گفتگوی استاد شجریان با تلویزیون فارسی صدای آمریکا ( VOA )

   استاد شجریان اینبار در استودیوی برنامه "رو در رو"ی شبکه تلویزیونی صدای آمریکا حضور پیدا کرد تا به سوالات جمشید چالنگی پاسخ دهد.برنامه با مقدمه مجری آغاز شد که به ستایش استاد و هنر ایشان می پرداخت و اشاره داشت باینکه استاد "همواره همراه مردم و برای مردم خوانده است و نسل امروز ایران زمین همانگونه او را ارج مینهد که نسل پیش از او.".پس از مقدمه جمشید چالنگی و نشان دادن تصویر استاد، تصنیف مرغ سحر پخش شد.در آغاز گفتگو جمشید چالنگی که خود میدان دار گفتگوهای علیرضا نوری زاده و محسن سازگارا در صدای آمریکاست از دست پاچگیش در مقابل استاد و سختی گفتگو با یک اسطوره گفت،حالتیکه هرکسی که در جوار استاد قرار میگیرد ناخواسته بدان دچار میشود.
   ابتدای گفتگو درمورد بیوگرافی استاد و شروع کار ایشان و ادامه فعالیتهایشان تا امروز بود.استاد در پاسخ به سوال مجری که پرسید: از کودکی به دنبال چه بودید و با چه انگیزه ای از آنوقت خوانده اید پاسخ دادند:"زیبایی ذات انسانست و از جنین شروع میشود و با انسان می آید.من صدای زیبا را از بچگی تشخیص میدادم و دوست داشتم.از همان دوسالگی که پدر برای جلسات مرا در کنار خودش می نشاند، صدای خوب را تشخیص میدادم و دوست داشتم. از همانجا من با صدا زندگی کرده ام تا الان و این، آن زیبایی بوده که مرا به دنبال خودش کشانده و با خودش برده.و بعد به شکل های مختلف درآمده، از آواز تا ساز، و تاریخ زندگی من نشان میدهد که در رهگذارش چه بوده است و چه گذشته است."ادامه گفتگو به شکل زیر ادامه یافت( - مجری، : استاد شجریان )
   - صدای زیبا چه میکند؟ با شما چه کرد؟ با روح و روان و با انسان چه میکند؟
   : انسان را در کمند خودش نگه میدارد
   - ریشه های این زیبایی و ریشه های موسیقی ایرانی را در کجا میبینید؟ در ادبیات ایران میبینید؟ در عرفان ایران؟ در فرهنگ ایران؟
   : زیبایی و هنر زیبایی آفرین است.زیبایی عشق آفرین است، عشق برکشنده انسان بسوی برتری های انسانی است.-عشقت رسد به فریاد- هرکسیکه مقداری عاطفه و عشق در درونش باشد یا به ذاته هنری را بشناسد، با این هنر زندگی میکند و به پیش میرود و این هنر در شکل های مختلف خودش را نشان میدهد، در موسیقی این صداست که انسان را میکشاند و با خودش میبرد.بعد باید دید پشت این صدا چه هست؟ این صدا چه هدفی دارد و انسان را به کدام طرف میبرد.آنموقع است که انسان انتخاب میکند که این صدا را چرا گوش میکند و از این صدا چه میخواهد.
   - یعنی موهبت است یا فن است و آدم یادش میگیرد؟
   : در مرحله اول موهبت است.ولی بعد، بقیه اش را باید یاد گرفت که چه کار کرد و چطور ارائه کرد.اگر میخواهد از صدا استفاده کند باید بلد باشد که چگونه استفاده کند.اما باید صدا را داشته باشد.استاد میخواهد و محیط میخواهد و پشت کار میخواهد و عشق میخواهد که به کمال خودش برسد.
   - ارثی هم هست؟ میبینیم همایون هست، مژگان هست و با صدایی میخوانند که به گفته کارشناسان شش دانگ است.
   : عشق و علاقه ذاتی است.عشق با انسان به دنیا می آید و با انسان میرود.توجهی که آدم به زیبایی دارد با انسان می آید و با انسان میرود و بعد برای اینکه آدم بخواهد در آن مسیر،راه را طی بکند و به کمال برسد، باید برود و یاد بگیرد.تنها به یک استعداد خدادادی نمیشود اکتفا کرد.مثل گوهری است که از معدن که بیرون می آید باید در دست استاد کاری قرار بگیرد که آن را تراش دهد و بعد روی انگشتر بگذارد تا خودش را نشان دهد.
   - و الان شما شاگردان بسیاری دارید
   : شاگردان بسیاری داشته ام و دارم و هیچ نگران آواز در آینده نیستم.تا سه سال پیش مقداری بودم که خوب بیشتر تصنیف میخواندند و خوب آواز اگر فراموش شود، غزل هم کمرنگ میشود چون ارزش غزل و شعر، در آواز خودش را نشان میدهد.در تصنیف سازی هایی که میشود،چون مقداری بخاطر ریتم ها دست و پاگیر هستند باعث میشود بعضی ها موفق نشوند مفاهیم را خوب بیان کنند و شعر ممکنست مقداری دچار آهنگ و ریتم شود.اما در آواز اینگونه نیست.در کار آواز وقتی یاد بگیرند که چگونه موسیقی کلام را کشف کنند و چگونه بیان کنند، آنجاست که ارزش شعر و کلام پیدا میشود و در اینجاست که موسیقی به کمک شعر می آید و موسیقی است که شعر را میتواند به نحو احسنت بیان کند.اگر آواز بمیرد و فراموش شود،غزل ما نقشش خیلی کمرنگ میشود.

   در این قسمت، بخشی از آواز استاد بر روی این غزل حافظ پخش شد:
   "دولت آن است که بی خون دل آید به کنار / ورنه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست"

   : و همچنین الان میشود شعر نو هم که از نیما به بعد شروع شده  آواز خودش را پیدا کند که من سالها روی آن فکر کردم و کار کردم که آواز آن چگونه باید باشد،اولینش "پرکن پیاله را" بود با شعر فریدون مشیری که سال 1354 در رادیو اجرا شد و آخرینش هم که خیلی فکر کردم که چهچهه و تحریر در شعر نو جا ندارد و باید حالت دکلمه اش بیشتر باشد "زمستان است" است با شعر اخوان ثالث؛ سلامت را نمیخواهد پاسخ گفت / سرها در گریبان است... که آواز آن، آوازیست که فکر میکنم بهترین نوعی است که میشود شعر نو را به آن شکل با آواز اجرا کرد.

   در این قسمت بخش هایی از آلبوم "زمستان است" روی تصاویر طهران در زمستان پخش شد.

   - چرا ادامه پیدا نکرد؟ بخاطر اینکه خود شعر نو به راحتی تن نمیدهد؟
   : نه، به راحتی تن میدهد،ولی خوب بستگی دارد که آدم چه حرفی میخواهد بزند و چه میخواهد بگوید و چه برنامه هایی پیش می آید و براساس آن پیش میرود.من کارهای دیگری هم غیر از آن دارم که آنها را هم بعدها اجرا میکنیم.هم به شکل ریتمیک و هم به شکل آوازی.
   - استاد شجریان به سراغ حافظ که میرود، طبعاً با حافظ خوانی بنده خیلی فرق دارد، چیزهایی را میبیند در حافظ که بنده نمیبینم،یا مولوی یا بقیه شعرا،چه اتفاقی میافتد که میگویید این را باید خواند و این شعر ارتباط پیدا میکند به روح و دنیا و ذهنیت انسان امروز ایرانی؟
   : شعرای بزرگ ما مثل حافظ، سعدی ، مولانا، خیام، عطار، اینها نمودار فرهنگ و تفکر ما هستند.الان هم ما وقتی بخواهیم که مسائل جامعه مان را ببینیم، میبینیم در شعر حافظ به نحو احسنت بیان شده و چون او به شکل زیباتر بیان کرده ما از آن استفاده میکنیم. من وقتی حس میکنم که مطلبی را باید ارائه کنم،این را در حافظ،مولانا،سعدی؛خیام،عطار و دیگران پیدا میکنم و وقتی خوب آن را حس کردم بعد آن را ارائه میکنم.و وقتی ارائه میکنم، دیگر این شعر حافظ نیست، این دیگر منم که دارم میخوانم و حرف منست.آنچنان در قالب شعر میروم که دیگر حرف منست که دارد زده میشود، منتها از حافظ وام گرفته ام، از سعدی، از مولانا...
   - یعنی اینجاست که خود صدا تبدیل میشود به یک شعر جدید
   : بله، اینجا دیگر همه چیز در خدمت بیان مفاهیم شعر قرار میگیرد.
   - چرا جوان امروزی ایرانی در قرن بیست و یکم هنوز موسیقی سنتی به دلش مینشیند؟ چرا اینهمه استقبال هست از موسیقی سنتی ایران؟
   : خوب وقتی که شما به زبان امروز بچه ها و جوانها و مردم صحبت میکنید و آنچه که دلشان میخواهد و در دلشان هست و خودشان نمیتوانند زیبا بیان کنند یا امکانات بیانش برایشان نیست، شما برایشان بیان میکنید،خوب استقبال میشود،دوست دارند.الان نوجوانهای ما هم علاقه دارند و با شعر ارتباط برقرار میکنند و به شعر توجه دارند، چون شعرای ما با مردم زندگی کرده اند، آنچه که در درون مردمشان بوده بیان کرده اند، و تاریخ هم تکرار میشود.

   در این قسمت، بخش هایی از تصنیف سروچمان، از اجرای کنسرت سال 1386 استاد با گروه آوا پخش شد.پس از آن گفتگو به ماجراهای  آغاز فعالیتهای حرفه ای استاد و یاد اساتیدی که روی ایشان تاثیر گذاشته اند و بزرگانی که استاد ازشان درس گرفته اختصاص یافت.استاد مثل همیشه از بزرگان ماندگار تاریخ فرهنگ و موسیقی ایران از جمله استاد مهرتاش، استاد عبادی، استاد دوامی، استاد برومند، استاد پایور یاد کردند و افزودند که این بزرگان حق بزرگی به گردن ایشان دارند.استاد شجریان در مورد استاد دادبه گفتند:"من از استاد دادبه شیوه های دشتستانی خوانی را یاد گرفتم،ایشان فیلسوف بزرگی بودند که تفکر او هنوز در من زندگی میکند،با آن مرد من خیلی زندگی کردم و او مرا متحول کرد، از سال 1358 که با ایشان آشنا شدم، در من زندگی میکند و در افکار خودم همیشه ایشان را دارم و او خیلی در من تاثیر داشت." همچنین در مورد استاد جلیل شهناز گفتند: "در موسیقی هم غیر از اساتیدی که نزدشان یاد گرفتم، از ساز استاد جلیل شهناز بسیار استفاده ها کردم و آنقدری که ساز جلیل شهناز در من تحول ایجاد کرد شاید هیچکس دیگری در خوانندگی و در فرم بداهه خوانی در من تاثیر نداشت و من مدیون ایشانم و مدیون همه اساتیدی که خدمتشان چیز یاد گرفتم و خوب به هر حال آدمی که استعداد دارد، راحت میتواند هرچیزی را که دید بتواند زود بگیرد و بدزدد. ولی بعد ببرد در درون خودش و مارک خودش را به آن بزند و از خودش میآید بیرون، اینهم بخشی از کار هنرمندان است."
   -  و این میشود که منحصر به فرد میشود
   : بله، چون ما هرچیزی که میگیریم از محیطمان میگیریم، خودمان که بدنیا می آییم آوازخوان که نیستیم و ردیف دان نیستیم، یاد میگیریم از اطرافمان و هرکسی در همان فرهنگی که رشد کرده یاد گرفته.مثل یک زبان است.یعنی واقعاً موسیقی ایرانی درست عین زبان است.موسیقی و زبان ما با هم به جلو آمده اند ،غنایی که در زبان ما هست در موسیقی ما هم هست.یعنی زبان ما غنایش در موسیقی ای است که در درونش وجود دارد.ما اگر موسیقی کلام را عوض کنیم معنایش عوض میشود.موسیقی یکی با کلامست و یکی بی کلام، موقعی که با کلامست، در خدمت کلامست که کلام را به نحو احسنت بیان کند و موقعی هم که خودش به تنهایی است میتواند فضا ایجاد کند و قابل تفسیر باشد و تصویر ایجاد بکند و موسیقی ای که نتواند تصویر ایجاد کند یا قابل تفسیر نباشد،شکست خورده است و موسیقی ایرانی همه این امکانات را خوشبختانه دارد.
   - تصویر فقط برای یک نسل است یا آنطور که در مورد استاد شجریان میبینیم نسل جوان ایرانی، دونسل بعد از نسل ما، باز هم شیفته آواز استاد شجریان هستند، این تصویر چه دارد؟ و برای نسل های آینده هم طبعاً خواهد بود
   : یکی اینکه آدم توانایی های خودش را بشناسد، جامعه اش را بشناسد، به تاریخچه کاری که میکند آگاه باشد و بعد با مردمش،با شنونده هایش و با کسانی که با آنها رو در رو هست و کار دارد، روراست باشد و صادق باشد، روراست بودن بالاترین حربه و وزنه ای است که انسان میتواند با آن روی افراد تاثیر بگذارد و افراد به وی اعتماد کنند، اگر اعتماد نکنند از او روی گردان میشوند، اما وقتیکه در کارش و در هر چیزی،حالا هنر باشد، یا تجارت باشد، راست گفت و صداقت داشت، هرچیزی که میخواهد باشد،صداقت که در کار باشد، پیشرفت هم هست.مردم به او دل میبندند و خیلی خوب میفهمند که کارش را درست انجام میدهد و درست میگوید و به او توجه میکنند.
   - از فرمایش شما میشود این نتیجه را گرفت که موسیقی و هنر و ادبیات و شعر ایران و موسیقی و ترانه و آواز ایران وسیله ای هستند برای رسیدن به خلوص؟
   : به کمال، به خلوص، به ارتباطات خوب، کمال هنر اینست که به بهترین شکل بتواند درون هنرمند را بیان کند و یک هنرمند بتواند با هنرش آنچه که در درونش هست را بیان کند و به شکلی که از هرکسی بر نمی آید و بعد این هنر بایستی همدلی ایجاد کند، انسانها را بهم نزدیک کند و به انسانها، آن خداوندی خودشان را بشناساند - که خداوندی در درون خودت هست، خودت را کم نگیر - و همدیگر را دوست داشته باشند و عشق بورزند و ارتباط داشته باشند، چون زندگی جز دیدار نیست، دیدارهاست که در زندگی ارزش دارد،چون تنهایی که برای انسان خاطره انگیز نیست.
   - میلیون ها ایرانی و میلیون ها فارسی زبان و حتی غیر ایرانی، چون من خودم دوستانی داشتم غیر ایرانی،صدای استاد شجریان را که میشنیدند، در مصر،اروپایی هم بودند،لذت میبردند و به شور و حالی میرسیدند، با صدای شجریان به دنبال این کمال هستند، به دلشان مینشیند و در تنهایی و جمع، لذت میبرند، استاد شجریان در تنهایی به چه گوش میدهند؟
   : من همه موسیقی های خوب دنیا را گوش میکنم.موسیقی های کلاسیک آرام را گوش میکنم چون گاهی اوقات احتیاج به آرامش دارم،خواننده های بزرگ دنیا را که اسمشان را هم ممکنست ندانم، ولی میبینم خوب خوانده،خیلی هم خوب خوانده را گوش میکنم و لذت میبرم، موسیقی های خوب را گوش میکنم و لذت میبرم.در موسیقی ایرانی هم من بیشتر ساز شهناز گوش میکنم، پیانوی محجوبی را گوش میکنم، اینها خیلی به من ایده میدهند و نیرو میدهند چون هردو از نظر خلاقیت و آهنگسازی خیلی کلاسشان بالاست و من خیلی لذت میبرم .آوازهای خودم را گوش نمیکنم مگر موقعیکه دارم ادیت میکنم یا تهیه میکنم یا پالایش میکنم، بعد دیگر وقت نمیکنم که آوازهای خودم را گوش کنم، مگر اینکه جایی، کسی، برای من بگزارد و دوباره به آن توجه کنم.اما بیشتر موسیقی هایی که گوش میکنم، یکی موسیقی های آرام کلاسیک است.گاهی اوقات جازموزیک گوش میکنم، جازموزیکی که ممکنست خیلی آرامش به من بدهد، مثلاً موقع رانندگی چون من عادت دارم تند رانندگی میکنم؛ موسیقی های آرام بخش گوش میکنم که آرامتر باشم و راحت باشم.
   - حتی غربی
   : حتی غربی، من گوش میکنم، آدم باید بداند موسیقی را چرا گوش میکند.یکی موسیقی را نمیشود در همه ساعات گوش کرد.
   - ولی چطور میشود موسیقی شجریان را و آواز استاد شجریان را گوش داد و در جاده های بیرون از شهر هم رانندگی کرد؛ موسیقی ای که میلیون ها نفر گوش میکنند و حتی به دنیای ورای زمین هم میبرد، ولی باز آدم صحیح و سالم و حواسش به رانندگی باشد
   : آنها حواسشان خیلی جمع است،به هر حال موقعی که رانندگی میکنند و گوش هم میکنند،من این تذکری را که میدهم، اینکه موسیقی را به موقع گوش بکنند و مخصوصاً در هنگام رانندگی موسیقی هایی انتخاب بکنند که خیلی به آنها هیجان ندهد، چون من یکدفعه یکی از دوستانم گفت که فلانی من داشتم از قم میامدم طهران،من یکدفعه دیدم که با دویست کیلومتر دارم می آیم، این صحبت مثلاً مال بیست سال پیشست،میگفت خانمم گفت که چه کار داری میکنی؟ چرا اینجوری میری؟ میگفت بعد دیدم اونجایی است که شما توی اوج رفتی و داری چهچه میخوانی و من هم همینطور هیجان زده شدم و دارم گاز میدهم.این اتفاقات زیاد میافتد، به اینها باید توجه بکنند و موقع رانندگی که چه نوع موسیقی گوش میکنند، موسیقی آرام بخش گوش بکنند،خوب موسیقی هایی که من دارم،اغلب خیلی موسیقی های هیجان انگیزی نیست که خواسته باشند خیلی تند بروند اما گاهی اوقات در لابه لای آنها جاهایی دارد که هیجانشان را بالا میبرد و من همیشه موسیقی ای را ارائه کرده ام که با آن فکر کنند.
   - باورتان میشود که من یک دوست سوئیسی داشتم و دارم که او مرکب خوانی استاد شجریان را به من معرفی کرد...

   در این قسمت تصنیف "جان جهان" با کلام مولانا و صدای استاد و از ساخته های یگانه و ماندگار استاد پرویز مشکاتیان از آلبوم نوا پخش شد.

   : موسیقی یک زمان بین المللیست، یعنی ممکنست شعری که من میخوانم با کلماتش آشنا نباشند اما میفهمند که من چه میگویم،حس میکنند.یعنی من وقتی تحت تاثیر آن کلام هستم و دارم بیان میکنم، آنها هم کاملاً حس میکنند که من چه موضوعی را دارم میگویم.این را من بارها و بارها دیده ام.
   - این مدیون صدا نیست؟
   : مدیون آن چیزیست که من موسیقی کلام را درک میکنم، کشفش میکنم و آن را بیانش میکنم،این موسیقی را میشنود،موسیقی چون مثل یک زبان بین المللیست، مفاهیم را از داخل موسیقی آن حس میکنند، باید من کارم را بلد باشم، یعنی شعر را حس کنم و ابزار بیان شعر را داشته باشم تا بعد بتوانم این را خوب ارائه کنم و شنونده ام را تحت تاثیر قرار بدهم.
   - در باره شاگردها جناب شجریان، بیش از سی شاگرد دختر دارید؟
   : بله
   - چرا اینهمه استقبال میان دختران ایرانی هست به موسیقی سنتی
   : خوب بالاخره این موسیقی را همه دوست دارند؛ دختر و پسر ندارد، همانطور که جوانها و پسرها میخواهند بروند و آواز را یاد بگیرند، دخترها هم میخواهند بروند و یاد بگیرند.نیاز برای همه هست، نمیشود این نیاز را برای عده ای که میخواهند، برآورده کنیم و برای عده ای دیگر نکنیم.یک عده ای عشق و علاقه دارند و پیگیر هستند، من هم پس از سالها که تدریس نمیکردم، ایندفعه چند نفر از خانم ها را هم انتخاب کردم که آنها را هم آموزش بدهم و با شیوه دیگری.با شیوه دیگری که در واقع میتوان گفت با صدایی که جای صدای آقایان نیست.چون هرکس باید جای صدای خودش چیز یاد بگیرد، یعنی خانم ها از خانم ها یاد بگیرند، آقایان از آقایان، این پیشنهاد منست، من برای اینکه خانم ها بتوانند جای صدای من بخوانند آمده ام کوکش را برده ام بالا، یعنی آن چیزی را که خوانده ام دو پرده برده ام بالاتر، که خانم ها این صدایی را میشنوند که جای صدای خودشان است و میتوانند آنرا تقلید کنند و یاد بگیرند و الان دارند کار میکنند و خیلی هم خوب رشد کرده اند،چه خانم ها و چه آقایان.حدوداً الان هفتاد و سه،چهار نفر شاگردهایی دارم که کار میکنند پیش من،که سی و هفت،هشت نفر آقایان هستند و سی و پنج،شش نفر خانم ها هستند و میانشان شاگردهای خیلی خوبی وجود دارد که تمام نگرانی های آینده ای را که ما داریم از آواز، برطرف میکنند.
   - سوال من زیاد مشخص نبود، جسارتی به دختران و خانم های ایرانی بنده نداشتم،منظور من اینست در نسل ما کمتر دخترها میرفتند ساز سنتی ایرانی یاد بگیرند،پس از انقلاب هست که ما میبینیم بسیار بیشتر و بیشتر شده و اگر هم در نسل ما بود که برای آواز میرفتند شاید پاپ و یا شاید موسیقی نوع دیگری بیشتر میرفتند و الان بیشتر به سمت موسیقی ایرانی میروند، چه خواندن و چه نواختن، انگیزه اجتماعی دارد؟ مقاومت در برابر وضعیت موجود است؟ حفظ موجودیت خودشان است؟
   : موارد مختلفی است.یکی اینکه به مرور موسیقی اعتباری میان خانواده ها پیدا کرد به خاطر یک نسلی که آمد، یعنی از چندسال قبل از انقلاب شروع شد،نسلی که ماها بودیم که آمدیم و حرمت قائل شدیم برای موسیقی و برای رفتار هنرمند که در جامعه چگونه باشد و هنرمند بتواند یک انسانی باشد که همه دوستش داشته باشند و در خانواده ها راه داشته باشد، این خوشبختانه تاثیر خوبی در خانواده ها گذاشت و آن نگرانی ای که پدر و مادرها داشتند از اینکه بچه شان مطرب شود و مطرب هم از نظر آنها کلمه بدی بود و انحرافات باشد، ما نشان دادیم که همچین اتفاقاتی نیست و این اعتماد خانواده ها را جلب کرد و این یک بخش قضیه است.و دوم اینکه چون حس کردند که ممکنست با این فرهنگ مبارزه شود و جلوی آن گرفته شود و احتمال دارد تحریم بشود و اینها، مردم سعی کردند این را نگه دارند و سوم هم اینکه اصلاً خود رادیو و تلویزیون که بعد از انقلاب بود، چون نیاز داشت که موسیقی را پخش کند - و رادیو و تلویزیون بدون موسیقی که کسی پیچش را باز نمیکند - نیاز حس کردند که بایستی این موسیقی باشد.این موسیقی اصیل ایرانی از طریق خود دستگاه رادیو و تلویزیون بیشتر ارائه شد و موسیقی پاپی که قبلاً بود، دیگر جایی در رادیو و تلویزیون نداشت.و این زمان پیدا شد که این سه شرط جمع شدند و جامعه آمادگی پیدا کرد که خانواده ها به این موسیقی بیشتر توجه کنند و آن را بیشتر بشناسند و بعد ماها با این موسیقی حرفهای دل جامعه را زدیم.
   - حرفهای دل جامعه چیست؟
   : آن چیزیست که میخواهد، عشق میخواهد، پاکی میخواهد، درستی میخواهد، آزادی میخواهد، احترام میخواهد، چیزهایی که در لابه لای شعرها به مردم گفته شد، و حرف دل مردم در قالب این موسیقی گفته شد و نیز چون موسیقی زبان ما، این موسیقی اصیل است، با این موسیقی بهتر میشود مفاهیم شعر را بیان کرد و از طریق این موسیقی شعر را خوب فهمیدند و مفاهیمی را که ما ارائه کردیم، آنچه که درد دلشان بود و ما از این طریق بهشان میگفتیم و این ارتباط باعث شد که بیشتر از همه به موسیقی اصیل توجه کردند و با موسیقی آمده اند جلو.

   در این قسمت،بخش هایی از تصنیف " یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور" از اجراهای استاد شجریان و گروه شهناز پخش شد.

   : حالا بگذریم که سالها بعد رادیو و تلویزیون دید که موسیقی پاپ و چیزهای دیگر هم باید باشد و با تقلید از موسیقی هایی که خارج از ایران اجرا میشد آنها کارهایی ارائه کردند و خود رادیو و تلویزیون هم مشوق آن شد که این به عقیده من یک دید سیاسی بود که این کار را کردند، ولی خوب در جامعه باید باشد و من مخالف این نوع موسیقی نیستم، همه نوع موسیقی ها را مردم گوش میکنند و ازشان بهره میبرند و باید باشد در جامعه، هر سنی موسیقی خودش را طلب میکند
   - آنچه که برشمردید؛ رفاه و احترام و آزادی و همه اینها خواسته های جوانان ایران است؟
   : همینست، انسان میخواهد که بیش از هرچیزی احترام داشته باشد، این مهم است که احترام داشته باشد، یعنی برای حرفش و برای خواسته اش احترام قائل بشوند و به حرفش گوش کنند و بهش پاسخ بدهند، اگر بهش توجه نکنی و پاسخ ندهی خوب ناراحت میشود، پس به این چیزها خیلی توجه دارند که بهشان حرمت گذاشته شود و به خواسته هایشان توجه بشود، اینست که هر ملتی این را دارد و نیاز دارد که به خواسته هایش توجه بشود، آزادی اش را میخواهد، انگیزه هایش را میخواهد دنبال کند و وسایلی که به انگیزه هایش برسد را میخواهد در اختیار داشته باشد
   - و شما اشاره کردید که در مردم هستین و از مردمید، رویدادها، آنچه که در کوچه و خیابان میبینید و در پیرامونتان میبینید چطور شما را متاثر میکند و روی شما اثر میگزارد؟
   : به هر حال آدم از هرچیزی که اطرافش  اتفاق میافتد تاثیر میگیرد، اگر آدم خوشحالی در جامعه ببیند،آدم خوشحال میشود، وقتی میبیند مردم خوبند، شادند، خوشحالند، همدلند، آدم خوشحال میشود، من واقعاً شادی ام، شادی مردم است.یعنی من تنها برای خودم شادی ای نمیتوانم داشته باشم مگر اینکه جایی باشم و ببینم همه خوشحالند،خوبند، من هم خوشحالم، اما وقتی ببینیم مردم بدحالند، ناراحتند، خوب آدم ناراحت میشود، چیزهایی که در جامعه نباید باشد و آدم میبیند خوب آدم ناراحت میشود
   - فقط ناراحت میشوید
   : خوب ناراحت میشوی منتها هر کسی بیانی دارد و میتواند بیان کند و هرکسی به شکلی یا جرأت نمیکند، یا مجال برایش نیست، ولی بعضی ها ممکنست که جرأتش را داشته باشند و حرفشان را بزنند، بعضی ها ممکنست که دچار مشکل بشوند بخاطر حرفهایی که گفته اند، اینها همه باهمدیگر هست در جامعه ولی بالاخره همه ماها در جامعه تاثیر میدهیم و تاثیر میگیریم از همدیگر.و جوان ما که آینه دلش پاک است و میخواهد زندگی را شروع کند، میخواهد آینده اش، آینده خوبی باشد، میخواهد به انگیزه ها و هدفهایش برسد، خوب این بایستی محیطش فراهم باشد برای اینها، اگر محیطش فراهم نباشد خوب اعتراض میکند، عصبانی میشود، ناراحت میشود، ولی بایستی جوابگو بود که به هرحال جامعه و جوان امروز آینده را میخواهد بسازد و راه رسیدن به زندگی را میخواهد و باید به او احترام گذاشت و توجه کرد.

   در این قسمت اجرای جدید تصنیف "رزم مشترک" استاد با همراهی گروه شهناز پخش شد

   - کسانی مثل احمد شاملو گفته اند که تمام موسیقی ایرانی را،دستگاه ها و ردیف ها را میشود سه ساعت،سه ساعت و نیم،چهارساعت زد و تمام شود و الباقی تکرار مکررات است.آیا تلاشی برای گسترده تر کردن موسیقی ایرانی و امکاناتش هست، یا نه، این حرف از اساس انتقاد غیر علمی بوده به موسیقی ایرانی؟
   : با احترامی که من به نازنین احمد شاملو دارم و خیلی دوستش دارم، نه، این اظهار نظر، اظهار نظر درستی نیست، ببینید ایشان به موسیقی ما به شکل یک فرمولی که پیش ساخته است نگاه کرده اند، یعنی فقط به ردیفهای ما نگاه کرده اند، مثل این میماند که ما بگوییم ادبیات ما فقط حافظ است و بس یا ادبیات ما فقط شعرهای آقای شاملو هست و بس، نه اینطوری نیست، اگر ما موسیقی را هم یک زبان بدانیم که هست، زبان بی کران است، بی انتها شما میتوانید آهنگسازی بکنید، بله اینکه ایشان فرموده اند در حد سه چهار ساعت، بله ردیفهایی که هست نمونه هایی هستند از جمله پردازی های موسیقی ما ولی موسیقی ما همه اش این نیست، چون ساز جلیل شهناز را که گوش بکنید، اغلبش میبینید که هیچکدام از جمله بندی های ردیف درش نیست ولی موسیقی اصیل است و شما لذت میبرید، ابوعطا دارد برایتان میزند،حجاز دارد میزند و چقدر زیبا میزند، ولی جمله بندی اش در ردیف نیست، پس این یک زبان است که آدم با واژه های این زبان میتواند حرفش را بزند، یعنی ما در زبان، کلمات را داریم و جملات را داریم، ما واژه های موسیقاییمان را موتیف میگوییم، موتیف ها در کنار همدیگر قرار میگیرند و یک جمله میسازند و باز با این جملات ما فراز میسازیم و کلی آهنگ را بوجود می آوریم، عین یک زبان و عین یک کتاب که نوشته میشود، یعنی موسیقی سه ساعت و نیم که هیچی، اصلاً شما صدها هزار ساعت هم وقت بگزارید بازهم تمام نمیشود و میشود آهنگ ساخت و چیز جدید ساخت، اگر به شکل یک زبان به آن نگاه کنیم.اما بعنوان یک قالبی که از گذشته برای ما رسیده، بله، همان سه ساعت و نیم بیشتر نیست، مثل اینکه ما بگوییم فقط ما یک کتاب داریم که حافظ است یا سعدی است یا مثلاً مولاناست، نه اینطور نیست، اینقدر آمده اند شعر گفته اند، شعر نو گفته اند، کتابها نوشته میشود در زبان که همان کلمات بکار گرفته میشوند اما مفاهیم دیگری ایجاد میکنند، نه این شکل نیست، بلکه موسیقی از زبان هم فراتر است، یعنی خیلی بیشتر از زبان میتواند تنوع داشته باشد.
   - با این تنوع و این زندگی و این شور و این پیشرفت و این رشد و یا هرچه که اسمش را بگزاریم،در چه شرایطی هست که میتواند به اوجش برسد و شکوفا بشود و چه شرایط اجتماعی و زمینه ای برای رشد خودش نیاز دارد؟
   : به آن توجه بکنند و در زندگی جاری باشد تا بتواند همه مراحل زندگی را در بر بگیرد و بیانگر همه حالات انسانها باشد، الان موسیقی ما در درون خودش همه این استعدادها را دارد اما وقتی میگویند موسیقی نباشد، هنرمندانش تربیت نشوند، در دانشگاه ها را ببندید، در کلاس های موسیقی را ببندید، خوب هنرمندش تربیت نمیشود که بتواند آهنگ تازه ای بسازد و اجرای جدیدی داشته باشد و خودش را ارائه کند و نقشش را در جامعه ایفا کند.ولی در ذات موسیقی ما این امکان هست،همچنان که در ذات زبانمان هست و در ذات هر زبانی هست که با واژه ها بتوانند حرفهای جدیدی بزنند، پس محیط خیلی مهم است که بتواند کمک بکند به غنای موسیقی، و موسیقی ما اگر در طول این سالیان نتوانسته جایگاه خودش را در جهان پیدا بکند به این دلیلست که در ویترین ها و جاهای مناسب ارائه نشده و اینکه تا هفتاد هشتاد سال پیش، موسیقی تحریم بود و کسی جرأت نداشت سازی را ببرد و جایی بزند، از محله بیرونش میکردند و میگفتند سرب در گوش هایش میکنند و از این صحبت هایی که بود و اجازه نمیدادند که کسی سراغش برود ولی در این هشتاد، نود، صد سال اخیر موسیقی توانسته کم کم جای خودش را پیدا کند و امروز هم که دیگر با تکنولوژی امروزی جلوی هیچکدام از خواسته ها را نمیشود گرفت، موسیقی جایگاه خودش را دارد پیدا میکند
   - این دیوار تحریم هفتاد هشتاد ساله پیش را که اشاره کردید، استاد شجریان وقتی برمیگردد و به گذشته نگاه میکند میبیند چه کسانی در شکستن این دیوار نقش اساسی داشته اند؟
   : مذهب
   - شکستنش
   : آهان، از بین بردنش؟؛ هنرمندان همیشه در گوشه و کنار، در خفا، نظرات خودشان را بیان و هنر خودشان را ارائه میکردند و در جمعیت ها، جمعیت های کم و در خانواده ها بوده و نگهش داشته اند، ولی در جامعه نمیگذاشتند زیاد خودش را علنی کند، اما مردم ما، مخصوصاً در روستاها، ما وامدار روستایی هایمان هستیم که این موسیقی را حفظ کردند تا بعد که آمد و کم کم بصورت دستگاه ها و ردیف ها درآمد و رفت در دربارها و دربارها نگهش داشتند و آنجا هم حفظ شد و تا حالا که کم کم آن موسیقی ای که همینطور رفته و چه در روستا و چه در دربار، حالا دوباره آمده در شهر و دارد به شکل های مختلف خودش را نشان میدهد.
   - و آن دیوار را اشاره کردید که هفتاد هشتاد سال پیش مذهب بود که بوجودش آورده بود
   : تا هفتاد هشتاد سال پیش مذهب بود، یعنی از زمان رضا شاه به این طرف که یک مقدار آن نقش مذهب را کم کرد موسیقی بیشتر توانست خودش را نشان بدهد، یعنی از قبل از آن شروع شده بود و همینطور آمد، یعنی از عارف و شیدا و از قبلش شروع شده بود و کم کم، کم کم آمد جلو
   - و کسانی مثل قمر هم نقش داشتند
   : قمر نقش داشت، همه اینها نقش داشتند، همه اساتید به هر حال نقش داشتند برای اینکه موسیقی بماند ولی در جامعه رشد کردنش، در این سالهای اخیر، تقریباً پنجاه شصت ساله اخیر خیلی رشد کرد، رادیو و تلویزیون نقش مهمی داشت چون دیگر فراگیر شد، وقتی رادیو آمد و موسیقی از طریق رادیو رفت، دیگر رفت در همه خانه ها
   - استاد بنان معتقد بود که ما باید یک مقدار تصنیف سازی را و تصنیف خوانی را بیشتر کنیم
   : درستست، برای اینکه قدیمها بیشتر آواز میخواندند و کسر داشتند از اینکه تصنیف بخوانند، مثلاً خواننده های آواز تصنیف خوان ها را قبول نداشتند، ولی بعد کم کم تصنیف خوانی جای خودش را بیشتر پیدا کرد، تنها تصنیفی که میخواندند؛غزل بود که به ریتم در می آوردند ولی بعدها آمد و آهنگسازی شد که اصلاً در قالب غزل نبود و رویش کلام گذاشته شد، عارف و شیدا این کار را کردند که غزل نبود، ولی آهنگسازی کردند و شعر و آهنگ را باهم سرودند و این ها را ارائه کردند و بعد همینطور آمد تا آهنگسازهای بزرگی که آمدند، از حسین یاحقی و تجویدی و همه آهنگسازهای مختلف دیگری که بعدشان آمدند و هنوز هم همچنان هستند.بله این حرف درستست، برای اینکه آن موقع همه اش آواز بود و بنان حرفش درست بود که تصنیف هم خوانده شود، چون خودش تخصص داشت در تصنیف خواندن و خیلی هم خوب تصانیف را میخواند، اما بعدها و این اواخر ما دیدیم که بعلت توجه زیادی که مردم به تصنیف دارند، تمام شرکتهایی که سی دی و نوار تولید میکنند همه اش بدنبال تصنیف اند، که فقط تصنیف باشد، افراط و تفریط نباید باشد، که همه اش تصنیف خوانی باشد و آواز برود و غزل ما دیگر مفاهیمش را از دست میدهد، پنجاه،پنجاه، آواز و تصنیف، اینکه من هر دو را در کار کنسرت هایم و در کار برنامه هایم همیشه دارم و آواز و تصنیف هردو جایگاه خودشان را دارند.
   - وقتی روی صحنه هستید و آنطرف تاریکست، مردم را شما چطور میبینید؟ کی هستند؟ صحبت مردم شد، شجریان هنرمندی در میان مردم و از مردم و با مردم، برای شما مردم کی هستند؟
   : مردم برای من حضورشان وقتی که هست مرا وادار میکند که حال دیگری داشته باشم ، من هرگز در استودیو مثل روی صحنه نمیتوانم آواز بخوانم، چون در استودیو خیلی سختست آواز خواندن، مگر اینکه خودم را آماده بکنم که من این را دارم برای مردم میخوانم که بعداً گوش میکنند.اما وقتی روی صحنه هستم این ارتباط مستقیم با مردم هست و همیشه هم گفته ام آن کسانی که نور تنظیم میکنند، سالن را تاریک تاریک نکنند، که من یک مقدار حس کنم آدم ها آنجا نشسته اند و آنها را حس کنم، اما نیاز نیست که کاملاً آدم ها را بشناسم، فقط حس کنم که این آدمها آنجا نشسته اند و دارند گوش میکنند به کار من و من یک ارتباط دیگری دارم، از مردم نیرو میگیرم و بهشان پس میدهم
   - و مردم در سطح یک کشور چه؟ در سطح ایران چطور هستند برای شما
   : همه شان برای من عزیزند و همه شان روی تخم چشم منند و دوستشان دارم، همه شان را دوست دارم
   - استاد بزرگ جناب شجریان، سپاسگزار هستیم من و بینندگان ما که وقتتان را به ما دادید
   : تشکر
   - آرزوی تندرستی همیشگی برای شما و برخورداری همه ما از هنر شما
   : سپاس از شما که این موقعیت را برای من ایجاد کردید، تشکر میکنم.
   - بینندگان عزیز با استاد محمد رضا شجریان بودیم، با آرزوی دیداری دیگر در فرصتی دیگر، به پایان برنامه میرسیم با آرزوی فردایی بهتر با برآمدن آفتاب از فراز البرز، توچال، سهند و سبلان و الوند و تابش آن بر فلات ایران زمین،روزگارتان شاد.
   پایان بخش این گفتگو، تصنیف "زبان آتش" بر روی تصاویری از حوادث پس از انتخابات دهم در ایران بود.


عکس از وبلاگ دل آواز


مطالب مشابه :


حواس انسان

چرا گوش های ما صدا میکنید که گوش های شما باصدای بلند و واضحی صدا میکند.این عمل بع




گفتگوی استاد شجریان با تلویزیون فارسی صدای آمریکا ( VOA )

انسان را به کدام طرف میبرد.آنموقع است که انسان انتخاب میکند که این صدا را چرا گوش میکند و




دانلود رایگان مداحی شهید سید جواد ذاکر

صدا ميگه: امت من چـرا دل عـزيـزمـو این حسین کیست خدایا که خدایی میکند غم عشقش همه رو




کمی با دخترم 143...

رفتیم چرخیدیم و چیزکی خوردیم و دلنگ و دولونگی گوش دادیم چرا نگفته و ما را صدا میکند




صدا دادن مفصل فک

این مفاصل انعطاف پذیرند و فک بطور یکنواخت به بالا و پایین حرکت میکند صدا در گوش چرا شنا




مردنم زنده ترم میکند...چقدر تلخ

فریــــــــــاد بی صــــــــــــدا از خودت پرسیدی چرا اگر ومترسک با کلاغ تبانی میکند




چرا حرف حق تلخ است؟!

چرا بی حجابی در کشور اسلامی بیداد میکند؟ چرا امر به گوش میدهند و به صدا دراورده




دفتر خاطرات آرچینا :9

بار دیگر گوش چپش را بر میدارد و همین کار را تکرار میکند اینبار صدا های دنیای دیگر را چرا




4 - دزدگیر اماکن چیست و چگونه کار میکند؟ معرفی قسمتهای مختلف سیستم دزدگیر

دزدگیر اماکن چیست و چگونه کار میکند؟ چیست؟ چرا مرکزی آژیر را به صدا در




چرا اذیت میکنی؟؟؟

♥پاییِِِِــــــز مــرا عاشق میکند و بارانش مرا را بی صدا شد در گوش




برچسب :