متون ادبی زیبا درباره حضرت مهدی(عج)

یا ابا صالح المهدی 

برای دستیابی به این متون زیبا و قشنگ کلیک کنید.

عطر انتظار

جمعه حضور

چه باشکوه است آن روز که تو می آیی...

و متن ادبی شهر آرزوها در ادمه ی مطلب

 

بى گمان خواهد آمد

در صبح يک آدينه!

سوار بر سمند سپيده با رايت آفتاب بر دوش،

تا به اهتزاز درآورد آن را بر بلنداى گنبد گيتى!

او مى آيد

تا با آذرخش ذوالفقارش

سينه شب را بشکافد!

وخورشيد خدا را نمايان سازد!

او مى آيد

زيباتر از هزار نگار وخوبتر از صد هزار بهار!

او مى آيد واز بادهاى خزانى، انتقام همه لاله هاى پرپر را مى گيرد!

همان بهارى که لاله ها به احترام او برخاسته اند

وآن نگارى که، نرگسها نگران مقدم اويند.

شاهدى که شقايقها آينه افروز نگاهش هستند وچشمه ها به دنبال او جارى مى گردند.

ومردى که پيشاپيش مشرق آفتاب بهاريست وبوى خدا از ردايش جارى است.

مردى که بوى سحر، صفاى سپيده، صداقت آينه، مهربانى مهر، لطافت نسيم، نازکى گل، پاکى شبنم، تلاوت رود، غوغاى صبح، ترنم باران، زلالى چشمه ساران، روح توفان، شکوه آسمان، صلابت کوهستان، هيبت آتشفشان، آرامش صحرا، عمق دريا ووسعت هستى با اوست. او خواهد آمد وشهرى خواهد ساخت;

به زيبايى بهشت، به وسعت تاريخ در گستره هستي.

شهرى خرم، شهرى آباد، شهرى خالى از بيداد وبهشتى تهى از جور شداد.

شهرى مملو از گل وگياه ولبريز از نور وآب، شهرى پر از پرنده وشکوفه وشقايق، شهرى لبالب از شهد وشور وشيدايى وسرشار از هلهله وشادي.

او خواهد آمد وشهرى خواهد ساخت که در رؤيا نمى آيد ودر خيال نمى گنجد.

همان شهر آرزوها شهر آينه ها، شهر آبيها، شهر هميشه بهار،

شهرى که آفتابش هميشه لبخند مى زند.

شهرى که آسمانش سبز است، دريايش سبز است، صحرايش سبز است، ودلهاى مردمش نيز سبز است.

شهرى که درختانش سبزند وهيچ گاه رخت عزا نمى پوشند.

شهرى که مرغانش، نوحه نمى خوانند، بادها مرثيه نمى سرايند، درياها موسيقى آرامش بخش، پخش مى کنند وماهيها آواز آزادى سر مى دهند.

شهرى که قناريهايش در قفس نمى خوانند، دل گنجشکانش نمى لرزد، قوهايش در خلوت نمى ميرند، پرستوهايش مهاجرت نمى کنند واز سقف ايوانهايش هميشه چلچله مى چکد.

شهرى که آسمان هر کجايش يک رنگ است، هواى هر بامش تابستانى است.

در کنار کاخهايش، کوخهايى خراب نشده، چينه هايش کوتاه است وکسى براى ديدن آسمان، کلاهش نمى افتد.

شهرى که سنگفرش خيابانهايش، بال فرشتگان است.

از کوچه هايش بوى ياس مى آيد.

در تمام خانه هايش عطر گل محمدى مى وزد.

واز پارکهايش شميم بهشت به مشام مى رسد. شهرى که شيطان در آن، پرسه نمى زند، نگاهها مسموم نيست گوشها حرف ناحق را نمى شنوند، زبانها سخن لغو نمى گويند ودهانها گوشت مرده مسلمانى را نمى جوند.

شهرى که در آن گل را نمى فروشند، مسلمان از مسلمان سود نمى برد کسى از کسى ربا نمى گيرد.

لباسها را مد روز نمى دوزند وزيباييهايش تحميلى نيست!

وکسى زيبايى اش را به رخ ديگران نمى کشد، بر مالش نمى نازد ودنيايش را وسيله فخرفروشى قرار نمى دهد، مردانش دنيا را سه طلاقه کرده اند ومهريه زنانش مهر کربلا ومهر زهراست!

شهرى که الگوى زنانش، فاطمه وزينب، سلام الله عليهما، است واسوه مردانش محمد، صلى الله عليه وآله، وعلى، عليه السلام، است وسوژه جوانانش حسن وحسين دو آقاى جوانان بهشت اند.

شهرى که در آن، گردن گردنکشان شکسته، زنجير بردگان گسسته، دست شياطين بسته وهر کس در جاى خود نشسته! وکسى راه حق را نبسته!

شهرى که ساکنانش شناسنامه ندارند، هر کس به سيمايش شناخته مى گردد ودر وديوارش آينه کاريست.

شهرى که در آن همه از حرام متنفرند، چرا که حلاوت حلال را چشيده اند، معروف مشهور است ومنکر منفور.

واژه ظلم وستم از فرهنگش رفته وقاموس قسط به عدالت بين همه تقسيم شده!

شهرى که در آن، مسجدها سرد نيست، ميکده عشق گرم است، در خانقاه سماع نيست ودر مراسم شادى غفلت نمى رقصد وکسى کف باطل نمى زند.

شهرى که در آن ازدحام نيست، ترافيک نيست، تصادف نيست، صداى دلخراش نيست، زندان نيست، داروخانه نيست، بيمارى نيست، دعوا نيست، پاسبان نيست، گاوصندوق نيست وشير به همه مى رسد.

شهرى که ماهيهاى قزل آلا در تور توريستها حرام نمى شوند.

داس دهقان آشيانه بلدرچين را تهديد نمى کند.

باران از سقف آلاچيق دهقان فقير چکه نمى کند.

وبره وگرگ از يک آبشخور مى خورند.

شهرى که شکم مردمش، گورستان حيوانات نيست.

سفره هابا ميوه وسبزى رنگين شده وبر سفره هيچ دلى غم نان نمى ماندواگر غمى باشد، تنهاغم ياراست واندوه ديداردوست.

همه بافراغت بال وآسايش حالى که دارندتنهابه عبادت حق مشغولند ودلهاگرفتاردلدارست. وهمه ازباده الست سرمست.

شهرى که دنيا به مردمش رو آورده، ولى آنها از دنيا گريزانند.

شهرى که سيب زمينى در زيرزمينهايش نمى پوسد.

پيازها آفتابى هستند، ميوه ها در سردخانه بى مزه نمى شوند، پرتقال وخرما، خوب وبد نمى شود.

همه مزه خوراکيها را مى دانند ودلى حسرت چيزى را نمى خورد.

شهرى که تابلوهايش دروغ نمى گويند وتاب تبليغ شکم وشهوت را ندارند.

صدا وسيمايش آگهى کثرت گرايى ومصرف بيشتر پخش نمى کند وهيبت گودزيلا را نمايش نمى دهد وعکس ابتذال، تصوير خشونت وفيلم فلاکت در آن پيدا نيست.

گند اسراف از زباله هايش به مشام نمى رسد ودر مصرف هر چيز اعتدال رعايت مى گردد.

شهرى که در آن عملى آلوده به ريا نيست وکسى زهد نمى فروشد وبه فسق مباهات نمى کند، گرگى لباس ميش نپوشيده، تمساح اشک نمى ريزد، دست التماس براى نفس به سوى کسى دراز نمى شود وپاى تجاوز به حريم ديگران وارد نمى گردد. شهرى که آب در لانه مورچه نمى افتد، کسى ساز خود را نمى زند، آشها شور يا بى نمک نمى شوند، ولايتى بى ولايت نمى ماند، هر کس به اندازه سعى اى که کرده است بهره مند مى گردد، وبوى بهبودى اوضاع شنيده مى شود.

شهرى که در آن دل نمى گيرد، حوصله سر نمى رود، آدمهايش کاريکاتورى رشد نکرده اند، نسل کشى نيست، خودکشى نيست، شور وغوغاى زندگى بر پاست.

شهرى که بنزها به پيکانها پز نمى دهند، سوارها به پياده ها پوزخند نمى زنند، کاخها جلو آفتاب کوخها را نمى گيرند، چشم وهم چشمى نيست، دنيا چشم کسى را نمى گيرد، ملاکها مدرک نيست، گر چه مدرک کسى کمتر از اجتهاد نيست وملاکهاى برترى، تقوا وپرهيزکاريست ولى حتى هيچ کس تقوايش را به رخ نمى کشد.

شهرى که در آن زمينها بى مرز است، پرچمها يک رنگ است، زندگى زيباست، عطر وحدت از همه جا به مشام مى رسد وجز محارم چيزى خصوصى نيست.

شهرى که در آن عقل عقيل نمانده، دلها جوان مى ماند، روى سنگ قبرها ترکيب (جوان ناکام) نقش نبسته. شهرى که در آن مزرعه ها لم يزرع نمى ماند، کرتها معطل نشده اند وآبها هدر نمى رود.

شهرى که رودهايش خروشان، چشمه هايش جوشان، گاوهايش شيرافشان، درختانش پر بار، کشتزارهايش بى آفت ومحصولاتش بابرکت است.

شهرى که باران عشق باريده وشبنم شوق بر گلبرگها چکيده وسبزه معرفت روييده، گل يکرنگى جوشيده وآفتاب حق همه جا دميده وهمه به آرزوهايشان رسيده اند.

شهرى چنان، که در خاطر نگنجد، در خيال نيايد، وبه هيچ دلى خطور نکرده که خدا براى بندگان صالحش در چنين شهرى چه چشم روشنى هايى مهيا کرده.

خدايا! ما مشتاق چنين شهرى هستيم، شهرى که در آن دولت با کرامت خليفه تو برپاست همان امامى که انبيا به احترام او برخاسته اند. وآن موعود سبزى که وعده ازلى وتخلف ناپذير تو در آن حاکميت دارد، ودر دولت دين پناهش اسلام واهلش را عزت وسربلندى مى بخشى ونفاق وکفر واهلش را ذليل وخوار مى گردانى، مهربانا از تو مى خواهيم که ما را در آن دولت حقه، اهل دعوت به طاعتت واز پيشوايان راه هدايتت قرار دهى وبه واسطه آن امام بزرگوار به ما عزت وکرامت وخير دنيا وآخرت را عطا فرمايي.


مطالب مشابه :


متن ادبی فوق العاده زیبا درباره امام زمان(عج)

باسلام و سپاس فراوان از این که به عشق آقا امام زمان به ستاره سهیل تشریف آوردید. از دانش




متن ادبی درباره امام زمان(عج)

باسلام و سپاس فراوان از این که به عشق آقا امام زمان به ستاره سهیل تشریف آوردید. از دانش




متن ادبی زیبا درباره امام زمان(عج)

باسلام و سپاس فراوان از این که به عشق آقا امام زمان به ستاره سهیل تشریف آوردید. از دانش




متن ادبی زیبا درباره امام زمان(عج)

متن ادبی زیبا درباره امام زمان متن ادبی زیبا درباره امام زمان طواف کعبه ی من دیدن رخ




متن ادبی درباره امام زمان عجل الله

متن ادبی درباره امام زمان متن ادبی درباره امام زمان ملاقات علامه با امام عصر




جمعه حضور (متن ادبی زیبا درباره حضرت مهدی (عج)

(متن ادبی زیبا درباره حضرت مهدی امام زمان ؛ آقای مهربانی ها و امام در آینه ی ادیان




متن ادبی

امام رئوف - متن ادبی - درباره ی امام رضا تاریکی از زمین و زمان رخت بربسته بود.




متون ادبی زیبا درباره حضرت مهدی(عج)

متون ادبی زیبا درباره حضرت مهدی امام زمان ؛ آقای و متن ادبی شهر آرزوها در ادمه ی




برچسب :