کند و کاوی در معنی واژه ی دهقان

شماره ی نوشته: ۱٦ / ۸

دكتر محمد آبادی   

 کند و کاوی در معنی واژه ی دهقان

در دوران پادشاهان ساسانی كه اصول طبقاتی برقرار بود، مردم به پنج طبقه ی شهرداران، شاه زادگان، بزرگان، آزادگان و دهقانان تقسیم می شدند كه سه طبقه ی نخست یعنی شهرداران، بزرگان،  شاه زادگان در یورش عرب ها از میان رفتند. و فقط دو طبقه ی آخر كه آزادگان و دهقانان باشند بر جای ماندند، و دهقانان كه تا استیلای مغولان بر ایران باقی بودند، اغلب طبقه ی ملاكان ایران را تشكیل می دادند و بسیاری از مردان عمل و ادب دوره ی اسلامی دهقان و دهقان زاده بودند و از معروف ترین آنان می توان فردوسی و فرخی و نظام الملك توسی را نام برد. كریستینس می گوید: دهقانان از طبقه ی نجبای درجه دوم بودند كه اقتدارشان بدین بود كه اداره ی امور محلی به ارث به آنان می رسیده است، و اگر چه اینان در رویدادهای تاریخی تظاهری نداشته اند، لیكن از جهت این كه جزو اركان كشور به شمار می آمدند دارای اهمیت فوق العاده ای بودند و خود دهقانان بر پنج صنف بوده اند كه به جامه های گوناگون از هم متمایز می شدند.

به طور كلی دهقان شخص درجه اول دیه خود به شمار می آمد، لیكن اهمیت و موقعیت نجبای ملاك را نداشته است، از لحاظ دیگر می توان دهقانان را نماینده ی دولت در میان رعیت خالصه گفت. وظیفه ی عمده ی او در این صورت وصول مالیات بوده است. نظر به اطلاعات محلی كه دهقانان از اوضاع زمین و نفوذی كه در میان رعایا داشتند، دولت ایران موفق می شد، كه با وجود لم یزرع بودن اغلب نقاط كشور، مصارف فوق العاده ی جنگ ها و هزینه ی گزاف دولتی را تحمل نماید و از عهده برآید. پس از فتح عرب نیز با وجود خشونتی كه فاتحان در گرفتن مالیات به خرج می دادند، تا هنگامی كه با دهقانان متحد نشدند، نتوانستند عایدات خود را به میزانی برسانند كه شاهنشاهان ساسانی رسانده بودند.

بزرگ ترین دسته، زمین داران متوسط بودند كه آزادگان نامیده می شدند، دستگاه دولتی ایران این ها را كه مستقیم و بی واسطه از روستاییان بهره كشی می كردند، لازم داشت. آزادگان مهم ترین خدمت را انجام داده و هسته ی مركزی ارتش و سواره نظام مشهور و پر افتخار آن را تشكیل می دادند. گروه های یاد شده به طبقه ی بهره كش جامعه تعلق داشتند طبقه ی استثمار شونده (یا صنف مالیات دهنده) را روستاییان و پیشه وران شهری تشكیل می دادند. سوداگران نیز در شمار صنف مالیات دهنده بودند.

فتح های عرب ها با تقسیم دوباره ی زمین های كشور همراه بود. بخش بزرگ تر اراضی یعنی اراضی دهقانی كه بر ضد عرب ها جنگ كرده بودند و اراضی سابق دولت ساسانی و اراضی متعلق به معبدهای زرتشتیان به ملكیت اجماع مسلمانان درآمد و در واقع اراضی یاد شده ملك دولت عربی شد. بدین ترتیب بخش بزرگ تر زمین و آب یعنی وسایل اصلی تولید به دولت تعلق داشت. این وضع موجب قدرت دولت شده به ایجاد یك دستگاه اداری مركزی نیرومند كمك می كرد.

گذشته از مالكیت فئودالی دولت، مالكیت خصوصی فئودالی زمین ها نیز وجود داشت که عبارت بود  از زمین هایی كه به مالكیت بزرگان در آمده و همچنین زمین های دهقانان ایرانی كه بر طبق پیمان، سر به اطاعت فاتحان نهاده بودند و این زمین ها قابل فروش و توارث بودند.

سكونت عرب ها در ایران با تنفر و دشمنی توده های مردم و زحمت كشان شهرها و روستاها رو به رو شد. ولی طبقه حاكمه ی مالكان به این امر نگاه دیگری داشت. مالکان بزرگ به شتاب تمام با فاتحان سازش كردند. زیرا عرب ها می كوشیدند به دهقانان پشتگرم و به امتیازات پیشین (و پیش از همه چیز به زمین های آنان) دست نزنند و در امر بهره كشی از عامه ی مدرم ایشان را شریك خود می ساختند. جالب توجه است كه بسیاری از آنان نه تنها با اربابان جدید میساختند بلكه در صدد نزدیكی و خویشاوندی با آنان برآمدند.

مردم به این عناصر به نظر بد می نگریستند  و هر بار كه علیه عرب ها عصیان می كردند به این خائنان به میهن نیز ترحم روا نمی داشتند. خلیفه های عرب انتقال زمین ها را به دست اشراف تازی تسهیل می کردند. مثلن خلیفه یزید اول زمین های وسیعی را در ناحیه ی دینور به حاكم عرب نهاوند و دینور و حلوان هدیه كرد. این حاكم قلعه ی مستحكم بزرگی به سبك ساختمان های محلی در این نقطه برای خود ساخت.

برخی از حاکمان عرب خود پیشی جسته می كوشیدند با اشراف محل مربوط شوند، سنت های محلی را می پذیرفتند، از سلیقه ی اشراف محل در طرز پوشیدن لباس و تشریفات جشن ها و غیره تقلید می كردند.  مثلن: اسد بن عبدالله حاكم خراسان برخی از جشن های باستانی ایران را برگزار می كرد. طبری نقل می كند كه اسد روزی در جشن مهرگان (جشن پاییز) پذیرایی رسمی باشكوهی از دهقانان محلی و سرداران عرب به عمل آورد. جالب تر این كه در آن روز دهقانان ایرانی هدایایی را كه بیش تر به خداوند یا شاه محل داده می شد به اسدبن عبدالله پیشكش كردند.

دهقانان رفته رفته به مركز قدرت نزدیك شده و در كارهای مهم سیاسی و امور مربوط به خلافت دخالت می كردند، چنان كه در طی مبارزات داخلی سال ۸۱۳ م (۱۹۸ه). طاهر بن حسین كه یكی از افراد خاندان اعیان و دهقان ایرانی و صاحب پوشنگ و نواحی آن در خراسان بود مشاور حلیفه شد. مأمون به پاداش خدماتی كه دهقانان ایرانی در طی مبارزه با امین به وی كرده بودند ناگزیر بود زمین ها و مشاغلی به ایشان واگذار كند. اما راجع به طاهر بن حسین، مأمون وی را به حكومت جزیره (بین النهرین علیا) و رییس نظامی بغداد و تصدی امور مالیات جنسی سواد (عراق) منصوب کرد.

روابط مأمون با ایران و محیط دهقانان آن سامان، در آغاز کار چنان مستحكم بود كه خلیفه ی جدید نتوانست بی درنگ خراسان را ترك گفته به بغداد برود و تا سال ۸۱۹ م (۲۰۴ه) در مرو زندگی كرد.

پس از آوردن این مقدمه، اکنون به معنی های گوناگون واژه ی دهقان در فرهنگ های پارسی و تازی می پردازیم:

۱-   برهان قاطع: كشاورز و مزارع، تاریخ دان و مردم تاریخی، ایرانی.

۲-   آنندراج: كشاورز، دهبان و كدخدا، رییس ده، مورخ، ایرانی.

۳-   اقیانوس فی شرح قاموس: بزرگ و رییس كشاورزان، رییس ده و كدخدا، تاجر، علج و فرومایه، كسی كه در تصرف امور قوی و نیرومند است.

۴-   دایره المعارف اسلامی: بر گروهی از مردم اطلاق می شده كه به زبان فارسی سخن گفته و در بلوچستان و جنوب افغانستان ساكن بوده اند. و در روزگار قدیم به گروهی از مردم ایران گفته می شد كه در خانه ها و منازل ثابت سكنا داشته اند.

۵-   تاج العروس: رییس كشاورزان عجم، رییس اقلیم، صاحب و بزرگ ده، تاجر ، و كسی كه در تصرف امور قوی است.

٦-   فاكهته البستان: رییس اقلیم، تاجر و بازرگان.

۷-   المعجم فی اللغه الفارسیه: مزارع، فلاح، مطرب، شاعر.

۸-   معجم البلدان: مالك و زمین دار.

۹-   مجمع البحرین: رییس كشاورزان، رییس ده.

۱۰- المعرب الكلام الاعجمی: بزرگ ده، رییس كشاورزان، و در عهد اسلامی بر خان های تركستان اطلاق می شده است.

۱۱- اقرب الموارد: تاجر ، رییس اقلیم.

۱۲- متن اللغه: تاجر، رییس اقلیم، رییس ده، مالك و زمین دار و شخصی كه با حدت و شدت در امور تصرف نماید.

۱۳- محیط المحیط: تاجر، رییس اقلیم، رییس كشاورزان عجم و آن كه در تصرف امور قوی است.

۱۴- الالفاظ الفارسیه المعربه: زعیم كشاورزان عجم، رییس ده و آن كه در تصرف امور قوی است.

با بررسی معنی واژه ی دهقان در ادب پارسی روشن می شود كه افزون بر معنی های بالا، در كتاب های لغت این واژه در چند معنی دیگر نیز به كار رفته است كه در پایین به موردهای کاربرد آن اشاره می شود:

۱- به معنی "ایرانی"

- از ایران و از ترك و از تازیان / نژادی پدید آید اندر میان

نه دهقان نه ترك و نه تازی بود / سخن ها به كردار بازی بود (ج ۹ برگ ۳۱۹ شاهنامه چاپ شوروی)

باز در همین معنی در داستان شهریاری آزرم دخت آمده است:

- كسی كو ز پیمان من بگذرد / بپیچید ز آیین و راه خرد

به خواری تنش را برآرم به دار / ز دهقان و تازی و رومی شمار (ج ۹ برگ ۳۰۷شاهنامه چاپ شوروی)

- سواران تا زنده را نیك نگر / در این پهن میدان ز تازی و دهقان (دیوان ناصر خسرو، برگ ۳۱۸)

- مأمون آن كز ملوك دولت اسلام / هرگز چون او ندید تازی و دهقان (ابو حنیفه ی اسكافی بنقل از تاریخ بیهقی برگ ٦۰۸)

و در تفسیر كبیر امام فخر رازی حدیثی وارد است كه دهقان درست در معنی ایرانی به كار رفته است:

قال علیه السلام: سته یدخلون النار قبل الحساب، الامراء بالجور و العرب بآلعصبیه و الدهاقین بآلتكبر و التجار بالخیانه و اهل آلرستاق بالجهاله و آلعلماء بآلحسد. (تفسیر كبیر ج ۳ برگ  ۲۳۷)

۲- به معنی "زرتشتی"

امیر معزی که "قبله ی دهقان" را كنایه از شراب آتشین آورده معتقد است كه دهقان شخصی است پای بند به آیین زرتشتی و آتش نیز قبله ی اوست. این نکته در بیت های زیر به چشم می خورد:

- رسید عید بیا تا به تیغ باده كنیم / به عید قربان تیمار خویش را قربان

طواف حاج كنون گرد قبله ی تازی است / طواف ماست كنون گرد قبله ی دهقان (دیوان امیر معزی برگ ٦۱۲)

و یا:

- خجسته حضرت و فرخنده همتش به قیاس / دو قبله اند مبین هم به حجت و برهان

یكی عزیز و مبارك چو كعبه ی اسلام / یكی بلند و مغزز چو پبله ی دهقان (دیوان امیر مغزی برگ ٦۰۴)

قطران تبریزی نیز قبله ی دهقان را در مفهوم بالا ضمن مدح بختیار بن سلیمان آورده:

- بوستان پر سیاه پوشان گشت / تا بر او گشت ماه دی سلطان

ای به دل همچو قبله ی تازی / خیز و بفروز قبله ی دهقان

باده پیش آرو پیش من بنشین / شاخ بیجاده پیش من بنشان (دیوان قطران برگ ۲۵۴)

و یا:

- فلك چون آتش دهقان سنان كین كشد بر من / كه بر ملك مسیحم هست مساحی و دهقانی (دیوان خاقانی برگ ۳۷۵)

و یا:

- كه چون دین دهقان بر آتش نشست / بمرد آتش و مرد آتش پرست (شرفنامه نظامی برگ ۲۴۸)

۳- به معنی "مورخ"

فردوسی بحشی از داستان های شاهنامه را از زبان دهقان كه از تاریخ ایران پیش از اسلام آگاهی دارد نقل می كند  و در داستان اكوان دیو این مطلب پدیدار است:

- نباشی بدین گفته همداستان / كه دهقان همی گوید از باستان

...

تو بشنو ز گفتار دهقان پیر / گر ایدونك باشد سخن دل پذیر

سخن گوی دهقان چنین كرد یار / كه یك روز كیخسرو از بامداد

بیاراست گلشن بسان بهار / بزرگان نشستند با شهریار (ج ۴، برگ ۲۰۳ شاهنامه چاپ شوروی)

باز داستان رستم و سهراب را از زبان دهقان نقل می كند:

- ز گفتار دهقان یكی داستان / بپیوندم از گفته ی باستان (شاهنامه ج ۲،  برگ ۱۷۰)

و در داستان سیاوش آرد:

- بگفتار دهقان كنون باز گرد / نگر تا چه گوید سراینده مرد (شاهنامه ج ۳ برگ ۷)

در داستان خاقان چین چنین گوید:

- چو باشی بدین گفته همداستان / كه دهقان همی گوید از باستان (ج ۴، برگ ۲۰۸)

داستان كیومرث در شاهنامه نیز چنین آغاز می شود:

- سخن گوی دهقان چه گوید نخست / كه نام بزرگی به گیتی كه جست (شاهنامه ج ۱، برگ ۲۸)

اسدی توسی نیز در گرشاسپ نامه آورده : سراینده دهقان موبد نژاد

نظامی گنجوی با پی روی از فردوسی برخی از داستان های خود را از زبان دهقان روایت می كند:

- گزارش گر رازهای نهفت / ز تاریخ دهقان چنین باز گفت (شرف نامه برگ ۳۴۷)

- بیار ای جهان دیده دهقان پیر / سخن های پرورده ی دلپذیر (شرف نامه برگ ۴۳٦)

- درین فصل فرخ ز نو تا كهن / ز تاریخ دهقان سرایم سخن (شرف نامه برگ ۵۰۸)

- گزارنده دهقان چنین در نوشت / كه اول شب از ماه اردیبهشت (شرف نامه برگ ۵۰۸)

۴- به معتی "رعیت"

نظامی گنجوی دهقان را در مقابل شاه به كار برده و مقصود از آن بهرام چوبینه است:

- سیم چون شه به دهقان داد تختت / و زان تندی نشد شوریده بختت (خسرو و شیرین برگ ۴۷)

در كلیله و دمنه باز در معنی رعیت به كار رفته است:

‹‹هر والی كه او را به ضبط ممالك و ترفیه رعایا و تربیت دوستان و قممع خصمان میلی باشد در این معانی تحفظ و تیقظ لازم شمرد، و نگذارد كه نااهل بد گوهر خویشتن را وزان احرار آرد و با كسانی كه كفایت ایشان ندارد خود را هم تگ و هم عنان سازد، چه اصطناع بندگان و نگاهداشت مراتب در كارهای ملك و قوانین سیاست اصلی معبر است و میان پادشاهی و دهقانی به رعایت ناموس فرق توان كرد››. (كلیله و دمنه برگ ۳۴۵)

 ۵- به معنی "امیر و حاكم"

دهقانی جزو مناصب دیوانی و دهقان حاكم ولایت های گوناگون بوده است، چنان كه در موقع حمله ی دشمن با سپاه به مقابله ی دشمن می پرداخت و از حریم ولایت خود دفاع می كرده است و در ترجمه ی تاریخ طبری در باب قتل یزدگرد چنین آمده است:

‹‹برخی ها گفته اند یزدگرد به فارس افتاد و چهار سال آن جا ببود. آنگاه به سرزمین كرمان رفت و دو سال یا سه سال آن جا ببود و دهقان كرمان تقاضا كرد كه پیش وی بماند و اقامت گیرد و یزدگرد نكرد و از دهقان خواست كه گروگانی به او دهد، دهقان كرمان گروگان نداد.››. ‹‹گویند یزدگرد با كسان خود سوی مرو رفت، و از اولاد دهقان گروگان ها همراه داشت در آن وقت دهقان مرو ماهویه پسر مافنا پسر فیدو و پدر براز بود… آنگاه یزدگرد سوی براز دهقان مرو رفت و مصمم شد دهقانی را از او بگیرد.›› (تاریخ طبری ترجمه ی پاینده ج ۵ برگ ۲۱۴۸)

و باز در تاریخ سیستان در باب پدر نظام الملك كه حاكم و فرمان روای قوم بود چنین آمد:

‹‹ نظام الملك الحسن علی بن اسحق، و اسحق دهقانی بود از دیه انكو از اعلی الناحیه كه آن بقعت به سبب دیانت و صیانت او آبادان بود و دل های رعایا از وجود او شادمان و كارهای دشوار بر وی آسان.›› (برگ ۷۳)

سركشان را رسول تو شمشیر /  خسروان را خطاب تو دهقان (دیوان مسعود سعد سلمان برگ ۳۷۴)

دهقان و دهقان زادگان كه امیران و حاكمان محلی بودند مورد ستایش و مدح شعرا قرار میگرفتند:

چرا خوانم چو فرقان كردم از بر / بجای ختم قرآن مدح دهقان (دیوان ناصر خسرو برگ ۳۲۵)

و سوزنی سمرقندی دهقان زاده ای را می ستاید و از او تقاضای صله می كند:

مدح دهقان زاده زنگ از طبع بزداید مرا / تا نگویم مدحت او طبع نگشاید مرا

تا نكو خواه ویم دولت نكو خواهد مرا / تا ستایم مرورا، اسام بستاید مرا

شب چو بندیشم كه فردا سر نهم بر آستانش /  با مدادان از شرف سر بر فلك ساید مرا

گر صلت گیرم ز دست دیگران بسیار چیز / تا نگیرم اندكی زو، كار برناید مرا

اندكش بسیار باشد ز بسیار كسان / من همی دانم كه خود اندك نفرماید مرا

از برای آنكه زو عیدی بیابم روز عید / بر تن این سی روز، روزه هیچ نگراید مرا

از گراینده نباشم سیم او در جیب من / از سبكساری بنا گه باد برباید مرا

هست ارزانی بدان آن مهتر آزاده خلق / كز ثنای او زبان در كام ناساید مرا

جز ثنای او مبادا زینتی در شعر من / تا بدانگاهی كه از خاطر سخن زاید مرا (دیوان سوزنی برگ ۴۳٦)

٦- به معنی "مالك بزرگ و محتشم"

‹‹ استاد ابوالقاسم فردوسی از دهاقین طوس بود، ازدیهی كه آن دیه را باژ خوانند و از ناحیت طبران است، بزرگ دیهی است، و از وی هزار مرد بیرون آید. فردوسی در آن دیه شوكتی تمام داشت چنانكه بدخل آن ضیاع از امثار خود بی نیاز بود››. چهار مقاله ی عروضی برگ ۴۷  

‹‹ فرخی از سیستان بود، پسر جولوغ، غلام امیر خلف بانو، طبعی بغایت نیكو داشت شعر خوش گفتی و چنگ تر زدی و خدمت دهقانی كردی از دهاقین سیستان و این او را هر سال دویست كیل پنج منی دادی و صد درم سیم نوحی، او را تمام بودی، اما زنی خواست هم از موالی خلف و خرجش بیشتر افتاد و دبه و زنبیل درافزود. فرخی بی برگ ماند. و در سیستان كسی دیگر نبود مگر امراء ایشان. فرخی قصه بدهقان برداشت كه ‹‹مرا خرج بیشتر شده است، چه شود كه دهقان از آنجا كه كرم اوست غله من سیصد كیل كند و سیم صد و پنجام درم تا مگر با خرج من برابر شود؟ دهقان بر پشت قصه توقیع كردن كه ‹‹ این قدر از تو دریغ نیست وافزون از این را روی نیست›› فرخی چون بشنید مأیوس گشت.›› چهار مقاله ی نظامی عروضی یزگ ۳٦

در تاریخ بیهقی درشرح حال امام زاهد مفسر علی بن عبدالله بن احمد نیشابوری معروف به ابن ابی الطیب چنین آمده است: ‹‹ این امام را مولد نیشابور بوده است و موطن قصبه ی سبزوار و او را خواجه ابوالقاسم علی بن محمد بن الحسین بن عمرو كه از دهاقین و متمولان قصبه بود در محله ی اسفرین مدرسه ی بنا كرده است فی رمضان سنه ی ثمان عشره و اربعمایه و اثر آن هنوز مانده است.›› تاریخ بیهقی، برگ ۱۴٦

 و نیز در همان مأخذ در برگ ۳۸ در باب توانگری و ثروت دهقانان چنین آمده:

‹‹ پس اسحق دهقان در آن وقت كه از دریای حیات دنیا به ساحل فنا نزدیك رسید پنج هزار دینار محمودی بیاورد و گفت درعمر خویش به وسایل توانایی و دانایی بیش از این جمع نتوانستم كرد و این مبلغ به ابوالحسن سپرد و او را وصی كرد و فرزندان را به وی سپرد و جان به قابض الارواح تسلیم كرد و عمر او نود و پنج سال بود.››

و داستان خمویه دهقان كهن معرف میزان تمكن و تجمل دهقانان آن روزگار تواند بود كه در برگ ۴۸ تاریخ بیهقی آمده است و ماحصل آن این كه دهقان مدت مدیدی از هارون خلیفه ی عباسی و ملتزمین و لشكریان وی پذیرایی می کند آن چنان كه موجبات رضایت خلیفه را فراهم آورده و سرانجام دهقان پس از تحمل آن همه خرج، گردن بند گران بهایی به خلیفه تقدیم می كند كه این عمل نشانه ی كثرت مال و مبین گشاده دستی آنان است.

و نیز در كتاب راحه الارواح برگ  ۵۸ در باب تنعم و تمكن دهقانان آورده:

‹‹… در میان دیه سرایی بدیع دید (بازرگان) و ایوان رفیع، دری و درگاهی و ایوانی و بارگاهی، و خداوند آن سرای دهقانی منعم و خواجه ی مكرم، بر منظری نشسته و خدمتكاران و غلامان پیش او ایستاده. دهقان را از بالای منظر چشم بر بازرگان افتاد و آن مرجوم و مرحوم را بدید، غبار و غربت و آثار كربت بر رخسار او مشاهده كرد.››

و در تاریخ بیهقی برگ ٦۰۸ آورده:

‹‹ یك روز نزدیك وی رفتم یافتم چند تن از دهقانان نزدیك وی (بوسهل زوزنی) و سی جفت وار زمین نزدیك این سرای بیع می كردند كه به نام او آن جا باغ و سرای كنند و جفت واری به دویست درم می گفتند و او لجاج می كرد و آخر بخرید و بها بدادند.››

۷- به معنی "می فروش"

دهقانان كه غالبن صاحب باغ و زمین بودند از محصول باغ خود شراب تهیه می كرده اند و خواه ناخواه مقدار اضافی آن را به دیگران می فروخته اند و دهقان در نظر مردم آن روزگار به صورت می فروش و شراب دار متجلی بوده است و در داستان بهرام گور بدین مطلب كه دهقان شراب خانگی داشته و در پذیرایی شاه آن را به كار می برد برمی خوریم:

‹‹دهقان اجابت كرد، فرمود تا خوانچه ی خوردنی به تكلف بساختند و پیش بهرام گور نهادند و در عقب شرابی پنداشتی كه رنگ آن به گلگونه ی عارض گلرخان بسته اند و نقلی كه گفتی حلاوت آن را به بوسه ی شكر لبان چاشنی داده اند، ترتیب كرده و چنانك رسم است به خدمت بهرام گور آورد.›› (مرزبان نامه برگ ۲۱ )

و این داستان در شاهنامه نیز آمده:

كنیزك ببرد آبدستان و تشت / ز دیدار مهمان همی خیره گشت

چو شد دست شسته می و جام خواست / به می رامش و نام و آرام خواست

بیازید دهقان به جام از نخست / بخورد و به مشگ و گلابش بشست (ج ۷ برگ ۳۵۱ شاهنامه انتقادی شوروی)

همه از دیده خون بپالاید / دختر زر به خانه ی دهقان (دیوان مسعود سعد برگ ۴۱۱)

خیك است شش پستان زنی رومی دلی زنگی تنی / مریم صفت آبستنی عیسی دهقان بین در او (دیوان خاقانی برگ ٦۲٦)

خون دل شیرین است آن می كه دهد زرین / ز آب و گل پرویز است این خم كه نهد دهقان (دیوان خاقانی برگ ۳۲۳)

دهقان به سحر گاهان كز خانه بیاید / نه هیچ بیارامد و نه هیچ بپاید

نزدیك زر آید در زر را بگشاید / تا دختر رز را چه بكار است و چه شاید

یك دختر دوشیزه بدوزخ ننماید /  الا همه آبستن والا همه بیمار (دیوان منوچهری برگ ۱۴۹)

بیا ساقی از خنب دهقان پیر / میی كاصل مذهب بدوشد تمام  (شرف نامه ی نظامی برگ ۷۵)

راحا" مشعشه حمراء صاقیه" / بالكرخ عتقها الدهقان فادوسا    (دیوان ابو نواس برگ ۲۰۳)

ذخیره دهقان" حواها لنفسه / اذا ملك اوفی علیه و سیم        (دیوان ابو نواس برگ ۲۰۳)

۸- به معنی "كشاورز"

گاهی واژه ی دهقان درست در مفهوم كلمه ی كشاورز كه امروزه مصطلح است به كار رفته:

‹‹مزارعان و دهاقین را كه سبب آبادانی و محصل ارزاق بنی آدم اند از ظلم متجنده مصون دارد، و آمال ایشان در مصالح زراعت به حصول مقرون گرداند و سایس عدل را شحنه ی كار ایشان سازد، تا هر كس به اطمینان دل به زراعت و عمارت پردازد››. التوسل الی الترسل به تصحیح بهمنیار برگ ۲۷

‹‹دیگر القاب بسیار شده است و هر چه بسیار شود قدرش نبود و خطرش نماند همه پادشاهان و خلفا در معنی القاب نیك مخاطبه بوده اند كه از ناموس های مملكت یكی نگاه داشتن لقب و مرتبت و اندازه ی هر كسی است چون لقب مرد بازاری و دهقانی همان باشد كه لقب عمیدی هیچ فرق نباشد میان وضیع و شریف و محل معروف و مجهول یكی باشد››. سیاست نامه برگ ۲۲۹

و فردوسی در رزم سهراب با گرد آفرید چنین آرد:

یكی بوستان بود اندر بهشت / ببالای او سرو دهقان نكشت (ج ۲ برگ ۱۸۷ شاهنامه)

به پیش جاهلان مفگن گزافه پند نیكو را / كه دهقان تخم هرگز نفگند در ریگ شورستان (دیوان ناصر خسرو، برگ ۳۴۵)

هر آن تخمی كه دهقانی بكارد / زمین و آسمان آرد شخیدن (دیوان ناصر خسرو، برگ ۳٦۵)

مسكن شهری ز تو ویرانه شد / خرمن دهقان ز تو بی دانه شد (مخزن الاسرار، برگ ۹۲)

چو دهقان دانه درگل پاك ریزد / ز گل گردانه خیز پاك خیزد (خسرو و شیرین، برگ ۱۱۹)

تركیب های كلمه ی دهقان

۱-  جو دهقان:

بیل نداری گل صحرا مخار / آب نیابی جو دهقان مكار  (مخزن الاسرار نظامی، برگ  ۸۷)

۲-   پیر دهقان، كنایه از شراب كهن است:

از بخت جوان او كنم یاد /  چون دست كشم به پیر دهقان

همین جام رخشار در دهید آزاده را جان دردهید / و آن پیر دهقان در دهید از شاخ برنا ریخته (دیوان خاقانی، برگ های ۳۱۲، ۳۴۳)

۳- درج دهقان: كتاب و قول دهقان:

گزارنده ی درج دهقان نورد / گزارندگان را چنین یاد كرد (شرف نامه ی نظامی، برگ  ۸۵)

۴- دهقان خلد: كنایه از رضوان است كه خازن بهشت باشد. ( آنندراج)

۵- قبله ی دهقان: كنایه از آتش است و آن هم كنایت از شراب سرخ باشد.

طواف حاج كنون گرد قبله ی تازی است / طواف ماست كنون گرد قبله ی دهقان (دیوان امیر معزی، برگ  ٦۱۲)

ای به دل همچو قبله ی تازی / خیز و بفروز قبله ی دهقان

باده پیش آر و پیش من بنشین / شاخ بیجاده پیش من بنشان (دیوان قطران تبریزی، برگ  ۲۵۴)

و امیر مغزی در بیت زیر از قبله ی دهقان آتش را اراده نموده است:

یكی عزیز ومبارك چوكعبه ی اسلام / یكی بلند و معزز چو قبله دهقان (دیوان امیر معزی، برگ  ٦۰۴)

- - -

منابع:

۱-    آنندراج تألیف محمد پادشاه زیر نظر دكتر محمد دبیر سیاقی تهران ۱۳۳۵.

۲-    اقرب المموارد تأْیف علامه ی سعید خوی لبنانی.

۳-    الالفاظ الفارسیه المعربه تألیف ادی شیر لبنانی مطبعه كاتولیك بیروت ۱۹۰۸م.

۴-    اقیانوس در شرح قاموس فیروز آبادی ترجمه عاصم بن احمد افندی.

۵-    ایران در زمان ساسانیان تألیف آرتور كریستن سن كتابفروشی ابن سینا تهران ۱۳۱۷ ترجمه رشید یاسمی.

٦-    برهان قاطع تألیف حسین بن خلف تبریزی به تصحیح وتحشیه ی دكتر محمد معین.

۷-    تاج العروس تحقیق عبد الكریم غرباوی مطبعه دولتی كویت ۱۳۹۲ ه .

۸-    تاریخ ایران، از دوران باستان تا پایان سده ی هجدهم تألیف: ن . و. پیگولوسكایا و سه تن دیگر، ترجمه كریم كشاورز، تهران ۱۳۴۹.

۹-   تاریخ اجتماعی ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض امویان تألیف سعید نفیسی تهران ۱۳۴۲.

۱۰- تاریخ بیهق تألیف ابوالحسن علی بن زید بیهقی بنگاه دانش با تصحیح و تعلیقات احمد بهمنیار تهران ۱۳۱۷.

۱۱- تاریخ بیهقی تألیف ابوالفضل محمد بن حسین كاتب بیهقی به تصحیح قاسم غنی تهران.

۱۲- تاریخ طبری یا تاریخ الرسل و الملوك ترجمه ابوالقاسم پاینده ترهان ۱۳۵۲.

۱۳-تفسیر كبیر تألیف امام المشكلین فخر الدین رازی.

۱۴-التوسل الی الترسل تألیف بهاءالدین محمد مؤید به تصحیح احمد بهمنیار تهران ۱۳۱۵.

۱۵- چهارمقاله نظامی عروضی بسعمی و اهتمام محمد بن عبدالوهاب قزوینی تهران ۱۳۲۷.

۱٦- خسرو و شیرین حكیم نظامی گنجوی به تصحیح و شرح وحید دستگردی تهران چاپ علمی.

۱۷- دایره المعارف اسلامی (عربی) ترجمه ی احمد شنتناوی و دو تن دیگر.

۱۸- دیوان ابونواس حسن بن هانی شرح و تحقیق احمد عبدالمجید غزالی بیروت لبنان ۱۳۷۲ ه.

۱۹- دیوان امیر معزی كتابفروشی اسلامیه تهران ۱۳۱۸.

۲۰- دیوان خاقانی شروانی مؤسسه ی مطبوعاتی امیر كبیر بكوشش حسین نخعی تهران ۱۳۳٦.

۲۱- دیوان حكیم سوزنی سمرقندی باهتمام دكتر ناصر الدین – شاه حسینی تهران ۱۳۴۴.

۲۲- دیوان قطران تبریزی بسعی و اهتمام محمد نخجوانی ۱۳۳۳.

۲۳- دیوان مسعود سعد سلمان به تصحیح مرحوم رشید یاسمی تهران ۱۳۳۹.

۲۴- دیوان منوچهری دامغانی بكوشش دكتر محمد دبیر سیاقی تهران ۱۳۴۷.

۲۵- دیوان حكیم ابو معین حمید الدین ناصر بن خسرو قبادیانی به تصحیح مرحوم حاج سید نصر الله تقوی تهران ۱۳۳۵.

۲٦- راحه الارواح فی سرور المفراح ‹‹بختیار نامه›› تحریر شمس الدین محمد دقایقی مروزی باهتمام وتصحیح ذبیح الله صفا تهران ۱۳۴۵.

۲۷- سیاست نامه تألیف خواجه نظام الملك طوسی به كوشش دكتر جعفر شعار تهران ۱۳۴۸.

۲۸- شاهنامه فردوسی (متن انتقادی) انتشارات ادبیات خاور مسكو.

۲۹- شرفنامه ی حكیم نظامی گنجوی به تصحیح و شرح وحید دستگردی.

۳۰- كلیله و دمنه تألیف ابوالمعالی نصر الله منشی به تصحیح وتوضیح مجتبی مینوی طهرانی چاپ دوم ۱۳۴۵.

۳۱- متن اللغه تألیف علامه ی شبخ احمد رضا بیروت دار مكتبه الحیاه ۱۳۷۷ه.

۳۲- مجمع البحرین و مطلع النیرین تألیف شیخ فخر الدین ولد محمد علی الطریح انحاد بخط محمد علی بن محمد شفیع تبریزی.

۳۳- محیط المحیط تألیف پطرس بستانی.

۳۴- مخزن الاسرار حكیم نظامی گنجوی به تصحیح وحید دستگردی چاپ سوم ۱۳۴۳.

۳۵- مرزبان نامه تألیف مرزبان بن رستم بن شروین به تصحیح وتحشیه ی عبدالوهاب قزوینی تهران ۱۳۱۷.

۳٦- معجم البلدان تألیف شهاب الدین ابی عبدالله یاقوت بن عبدالله الحموی البغدادی چاپ اول مصر ۱۳۲۳ ه.

پی نوشت ها:

۱-     ر ك: تاریخ اجتماعی ایران – سعید نفیسی برگ های ۳- ۴.

۲-    ر ك: ایران در زمان ساسانیان – كریسنتسن.

۳-    تاریخ ایران تألیف چهار دانشمند روسی ترجمه ی كریم كشاورز برگ ۸۹.

۴-    تاریخ ایران – تألیف چهار دانشمند روسی ترجمه كریم كشاورز برگ ۱۸۴.

یكی از به ترین تحقیقات در باب واژه ی دهقان و مفاهیم گوناگون اجتماعی و سیاسی آن، یادداشت های زنده یاد ‹‹مجتبی مینوی›› در مقدمه ی داستان رستم و سهراب (چاپ بنیاد شاهنامه) است. (هنر و مردم)

 از: مجله ی هنر و مردم، دوره ی پانزدهم شماره ی ۱۷۹، شهریور ۱۳۵٦ 


مطالب مشابه :


لیست کتب المپیاد موجود در پژوهشرای شهید احمد حجتی

ابوالمعالی نصرالله منشی، مجتبی مینوی طهرانی. 2. a14-a15. 13. تذکره امیر آجرلو و مجتبی




افسانه‌های ملل

-کلیله و دمنه،انشای ابو المعالی نصر الله منشی، تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی




بررسی دستور تاریخی در کتاب کلیله و دمنه

- ترجمه کلیله و دمنه انشای ابوالمعالی نصر الله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی .




کند و کاوی در معنی واژه ی دهقان

۳۰- كلیله و دمنه تألیف ابوالمعالی نصر الله منشی به تصحیح وتوضیح مجتبی مینوی طهرانی چاپ دوم




آمد دایره المعارف بزرگ اسلامی جلد: 2 شماره مقاله:492

ابوبکر طهرانی از الدین منکبرنی، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، 1344ش؛ واقدی، محمدبن




نام و نشان تاریخی ایل قشقایی علی پورصفر قصابی نژاد/

مجتبی مینوی در تعلیقات خود بر سیرت جلال الدین مینکبرنی (طهرانی ص 60 64 65 روملو ج 11 ص 27ـ30).




برچسب :