ۱۲ رسیدیم اونجا ساعت ۷ نوبتمون میشد!تا ۷ اونجا چرخیدیم تا نوبتمون شد ادم یاد تایتانیک میفتاد همه با این جلیقه ها تونلای باریک تا برسیم به اون قسمتی که ابو قایق چنتا تونل باریک بود دو قدم مییرفتیم میگفتن بشینین پاشین بشینین پاشین!!تا رسیدیم قایقا حالا موقع سوار شدن مامان جان بنده شپلق خورد تو قایق03.gifواییی همه از خنده مردن خوده منم از همه بیشتر خندیدم مامان جانمم اینقد مظلوم شده بود 21.gifاما خیلی غار جالبی بود واقعااااا جالب بودااااااا حالا همش تابلو زده بود سکوت را رعایت کنید یه پسره شروع کرد خوندن

:پارسال دسته جمعی رفته بودیم زیارت................

مردمم همه دست میزدن باهاش میخوندن03.gifازونور یه ینفر دیگه شروع کرد کردی خوندن خلاصه خیلی باحال بود

سوار ماشین شدیم برگردیم یه پیر مردم سوار ماشین بود قزوینی بود با زنش قهر کرده بود زنو بچش رفتن شمال اینم میخواسته بیاد همدان اونا باهاش نیومدن!هی فحش زنش میداد!!!میگفت دوتا خونه دارم یکیشو دادم اجاره زنم سریع میرفت پولشو میگرفت اینقد اینکارو کرد یه حساب باز کردم پولامو نبره بچه هام با مادرشونن برم خونه چرخای ماشینو در میارم راننده اومد نصیحتش کنه گفت با زن در نیفت خطرناک مرگ موش میریزه تو غذاتا!

مرده:بریزه به درک تا طلاقش بدم

راننده:نگو همدم پیریت بچه همه میرن فقط این میمونه

مرد:این نشد یه گاو دیگه!!!!!

بعد نگای مامانم میکنه میگه خانوم ببخشیدا!!

دیگه تا دیروز روز اخر سفر!!!!!!!!!!!

صبح وسایلو جمع کردیم گفتیم بریم یکم خرید کنیمو بریم رفتیم پایین گفت اتاقو تحویل نمیگیریم نون خورده ریخته زمین!!!!!حالا فرض کنین همیشه هر هتلی که ادم میره در روز یبارم میان نظافت اینجا نظافت اصلا نداشت که حتی روز اولم که رفتیم ظرفای کثیف هتل که مال نفر قبلی بود هنوز تو اتاق بود بعد گیر داده بود به ما بردن صبحانه تو اتاق جرمه ۲۰ هزار باید جریمه بدین!!!!!!!مامانمم عصبی گفت یعنی چی پاشم برم اتاقو تمیز کنم!!!نون خورده هارو جمع کنم؟پس کار نظافت چی چیه؟؟؟تازه وظیفش بود هروز بیاد تمیز کنه حالا هروز پیشکش الانم تمیز نمیکنه!!!

کارمند هتل:نه بحث تمیزی نیست صبحانه غیر مجاز

مامانم:جمش کنین این مسخره بازیارو من دیشب پول تاکسیو دادم ۱۲ باید اونجا باشم وای بحالتون جا بمونم

کارمند:31.gifخجالت بکش خانوم تو کی باشی برا من تعیین تکلیف کنی وای بحال خودت بیخود میکنی با من اینجوری حرف میزنی شعور داشته باش!!!الان زنگ میزنم حراست!!

مامانم:اها افرین کار خیلی خوبی میکنین خودم مونده بودم به کجا زنگ بزنم زنگ بزن بیاد باید تکلیفتو مشخص کنم

حالا تو اون وضع مامانم گیر داده چون تو بد حجابی این خواست با حراست بترسونت!میگم با تو دعوا میکنه بمنچه!!

بعد نظافت چی اومد مامانم فک کرد این حراست گفت شما حراستین گفت نه گفت پس چکاره ای؟؟؟؟گفت هیچی ما رفتیم اتاقو تمیز کنیم کره عسل تو یخچال بود نون خوردم رو زمین ریخته بود اتاقای بغل سوسک زده بود!!!!!!!!!!!!!!!!!

مامانم:دو روزه اینجایم نون خورده ریختیم اتاقای دیگه سوسک زده!!!بعدم اتاقای دیگه اشپزی میکنن صبحانه شد جرم؟؟؟؟

کارمند:غذا درست کردن مشکلی نداره صبحانه ممنوع تا ۲۰ هزار ندین کارتو نمیدم

خلاصه جرو بحث حالا فرض کنین بعد از چند دقیقه ۲۰ هزار شد ۱۰ هزار!!

یهو دعوا بالا گرفت مامانمو کارمند همو شستن گذاشتن کنار!!!!!

مامانم زد اومد زنگید بابام گفت مسیول اسکان همدانو پیدا کن بابامم زنگ زده بود حالا فرض کنین ما ۳ شب اونجا بودیم اون اقا زده بود ۲ شب پول یه شبو گذاشته بود جیبش!!!بعد هی تو این زنگ زدنا یهو گندش درومد بلههه اقا اونجا برا خودش مغازه باز کرده!!!!!کلی از مسافرا به بهانه های مختلف پول گرفته!!!!!قرار شد کارت مامانمم بعدا با پس بفرستن حالا تو جاده مامانم هی حرص میخورد هی میزنگید بابام میزنگید اون مسیول هی فحش همدانیا میداد(بچه ها اگه همدانی هستین ببخشینااااا) یه پسرم همدانی بود جلو نشسته بود اخرش که رسیدیم گفت خانوم همه جا خوبو بد داره این حرفا درست نیست مامان جانم یه دورم با اون دعوا کرد!!!!!!!!!!!!!!!

خلاصه مامانم حسابی ستاد ظهر مار سازی عید نوروزو برام فراهم کرد اومدم خونه با من دعوا با بابام دعوا کلی از دستش اشک ریختم توبه کردم دیگه سفر بخوام!!!!

بچه ها مامانم خیلی عصبی شده خیلی نمیدونم باید چیکار کنم02.gif


مطالب مشابه :


عاقبت عشق - علی انسانی

وبلاگ اشعار کامل شاعران - عاقبت عشق - علی انسانی - اولین و بزرگترین وبلاگ دربرگیرنده اشعار




عاقبت عاشقی

عشق بدون عاشق - عاقبت عاشقی - از دوریت چه دارم غیر از دلی شکسته ذهنی همیشه ابری ، فکری




عاقبت عشق به میهن

عاقبت عشق به میهن. سهروردی را گفتند تا به کی از ایران سخن گویی ؟ گفت تا آن زمان که زنده ام .




عشق قدیمی!!

اخر عاقبت عشق اینترنتی - عشق قدیمی!! - درباره وبلاگو




عاقبت عشق اجباری

عاقبت عشق اجباری محسن گفت: شاهرخ تو رفتی ترکیه پی عشق و حال این هرزه هم وبال گردنم شده.




همدان

اخر عاقبت عشق اینترنتی - همدان خاطرات یه عشق مجازی که از 100 تا عشق واقعی برام رنگی تر بود!




اهنگ عاقبت عشق (احسان خواجه امیری)

دانلـــود غمگـین ترین آهنگ های ایرانــی - اهنگ عاقبت عشق (احسان خواجه امیری) -




بوی عید میاد

اخر عاقبت عشق اینترنتی خاطرات یه عشق مجازی که از 100 تا عشق واقعی برام رنگی تر بود!




برچسب :