گزارش و دانلود متن و صوت سخنرانی زیبایی شناسی اسلامی

 

نشست نقد و بررسی کتاب

در آمدی بر زیبایی شناسی اسلامی نوشته الیور لیمان

 

دانلود فایل صوتی: پیکوفایل * دانلود دات آی آر

دانلود متن سخنرانی:لینک مستقیم * لینک کمکی

*************************************************************

نکاتی چند پیرامون مراسم رونمایی از کتاب

«درآمدی بر زیبا شناسی هنر اسلامی»

ظاهراً قرار نیست جلسات سخنرانی استاد ملکیان بدون حاشیه باشد، این حاشیه ها گاه خواسته و گاه ناخواسته، گاه از سوی مخالفان و گاه از سوی دوستانِ شکل می گیرند، جلسه ی بررسی کتاب «درآمدی بر زیباشناسی هنر اسلامی» نیز حواشی رنج آوری داشت که دل دوستداران استاد ملکیان را در این جلسه به درد آورد، البته این بار از سوی دوستان.

1- مکان انتخاب شده برای سخنرانی؛ یعنی طبقه ی سوم شهرکتاب ابن سینا، بسیار کوچک و نامناسب بود، مترجمان بهتر بود سخنرانی های پیشین استاد مثل سخنرانی مرگ از نظر مولانا یا اخلاق متجددانه در اصفهان را در خاطر می آوردند تا مراسم را در جایی بزرگ تر و مناسب تر برگزار می کردند .

2-مسئولان جلسه حتی در مورد ابتدائی ترین امور هم اندیشه نکرده بودند. و با اینکه ساعت ها قبل از شروع جلسه در شهر کتاب حاضر شده بودند؛ اما حتی بلندگویی که برای سخنرانی قرار داده شده بود، در ابتدای سخنان استاد دچار نقص فنی شد و استاد بعد از ناامیدی از درست شدن بلندگو، بزرگوارنه درخواست کردند بدون بلندگو و ایستاده سخنرانی کنند و متأسفانه این وضع تا انتهای جلسه هم ادامه یافت.

3- اما آنچه از همه بیشتر موجبات ناراحتی را فراهم نمود برخی حرکات و سخنان ناشایست و غیر فرهنگی برخی برگزار کنندگان مراسم بود. مثل سخنان مجری برای تبلیغ کتاب و یا برخی حرکات یکی از مترجمان که در طرف دیگر استاد نشسته بود. ناراحتی از شرایط جلسه کاملا در چهره ی حضار که برای سخنرانی استاد و نه لزوما رونمایی از کتاب مترجمان آمده بودند، مشهود بود.

4- طبقه سوم شهرکتاب ابن سینا محل فروش زینت آلات فانتزی است، بی شک مسؤلان شهر کتاب باید در حین برگزاری مراسم فروش این کالای فرهنگی! را درطبقه ی سوم متوقف می کردند. هنگام سخنرانیِ استاد، آن هم در حالی که استاد به زحمت صدای خود را بلند کرده بودند تا نبود بلندگو را جبران کنند، افرادی که برای خرید به طبقه ی سوم شهرکتاب آمده بودند با صدای بلند با فروشندگان و با یکدیگر صحبت می کردند و چندین بار حین سخنرانی، استاد حواسشان پرت شد.جالب آن که برخی مسئولان شهر کتاب نه تنها در پی سامان اوضاع نبودند، بلکه خود نیز چندان مراعات نمی کردند.

به نظر می آید تمامی این اوضاع به وجود آمده به خاطر ناآگاهی مترجمان و برگزار کنندگان مراسم بوده است، نه مترجمان از شان استاد با خبر بوده اند و نه برگزار کنندگان مراسم.البته امیدواریم تنها ناآگاهی سبب این ماجرا بوده باشد.

نکته ی پایانی آن است که به نظر می آید استاد برای قدردانی از زحمات الیور لیمن و مترجمان و با این امید که حضورشان سبب ساز آشنایی جامعه ی ایرانی با آثار لیمن شود، دعوت برگزار کنندگان مراسم را پذیرفته اند. و با همه ناملایمتی ها به وجود آمده به آن چه می خواستند رسیدند؛با امید اینکه مراسم هایی از این دست با کیفیتی بهتر و در فضایی مناسبتر برگزار گردند.

*************************************************************

متن سخنرانی:

نقد و بررسی کتاب در آمدی بر زیبا شناسی اسلامی[1]نوشته ی الیور لیمان

شهرکتاب - تهران-اردیبهشت ماه سال1393

نکاتی درباره ی الیور لیمان

کتابی که در این جا محل گفت و گو است، کتاب درآمدی بر زیباشناسی اسلامی اثر الیور لیمن است[2]. لیمن اگر چه تخصصش در فلسفه و دین شناسی است، اما اکثر آثاری که از او منتشر شده است، نه در فلسفه است و نه دین شناسی به معنای عام؛ بلکه در اسلام شناسی به معنای خاصّ آن است.

نکاتی درباره ی کتاب درآمدی بر زیباشناسی اسلامی

این کتاب از دو جهت تلخیصش برای من دشوار است، یکی آن که این کتاب در واقع کتاب نیست و مجوع نه مقاله است که در کنار هم آمده است و دیگر آن که خود کتاب هم بسیار فشرده است. لذا من به هیچ وجه نمی توانم هیچ کدام از مقالات آن را تلخیص کنم. از این رو قصد دارم درباره ی یکی از مقالات آن، که به نظرم مهمترین مقاله ی آن است، سخن بگویم.

همان طور که از نام کتاب پیداست، این کتاب درآمدی بر زیباشناسی اسلامی است. یعنی به تعبیبر تا حدی تسامح آمیز، درآمدی بر فلسفه ی هنر اسلامی است، نه درباره ی خود هنر اسلامی و تقریبا هر مقاله به یک هنر پرداخته است.

هنرهای پذیرفته شده در دنیای جدید

 امروزه در دنیای جدید، نُه مورد به عنوان هنر پذیرفته شده است که در این هنر بودن این نُه مورد اختلافی نیست. البته ممکن است امور دیگری هم ادعا شود که از منظر من هنر باشد و از منظر شما نباشد، یا از منظر ملتی هنر باشد، ولی از منظر ملتی دیگر نباشد یا طبق دیدگاهی هنر باشد و طبق دیدگاه دیگری نباشد.

هنر مکتوب یا نوشتاری

دراین میان یکی از هنرها با هشت مورد دیگر تفاوت اساسی دارد و آن هنر مکتوب یا نوشتاری است که ما از آن به ادبیات یاد می کنیم که البته خود شاخه ها ی گوناگون دارد، مثل: شعر، رمان، داستان کوتاه، رمان کوتاه، نمایش نامه، سناریو، اِسِی- که تقریبا معادل فارسی ندارد- حسب حال نویسی و غیره.

هنرهای نامکتوب و غیر نوشتاری

هشت تای دیگر که نامکتوب و نا نوشتاری هستند به ترتیت از انتزاعی تر به انضمامی تر عبارت اند از:

1-رقص، 2- موسیقی، 3- نقاشی، 4- مجسمه سازی، 5- معماری، 6- عکاسی، 7- تئاتر و 8- سینما.

کیفیت پرداخت لیمن به هنرهای نُه گانه در کتاب خویش

دراین کتاب طبعا به ادبیات پرداخته شده و به موسیقی و نقاشی و معماری هم پرداخته شده است. اما به رقص، مجسمه سازی و عکاسی و تئاتر و سینما که طبعا سه هنر مدرن اند، پرداخته نشده است. از این نظر در این کتاب به شاخه هایی از هنر که در عالم اسلام رونقی

داشته اند، پرداخته شده است. طبعا در این میان بیش از همه به ادبیات پرداخته شده و بعد از آن به نقاشی و موسیقی و معماری.

کیفیت پرداخت لیمن به هنر معماری

در باب معماری بیشتر به معماری باغها و مکانهای دیگری غیر از مساجد، ساختماه های یادبود و مقبره ها پرداخته شده است و معماری شاخص اسلامی به نظر لیمن در باغها نمود داشته است.

از میان شاخه های مختلف معماری یکی هم معماری باغها یا باغ آرایی است که مراد از آن ساخت ساختمان های درون باغ، متناسب با بافت باغ و فضای آن است.

بحث های مطرح شده در مقاله ی اول و مهم ترین مقاله ی کتاب

در میان مقالات، مقاله ی اول به هیچ هنر خاصی نپرداخته است، اما مهم ترین مقاله ی کتاب به نظر من، همین مقاله است.  این مقاله جای دقت بسیار دارد و مطالب بسیار سنجیده و پخته ای را لیمن در آن بیان کرده است.

لیمن در این مقاله راجع به اشتباهات رایج درباره ی هنر اسلامی به طور کلی بحث کرده است و به یازده اشتباه رایج در این زمینه پرداخته است که اولا چرا این ها خطایند و ثانیا از کجا می گویم که خطایند.

 لیمن قبل از پرداختن به این موارد یازده گانه به یک اشتباه رایج در مورد خود اسلام پرداخته است و لذا مورد اول را نباید جزء یازده موردی که وی نام می برد، دانست.

خطای رایج در مورد اسلام به زعم لیمن

لیمن خطای اول را که در مورد خود اسلام است، این می داند که برخی گفته اند اسلام، قابل تعریف است. و بیان می کند که اسلام قابل تعریف نیست، چون اسلام ذات ندارد و اگر چیزی ذات نداشته باشد، قابل تعریف نخواهد بود. لیمن در این جا به مناسبت به بحث مساله ی ذات گرایی هم پرداخته است.

اشتباهات یازده گانه درباره ی هنر اسلامی به زعم لیمن

اشتباه دوم تا دوازدهم که در مورد هنر اسلامی است و لیمن آن ها را قبول ندارد این هاست:

1-             زیبا شناسی اسلامی وجود ندارد.

2-             هنر اسلامی ذاتا صوفیانه است.

3-             هنر اسلامی، فرم های هنری خاص خود را دارد.

4-             هنر اسلامی ذاتا دینی است

5-             نقاشی اسلامی با فرم های دیگر نقاشی بسیار تفاوت دارد.

6-             هنر اسلامی، هنر دیگران است.

7-             غزالی نقاشی اسلامی را از بین برد.

8-             هنر اسلامی ذاتا هنر کم اهمیتی است.

9-             هنر اسلامی هنری جزء نگر است و کل نگر نیست.

10-         در میان هنرهای اسلامی، خوش نویسی برترین هنر اسلامی است.

11-         هنراسلامی از فضای خالی وحشت دارد.

لیمن این موارد یازده گانه را قبول ندارد. در ادامه به برخی از موارد پاسخ گویی وی به این اشتباهات می پردازیم.

·        توضیح برخی اشتباهات و بیان پاسخ های لیمن به آن ها

مورد ششم: هنر اسلامی هنر دیگران است.

بسیاری معتقدند که هنر اسلامی، ساخته ی دست اسلام شناسان غربی است و ما مسلمانان هنری نداشتیم. ما یک چیزهایی داشتیم که بعد خاورشناسان و مستشرقان به ما گفتند این ها هنرهای شماست. طبق این ادعا، گویی هنر اسلامی، هنر دیگران است که ساخته و پرداخته اند و به ما نسبت داده اند.

این دیگران مراد غربیان است و طبعا مراد اسلام شناسان و خاورشناسان غربی و امثال این هاست.

لیمن در پاسخ بیان می کند که این گونه نیست و حتی قبل از این که غربیان با ما آشنا شوند و سیله ی معرفی ما به خودمان باشند، خود ما مسلمانان هم آگاهانه هنر می پروردیم و آثار هنری ای را تولید یا نقد می کردیم و به تماشای آن ها می نشستیم.

مورد هفتم: غزالی نقاشی اسلامی را از بین برد.

خیلی ها معتقدند که غزالی به خاطر نفوذ عجیبی که در جهان اسلام بعد از خودش داشت و به تقشُّر و ظاهرگرایی و خشکه مقدسی ای که داشت کاری کرد که نقاشی از جهان اسلام برافتاد. لیمن از این اشتباه هم پاسخ می گوید.

مورد هشتم: هنر اسلامی ذاتا هنر کم اهمیتی است.

لیمن در پاسخ به این ادعا می گوید: با بررسی آثار هنری در جهان اسلام، مشخص می شود که هنر اسلامی مهم، قابل اعتنا، چشم گیر و سخت نیازمند بررسی، مطالعه و تحقیق است.

مورد نهم: هنر اسلامی هنری جزء نگر است و کل نگر نیست.

برخی ادعا کرده اند که هنر اسلامی، هنری جزء نگر است و کل نگر نیست. به جزئیات خوب توجه می کند ولی به صورت کلی و گشتالت توجهی ندارد. این مثل این می ماند که شما معماری ای داشته باشید و بر روی تمام اجزای آن توسط کسانی با نقاشی و مجسمه سازی و غیره، کار شده باشد، ولی خود مجموع و گشتالت ساختمان شما جالب نباشد. البته همیشه این طور نیست که وقتی اجزا خوب اند، حتما کل هم خوب باشد.

لیمن در پاسخ به کسانی که هنر اسلامی را Particularismمی دانند، بیان می کند که اگر چه  هنر اسلامی جزء نگری دارد، ولی کل نگری در آن مغفول نیست.

مورد دهم: در میان هنرهای اسلامی، خوش نویسی برترین هنر اسلامی است.

خوش نویسی جزء موارد نُه گانه ای که به عنوان هنرهای جهانی در ابتدا یاد شد، نیست و کسانی معتقد اند همین چیزی که اجماع بر هنر بودنش نیست، در میان هنرهای اسلامی برترین است.

لیمن برتری خوش نویسی را مردود می داند و در مقابل بر ادبیات، نقاشی و موسیقی تکیه فراوان دارد و خوشنویسی را در قیاس با این سه مورد در جایگاه فروتری می داند.

مورد یازدهم: هنراسلامی از فضای خالی وحشت دارد.

ادعای مطرح شده در مورد یازدهم در واقع مقایسه ای است میان هنر اسلامی با هنر چین و ژاپن، که این دو فرهنگ، هنرشان در ارتباط با فضای خالی است.

تفاوت خاور دور با هنر اسلامی در پرداختن به فضای خالی

شما اگر در آثار هنری چین و ژاپن دقت کرده باشید، می بینید که همیشه آن چه هست، بسیار بسیار کمتر از آن چیزی است که نیست. مثلا می بینید که یک نقاش چینی، در تابلوی نقاشی ای، یک برگ در یک گوشه ی تابلو و دو ساقه هم در گوشه ی دیگر تابلو کشیده است و باقی تابلو خالی است. از این رو گفته شده که هنر شرق، یعنی شرق دور مخصوصا چین و ژاپن، هنر خلا و فضای تهی است. اما آثار هنری اسلامی پُر پُر اند. این البته منحصر به نقاشی نیست، و در سایر آثار هنری مثل معماری هم وجود دارد که مثلا معماری اسلامی پُر است، ولی در معماری چین و ژاپن، فضای خالی فراوان است.

علل تفاوت در پرداختن به فضای خالی در هنر اسلامی و هنر شرق دور

بحث از علل این تفاوت، بحث جالبی است. آیا به خاطر این نیست که شرقی ها تحت تاثیر بودا، خدا را به صورت نیروانه، به صورت هیچ، به صورت عدم، تصور می کنند؟ یا برخی جهات دیگر که گفته شده است، عامل آن است؟خانم دکتر مژگان مصلحی نقاش ایرانی ای هستند که الان در فرانسه استادند، رساله ی دکتری[3] ایشان که در سوربون فرانسه دفاع شده است، درباره ی کارکرد خلأ در نقاشی شرق

دور است. و در آن بحث شده که چه عاملی باعث می شود که هنرمند شرقی این قدر به خلأ رو می آورد. در هر صورت به نظر برخی، این ویژگی در هنر شرق دور، درست خلاف چیزی است که در هنر اسلامی وجود دارد و گویا هنر اسلامی از خلا وحشت دارد. و به نظر می آید که این وحشت به آن قاعده ی فلسفی ای که از یونان قدیم وجود داشته، اشاره می کند که طبیعت از خلا وحشت دارد و هر چیزی را که از طبیعت برداشتید محال است به جای آن چیزی جایگزین نشود چون طبیعت نمی تواند خلأ را تحمل کند. حال به همین ترتیب در مورد هنر اسلامی گفته شده است.

لیمان قائل است که در هنر اسلامی هم پرداخت به خلأ وجود دارد، البته نه به اندازه ی هنر شرق دور.

·        بررسی اجمالی دوازده اشتباه بیان شده و پاسخ لیمن به آن ها

من شخصا با دوازده مورد بیان شده و حرف های لیمن نسبت به آن ها موافقم. به تعبیر دیگر هر دوازده نکته ای که لیمن گفته توانسته با بیان خود مرا متقاعد کند که حق با لیمن است.

مخالفت غیر مستقیم لیمن با سنت گرایان

یک نکته راجع به حرف های لیمن به نظرم می رسد و آن این که لیمن در این مقاله بدون این که به زبان بیاورد، می خواهد با اسلام شناسان سنت گرا مقابله کند. اکثر دعاوی ای که لیمن به عنوان اشتباهات ذکر کرده، سخنان اسلام شناسان و مسلمانان سنت گراست.

اسلام و سه روایت آن از اولین آشنایی با جهان غرب تا کنون

همان طور که بارها در نوشته ها و سخنرانی های خود بیان کرده ام، امروزه، سه روایت بزرگ از اسلام وجود دارد.

امروزه یعنی از سال 1799 که ناپلئون بناپارت وارد مصر شد و اولین موجهه ی جدی با فرهنگ غرب برای ما مسلمانان حاصل آمد. قبل از این تاریخ، ما با تمدن غرب آشنایی داشتیم و مثلا خمپاره و توپ را از غربیان یاد گرفته بودیم، اما آشنایی جهان اسلام به طور کلی با فرهنگ غرب و نه تمدن آن، به سال 1799 یعنی آغاز قرن 19 میلادی و حدودا 215 سال پیش بر می گردد. در آن زمان ورود ناپلئون با همراهی هیئت بزرگی از عالمان، اندیشمندان، متفکران، فیلسفان و هنرمندان غربی بود و همین باعث آشنایی جهان اسلام با وضع فرهنگی جهان غرب و تطور آن شد. حال از آن زمان تا به امروز سه روایت از اسلام بیان شده است. من در مقاله ای پیش تر گفته ام که این سه قرائت در یازده نکته، باهم اختلاف دارند که به آن مقاله رجوع شود.

روایت اول: اسلام بنیاد گرایانه

 یک روایت، روایت بنیادگرایانه یا فاندامنتالیزم اسلامی است. ما حصل نوع نگاه این گروه به اسلام این است که برای رسیدن به اسلام واقعی باید برگردیم به صدر اسلام و باید قرآن و احادیث نبوی را، در مورد سنیان و اسلام و روایت به اصطلاح چهارده معصوم را، در مورد شیعیان، نصب العین قرار دهیم و مطلقا از آن تخطی نکنیم. از این رو زندگی مسلمانان باید به مقتضای این ها باشد و هر گونه دگرگونی، جرح و تعدیل، حکّ و اصبلاح و تصحیح و تکمیل همه کاملا ممنوع است. همه چیز باید همان طور که در زمانی که پیامبر(ص) از دنیا رفت، تصور می شده است، در حال حاضر هم مورد نظر قرار گیرد. که بهروزی در گرو این نوع نگاه است.

نمومنه هایی از اسلام بنیاد گرایانه در جهان تسنن، اسلام سلفیان است که نمونه ی خوبش در وهابیت عربستان نمود دارد. و یا اسلام طالبانی و ملاعمر مثل القاعده هم از این نوع است.

در جهان شیعه تا حدودی اسلام اخباریان از این گونه است. البته الان تعداد اخباری ها در جهان شیعه خیلی کاهش یافته است ولی زمانی بسیار رونق داشتند.

در ایران فعلی هم گاه و بیگاه این نوع قرائت از اسلام دیده می شود و نیاز به گفتن ندارد.

روایت دوم: اسلام سنت گرایانه

روایت دیگر از اسلام، اسلامی است که از آن به اسلام سنت گرایانه تعبیر می شود. در روایت دوم از اسلام، به صورت اجمالی که البته به خاطر اجمال با دقت کمتری همراه است، به اسلام از یک منظر عرفانی نگاه می شود.

مرحله ی اول سنت گرایی در جهان اسلام

از این نظر می شود گفت که مثلا محی الدین ابن عربی و پیروان او مثل قونوی، قیصری، ابن حمزه ی فنّاری تا زمان ما، همه ی کسانی که در سنت وی تنفس می کنند، و در این سنت می اندیشند، اسلام شان، سنت گرایانه است.

مرحله ی دوم سنت گرایی در جهان اسلام

این اسلام سنت گرایانه در قرن بیستم به به خاطر یک سلسله علل که الان به آن نمی پردازم، ناگهان یک ظهور مجدد و پر اسم و رسم و زرق و برق پیدا کرد.

سرآغاز این ظهور دوباره به یک متفکر کاتولیک فرانسوی به نام رُنه گنون بر می گردد. رُنه گنون که ریاضیدان و استاد دانشگاه سوربون بود، بعد از آن که مسلمان شد و اسم خود را به شیخ عبدالواحد یحیی تغییر داد با مجموعه ی فعالیت هایی که انجام داد، بنیان گذار سنت گرایی اسلامی در قرن بیستم شد و یک مسلک و مشربی را پایه گذاری کرد که امروزه وقتی گفته می شود سنت گرایی اسلامی، دیگر بیشتر از این که عطف توجه به ابن عربی و پیروان وی شود، مکتبی به یاد می آید که متفکران آن، کسانی مانند: رُنه گنون فرانسوی، فریتیوف شوان سوئیسی تبار آمریکایی، تیتوس بورکهارت سوئیسی[4]، مارتین لیگنز انگلیسی، ویتال پری آمریکایی، ولف گجانگ اسمیت مثل هیوز اسمیت، سید حسین نصر ایرانی، شاه کاظمی متفکر پاکستانی و دکتر هادی شریفی که ایرانی است، هستند.

این مکتب از آغاز سده ی بیستم شروع به رشد کرد و متفکران آن کتاب های بسیاری را با این رویکرد نوشتند که بهترین کتابها از میان این تالیفات، نزدیک به صد عنوان را شامل می شود.

البته میان سنت گرایان هم می توان تفاوت ها و اختلافاتی را دید، و مثلا می توان گنون و وفاداران وی را در یک سو و شوان را با باقی سنت گرایان در سوی دیگر قرار داد.

شوان اگر چه با اسلام سنت گرایانه از طریق گنون آشنا شد، ولی در متفکران سنت گرای بعد از خود تاثیرات زیادی داشت و توانست آن ها را با قرائت خود از سنت گرایی همراه کند.

روایت سوم: اسلام تجددگرایانه

روایت سومی هم از اسلام وجود دارد که به آن اسلام تجددگرایانه گفته می شود. امروزه بیشتر به اسلام تجددگرایانه، روشن فکری اسلامی یا روشن فکری دینی گفته می شود و کمتر تعبیر اسلام تجدد گرایانه به کار می رود. مثلا وقتی می گوییم دکتر سروش روشنفکر دینی است، یعنی روایت تجددگرایانه ای از اسلام ارائه می دهد.

·        بررسی امکان هنر اسلامی در سه روایت بیان شده از اسلام

امتناع هنر اسلامی در روایت بنیاد گرایانه

از این سه روایت روایت اول مطلقا با هنر رابطه ای ندارد. معلوم است که از ملا عمر  و مانند وی در جهان اسلام، سر و کار داشتن با هنر اصلا بر نمی آید. اصلا در این نوع تفکر، یک نوع خشونت جبلی که با هر نوع هنر ورزی منافات دارد، وجود دارد. شما دیدید که همین ها بزرگترین مجسمه ی بودا را در افغانستان، با این که یک شاهکار بزرگ هنری بود، نابود کردند.

وجود هنر به معنای عامّ آن، نه هنر اسلامی، در اسلام تجددگرایانه

اسلام گرایان تجددگرا با هنر بی ارتباط نیستند، اما اولا در هنر بیشتر به شاخه ی مکتوب می پردازند و ثانیا هنر اسلامی برایشان آن قدر شاخص نیست تا بخواهند مرزبندی کنند میان هنر اسلامی و هنر مدرن و یا هنرهای غیر مدرن ولی مربوط به خاور دور.

وجود هنر اسلامی در قرائت سنت گرایانه از اسلام

تنها نحله ای که در آن هنر اسلامی وجود دارد، نحله ی اسلام سنت گرایانه است. رمز آن هم معلوم است. زیرا اسلام سنت گراینه، اسلامی است که از اسلام، تفسیر عرفانی ارائه می دهد. و برای عرفا در میان صفات خدا، مهم ترین صفت، صفتِ جمال خداست. لذا برای عارف از آن رو که عارف است زیبایی بسیار با اهمیت است. طبعا وقتی با زیبایی سر و کار داشته باشید، باید با همه ی رشته هایی که با زیبایی سر و کار دارند، ارتباط داشته باشید و معلوم است که در میان همه ی دیسیپلین ها، آن ها که با زیبایی سر و کار دارند، دیسیپلین های مختلف هنری اند.

لذا اسلام گرایان سنت گرا، تقریبا همه هم شخصا هنرمند و هم علاقه دارند به بررسی هنر اسلامی. مثلا شوان غیر از این که شاعر بود، نقاش قابلی هم بود و با موسیقی هم انس داشت. به همین ترتیب بورکهارت با نقاشی، معماری و موسیقی آشنایی داشت. ویتال پری و مارتین لینگز هم این گونه اند. لینگر بیشترین کارهایی که درباره ی اسلام انجام داده، کارهایی است که درباره ی خوشنویسی انجام داده است و زمانی هم رئیس موزه ی هنرهای انگلیس بود.

مخالفت لیمن با سنت گرایان در نوع نگاه به هنر اسلامی

لیمان با سنت گرایان اسلامی انس و الفتش فراوان است، خصوصا با سید حسین نصر، و تاریخ فلسفه ای که زیر نظر لیمن و نصر نوشته شد، بر این انس و الفت افزود. جالب آن که لیمن با این که مثل سنت گرایان است، در جهت توجه به هنر اسلامی، اما با همه ی مفروضات آن ها در بحث هنر اسلامی به مخالفت پرداخته است. و اصلا اهمیت کتاب به این خاطر است، زیرا اکثر ما در بحث تفسیر هنر اسلامی زیر تاثیر سنت گرایان هستیم. و لیمن در این جا به دقت تمام به نقد نظرات سنت گرایان پرداخته است.

اشتباهات دوازده گانه ای که بیان شد، اکثر آن ها متعلق به سنت گرایان است. مثلا سنت گرایان قائلند که اسلام دارای ذات است و لذا قابل تعریفاست؛ اینها قائلند که اسلام، ذاتا فرم های هنری خاصی دارد که آن را متفاوت با ادیان و مذاهب دیگر و حتی سایر فرهنگ های غیر دینی و مذهبی می کند. این ها قائلند که هنر اسلامی ذاتا دینی است؛ اینها هستند که معتقدند که نقاشی اسلامی با فرم های دیگر نقاشی متفاوت است؛ این ها هستند که معتقدند که هنری که امروزه به آن هنر اسلامی گفته می شود ساخته و پرداخته ی دیگران است و هنر اسلامی متفاوت از آن است، و مواردی دیگر.

·        توصیه هایی در باب کتاب

توصیه به افرادی که علاقه مند به مباحث هنر اسلامی هستند.

توصیه ی من به کسانی که به مباحث هنر اسلامی علاقه مندند این است که این کتاب را بخوانند، زیرا اگر به دنبال کتاب دقیقی در این باب هستند، یکی  از دقیق ترین کتاب ها، همین کتاب است. و دقیق ترین و عمیق ترین نکات درباره ی هنر اسلامی را در این کتاب می توان دید.

توصیه به افرادی که علاقه مند به مباحث هنر اسلامی نیستند.

کسانی هم که به هنر اسلامی علاقه ندارند، باز هم به دو جهت این کتاب، برای مطالعه توصیه می شود.

یکی این که چند فصل آن برای نگرش ما به اسلام مفید است. مثل فصلی که درباره ی اعجاز قرآن نوشته شده که آیا قرآن معجزه است و به چه جهت معجزه است. و یا فصل فلسفه و راه های دیدن هم همین گونه است، که در آن بحث می کند که چگونه فلسفه، راه های دیدن جهان را برای ما متفاوت می کند. یکی هم آخرین مقاله ی کتاب است با عنوان تفسیر هنر، تفسیر اسلام و تفسیر فلسفه.

در این نه مقاله، این سه تایی که الان نام بردم به علاوه ی مقاله ی اول که پیشتر بیان شد، واقعا برای ما آموزندگی بسیاری دارند.

جهت دوم توصیه ی آن برای مطالعه این است که از نظر نوع ادعاکردن و استدلال کردن برای ما آموزندگی فراوان دارد. انسان در این کتاب می بیند که لیمن چه قدر ادعاهایش را متواضعانه مطرح می کند ولی از آن سو، چه قدر وسواس دارد که ما را نسبت به پذیرش آن ها متقاعد کند.

در پایان باید از خانم نازنين اردوبازارچى و جواد فندرسكى خیلی تشکر کنم که به ترجمه ی این کتاب پرداخته اند.

لیمن چندان آسان نویس نیست و ترجمه ی آثار او هم چندان کار ساده ای نیست. و من باید از طرف خودم و اهل فرهنگ سپاس گزاری کنم از این آقا و خانم جوان که وقت خود را صرف کاری کرده اند که اگر چه خدمت بزرگی است، ولی چندان ماجور نیست و کسی قدردانی ندارد.

پرسش و پاسخ

سوال اول:

آیا لیمن با مخافت با سنت گرایان، روایت چهارمی از اسلام داده است؟

از این جهت که لیمن در مقاله ی اول به مخالفت با سنت گرایان پرداخته است، آیا او در صدد است که یک روایت چهارمی از اسلام به دست دهد؟ در این صورت آیا نظیر این نگاه را ما در ایران، چه الان و چه در طی 50 سال گذشته داشته ایم؟ یعنی روایتی که متمایز از سه روایت پیشین باشد و در عین حال که روایتی عرفانی است، عمیق و  فلسفی هم هست.

·        پاسخ استاد:

ایشان سوالشان این است که تو گفتی که اولیور لیمن در این مقاله اول با همه مفروضات اسلام گرایان سنت گرا مخالفت کرده،  آیا معنای سخن تو این است که اولیور لیمان غیر از آن بنیادگرایی و غیر از سنت گرایی و غیر از تجدد گرایی اسلامی، دارد روایت چهارمی به دست می دهد؟ بنده می گویم نه به دو دلیل:

پاسخ اول: لیمن با سنت گرایان، تنها در بحث هنر مخالف است.

آن جا که لیمان مخالفت می کند با سنت گرایان فقط با دعاوی آنها درباره هنر  مخالفت می کند، نه اینکه به طور کلی  با همه دعاوی سنت گرایان درباره الهیات، اخلاق، فلسفه، عرفان یا شاخه های دیگر علوم اسلامی مانند تاریخ مخالف باشد.

پاسخ دوم: لیمن اصلا یهودی است و مسلمان نیست.

من گفتم مسلمانانی که الان دارند زندگی می کنند سه روایت از اسلام دارند. حالا ممکن است من یا کسی مثل من خودش هم نداند که کدام روایت را دارد، اما به هر حال همه مسلمانان جهان یکی از این سه روایت را دارند. الیور لیمان اصلا مسلمان نیست. ایشان یک متفکر دارای آیین یهود است که هم خودش و هم پدرش یهودی های متشرعی هستند، نه اینکه به لحاظ شناسنامه ای فقط یهودی باشند.

سوال دوم:

قسمت اول:آیا میان روایت های بیان شده، مرزهای قاطعی وجود دارد؟

شما فرمودید که سه تفسیر مختلف از اسلام وجود دارد، آیا شما و شرق شناسان اینها را کاملا مجزا از هم می دانید؟ یا سیر تکاملی ای طی شده است و ما الان در بهترین نقطه گسترش، آن را تجدد گرایی اسلامی می دانیم؟

قسمت دوم:تغییر رویکرد اسلام نسبت به هنر در فرض تغییر مهد پیدایش آن

آیا فکر می کنید که اگر اسلام پیدایشش مثلا در سرزمین یونان یا روم بود، باز هم با هنر مخالف بود؟

·        پاسخ استاد:

دو سوال ایشان فرمودند یکی اینکه این سه روایتی که از اسلام بیان شد آیا اینها واقعا به همین صورت مشخص، مرزهایشان از هم جداست؟ یا یک حالت مرزی و بینابینی و میانی هم وجود دارد .

پاسخ به قسمت اول: مرز بندی های قاطع، ضرورت رویکرد آموزشی

دوستان بهتر از من می دانندکه آدم وقتی تدریس می کند، باید مطلب را به نحو افراطی و extreme مطرح کند تا ذهن شنونده مطلب را دریافت بکند. بعد به مخاطب خود بگوید برای این که تو مطلب را دریافت کنی، من مطلب را به صورت extreme می گفتم، ولی در عالم واقع تا این درجه افراطی نیست.

  مثلا اگر شما معلم فیزیک باشید و بخواهید حرکت روی سطح شیب دار را برای دانش جویانتان بگویید، فرض می کنید اصطحکاک وجود ندارد و هوا هم مقاومت نمی کند. این دو را را حذف می کنید برای این که  بتوانید قوانین حرکت در سطح شیب دار را یاد بدهید. بعد البته به دانش آموزتان می گویید که وقتی شی حرکت می کن،د قوانین حرکت روی سطح شیبدارش این است، ولی در عین حال هیچ وقت مقاومت هوا و اصطحکاک صفر نیست.

بنابراین  من به گونه ای مطرح کردم که گویی مرزهای این سه روایت خیلی خیلی واضح است، اما واقعا به این درجه از وضوح نیست. یعنی یک موارد مرزی وجود دارد. یعنی در عین حال که ما سنت گرای خالص داریم، بنیاد گرا و تجددگرای خالص هم داریم، اما یک کسانی هم داریم که یک المان ها و عناصری را با یک المان و عناصری از روایت دیگر با  هم جمع کرده اند. این موارد البته کمابیش به تناقض می انجامند، آدمی که می خواهد اسلامش هم سنت گرایانه باشد و هم تجدد گرایانه، یا هم تجددگرایانه باشد و و هم بنیادگرایانه، لامحاله یک جاهایی به تناقض می رسد. اما با این تناقض ها خیلی ها زندگی کردند و چیزی هم پیش نیامده است.

پاسخ به قسمت دوم:

سوال دیگر ایشان این بود که اگر اسلام به جای اینکه در عربستان ظهور کند، در یونان و روم ظهور کرده بود، آیا با هنر مخالفت می

کرد؟

پاسخ اول: اسلام با همه ی هنر ها مخالفت نکرده است.

اسلام با همه هنرها که البته مخالفت نکرد، ولی با دو تا از هنرها که آن موقع وجود داشت، به شدت مخالفت کرده است. یکی مجسمه سازی و دیگری نقاشی. اگرچه من شخصا همان طور که سال ها پیش در جای دیگری هم گفته ام، قائلم که اسلام با معماری هم کاملا مخالف است. به همین ترتیب اسلام در بین هنر های مکتوب یعنی ادبیات لااقل با شعر صد در صد مخالف است. در قرآن سه جا اسم شاعران آمده است و در هر سه جا شاعران تخطئه شده اند. بنابراین اسلام با همه ی هنرها مخالفت نکرده، اما واقعا با بیشتر هنرهایی که در آن زمان بوده، مخالفت کرده است.

پاسخ دوم: اگر مهد پیدایش اسلام، یونان یا روم بود، مسلم با هنر مخالفت نمی کرد.

حالا جواب این سوال این است که اگر اسلام مثلا در یونان یا روم ظهور کرده بود، من شکی ندارم که با هنر مخالفت نمی کرد، و یا اگر هم می کرد، آن پیامبر پیرویی پیدا نمی کرد. آخر بین مردمی که مجمع پانتئونرا ساخته اند یا بین مردمی که آن معماری را دارند یا آن نقاشی را دارند، اگر آن پیغمبر بخواهد بیاید معماری یا نقاشی را تخطئه کند، اقبال و پشتیبانی پیدا نمی کند. و آدم همیشه یک حرفی می زند که یار و یاور پیدا کند.

اشکال به پاسخ دوم: مخالفت افلاطون با شعر

البته افلاطون هم شاعران را از مدینه ی فاضله اش بیرون کرده است.

پاسخ استاد:

ایشان اشکال می کنند که حالا در این ایران و یونان قدیم که تو میگویی هم یک فردی به نام افلاطون ظهور کرد که در جمهوری می گوید، من از مدینه ی فاضله ی خودم شاعران را بیرون می کنم.

پاسخ این است که اولا فقط یک نفر بوده که چنین کرده است و از این نظر شما اسمش را بلدید. ولی اگر من بگویم در جهان اسلام یکی را بگویید که با مجسمه سازی مخالفت کرده چه کسی را می توانید نام ببرید؟ نمی توانید نام ببرید، چرا؟ چون خیلی ها مخالفت کرده اند.

ثانیا از روزی که افلاطون گفت از مدینه فاضله خودم شاعران را بیرون می کنم؛ از همان روز شاگردانش و از جمله بزرگترین شاگردش، ارسطو گفت: خیلی استاد کار بدی می کنند و کتابی درباره شعر نوشت به نام Poetics که به فارسی بوطیقا  می شود و چند ترجمه از آن شده است. و ارسطو نشان داد که شعر یکی از ارزشمندترین هنرهاست.

·        سوال سوم:

اشکال معنا شناختی و منطقی نسبت به تعریف نداشتن اسلام

نقد من نسبت به بخش اول صحبت های شماست و به نظرم به سخنان شما یک اشکال معناشناسانه و یک اشکال منطقی وارد است. اتفاقا من این مطلب را در نوشته های پیشین شما هم دیده ام و خوانده ام، ولی قانع نشده ام.

آن مطلب این است که شما فرموده اید که اسلام ذات ندارد و از این نتیجه گرفته اید که تعریف هم ندارد. من هم مقدم برایم محل سوال است و هم به لحاظ منطقی نتیجه ای که گرفته اید.

به لحاظ مقدم اشکالم این است که می توانیم برای دین هر چه می خواهد باشد، ذاتی فرض کنیم، و بعد بگوییم اگر دارای این ذات باشد، این وصف ها را دارد. لذا وقتی ذاتی فرض می کنیم، دیگر لزومی ندارد که در همه ی جهان های ممکن باشد، ولی البته اوصاف ضروری خواهد داشت.

اشکال منطقی من هم این است که سلمنا که مفهومی مثل اسلام ذات نداشته باشد، همه ی تعریف ها که نیاز به ذاتیات ندارد. می توان شیئی را تعریف اشاری کرد و تعریف اشاری به ذاتیات ربط ندارد.

·        پاسخ استاد :

اشکال ایشان این است که می گویند که شما ادعا کردی که اسلام ذات ندارد و می گویند به این ادعای تو که می گویی اسلام ذات

ندارد، یک اشکال معناشناختی وارد است و من اشکالشان را توضیح می دهم. بعد می گویند تو از این که می گویی اسلام ذات ندارد، نتیجه گرفته ای که تعریف هم ندارد. و سلمنا فرض می کنیم، اسلام ذات نداشته باشد، اما چگونه از ذات نداشتن اسلام، به غیر قابل تعریف بودن اسلام پل می زنی؟ درحقیقت اشکال اولشان معناشناختی و اشکال دومشان، یک اشکال منطقی است.

پاسخ به اشکال معناشناختی

نفی ذات گرایی به معنای ارسطویی آن، نه مطلق ذات گرایی

وقتی ما بحث ذات گرایی را مطرح می کنیم، همان طور که من در سال 77 در مصاحبه ای که دوست عزیزم آقای گنجی در مجله ی راه نو، با من کرد، گفته ام، مرادمان ذات گرایی به معنای ارسطویی آن است. من در آنجا گفته ام که این که ما می گوییم ذات گرایی را قبول نداریم و معتقدیم هیچ چیزی ذات ندارد، و حکومت و فرهنگ و اسلام و ... ذات ندارد، مراد ما از ذات گرایی، معنای ارسطویی آن است.

مراد از ذات گرایی ارسطویی

 ارسطو برای اشیا ذات حقیقی و واقعی قائل است. وقتی می گوییم ارسطو ذات گراست، معنای حرف وی این است که مثلا اگر در آب های جهان، دقت کنید، اعمّ از  آب هایی که در گذشته بودند، الان هستند و در آینده پدید می آیند، این آب ها همه چیزشان با هم فرق می کند. آب سرد داریم، آب گرم هم داریم، آب ساکن داریم، آب متحرک هم داریم؛ آب زلال داریم، آب غیر زلال هم داریم. ارسطو معتقد است این آبها در عین این که از هر جهت با هم فرق دارند، ولی یک چیز واحد مشترک ثابت، در همه ی آب ها وجود دارد. اولا واحد است و یک چیز است، ثانیا  مشترک است و بین همه ی این آبها وجود دارد و ثالثا ثابت است، یعنی با تغیر زمان، تغیر پیدا نمی کند. ارسطو قائل بود این امر واحد مشترک ثابت، در همه آبها وجود دارد و به همین جهت هم هست که نام واحد آب به آن ها می دهیم و به n تا چیز می گوییم آب و به n تا چیز دیگر آب نمی گوییم. به این می گوییم ذات گرایی حقیقی و واقعی.

خود ارسطو هم وقتی به این ذات گرایی قائل می شود، فقط برای اشیای طبیعی قایل می شود، مثل آب ها و چوب ها و خرگوش ها و گاو ها و انسان ها و... حتی برای چیزهای صناعی هم ذات قائل نبود، مانند تلویزیون و صندلی و....

تسری دادن ذات گرایی ارسطویی به امور اعتباری توسط برخی افراد

یکی از متفکران ما یکی دو سال قبل از آن مصاحبه ی من در مجله ی راه نو، در مورد اشیای اعتباری هم، سخن ارسطو را تسری می داد و  گفت معقولات ثانیه هم ذات دارد و حکومت هم ذاتی دارد، دین هم ذاتی دارد، با اینکه دین  نه شی مصنوعی است و نه شی طبیعی و به قول جان سرل این ها واقعیتهای نهادی اند. می گفت این ها همه ذات دارند، حکومت ذات دارد، دولت هم ذات دارد و از این لحاظ می گفت دین هم ذات دارد و بعد می گفت پس بعضی از ویژگیهای دین، ذاتی اند و بعضی از ویژگیهای دین، عرضی اند و می گفت ویژگیهای ذاتی دین ثابتند ولی ویژگیهای عرضی دین متغیر اند .

من در آن مصاحبه گفتم ارسطو که در مورد اعتباریات ادعای ذات مطرح نمی کرد، آن بیچاره تنها در مورد اشیای طبیعی ذات را قائل بود و حتی برای مصنوعات هم ذات قائل نبود. بعد شما آمده اید ذات را در مثل دین هم آورده اید و می گویید که بعضی ویژگیهای دین ذاتی اند که به دین مربوط می شود و بعضی ها که ذاتی نیستند، به دین مربوط نمی شوند و من می گفتم این غلط است. آن وقت اضافه می کردم که حتی حرف ارسطو در محدوده ی خودش هم غلط است.

جالب این است که من - البته نه از باب خودستایی باشد، چون که علم ملک طِلق من که نیست - من با این که در ایران اولین کسی بودم که گفتم ذات گرایی غلط است، همان افراد خیلی وقت ها در گفتگو ها و مصاحبه ها می گویند ملکیان کسی است که فکر می کند دین هم ذات دارد ... من اولین کسی بودم که می گفتم دین ذات ندارد.

ذات گرایی بعد از ارسطو: ذات گرایی به معنای لاکی آن

از ذات گرایی ارسطو که بگذریم، ذاتی به معنای دومی هم داریم که ذات گرایی به معنای مورد نظر جان لاک است. او به ذات اسمی قائل بود. من به ذات اسمی لاک معتقدم و برای اشیا ذات اسمی قائلم، طبق نظری که جان لاک قایل است.

اگر چه شما اگر از نظر لاک هم عبور بکنید و به ویتگنشتاین برسید که او می گوید حتی ذات اسمی که لاک می گوید هم، وجود ندارد، بلکه شباهت خانوادگی وجود دارد بین اشیای هم نام، اتفاقا من خوشحال می شوم؛ چون خودم روز به روز دارم از ذات فاصله می گیرم  و به شباهت خانوداگی ویتگنشتاین نزدیک می شوم. این مقدمه را گفتم که دوستان متوجه اصل اشکال بشوند.

حال سوال ایشان این است که تو چرا می گویی اسلام ذات ندارد؟ من می گویم اسلام ذات ندارد، زیرا من معتقدم هیچ چیز ذات ندارد. اما این که می گویم ذات ندارد، مرادم این است که ذات حقیقی ندارد، ذات اسمی که محلّ بحث نبوده است. من برای هر چیزی می توانم ذات اسمی قایل بشوم.

پاسخ به اشکال منطقی: مراد از تعریف هم تعریف ارسطویی است.

بعد می گویند آقا فرض می کنیم که اسلام ذات ندارد، چه طور از ذات نداشتن اسلام، پل زدی به تعریف نداشتن اسلام؟ شما اشکال منطقی مرتکب شدی.

این را باز توجه نکردند که همین طور که محلّ بحث، ذات ارسطویی است، مراد از تعریف هم، تعریف ارسطویی است، و تعریف ارسطویی تعریف به جنس و فصل است.

اگر چیزی ذات نداشته باشد، جنس و فصل هم ندارد. بنابراین تعریف از طریق جنس و فصل، که به یک نوعش می گویند تعریف حدی  و به یک نوعش می گویند تعریف رسمی یا به تعبیر دیگری به یکی از آنها می گویند تعریف و دیگری توصیف، هم نخواهد داشت.

همانطور که دوستان بهتر می دانند تا الان 27 نوع تعریف فیلسوفان منطق کشف کرده اند که یک نوعش تعریف ارسطویی است. من دارم همان تعریف را رد می کنم و گرنه می شود از اسلام تعریفهای دیگری به دست داد. اما تعریف اشاری که اسم بردند، اتفاقا تنها چیزی است که درباره اسلام نمی شود گفت! به خاطر این که تعریف اشاری  برای چیزهایی است که عینی باشند. یعنی اگر شما به من گفتید به چه می گویید لیوان؟ می گویم این عین خارجی را می گوییم لیوان، اشاره درباره اموری است که عینی باشد. اسلام که از امور عینی نیست که بشود آن را تعریف اشاری کرد. ولی در عین حال که اسلام را به خاطر این که امر اعتباری است، نمی توان تعریف اشاری کرد؛ اما در عین حال گونه های دیگری از تعریف داریم که برای اسلام می توان از آن ها استفاده کرد. مثل تعریف تصریحی. تعریف تصریحی در حقیقت تعیین مراد است. یعنی به مخاطبان خودم یا به شنوندگان سخنم می گویم من در این سخنرانی هر وقت می گویم اسلام، مرادم این است و آن را روشن می کنم به این تعریف می گویند تعریف تصریحی.

·        سوال چهارم:

چرایی عدم بحث از جغرافیای جهان اسلام توسط لیمن

مراد از زیبایی شناسی اسلامی که لیمن در این کتاب می گوید، احتمالا مربوط به یک دوره تاریخی است، اگر ما جغرافیا را داخل کنیم چه؟ لیمن در مورد این بحث کرده که مثلا مصر قبل از اینکه اسلام واردش بشود، هنر داشته است یا نه. حال آیا مثلا در همان مصر بعد از ورود اسلام ارتباطش با هنر پیش از اسلام قطع شده است؟

پاسخ استاد:

یک سوال خیلی خوبی ایشان می کنند می گویند در این کتاب لیمن آیا جغرافیای جهان اسلام را هم در نظر گرفته است که مثلا بگوید اگر ما در طول تاریخ جهان اسلام مجسمه سازی نداشته ایم، اما نقاشی داشته ایم، ولی نقاشی غرب اسلام مثل اندلس و شمال افریقا مثل مغرب عربی یا الجزایز یا مصر با نقاشی شرق جهان اسلام مثل اندوزی، هند، پاکستان، بنگلادش و شبه قاره هند فرق می کند.

پاسخ اول: لیمن در مورد جغرافیای جهان اسلام نکاتی بیان کرده است.

من دو تا نکته عرض می کنم: اول اینکه ایشان در کتاب نمی خواهد به جغرافیای جهان اسلام بپردازد، اما در یکی از صفحات این کتاب به مناسبت به یک نکته ای به طور کلی اشاره می کند که برای بحث های جغرافیایی در محدوده ی این کتاب کافیست. و آن نکته این است که:

یادتان می آید که یکی از 12 اشکالی که ایشان می گفت در سخنان دیگران درباره ی هنر وجود دارد، این است که غزالی، نقاشی اسلامی را از بین برد و ایشان با این مخالف بود. در مقام مخالفت می گوید: این سخن درست نیست، چون اگر چه در قسمتهایی از جهان اسلام، بعد از غزالی، نقاشی از بین رفت، اما در یک قسمتهای دیگری از جهان اسلام نقاشی از بین نرفت. اگر بنا بود غزالی نقاشی را از بین ببرد، باید در کجا از بین می برد؟ در کل جهان اسلام. ولی می بینیم اتفاقا در یک بخشی از بین رفت و در یک بخشی از بین نرفت و آن بخشی هم که از بین نرفت، همان قسمتی بود که غزالی بیشتر در آنجا حضور فکری و فرهنگی داشت. به مناسبت این نکته آمده است به جغرافیا توجه کرده است، و بیان کرده که هنر اسلامی بسته به این که در چه منطقه ای باشد، باید حکم علی حده ای نسبت به آن بشود.

 بنابراین نمی خواسته فصلی منعقد کند به این منظور، ولی وقتی می خواسته این


مطالب مشابه :


نمونه هايي از تقديم و تشكر براي صفحه تقديم پايان نامه

این پایان نامه را به پدر و مادرم از استاد فاضل و نمونه متن تقدیم برای پایان




نمونه هايي از تقديم و تشكر براي صفحه تقديم پايان نامه

که در مقام قدردانی از زحمات بی از استاد صبور و مراحل اجرای پایان نامه مرا




چگونه پایان نامه بنویسیم و چگونه از پایان نامه دفاع کنیم ؟

کلیه متن پایان نامه نبوده در پایان نامه از نتایج و برای دفاع از پایان نامه




پای درس پایان نامه استاد حیدر علی هومن (قسمت ششم):

در زبان انگلیسی چکیده برای پایان نامه تشکر و قدردانی رسم است که دانشجو از استاد




چگونگی تهیه و تنظیم نامه های اداری

در پایان باید گفت برای نوشتن موضوع متن نامه از مهم ترین بخش و دقت می‌توان متن زیبا، رسا




گزارش و دانلود متن و صوت سخنرانی زیبایی شناسی اسلامی

نکته ی پایانی آن است که به نظر می آید استاد برای قدردانی از در پایان باید از پایان نامه




زندگی نامه شهید مسعود علی محمدی

به پاس قدردانی از بالا که استاد راهنمای پایان نامه دکتری زیبا را میتوانید




برچسب :