آرایشگاه عروس سرا اهواز

  • لیست آدرس آرایشگاه های اهواز برای دوستای گل اهوازی

    ارايشگاه مامانيكو ادرس: كيانپارس خيابان 5 غربى فاز 3 ارايشگاه نورا ادرس: كيانپارس خيابان خرداد بين خيابان نهم و دهم تلفن 3032 ارايشگاه لى لى ادرس: كيانپارس پهلوان غربى نبش خرداد ارایشگاه نگار ادرس: کیانپارس خ میهن شرقی پلاک 19 3387049 ارایشگاه عروس سرا ادرس: کیانپارس خ 11 غربی نبش خ خرداد پلاک 122 3381023 ارایشگاه چهره های عروس ادرس: کیانپارس خ 6 غربی پلاک111 3386288 ارایشگاه سایه چشم ادرس: کیانپارس خ 3 شرقی 3378009 ارایشگاه گل گندم ادرس: کیانپارس خ 9 غربی پلاک120 3380598 ارایشگاه سارابانو ادرس: کیانپارس خ وهابی بین خ 13 و 14 3384455 ارايشگاه فيروزه ادرس: كيانپارس خيابان 4 غربى آدرس و شماره تلفن سايه چشم: اهواز، كيانپارس ،سروش غربي، نبش ايدون،پلاك ٥٠ ٣٣٣٣٣٣٤٤ ليلي: پهلوان غربي، نبش خرداد، ٣٣٦٦٢٨٥-٣٣٦٦٢٨٤



  • مخ زدن

    مخ زدن به سبک جدید ایرانی دختر پسر ایرونی باحال مخ زنی با آجر چت فارسی و چت روم های فارسی باحال 1001 روش برای کوبیدن مخ آلبوم عکس مخ های توپ و هاو واسه کوبیدن فال حافظ نیت برای ازدواج به سبک ایرانی موزیک های جدید ایرانی فیلم های جدید ایرانی و خارجی دانلود آهنگ از هر خواننده و راننده ای که بخواین چت با بریتنی و جنیفر لوپز از شیر مرغ تا جون آدمیزاد مرده روزنامه های ایران و جهان عکسهای با مزه جاوا اسکریپت و برنامه های پی اچ پی واسه وبلاگ و سایت شما در آوردن شماره تلفن از یاهو و ام اس ان در 2 سوت میزبانی فضای وب نامحدود مجانی ثبت دامنه مفت تومن میوه فروشی اصغر آقا همین بقله عکس های سوانح دلخراش کارت اعتباری ویزا به قیمت دلار در بازار آموزش چت کردن آموزش مخ زنی آموزش کامپیوتر مجمع چت کنان بیکار و حومه اتوبوس رانی قزوین آموزس باکلاس شدن راه های مردم آزاری آموزش پوست کندن خیار با قاشق مدارت الکترونیک دزدگیر و دزد ول کن زنگ اخبار الکترونیکی مقالات پزشکی زن من ظرف نمیشوره مقاله منتخب شب شعر و شاعری رسم عاشقی و عاشق کشی فردا امتحان بیولوژی دارم به دادم برسین آموزش طراحی سایت و وبلاگ بسختی فلش جادوی سال جدید ارسال کارت های تبریک نوروزی و ... شمارش معکوس چاپ مطاب شما در 2 ثانیه انتشارات قلم متن کامل قطعنامه پاسخ  مقامات ایران به بسته پیشنهادی علی دایی:من بازم میام خدادا عزیزی :من از اولشم میدونستم پروین:من باید مربی باشم اخبار داغ  ورزشی  پول برای کلیک بخاطر یک مشت دلار بازنشستگان شرکت توسعه  طالع بینی ماه و ستاره  بیمه خدمات درمانی بیماری تامین اجتماعی  فال ورق طالع بینی چینی فال گلبرگ بازی های آنلاین آگهی های رایگان نوت بوک و کامپیوتر مجانی توت فرنگی مریم داوود عسل آی تی ان تلوزیون آی پی ان شبخیز مهران هایده شجریام ایرج عکس های زنده یاد فردین آلبوم جدید بلک کتز ایرانی و خارجی ایرج قادری سپیده در حمام را باز کرد شکیرا در دستشویی را بست هنر پیشه رن ایرانی در استخر نمیرود که تو عکسش رو ببینی ها اینجا دلت سوختااا جک های ترکی جک رشتی جک تریت ها لری مخبزت دات کام مخبزن داتکام کارت عروسی عروس فراری شام آخر امین حیایی محمد رضا گلزار هدیه تهرانی را دید مهناز افشار رید بهرام رادان شاشید قند کوپونی اعلام شد گوشت ها رو بذار تو یخچال فقط گرماساز یه چایی دم کن بیار بینیم خسته سدیم ار بس شررو ور تفت دادیم آموزش رقص مارمولکی با پیانوی ارزان به نرخ روز واقعه های لایت آرایشگاه آنلاین بیا تو برو بیروون دویار چتکن چت سرا چتیها ایران مانیا بازتاب نغمه زندهرود پرشین بلاگ میهن بلاگ سایت های دوست یابی اینترنتی عکس پاسور فیلم نوار ...

  • تاکسی

    دیروز عصر نزدیک غروب در تاکسی ... فکر میکنم حواسم به خدا نیست ... همون لحظه دست راستیم میگه خدا رو شکر ... ... رادیو داره یه حبر راجع به گرون شدن بنزین میگه که راننده صدای رادیو رو زیاد میکنه ... ... بعد معلوم میشه خبر مربوط به آمریکاست و راننده صدا رو کم میکنه ...! چت روم فارسی برای ایرانیان: کامل ترین چت روم های فارسی برای ایرانیان ،فارسی چت با امکانات یاهو چت روم آبی ،چت روم صورتی،چت روم تهران،چت روم اصلی با امکانات ادد لیست و پیام و ... فارسی چت روم فارسی سبز برای روزگار سبز جوانی،اتاق چت ،چت روم برای سایت شما،دوستیابی ایرانی از بین هزاران عضو ار تهران،شیراز،اصفهان،تبریز، قزوین، کرج ،مشهد ،رشت ،ساری،گرگان اهواز ،کرمان ،کرمانشاه، سمنان یزد،سنندج،آبادان،بندر عباس بزودی چت روم های صوتی و تصویری با امکانات وب کم وبکم و تاک آموزش چت برای نوآموزان چت فلش.سایت اختصاصی چت فارسی برای وبلاگ شما دانلود برنامه های چت فارسی چت روم صورتی بدون نیاز به دانلود برنامه و جاوا و فلش اتاق چت ایرانیان دوستان ایرانی گالری عکس ایرانی ها چت فارسی برای تمام سنین چت و عشق در کنار هم چت روم آبی چت روم سبز چت روم صورتی بهترین و شلوغ ترین اتاق های اتاقای چت فارسی بدون امکان هک و بوت و کرک تهرانیها چت روم اصفهان چت روم قم چت روم اطاق چت فارسی چت رم پت روم فارسی از ما بهترین ها و جدیدترین ها را بحواهید موریک ایرانی و خارجی دانلود رادیو اینترنتی بدون نیاز به نصب هیچ گونه برنامه بدو بیاتو که بازار چت داغه داغ شده باورت مکیشه بازدید کننده های توپ موسیقی ایرانی در چت روم های اتاق های چت ایروونی چتروم چت روم تبریز چت روم مشهد اتاق چت اصفهان اتاق چت تهران بهترین سایت احتصاصی چت برای فارسی زبانان جهان در چتکن مخ زدن به سبک جدید ایرانی دختر پسر ایرونی باحال مخ زنی با آجر چت فارسی و چت روم های فارسی باحال 1001 روش برای کوبیدن مخ آلبوم عکس مخ های توپ و هاو واسه کوبیدن فال حافظ نیت برای ازدواج به سبک ایرانی موزیک های جدید ایرانی فیلم های جدید ایرانی و خارجی دانلود آهنگ از هر خواننده و راننده ای که بخواین چت با بریتنی و جنیفر لوپز از شیر مرغ تا جون آدمیزاد مرده روزنامه های ایران و جهان عکسهای با مزه جاوا اسکریپت و برنامه های پی اچ پی واسه وبلاگ و سایت شما در آوردن شماره تلفن از یاهو و ام اس ان در 2 سوت میزبانی فضای وب نامحدود مجانی ثبت دامنه مفت تومن میوه فروشی اصغر آقا همین بقله عکس های سوانح دلخراش کارت اعتباری ویزا به قیمت دلار در بازار آموزش چت کردن آموزش مخ زنی آموزش کامپیوتر مجمع چت کنان بیکار و حومه اتوبوس رانی قزوین آموزس باکلاس شدن راه ...

  • رمان دزد قلب من تویی5(قسمت آخر)

    با صدای چیزی چشمامو باز کردم...موقعیتمو یادم رفته بود...چشمام تار میدید یه بار دیگه باز و بستشون کردم...چرا همه جا سفیده ...به اطرافم نگاه کردم من تو بیمارستان چه کار کردم من که دیشب رو تخت خوابیده بودم.. بعدش یکی به موبایلم زنگ زد بر داشتم مزاحم بود...باز زنگ زد این دفعه...کی بود؟...یادم افتاد طاها بود...چه کار داشت؟.....اِه من چرا این همه گیج شدم ...چرا یادم نمیاد طاها چه کار داشت در اتاق باز شد ...پرستو داخل اومد بهش نگاه کردم خندم گرفت، از سر و وضعش معلوم بود چه قدر هول کرده ...راستی من چم شده که تو بیمارستانم:پرستو- خوبی ؟ بهتر شدی؟- اره خوبم ولی چرا من بیمارستانمپرستو- ترانه...یادته نمیاد چی شد؟سرمو به علامت منفی تکون دادم...پرستو- صدف...سامان تصادف کردنبا این جمله ی پرستو اتفاقات دیشب یه دفعه به ذهنم هجوم کردند طاها زنگ زده بود...میگفت صدف مرده...میگفت صدف با بچه ی 1 ماهش مرده...یه خنده ی بلند سر دادم گفتم:- پرستو راستشو بگو ...پرستو زد زیر گریه...به سمتم اومد گفت:- ترانه، صدف به سامان گیر داد زود تر بیان اهواز دلش برات تنگ شده بود تو راه با یه کامیون تصادف می کنم صدف در جا می میره ...ولی سامان فقط دست پاش شکسته فردا منتقلشون میکن بیمارستان اهواز.. وباز زد زیر گریه...گریمم نمی گرفت اصلا... نمی تونستم حرف بزنم...هر چی میخواستم یه واکنشی نشون بدم ولی نمی تونستم ...در باز شد چشمم افتاد به طاها اومد جلود چشمام سرخ بود می خواستم بهش بگم بره بیرون اصلا تو اون موقعیت دوست نداشتم ببینمش ..من میدونستم همه ی این چیزا دروغه ..خواهرم صدف زنده بود ... می دونستم ... اصلا چرا مرده باشه؟؟اشكام آروم آروم پايين اومد و از سنگيني گلوم كم كرد...طاها اومد جلوتر و روي مبل كنارم نشست...سرم و انداختم پايين...پرستو دستم و تو دستاش گرفت...آروم گفتم:لطفا تنهام بذارين...چند دقيقه بعد هيچ كس تو اتاق نبود.بلند شدم و سرم به دست كنار پنجره رفتم.ياد صدف قلبمو ميسوزوند.موقع بله گفتنش:با اجازه تنها حامي زندگيم،ترانهصداي گريه م سكوت اتاقو پركرد.ياد صدف يه لحظه هم از ذهنم نميرفت...بار اولي كه ديدمش...اونروز تازه از مهد برگشته بودم كه ديدم يه دختر كوچولو با اخم نشسته رو تخت من...منم كه به تختم حساس!رفتم بالا سرشو گفتم:هي جوجه!پاشو اين تخت منهاروم سرشو بلند كرد و طلب كار گفت:از اين به بعد مال منهاومدم دهن وا كنم كه چيزي بگم اما نمي دونستم چي بگم!من رفتم اونسر تخت و گفتم:چه قد پررويي تو اين تخت از اول مال من بوده...اون شب منو صدف روي يه تخت خوابيديم و اينجور شد كه ماباهم دوست شديم...بيني مو پاك كردم و دوباره به بيرون خيره شدم كه پيمان و ديدمخنده ي ديوانه واري كردم!چقد زود ديوونه شدم...پيمان ...

  • رمان بادیگارد12(قسمت آخر)

    سهراب داشت به ویترین با دقت نگاه میکرد. سهراب: آوا این ببین خوبه؟ به حلقه ای که داشت نشون میداد نگاه کردم، واقعا حرف نداشت اما برای من فرقی نمیکرد. من: آره خوبه. سهراب خوشحال شد و با هم رفتیم توی مغازه و به مغازه دار گفت که برامون همونا رو بیاره. با هم سوار ماشین شدیم و من زود چشمامو بستم. چه زود همه چیز گذشت، من و محسن صیغمون فسخ شد و محسن برای همیشه رفت. بی چاره خاله چقدر گریه کرد و ازم قول گرفت که برم بهش سر بزنم. اما آخه چجوری؟ مگه من می تونستم برم محسنو دست تو دست یکی دیگه ببینم؟ امروز اومدیم حلقه خریدیم، هفتهٔ دیگه عقد و عروسیمونه. خودم خواستم که دوتاش توی یک روز باشه و توی خونه و خوانوادگی برگزار بشه. بابا می خواست که صیغه کنیم اما من اجازه ندادم و گفتم که تا عقد صبر می کنیم. نمیخواستم که دستش بهم بخوره یا بهم نزدیک بشه. لا اقل این بهونه رو داشتم که به هم نا محرمیم تا بهم نزدیک نشه. وقتی رفتم خونه دیدم که بهار اونجاست. خیلی خوشحال شدم از اینکه اومده. ولی انگار بهار خیلی عصبی بود. با هم رفتیم توی اتاق که شروع کرد به داد زدن. بهار: چه غلطی داری میکنی تو؟ داری عروسی میکنی و به من چیزی نگفتی؟ اونم با کی؟ با سهراب. من: ببخشید سرم شلوغ بود نتونستم زودتر خبرت کنم. بعدشم مگه سهراب چشه؟ بهار: آوا، مثل اینکه یادت رفته که این آقا بهت خیانت کرد. اونم با دوستت. بعدشم پس محسن چی؟ از این حرفش شوکه شدم. من: چی؟ محسن؟ چه ربطی داشت؟ بهار: آوا لطفا دروغ نگو. من می دونم که محسنو دوست داری. می دونم که اونم دوست داره، پس این بچه بازیا چیه؟ شما دارید با کی لج میکنید ؟ نتونستم جلوی خودمو بگیرم و شروع کردم به گریه کردن. بهار اومد بغلم گرفت و پا به پای من گریه کرد. من: بهار من چقدر بدبختم، خیلی بدبختم. بهار من لیاقت اونو ندارم. باز زدم زیر گریه. بهار موهامو نوازش میکرد. بهار: ششش، آروم باش عزیزم. من: بهار من عاشقش شدم، عاشق محسن شدم. من خودم بهش ابراز علاقه کردم. باور میکنی بهار؟ آوای مغرور به پسر ابراز علاقه کرده. بهار ما صیغهٔ هم بودیم. بهار سرمو از بغلش آورد بیرون و با تعجب زل زد بهم. من: آره، بابام خواست صیغه کنیم تا محسن راحت باشه. این موضوع مال قبل از اینکه من عاشقش بشم بود. ولی بهار من کم کم عاشقش شدم. اون زندگیمو عوض کرد. باعث شد که من خوب و بد رو از هم تشخیص بدم. باعث شد که با میلاد صمیمیتر بشم. باعث شد که با بابام آشتی کنم. از همه مهمتر باعث شد که من خدا و پیغمبر خودمو بشناسم. بهار من بد بودم، اون خوبم کرد. ولی الان چی؟ وقتی که فکر می کردم که دیگه همه چیز تمومه و ما مال همیم فهمیدم که اون منو دوست نداره. اون نامزد قبلیشو، نازنینو دوست ...

  • رمان پیله ات را بگشا17

    با خارج شدن استاد از کلاس نفس راحت میکشم... دوساعت رو دقیقا سرکلاس مونده و درس داده بود.. مغزم کلا داشت هنگ میکرد...به راحیل نگاه میکنم...-مغز تو هم هنگ کرد؟سرش رو به معنی تاسف تکون میده...-ترم دیگه عمرا با این استاد کلاس بگیرم... یه بند درس میده به خودش زحمت حل چهارتا تمرین نمیده تا درس رو بهتر بفهمیم..با نشگونی که مینا ازم میگیره برمیگردم نگاش میکنم..-مرض داری؟بااخم بهم نگاه میکنه..-خفه... دهنتو ببند گوش کن رها چی میگه...گوشامو تیز میکنم.. رها و دوستش پشت سرمون نشستن...-وای مژگان باورت نمیشه دیشب بهش اس دادم جوابمو داد..با صدای جیغ مژگان از جا میپرم...-وای راست میگی؟ چی براش نوشتی؟-هیس... ساکت باش همه فهمیدن.. هیچی سوال درسی بود...کلاس تقریبا خالی شده..حیف که فقط صدا رو دارم و تصویر رها و مژگان رو ندارم... گوشمو باز تیز میکنم... خوشم میاد مینا و راحیل هم پایه هستن...-خاک بر سرت سوال درسی پرسیدی؟بابا یه اس عاشقونه میدادی ..-برو ببینم دلت خوشه ها... تو که این بختیاری رو نمیشناسی ابهتی داره واسه خودش...دستامو مشت میکنم.. پس حدسم درست بود.. این دوتا احمق در مورد سهراب حرف میزدن... چشمام رو میبندم.. با قرار گرفتن دست گرمی رو دستام چشمام رو باز میکنم.. راحیل دستشو رو دستم گذاشته..صدای مینا توی گوشم میشینه..-لی لی آروم باش... -رها به نظرت چند سالشه؟با سوال مژگان دندونامو بهم فشار میدم...-دقیق نمیدونم اما با توجه به سال ورود به دانشگاش برای دوره لیسانس حدس میزنم نزدیک به سی سالش باشه.. وای نه سال اختلاف داریم...لبمو به دندون میگرم تا صدام در نیاد...باز صدا جیغ حیغو مژگان بلند میشه-اوووووووووووو رها تا کجا پیش رفتی .. همچین میگی که انگار پسره ازت خواستگاری کرده...صدای پر از اطمینان رها آتیش به جونم میندازه..-نترس خواستگاری هم میکنه... من به توانایی های خودم اطمینان دارم.. اگرچه که میدونم اونم دوستم دارهصدای خنده مژگان اعصابمو به هم میریزه..-خانم توانایی ...پاشو بریم یه چیزی کوفت کنیم .. صبحونه نخوردم...با خروج رها و مژگان به اشکام اجازه خروج میدم...مینا تو آغوشم میکشه...-آروم باش عزیزم.. این دختره احمقِ رو ولش کن...با صدای راحیل خودمو از آغوش مینا جدا میکنم...-ببین لی لی من با شوهرت برخوردی نداشتم.. اما همون چند باری که تو محوطه دانشکده دیدمش پسر سنگینی بوده.. خودت هم که شنیدی رها میخواد خودش رو قالب کنه .. شوهرت هنوز چراغ سبز نشون نداره...اشکامو پام میکنم....-بیشعور میدونه چیکار کنه.. میدونه سهراب چون کلید آزمایشگاه دستشه زودتر از همه میاد.. اونم زودتر میاد.. جلسه قبل نمیدونم چه کوفتی رو نشون سهراب میداد و میخندید که صداش تا بیرون آزمایشگاه هم می آمد...-سهراب ...

  • رمان پیله ات را بگشا8

    - از کی حرف میخوری؟-از دا.. عمه سیاووش... خاله..کتف گیسو رو فشار میدم..-سرتو بیار بالاببینمچشمام رو ریز میکنم..-خاله خودت یا........؟بینیش رو بالا میکشه-خاله پرگلبا شنیدن اسم پرگل مثل طوفان فوران میکنم ...-چی...؟ این زن هنوز آدم نشده.. ؟ به اون چه ؟ اصلا به هیچ کس ربط نداره.. تو و سیاووش فعلا بچه نمیخواید همین و تمام..اشکاش رو با کف دست از صورتش پاک میکنه..-خودِ سیاوش رو چه کار کنم؟به لحظه هنگ میکنم وبا اخم به گیسو نگاه میکنم..-سیاوش ؟.....مگه چی میگه؟هر بار که جواب آزمایش رو میگیریم تا دوروز مراسم عزاداری داریم..لب به غذا نمیزنه... خودش رو تو اتاق حبس میکنه.. وقتی هم میاد بیرون میگه طلاقت میدم.. حیفه جوونیت به پای من هدر شه..ابرو هام از تعجب بالا میپره.. اصلا فکر نمیکردم گیسو که همیشه آرومه و لبش پر خنده است اینطور ماجراهایی داشته باشه..خیلی وقت بود میدونستم برای بچه دارشدن مشکل دارن.. مشکل هم از سیاوش بود اما سیاووش با عملی که پارسال داشت مشکلش حل شد ..دکتر گفته بود دیگه هر دو سالم هستن و میتونن بدون مشکل بچه دار شن...از همون پارسال هم گیسو چشم انتظار باردار شدن بود و هر از گاهی هم با توجه به علائمی که داشت میرفت آزمایشگاه و باز دست از پا درازتر بر میگشت..موهای گیسو رو که از روسریش بیرون ریخته مرتب میکنم..-سیاوش زیادی حساسه عزیزم.. مثلا با اینکار میخواد تو رو آزاد بذاره.. باید مدارا کنی..اما دا و عمه ها رو بی محلی کن... بگو سیاوش میگه فعلا زوده..گیسو افتاب گیر رو پایین میاره و صورتش رو چک میکنه..-مگه میشه لی لی ؟ نه من بچه ام نه سیاوش .. زندگیمون هم که خوبه.. نیازی به بهونه آوردن نیست همه میدونن یه ایرادی هست که تا حالا بچه دار نشدیم..برای عمل سیاوش هم که فقط به تو و سهراب گفتیم حتی به خانواده خودم هم چیزی نگفتم..دوباره چشماش پر ازشک میشه و نگام میکنه..-به خدا لی لی از وقتی که از موعدِ سیکلم گذشته 10 تا بیبی چک گرفتم و تست کردم.. جواب همشون هم مثبت بود..گفتم اول مطمئن شم بعد بیام آزمایش.. به سیاوش هم چیزی نگفتم...لبخندی میزنم و اشکی که روی گونش میریزه رو پاک میکنم..-اینبار جواب مثبته به امید خدا.. من دلم روشنه عزیزم ..با قوت قلبی که بهش میدم ماشین رو به حرکت در میارم..وجلو آزمایشگاه می ایستم ..نگاهی به گیسو میکنم رنگ به رو نداره.. دستش رو میگیرم .. سرده سرده..-گیسو جان با خودت اینکار نکن.. دختر خوب داری پس می افتی..گیسو سر سپند که تو بغلش نشسته رو میبوسه..-نمیتونم لی لی .. پاهام جون نداره برم .. تو میری؟سعی میکنم یه لبخند بزنم اما استرسی که از گیسو به من سرایت کرده لبخندم رو به زهر خند تبدیل میکنه..-باشه برگه رسید رو بده خودم میرم ..گیسو برگه مچاله شده تو ...