ss601 episode38

يونگي:ميخوام بهت يه پيشنهادي بدم

نگين كه چشماش پر از  اشك شده بود گفت:چيه؟

يونگي:به من اعتماد داري؟

نگين:خوب آره دارم

يونگي:بيا تا وقتي كه آندي اينجاست و كاراي قانونيشو انجام ميده ما بريم يه سفر يه هفته اي

نگين:چي؟فقط ما دوتا؟

يونگي:آره بيا بريم جيجو نميدونم يه جايي بريم ديگه  يه جايي كه از اينجا دور باشه

نگين:اما…..يونگ سنگ…..؟

يونگي:فقط بگو قبول ميكني يا نه؟ من فقط ازت جواب ميخوام بقيشو خودم حل ميكنم

نگين با  من من:خوب بايد با دخترا…..كه يونگي حرفشو قطع كرد  و با عصبانيت گفت:براي يه بارم كه شده نگو بايد با دخترا مشورت كنم نگين خودت تصميم بگير

نگين با ترس:باشه باشه ميام خواهش ميكنم عصباني نشو باشه بريم موافقم

يونگي اومد محكم نگينو بغل كرد و گفت:ممنونم واقعا" ممنونم كه قبول كردي

بعدم زنگ زد به يكي از دوستاش توي جيجو تا ويلاي دوستش رو قرض بگيره

يونگي:فردا ساعت 8 آماده باش بعد هم با هم سوارشدن و يونگي نگينو رسوند خونه و خودشم رفت خونه

خونه ي دخترا

مهسا:سلام نگين كجا بودي؟

نگين:با يونگ سنگ بودم چه طور؟

آدري:دختر نگرانت بوديم ميدوني چه قدر به گوشيت زنگ زديم؟

 بعد نگين رفت توي آشپزخونه و موبايلش كه روي ميز بود رو ورداشت و گفت:منظورت اينه كه توي آشپزخونه بود؟

نگي:ديوونه

نگين:فردا دارم ميرم يه سفر يه هفته اي

همه:چييييييييييي؟

نگين:همين كه شنيديد با دوست پسرم دارم ميرم سفر

محيا:اون وقت كجا؟

نگين:جيجو

محيا:چرا به ما نگفتي؟

نگين:مگه بايد هر كاري ميكنم به شما بگم؟

مهسا:خيلي پررو شدي تو تنها با  يه پسر يه هفته ميخواي بري جزيره ي جيجو چيكار ؟

نگين:من به دوست پسرم اطمينان دارم نميخواد نگرانم باشيد

نگين:هي حوس به اطمينان كاري نداره وقتي يه دختر و پسر تنها باشن امكان داره هر كاري ازشون بر بياد

نگين:بهتره توي رابطه ي من با دوست پسرم دخالت نكنيد خودم ميدونم چيكار كنم بعد هم رفت توي اتاق تا چمدونشو جمع كنه

نگي:دختره پاك زده به سرش

آدري:ديوونه شده

محيا:به خدا اثرات منفيه يونگيه روش تاثير گذاشته اين دختر قبلا" آبم ميخورد با ما مشورت ميكرد

مهسا:همونطور كه گفت نبايد توي رابطش د خالت كنيم ولش كن

آدري:آندي كجاست؟

نگي:آرام بخش دادم بهش خوابيده

مهسا: مثل وحشي ها شده بود

محيا:يعني حالش اينقدر خراب بود؟

نگي:نديدي يك يونگ سنگ بدبختو ميزد كه نگو ياغي ياغي شده بود

محيا:كيو هيون بدبخت وقتي همه چيزو براش تعريف كردم بد جور هنگ كرده بود اصلا" باورش نميشد

نگي:اكرم بدبخت به جاي آندي تشنج كرده بود و دستاش ميلرزيد رفت بيرون يه ذره آروم شه

بيرون خونه

اكرم همونطور در حال قدم زدن و فكر كردن بود كه يهو يكي براش بوق زد اكرمم برگشت ببينه كيه كه ديد بله ليتوكه و پشت ماشينش با غرور نشسته . دستش رو گذاشته روي بوق

اكرمم ديد وقتي دستشو از روي بوق ورنميداره رفت توي ماشينش نشست

ليتوك به انگليسي:چرا سوار نميشي خودمو كشتم

اكرم به انگليسي:چرا بايد سوار ماشين يه آدمي بشم كه نميشناسمش؟در ضمن تو اينجا چيكار ميكني؟ تعقيبم ميكردي؟

ليتوك به كره اي:فكر كردي كي هستي كه تعقيبت كنم؟

اكرم يه پوزخند زد و به انگليسي گفت:هدفت از اينكه كره اي تيكه ميپروني چيه؟

ليتوك به انگليسي:ببينم تو دوست محيايي؟

اكرم:خوب من دوست آندرينا هستم در ضمن سوالمو با سوال جواب نده!

همون موقع گوشي ليتوك زنگ خورد

ليتوك:بله كيوهيون؟

كيوهيون:كدوم گوري هستي؟

ليتوك يه لبخند زد  وگفت:با اون دوست پخمه ي آندرينا هستم توي خيابون ديدمش

اكرم كه ديگه صبرش سر اومده بود  به كره اي گفت:هيييي مونگول عقب مونده ي تازه به دوران رسيده بهتره درست صحبت كني  بعدم كمربندشو باز كرد و از ماشين پياده شد

كيوهيون:ببينم اون اكرم بود؟

ليتوك: باورم نميشه كره اي بلد بود و رو نميكرد؟ بعدم گوشيشو قطع كرد و ماشينشو روشن كرد و رفت سمت اكرمو شيشه ي ماشينو كشيد پايين و گفت:هي دختره بيا بشين

اكرم:هي دختره عمته برو گم شو وگرنه ميرم ازت شكايت ميكنم

ليتوك:سوار شو ديگه چرا اينقدر ناز ميكني؟

اكرم يه نگاهي به ليتوك كرد و گفت:راهتو بكشو  برو  مزاحم هميشگي با اون مدل موهاي زايه ات

ليتوك:من چه ميدنستم تو كره اي بلدي؟

اكرم:اصلا" بلد هم نبودم تو بايد از ندونستن من سوء استفاده ميكردي؟

ليتوك:حالا بيا سوارشو تايه جايي ميرسونمت

اكرم:برو گم شو ميفهمي چي ميگم؟

ليتوك با داد:هييييييييييييييييييي دارم بهت ميگم سوارشو

اكرم:ببينم شما عادتتونه با داد  حرفتونو به كرسي بنشونيد؟ نميخوام گورتو سريع گم كن مزاحم

ليتوكم دستشو گذاشت روي بوق

اكرم: ببين اگه تو ديوونه اي من از تو ديوونه ترم يه كاري نكن همينجا پخش زمينت كنم فهميدي؟برو هر چه زودتر خطر مردنت كمتر

ليتوك:داري لج ميكني؟

اكرم:نه اين تويي كه موي دماغم شدي زايععععععع

ليتوك:درست صحبت كن

اكرم:حرف زدن با تو مثل اينه كه داري با ديوار حرف ميزني ديواااااااااااااار گوشتي

ليتوك:مادر پدرت ادب يهت ياد ندادن؟

اكرم:مامانم بهم گفته با آدمايي مثل  تو  اينوري صحبت كنم البته دلمم برات ميسوزه ديوونه بعدم يه تاكسي جلوش ترمز كرد و سوارشد و رفت

ليتوك:زنجيره اي.......واقعا" اعصاب نداري ديوونه

خونه پسرا

جونگي:جونگ سو بهم زنگ زد گفت ويلاشو گرفتي

يونگي:خوب كه چي؟

جونگي:ميخواي تنها بري؟

يونگي:نه با نگين ميرم

كيو:چي؟ديوونه شدي؟

يونگي:ميخوام با دوست دخترم برم يه سفر يك هفته اي مشكلي هست؟

كيو:ولي......ولي آخه

يونگي:بهتره توي كاراي من دخالت نكني كيو جونگ بيشتر از اينم سعي نكن رابطمو با اون خراب كني

هيون:منظور كيو اين نبود

يونگي:برام مهم نيست فقط ميخوام با دوست دخترم يه هفته برم يه جايي كه از اينجا از اين جو مسترب دورباشم

هيون:ولي رسانه ها چي.؟

يونگي با داد: ولم كن اينقدر رسانه رسانه نكن همشون برن زير تريلي كه هر كاري ميخوايم بكنيم بايد فكر اونا باشيم من كارمو انجام ميدم و برام  مهم نيست رسانه ها درموردم چي ميگن فهميدي يا نه؟ بعدم رفت توي اتاقو درو محكم بست

هيونگ:پاك زده به سرش

هيون:به خاطر استرس هاي اين چند روز اخيره

كيو:براي اعصابش خوبه كه بره هيون جلوشو نگير

هيون:ولي فكر نميكني رسانه ها در موردمون چي ميگن؟

جونگي:هيون ول كن تو رو خدا مگه وعضشو نميبيني بذار بره با نگين يه چند روز آندرينا رو نبينه ازشم يه وكالت بگير كه تمام كاراي قانونيشو براي گرفتن پولاشو ما براش انجام بديم

هيونگ:آره اينطوري بهتره اينطوري نه اون زجر ميكشه نه آندي

هيون:باشه حرفي نيست

كه گوشي كيو زنگ  خورد

كيو:بله؟

مهنوش:سلام كيو جونگ يه ديقه بيا پايين كارت دارم

كيو:باشه اومدم فعلا"

جونگي:مهنوش بود؟

كيو:آره ميرم ببينم چيكارم داره؟

بعد شلوارشو عوض كرد و رفت پايين وسوار ماشين مهنوش شد

كيو:سلام بيا تو

مهنوش:ممنون كيو ميخواستم باهات حرف بزنم

كيو:اتفاقي افتاده؟

مهنوش:كيو ميخوام يه كاري انجام بدم

كيو:چِي؟چه كاري؟

مهنوش:ببين خودتم خوب ميدوني كه پيشرفت رو خيلي دوست دارم

كيو:خوب كه چي؟

مهنوش:بيا به هم بزنيم

مهنوش تا اين حرفو به كيو زد كيو سرخ و سفيد شد و توي دلش غوغايي بود قلبش تند تند ميزد و نفسش بالا نميومد

مهنوش:ميدونم سخته ولي كيو من مجبورم برم .....توي آمريكا يه شركت پيشنهاد كار داده براي طراحيه لباس و منم ميخوام برم

كيو:نرو مهنوش

كيو كه اشك توي چشماش جمع شده بود و صداش به سختي در مي اومد گفت:نرو مهنوش نرو

مهنوش:كيو خواهش ميكنم كارمو سخت نكن

كيو:نرو ازت خواهش ميكنم

مهنوش:متاسفم كيو اما براي پيشرفت توي كارم بايد اينكارو بكنم

كيو جونگ اولين قطره اشكش از گونه هاش پايين اومد و لبشو هي گاز ميگرفت

مهنوش با گريه و جيغ و داد: كيو جونگ گريه نكن با اين كارت داري رفتنمو برام سخت ميكني ازت خواهش ميكنم گريه نكن بيا به هم بزنيم و بريم سركار خودمون بيا خيلي دوستانه از هم جدا شيم

كيو جونگم سريع از ماشين پياده شد و رفت

مهنوش با خودش گفت:متاسفم عزيزم اما من بايد برم و در حالي كه رفتن كيو و دور شدنشو  تماشا ميكرد اشك ميريخت و كيو هم خونه نرفت و توي خيابون در حال قدم زدن بود

ساعت 6 صبح بود اما هنوز كيو جونگ خونه نيومده بود پسرا تمام شب رو بيدار مونده بودن تا كيو برگرده ولي خبري ازش نبود گوشي مهنوشم خاموش بود

هيونگ:وااااااااااااي كجاست؟ خيلي نگرانشم

هيون:ممكنه كجا  رفته باشه

جونگي:امروز قراره بريم وكيل بگيريم پس كجاست؟

يونگي:من ساعت 8 پرواز دارم بايد برم بچه ها كيو رسيد خبرم كنيد باشه؟

هيونگ:بذار فردا برو ديگه مگه نميبيني كيو گم شده؟

يونگي:بليطمو عوض نميكنن من گوشيمو روشن ميذارم بهم زنگ بزنيد فعلا" خداحافظ وكالتم گذاشتم روي ميز اتاق بعدم رفت وسوار ماشين شد و به سمت خونه ي دخترا راه افتاد

دم خونه ي دخترا

 يونگي در زد و وارد  شد

مهسا:سلام

يونگي:سلام نگين كجاست؟

مهسا:توي اتاقشه راستي ساعت نه با وكليمون قرار داريم  به اونا گفتي؟

يونگي:خودشون ميدونن راستي كيو گم شده؟

آدري:وااااااا مگه بچه است كه گم شه

يونگي:نميدونم از ديشب تا حالا نيومده خونه گوشيشم توي خونه جا گذاشته

نگي:زنگ بزنيد به  مهنوش شايد اون بدونه كيو كجاست

يونگي:گوشي مهنوش خاموشه

نگين از اتاق اومد بيرون و گفت:سلام بريم

يونگي:باشه پس اگه خبري شد بي خبرمون نذاريد بعدم چمدونو از دست نگين گرفت و با هم رفتن به سمت فرودگاه

2 ساعت بعد

مهسا:آندي ما داريم ميريم با وكيلي كه گرفتيم حرف بزنيم كا ري نداري؟

آندي:نه اكرم به جاي من باهاتون مياد

آدري:باشه  فعلا" بعدم مهسا و آدري ونگي واكرم با هم رفتن و محيا هم رفت شركت sm و آندي توي  خونه تنها موند

يه نيم ساعتي از رفتن دخترا ميگذشت كه يكي در زد و آندي رفت در رو باز كنه وقتي در رو باز كرد اون چيزي كه  ميديد و باور نميكرد


مطالب مشابه :


هنر در ایران باستان

از ديگر جلوه هاي هنري اين دوره رواج هنر كنده كاري روي سنگ و نگين روي لباس




- زيورآلات تركمن

اين سيم‌ها به شكل زوج بوده و روي هر قسمت نگين در نقره‌كاري نيز شكل دوزي روي لباس




کار افرینی ایده پول ساز:آموزش ساخت زیورآلات

گيره اي است جهت گذاشتن جوش روي اتصال به نگين كاري ميرسد كه نگين چکمه / لباس




ss601 episode38

بعد نگين رفت توي آشپزخونه و موبايلش كه روي ميز نگين:مگه بايد هر كاري لباس و منم ميخوام




رمان بوسه تقدیر قسمت 15

تازه فكر ميكني همون نگين ميتونه وقتي تو زندون باشي خوشبخت زندگي كنه؟




گوشه از هزاران سال هنر در تاریخ ایران زمین

از ديگر جلوه هاي هنري اين دوره رواج هنر كنده كاري روي سنگ و نگين روي لباس




گفت وگو با پريچهر رحيمى استاد دانشكده در مورد سنگهای شفابخش (قسمت اول)

تاريخ لباس و طراحى كارى بسيار با نگين عقيق كه روى آنها نقش




شادي در خانه

به سراغ كمد لباس‌هايتان برويد و چراغ تزييني زيبا روي بنشينيد، كاري موثر و




يك عروسي رويايي با برنامه‌ريزي ايده‌آل

در مورد نگين‌هاي روي حلقه يا در بايد كت روي لباس شان را طوري كاري است كه شايد




برچسب :