عامل محرک در تاریخ

به نام خدا

عامل محرك در تاريخ

منصور موسوي

[email protected]

 

 

 

چكيده

از جمله سوالاتي كه در فلسفه نظري تاريخ مطرح مي باشد، عامل محرك تاريخي است، اينكه چه عاملي تاريخ رابه جلو مي برد و حوادث را رقم مي زند؟ انديشمندان و فلاسفه را بر آن داشته كه در پي جوابي براي آن باشند، بنا بر اين مكتبهاي فلسفي براي پاسخگوي به اين سوال با نظر گاه هاي مختلف، جوابهاي متناسب با چارچوب نظري خود ارائه مي دهند، اما آنچه در اين ميان بايد مد نظر داشت تفاوت و همساني هاي مي باشد كه در اين نظريات مشاهده مي شود. مسلما در برداشت مكتب ايده اليست ها و به ويزه  هگل كه فهم تازه اي از تاريخ دارد، تفاوتي با برداشت ماتريالستها و ديگر متفكران دوره مدرن، از جمله ماركس، توين بي، اشپينگلر، والش ديده مي شود، و از طرفي ديگر ديدگاههاي فلاسفه غرب در برخورد با فلسفه اسلامي به چالش كشيده شده، و به نوعي در تقابل با هم قرار مي گيرند. به هر ترتيب وحدت نظري ميان اين انديشمندان غرب و فلاسفه اسلامي در مورد سوال مورد نظر وجود ندارد و هر گروه به گونه خاص خود به توجيه آن پرداخته اند و عواملي را براي محرك تاريخي عنوان كرده اند. در اين نوشته سعي شده باجوابهاي ارائه شده توسط اين مكاتب آشنا شده و هر كدام را مورد بررسي قرار دهيم.

 

كليد واژه: فلسفه نظري تاريخ، محرك تاريخ، ايده السيتها، ماترياليستها، فلسفه اسلامي.

 

 

 

 

 

مقدمه

 

در گذشته و الخصوص در چند قرن اخير اين سوال ذهن بشر را به خود مشغول داشته كه چه عاملي حوادث و اتفافات تاريخي را رقم مي زند؟ آيا اين عامل خارج از محدوده قدرت انساني مي باشد يا در يد قدرت او؟ منازلي كه انسانها در طول تاريخ طي مي كنند ساخته دست خودشان است يا اينكه گرفتار يك جبر تاريخي هستند؟ و چندين سوال ديگر از اين دست كه بشر را وادار به تفكر و انديشيدن در اين زمينه مي كند. به تناسب شرايط و زمانهاي خاص پاسخهاي براي اين مساله بيان شده كه هيچ گاه به طور كامل مورد قبول واقع نبوده و با نظريات جديد هميشه در بوته نقد قرار گرفته اند. در عصر روشنگري و نظريات جديد كه هگل در ارتباط با تاريخ عنوان مي كند به گونه اي در پي جوابي براي تمامي سوالات مطرح شده در فلسفه نظري تاريخ مي باشد. به عقيده هگل عقل و شعور در بستر تاريخ نهفته است و اصولا عقل حركت تاريه همراهي مي كند و با تاريخ است. هگل بر اين عقيده بود كه هدف تاريخ خدا مي باشد و نه تنها هدف خدا است بلكه حركت تاريخ را خدا تعيين مي كند و به تعبيري ديگر تاريسخ دست پرورده خداست و به همين علت نيز شعور و عقل در بطن تاريخ نهفته است.با گذر زمان نظريه هگل مبني بر وجود شعور در حركت تاريخ با توجه به سياستهاي جنگ طلبي، و ضد بشري مورد سوال و نقد قرار گرفت، و تاحدودي به حاشيه كشيده شد. با وجود اين در ميان متفكران بعدي رگه هاي از نظريات هگلي ديده مي شود و با شكلي ديگر خود را نمايان مي كند.

از ديدگاه ماركس و طرفداران او تاريخ هيچ نيست مگر توالي نسلهاي متفاوت كه هر يك مواد، ذخيره هاي سرمايه اي، نيروهاي توليدي را از نسلهاي پيشين به آنها رسيده است به كار مي گيرند، و اينسان از يك سو فعاليتي سنتي را در شرايطي سراپا متفاوت ادامه مي دهند، و از سوي ديگر موقعيتهاي كهن را با فعاليتهاي به طور كامل متفاوت دگرگون مي كنند. در فلسفه اسلامي، از يك سو خدا را عامل تاريخ دانسته و از سوي ديگر گرايشهاي دروني انسان را در تحرك تاريخي دخيل مي دانند، به تعبيري فقهي حركت تاريخ معلول كشش هاي دورني انسان (نيكي، بدي، و... حتي مذهب) و اين كشش ها هم معلول اراده الاهي يعني اراده انسان در طول اراده خدا قرار دارد و اين به دليل اختيار انسان و قدرت انتخاب او از جبر تاريخ نيز مبرا مي باشد. انسان است كه ابزار را مي سازد، درست بر خلاف عقيده ماركسيستها كه معتقد به اين نكته هستند كه ابزار ها انسان سازند هستند. در اين ديدگاه اخير محتواي باطني و معنوي انسان بر تحولات تاريخي تعيين كننده است و رشد فردي و اجتماعي و رشد تاريخي در گرو دين گرايي مي باشد، پس اختلافات تاريخي تعارض در حق و باطل است و انحطاط نيز  در دين ستيزي حاصل مي باشد.

چهار نظريه پرداز مهم در جهان غرب فردريك هگل، كارل ماركس، آرتولد توين بي، اسوالد اشپنگلر، علارغم تفاوتهاي كه در نظر گاه ي خود با هم دارند، داراي وجه مشترك و همساني هستند. بدين معني كه هر چهار نفر تاريخ را به مثابه موجودي زنده و ذي روح تطور كرده اند و انسان ها را در تاريخ مي دانند نه اينكه آن را خود تاريخ به حساب بياورند. وجه ديگري كه آنها در آن مشترك هستند آن است كه نظريات همه آنها سر از جبر در مي آورد و انسان را موجودي بي اراده در برابر تاريخ مي دانند، جمله معروف هگل گواه اين مدعاست كه مي گويد" تاريخ كشتارگاه اراده آدمهاست"، ويا در گفته هاي ماركس كه انسان را در مقابل حوادث تاريخ چون قابله اي مي داند كه فقط به زايمان آن كمك مي كند ولي از انداختن و سقط (جلو گيري) آن ناتوان مي باشد، در نظر گاه اشپينگلر نيز همه تمدن ها همان گونه كه دوران طفوليت و جواني را مي گذراند، به همان سان يك روزي به پيري و مرگ رسيده و هنگامي كه مرگش فرامي رسد هيچ دم مسيحايي قادر به نجات آن نمي باشد، و در نهايت توين بي معتقد است در آينده دور اين دولت كليسا است كه در همه عالم سلطه و حكومت مي يابد.

 

هگل و انديشه ايده اليستي

به عقيده هگل كليد تاريخ را بايد در موضوع آزادي جستجو كرد. تاريخ جهان نشان دهنده گسترش آگاهي از آزادي و نتيجتا تحقق آن آزادي مي باشد [1]. فلسفه وي كوششي براي فهم جهت عقلي امور است؛اما جهت عقلي كه خود تابع طرح عالي عالم و اراده ‹مطلق› است. در نظر او حوادث تاريخي معلول عوامل بيروني نيست؛ بلكه در واقع فعليت امكانات دروني و تجلي آگاهي به آزادي است.جوهر و ذات روح (مطلق) چيزي جز آزادي نيست. اما هنگامي كه روح به مثابه حقيقت نامتنا هي خود را در طيبعت به مثابه امر متناهي متجلي مي سازد، در واقع خود را متعين ساخته و در نتيجه از آزادي مطلق محروم مي شود. از اين پس شوق به وصال مجدد آزادي، تمام هستي او را در بر مي گيرد. روح آزاد است، غايت روح در تاريخ جهاني، تحقق بخشيدن ذات خويش و دست يافتن به موهبت آزادي است. از اين رو مي توان گفت كه در ديدگاه هگل عليت غايي بر عليت فاعلي رجحان دارد و تمام حوادث بر مبناي جهت غايي آن توجيه مي شود[2].

هگل شيوه اي كه براي توجيه نظريه خود به كار مي گيرد، يك شيوه نظري ديالكتيك مي باشد. اين روش پيش از اينكه نوعي منطق باشد از نخست كوششي است براي درك تحول تاريخ و آشتي دادن زمان و مفهوم از راه انديشه[3]. اين روش داراي چهار ويزگي مي باشد، اولا اينكه طيبعت در حركت و تكاپوي دائم است، ثبات و توقف و يكساني در طبيعت وجود ندارد، پس شناخت و و بينش درست درباره طبيعت اين است كه همواره اشياء را در حال حركت و دگرگوني مطالعه كنيم و حتي بدانيم كه فكر ما نيز، به حكم اينكه جزئي از طبيعت است، در هر لحضه هر انديشه لحضه انديشه اي غير از انديشه لحضه قبل است. ثانيا هر جزء از اجزاء طبيعت تحت تاثير ساير اجزاء طبيعت است و به نوبه خود در همه آنها موثر است، يك همبستگي كامل ميان همه اجزاء وجود دارد. ثانيا حركت از تضاد ناشي مي شود، تضاد ها و كشمكشها پايه حركتها است.، همان طور كه هراكليت يوناني در دو هزارو پانصد سال پيش گفته است: نزاع مادر پيشرفتهاست، تضادها به اين صورت پديد مي آيند كه هر چيزي طبعا گرايش به سوي ضد خود دارد و آن را در درون خود مي پروراند. رابعا جدال دروني اشياء رو به تزايد است و شدت مي يابد تا به اوج خود يعني به آخرين حد اختلافات و كشمكش ها مي رسد، به نقطه اي كه تغييرات كمي در يك حالت انقلابي و جهش وار تبديل به تغيير كيفي مي شود و كشمكش به سود نيروي نو و شكست نيروي كهن پايان مي يابد و شئي به يكسره به ضد خود تبديل مي شود. اين مرحله نيز به نوبه خود ضد خويش را مي پروراند و پس از يك سلسله كشمكش ها به نفي خود،كه نفي نفي مرحله اول است و به نحوي مساوي با اثبات است منتهي مي شود. ولي نفي نفي كه مساوي با اثبات است به معني رجعت به حالت اول نيست، بلكه به صورت نوعي تركيب ميان حالت اول و حالت دوم است. پس حالت سوم كه ضد ضد است و آن را سنتز مي نامند، تركيبي از حالت اول (تز) با حالت دوم (آنتي تز) مي باشد. طبيعت به ترتيب حركت مي كند و از مرحله اي به مرحله اي ديگر منتقل مي شود[4]. لازمه اين طرز تفكر اين است كه حركت طيبعت و تاريخ را لزوما به صورت مثلث (تز، آنتي تز، سنتز) يعني عبور ازميان اضداد بدانيم؛ و تنها در اين صورت است كه تاريخ حركت كرده و راه تكامل را مي پيمايد.

هگل به علل تامه قائل است و در آنچه رخ می دهد یک جنبه روح کلی و تا حدودی خارج از اراده ظاهری فرد انسان می بیند و از این جهت به نوعی مکر و حیله عقل در جریانات تاریخی قائل و تصور می کند مردانی که در تاریخ موثر بودند خود به خود به نحوی اسیر جریان و غایتی بوده اند که خارج از هدف و اراده ظاهری آنهاقرار داشته است[5]. بنابر عقیده او در مورد نیروهای تحرک بخش در تاریخ طرح و برنامه وسیع تعقل تنها با همکاری شهوات انسانی انجام پذبر است. پاره ای از افراد، مردانی بزرگ چون قیصر و اسکندر، افراد برگزیده سرنوشت هستند. آنها به دنبال به دنبال هدف خود هستند و هر کدام در پی ارضای تمنیات خویش می باشند؛ ولی با این کار خود نتایجی به بار می آورند که دارای اهداف دور رس می باشد و خودشان چنین نتایجی را نمی توانستند پیش بینی کنند. اگر قرار باشد که طرح و برنامه تاریخ اجرا شود، وجود اینگونه افراد ضرورت مطلق دارد[6]. از این لحاظ فهم حوادث تاریخی، فهم جهت حرکتی آنهاست و فقط با توجه به غایت است که از آن حوادث بیان عقلی می توان به دست آورد.

 


مطالب مشابه :


ليست اعضا

كار آفرين كشت و صنعت خليج نايبند وطن رشد صنعت بازرگاني پرهام تجارت پارس




فيلم‌هاي خوراكي مدافعان صنعت و سلامت

فيلم‌هاي خوراكي مدافعان صنعت و است كه به همين منظور در هند و تايلند كشت پرهام سهولی




باغدار نمونه شهرستان گرمي با توليد ۷۰ تن محصول شليل در يك هكتار ركورد كشور را شکست

كشاورزي دانشكده هاي معتبر استان اردبيل از سال ۸۲ با تاسيس شركت كشت و صنعت و پرهام چالش




عنکبوت

بنابر این، کاربرد های آن در پزشکی و صنعت بز كشت مي‌‏دهند و سپس تار را آموز پرهام




اطلاعات پایه مهندسی

بناهايي كه منسوب و مربوط به صنعت بوده و در آنجا قطعات كوچك و براي كشت و زرع پيش بيني




انواع فاضلاب، اجزای تشکیل دهنده و انواع روش های تصفيه فاضلاب

لجن فعال از نوع كشت ميكروبي معلق با دانشگاه علم و صنعت ، دزاشیب ، رستم توسط پرهام




تغییر سهام سهامداران فعال به تفکیک شرکت ها - 18 آبان

اخبار/ گزارش و تحلیل شركت مديريت صنعت شوينده توسعه شركت پرديس پرهام كيش




عامل محرک در تاریخ

وجود ندارد و سرزمينها قابل زرع و كشت نيستند، از صنعت و دارند و باقر پرهام




امام زمان(عج) چگونه پيروز مي شود و جهان را فتح مي كند؟

بناها و صنعت و و همه كشت‌ها و زراعت‌ها کاوه پرهام سلطان مهراج




نمونه های توصیفی و تحلیلی از انقلاب های کلاسیک جهان(۲)

این معرفی نامه از طرف پرهام هرسنی آن زير كشت تنباکو،ملی شدن صنعت نفت و قیام




برچسب :