سفرنامه شیراز


Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA

اولین سالگرد ازدواجمون که 15 تیر بود چند پیشنهاد مطرح بود اول مسافرت به کیش بعد مشهد یا حتی تهران (که این یکی برا کار شوشو هم بود) و حتی برگزاری یه جشن مفصل تو پلاژها و... که به طور اتفاقی همه چی تغییر کرد و مسافرت شیراز به همراه دایی علی پیش اومد.میدونستیم دایی علی مثل همیشه سورپرایزمون میکنه و خوش میگذره.خلاصه ساعت 4 صبح روز پنج شنبه 13 تیر ماه به همراه ماهان 2 ماهه حرکت کردیم.راستش مسافرت برا ماهان  اونم با پراید و تکون هاش خیلی سخت بود.توی دشت ارژن یه توقف داشتیم و پسملی برا اولین بار کوههای زیبا و آب زلال اونجا رو تجربه کرد.

44414206676223922240.jpg

www.roozgozar.com-1379.gif


35198444609138509855.jpg35198444609138509855.jpg


www.roozgozar.com-1379.gif

92397788695020501792.jpg

www.roozgozar.com-1379.gif


67906989756429478844.jpg


www.roozgozar.com-1379.gif


54884298381587610547.jpg54884298381587610547.jpg


www.roozgozar.com-1379.gif
09398943506842678874.jpg

حدودای 11 اینا بود که رسیدیم شیراز خونه دایی علی و بعد دوش  و حرف زدن رفتیم بخوابیم.خصوصا من و شوشو که مثل همیشه از دیشب نخوابیده بودیم و خسته بودیم.weblogbartar.com-209.jpg

ساعت 2 اینا بود که دایی علی همه دعوت کرد یه رستوران استثنایی و های کلاس به نام صوفی که اگرچه غذاهاش خیلی گرون بود(سینی سه نفره اش 75 و 4 نفرش 95 هزار تومن) اما واقعا کیفیت غذاش فضای رستوران و پرسنلش جالب بود

ماهان حیرون در بدو ورود به صوفی :

00098195845918790167.jpg

weblogbartar.com-112.gif


10732451555710640840.jpg

.البته دایی قصد داشت غذای ویژه این رستوران به نام خاطره مادربزرگ رو سرو کنه که تو یه دیگ خاص میاوردن ولی مثل دفعات قبل زود تموم شده بود.خلاصه خیلی خوش گذشت ظهر برگشتیم خونه و عصر رفتیم بازار (که شوشو همیشه بدش میاد).

شب باز هم دایی علی سورپریز برامون داشت و همگی رو دعوت کرد به یه فست فود چند طبقه و خاص به نام هفت خان!!zany-zany-comic-joker-smiley-emoticon-00 که ساختمونش به طور خاصی از آهن آلات مستعمل ساخته شده و طراحی عجبی بود اما بسیار با کلاس بود و با اینکه چند طبقه بود اما جمعیت زیادی اومده بودن و تو هر طبقه اش صف درازی بر پا بود.جالب اینکه همون موقع ظاهرا عمو پورنگ هم تو همون ساختمون حضور داشت.تو یکی دو طبقه اش هم ظاهرا غذا با موسیقی زنده سرو می شد.

weblogbartar.com-177.gif

پیتزاهاش هم با ابتکارهای جالبی همراه بود مثلا یکی اش که من خیلی دوس داشتم به شکل ستاره بود که برام تازگی داشت!!!به قول شوشو با این همه جمعیت یه گله گوسفند رو باید برا تهیه گوشت فست فود امشب  قربونی کرده باشن.خلاصه اونجام خیلی خوش گذشت.

ناهار فردا هم هر چی اصرار کردیم باز دایی علی نذاشت ما عهده دار بشیم و از بیرون مرغ شکم گرفته و گنجه و فسنجون سفارش داد.البته ما صبحش با زن دایی و شوشوی بیچاره‌(که از بازار متنفره) رفتیم بازار که تقریبا نیمه تعطیل بود.

بعدازظهر جمعه هم دایی علی و محمد و مهدی رفتند استخر که هرچی به شوشو اصرار کردند باهاشون نرفت.بعد استخر دایی علی اینا برگشتن بهبهان و ما رفتیم مجتمع تجاری زیتون که یه مجتمع تجاری خیلی بزرگ و شیک تو چهار راه پارامونت بود یعنی یه چیزی مثل آریاگان خودمون اما خیلی بزرگتر.اونجا هم مثل شب قبل اتفاق عجیبی افتاد و دخترای ژیگول میگول شیرازی خیلی رله و راحت میاومدن پیش پسملی و خودشونو میکشن براش.

عزیزکم قربونت برم که از حالا دخترا کشته مردت شدن.

ساعت ده اینا هم دستفروشا بساطشونو پهن کردن که حدود یکی دو کیلومتر اینا تو پیاده رو ها نشسته بودن اما قیمت هاشون زیاد با فروشگاهها تفاوتی نداشت.

فردا صبح باز هم بازار!!! (به قول شوشو همه میان شیراز میرن سعدی حافظ شاه چراغ و ...) ما همش تو بازار بودیم.البته شوشو غیرتی شده بود و قول داده حتما یه شلوار لی مثل مال خودش که اندازم باشه پیدا کنه.چون به خاطر ورم بارداری هیچ شلواری اندازم نبود و داشتم افسرده میشدم.صبح با یه فروشگاه شیک و با کلاس روبرو شدیم که تو یه کوچه دنج بود به اسم فروشگاه شادی که از شانس ما سه روز فروش ویژه داشت و قیمت لباس هاش واقعا مناسب و عجیب غریب بود. یه مقدار اونجا برا خودمو شوشو خرید کردیم و بعدش دیگه ظهر بود و ما گشنمون شده بود و دنبال یه رستوران میگشتیم که بعد از پرس و جو یه رستوران باکلاس به اسم سفره خانه سنتی سلطانیه پیدا کردیم و ساعت 3 عصر بود که ما نهار روز 15 تیر یعنی روز اولین سالگرد ازدواجمون رو خوردیم ....

کادوی شوشو برا من البته سه تا از این النگوهارو برا روز زن برام خریده بود و الانم یکی دیگه شو خرید تا دو جفتش کامل بشه .....

مرسی عشقم....weblogbartar.com-172.gifweblogbartar.com-172.gif

89957210797637535981.jpg


weblogbartar.com-111.gif

تا اومدیم خونه ساعت 5 عصر بود. یه کم استراحت کردیم دوباره رفتیم بببببببببببببببببببببببببببببببببببباززززززززززززززار!!!

شب هم ساندویچ خریدیم و رفتیم پارک قوری ....

62775131779869509363.jpg


32876127834011161452.jpg


43553891042703516397.jpg43553891042703516397.jpg


جای همه واقعا خالی بود. یکشنبه هم صبح دوباره یه سر رفتیم بازار وکیل بعدشم غذا خریدیمو اومدیم خونه خوردیم و تقریبا ساعت 3 بود که به طرف بهبهان حرکت کردیم.


مطالب مشابه :


فروشگاه ارژن (لوازم خواب)

فروشگاه ارژن (نمایندگی انحصاری ارژن کرج) کرج -خیابان درختی-بین میدان مادر و سه راهی تهران




لیست محصولات ارژن

فروشگاه لوازم التحریر گلستان - لیست محصولات ارژن - فروش عمده لوازم التحریر در اصفهان




روزهاي با تو

بیشتر وسایلتو اونجا پیدا کردیم و خریدیم باقیشم رفتیم میرداماد فروشگاه فروشگاه ارژن




لوگوهای ایرانی - نشانه های استاد داریوش مختاری

شرکت کامپیوتری ارژن پیکر 1375 فروشگاه تهران در باکو 1369 نشانه ی طراح 1364




درباره حسین آباد شیبانی

فروشگاه اینترنتی




اولین خریدهای سیسمونی

مخصوصا فروشگاه مادرلند تنوع زیادی داشت . قرار شد بریم نی نی سالن و یاسمین و ارژن رو هم




کتابهای کوهنوردی

نحوه خريد کتاب : مراجعه به فروشگاه هاي درياچه سبلان ، درياچه ارژن ، درياچه کوهرنگ و




سفرنامه شیراز

مسافرت برا ماهان اونم با پراید و تکون هاش خیلی سخت بود.توی دشت ارژن یه فروشگاه شیک و با




برچسب :