اپارات شعر

  • شعر های مهدی اخوان ثالث (((شنیدنی و دانلود)))

    شعر های مهدی اخوان ثالث (((شنیدنی و دانلود)))

    ویدیو کلیپ ها کتیبه   آوای کرک چون سبوی تشنه ... خوشا   (فایل های صوتی)   روی جاده ی نمناک... چین آدمک خان هشتم 2 برف خوشا... قصه ی شهر سنگستان کتیبه شعر هایی از مهدی اخوان ثالث (1) شعر هایی از مهدی اخوان ثالث (2) آواز چگور غزل 4 سر کوه  بلند... طلوع 02 01 در آن لحظه... رباعی وداع ناژو   قصه ی شهر سنگستان (موسیقی متن از آقای امین الله حسین) (انتخاب و میکس موسیقی از آقای محسن مهدی بهشت )   کاوه یا اسکندر : دکلمه از آقای محسن مهدی بهشت قصه ای از شب : دکلمه از آقای محسن مهدی بهشت چاووشی : دکلمه از آقای محسن مهدی بهشت   تیر یشت



  • آپارات

    آپارات

    تا حدود سال های 58 و 59 که من تقریبا هشت- نه ساله بودم، پدرم مدیر سینما شیرین بود. سینما شیرین سر پل جوادیه بود. همون جایی که چند وقت پیش بزرگ ترین پل خاور میانه افتتاح شد. سینما شیرین از مدت ها پیش به شکل یک بنای متروکه دراومده و سینما توسکا هم که در کنارشه مثل خیلی از سینماهای دیگه ی شهر در کنار اون بزرگراه پر از ماشین و دود و صدا مثل بیماری که در حال احتضاره به سختی نفس می کشه و با مرگ دست و پنجه نرم می کنه. منم مثل خیلی از بچه های دیگه ذوق و شوق داشتم که گاهی همراه بابا به محل کارش برم. چیزایی که از سینما شیرین یادمه شامل طیف وسیعی از واژه ها، بوها، طعم ها، تصاویر و احساسات متفاوته. بوی مرغ و ماهی و میوه وسبزیجات بازارچه جوادیه که هر وقت با مامانم می رفتیم سینما حتما سری هم به اونجا می زدیم؛ بوی صندلی های سالن سینما که همیشه آمیخته با بوی دود سیگار بود؛ بوی فیلم و مواد و دستگاه های آپارات خونه که با بابام به اون جا سرک می کشیدم و لابه لای اون دستگاه ها می چرخیدم؛ بوی قنادی کنار سینما که بابا از اون جا برام پسته می خرید؛ بوی مغازه کله پزی که عصرها بساط سیراب شیردونش به راه بود ... تصویر تاریک سالن سینما و بوفه ی رنگارنگ پر از تنقلات. تصویر اتاق سرایدار سینما که به دلیل لکنت زبون تو محل به « حسن بلبل » معروف بود و گاهی که بابا سرش شلوغ می شد بچه های قد و نیم قدش همبازیم می شدن؛ تصویر مغازه های مملو از اسباب بازی های پلاستیکی؛ تصویر گربه ی پشمالویی که همیشه توی قنادی رژه می رفت و من ازش می ترسیدم؛ تصویر کرکره های فلزی و مبل های چرمی اتاق کار پدرم که روی درش نوشته شده بود: « دفتر» ... و احساس خوشی و شیرینی و کانون توجه همگان بودن چیزاییه که از اون دوره تو ذهنم مونده.   *** اواخر دهه ی پنجاه و اوایل دهه ی شصت بابا یه دستگاه آپارات خونگی خرید که به شدت بهش عشق می ورزید. فیلم هایی که برای دیدنشون از آپارات استفاده می شد، حلقه های کوچیکی بودند که باید در یک بخش آپارات قرار می گرفتند. یک حلقه ی خالی به اسم بوبین هم جزء وسایل آپارات بود که موقع نمایش فیلم در حال پخش رو جمع می کرد. یعنی دو حلقه در جال چرخش بود که یکی نمایش می داد و اون یکی جمع می کرد. بعد از تموم شدن فیلم، دستگاه با دور تند فیلم رو به حلقه ی اصلی برمی گردوند. یه صفحه ی سفید چوبی مربع شکل هم بود که حکم پرده ی سینما رو داشت. بابا پرده رو در انتهای اتاق 9 متری خونه ی قدیمی مون قرار می داد و چراغ ها رو خاموش می کرد تا تصویر فیلم روی پرده واضح باشه. از اون جا که در اون زمان فیلم های این دستگاه ها به وفور یافت نمی شد، بابا چند حلقه فیلم خریده بود که هر وقت مهمون داشتیم اونا رو ...

  • آموزش حروف الفبا با شعر

    آموزش حروف الفبا با شعر

    از ابتدای آبان ماه معمولا آموزگاران به آموزش حروف الفبا می پردازند برای شاداب شدن کلاس ها اشاعری دررابطه با حروف الفبا جمع آوری نموده و درلینک زیر قرارداده ام اگر اشکالی در هر کدام از شعر ها مشاهده نمودید ممنون خواهم شد برای اصلاح درقسمت نظرات یادآوری نمایید.امید است که مورد توجه شما قرارگیرد.    آموزش شاعرانه حروف الفبا  

  • یک شعر از سعدی شیرازی

    به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل    و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم بادیه = بیابان این شعر سعدی بسیار ساده میگوید یک کاری بکن و به صورت غلو کردن که عادت ایرانیست میگوید حتی  راه بیابان رفتن هم از بیکاری بهتره پس باید کاری کرد معنی این شعر به همین جا اتمام مییابد و من ادامه میدهم چه کاری میتوان کرد ؟ فکر میکنم هر کار ی را که  درباره عواقب آن و یا نتایج آن به اطمینان رسیدیم  و تصمیم گرفتیم را میتوانیم با توکل به خدا انجام بدهیم و  به نتیجه برسیم البته  شروع هرکاری  مشکل استنیز  برای بعضی ها گاهی بعضی موقعیت ها  بسیار  دور از حقیقت است اینجاست که میشود  به رودخانه ها و دریا ها فکر کرد که از قطره های کوچک  درست شدند قطره قطره جمع گردد وانگهی  دریا شود  و هرکاری را در آغاز مشکل به نطر میاید اما معما چو حل گشت آسان شود و نیز رنج نابرده به جایی نرسی   مزد اگر میطلبی طاعت استاد ببر و این بیت هم  خود یک معنای بزرگی را تفهیم میکند زیرا که برای بدست آوردن  باید رنج کشید و نیز باید آموخت باید از استاد آموخت وبعد ادامه داد هیچ کس از پیش خود چیزی نشد هیچ آهن خنجر تیزی نشد   لطفا برای خواندن شعرهای زیبای سعدی شیرازی بروی این خط کلیک نمایید

  • شعر درباره حضرت محمد

    "امین" و "امن"  و "مومن"   آنقَدَر دنیا خطابت کردخدا طاقت نیاورد و سرانجام انتخابت کردبرای هر سری از روشنایت سایه بان می خواستکه شب را پیش پایت سر برید و آفتابت کردحجازِ وحشیِ زیبا ندیده دل به حسن ات باختکه بت ها را شکست و قبله ی دلها حسابت کردخدا از چشم زخم مردمان ترسید پس یک شبتو را تا آسمان ها برد و مثل ماه قابت کردتو را از آسمان بارید مثل عشق بر دنیازمین را تشنه دید و در دل هر قطره آبت کرددوای درد دین و درد دنیا ، درد بی دردیحضورت دردهای مرگ را حتی طبابت کردتو را از دورها هم می شود آموخت ای خورشید!زمین گیرانه حتی با تو احساس قرابت کردکه از این فاصله ، این سال های دوریِ نوریهمیشه پرتو مهرت به شب هامان اصابت کردهنوز از قله های ماذنه نور تو می رویدفقط باید دعا خواند و یقین در استجابت کردسودابه مهیجی..:     ادامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه اشعار     :...