جملات مذهبی

  • جملات زیبای مذهبی

    جملات زیبای مذهبی

        اگه يه خودکار داشتی که فقط اندازه ی نوشتن يک جمله جوهر داشت باهاش چی مينوشتی؟ خدايا دوست دارم   ------------------------------    هميشه واسه گلي خاک گلدون باش که اگه به آسمون هم رسيد يادش باشه ريشش کجاست   -----------------------------    سقف آرزوهایت را تا جائی بالا ببر كه بتوانی چراغی به آن نصب كنی ------------------   نماز وقت خداست انرا به ديگران ندهيم ----------------  نگاه ما به زندگي و کردار ما تعيين کننده ي حوادثي است که بر ما مي گذرد   ------------------  احترام، همان عشق است در تنپوشی ساده  ----------------   آدمی ساخته ی افکار خویش است فردا همان خواهی شد که امروز بدان فکر می کنی. ------------------  کعبه را گفتم تو از خاکي منم خاک، چرا بايد به دور تو بگردم ؟ ندا آمد تو با پا آمدی بايد بگردی، برو با دل بيا، تا من بگردم ------------------   آدمها چه راحت با جابجايي يک نقطه از خدا جدا ميشوند. ------------------   هیچ انسانی دوست ندارد بمیرد ، اما همه آنها دوست دارند به بهشت بروند، اما ای انسانها، برای رفتن به بهشت ، اول باید مرد ------------------  کاغذ سفيد را هر چه قدر هم که تميز و زيبا باشد کسي قاب نمي گيرد ، براي ماندگاري در ذهن ها بايد حرفي برای گفتن داشت. ---------------------  خدايا من اگر بد کنم تورا بنده ديگر بسيار است تو اگر با من مدارا نکنی مرا خدايي ديگر کجاست؟ ----------------  بيهوده متاز که مقصد خاک است. -----------------  خدایا ، من در كلبه فقیرانه خود چیزی دارم كه تو در عرش كبریایی خود نداری! من تویی دارم ولی تو خودی نداری      آدمها و آدم ها!! آدم هاي بزرگ در باره ايده ها سخن مي گويند آدم هاي متوسط در باره چيزها سخن مي گويند آدم هاي كوچك پشت سر ديگران سخن مي گويند   آدم هاي بزرگ درد ديگران را دارند آدم هاي متوسط درد خودشان را دارند آدم هاي كوچك بي دردند   آدم هاي بزرگ عظمت ديگران را مي بينند آدم هاي متوسط به دنبال عظمت خود هستند آدم هاي كوچك عظمت خود را در تحقير ديگران مي بينند   آدم هاي بزرگ به دنبال كسب حكمت هستند آدم هاي متوسط به دنبال كسب دانش هستند آدم هاي كوچك به دنبال كسب سواد هستند   آدم هاي بزرگ به دنبال طرح پرسش هاي بي پاسخ هستند آدم هاي متوسط پرسش هائي مي پرسند كه پاسخ دارد آدم هاي كوچك مي پندارند پاسخ همه پرسش ها را مي دانند   آدم هاي بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند آدم هاي متوسط به دنبال حل مسئله هستند آدم هاي كوچك مسئله ندارند   آدم هاي بزرگ سكوت را براي سخن گفتن برمي گزينند آدم هاي متوسط گاه سكوت را بر سخن گفتن ترجيح مي دهند آدم هاي كوچك با سخن گفتن بسيار، فرصت سكوت را از خود مي گيرند    



  • دقایقی با شــــــــــــهدا

    شهید علی چیت سازان کم توقع بود. اگر چیزی هم براش نمی خریدیم ، حرفی نمیزد. نوروز آن سال که آمده بود ، پدرش رفت و یک جفت کفش نو براش خرید . روز دوم فروردین ، قرار شد برویم دید و بازدید. تا خانواده شال و کلاه کردند، علی غیبش زد. نیم ساعتی معطل شدیم تا آمد. به جای کفش ، دمپایی پاش بود . گفتم : مادرف کفشات کو ؟ گفت : بچه ی سرایدار مدرسه مون کفش نداشت ، زمستون رو با این دمپایی ها سر کرده بود ؛ من رفتم کفش هام رو دادم بهش . اون موقع علی دوازده سال بیشتر نداشت.  منبع : دلیل ، ص24

  • ببخشید.

    ببخشید.

    ببخشید واقعا این چند هفته ای وب و بروز نمیکردم.ولی از این به بعد سعی میکنم هرروز بروز بشه وب.اینم دوتا عکس قشنگ.منبعش هم مجله تفریحی تکناز.دلم تنگ شده برای دور هم جمع شدن های ماه رمضان !این قانون این هستی هست و زندگی باز هم ادامه دارد...به درختا هم توجه کنید.

  • آیا میدانید2

    آیا میدانید: تخم چشم یک انسان در حدود ۲۸ گرم وزن دارد    ایا میدانید در کوبا عده زيادی از مردم بيش از 100 سال عمر می کنند    ایا میدانید زمين 4.6 ‬ميليارد سال قبل بوجود آمد و آب از 3.8 ‬ميليارد سال قبل در زمين پديدار شد    آیا می‌دانید انرژی که خورشید در ۱ ثانیه تولید می‌کند برای مصرف ۱ میلیون سال زمین کافی است    ایا میدانید اندازه قلب هر کس به اندازه مشت اوست

  • چهل حدیث از امام حسن مجتبی علیه السلام

    چهل حدیث از امام حسن مجتبی علیه السلام

    - از حضرت امام حسن علیه السلام پرسیده شد که بردباری یعنی چه؟ فرمودند: بردباری عبارت از فرو بردن خشم و اختیار خودداشتن است. (تحف العقول، ص 227) 2- از حضرت پرسیده شده بزرگواری چیست؟ فرمودند: احسان به قبیله و تبار و تحمل خسارت و جرم آنها. (تحف العقول، ص 227) 3-از امام علیه السلام پرسیده شد که جوانمردی یعنی چه؟ فرمودند:جوانمردی عبارت است از حراست دین، و عزت نفس، و بانرمش برخورد نمودن و بررسی عملکرد خویش، و پرداخت حقوق و دوستی نمودن با مردم. (تحف العقول، ص 227) 4- از امام حسن علیه السلام معنای کرامت و بزرگ منشی را پرسیدند؟فرمودند: بخشش پیش از خواهش و اطعام در هنگام قحطی. 5- امام علیه السلام فرمودند: «ای بندگان خدا» بدانید که خداوند شما رابیهوده نیافریده است، و بحال خود رها ننموده، مدت عمرتان را نوشته، و روزی شما را بینتان قسمت کرده تا هر خردمندی قدر و ارزش خود را بداند و بفهمد جز آنچه مقدر شده هرگز به او نمی رسد. (تحف العقول، ص 234) 6- امام مجتبی علیه السلام فرموده است: به تحقیق خداوند روزی شما رابر عهده گرفته است، و شما را برای بندگی فراغت بخشیده و به شکرگزاری تشویق نموده است و نماز را بر شما واجب فرموده و به پرهیزکاری توصیه فرموده است. (تحف العقول، ص 234) امام حسن علیه السلام فرمود: چنان برای دنیایت تلاش کن که گویاهمیشه زنده ای، و چنان برای آخرتت تلاش کن که گوئی فردامرگت فرا می رسد 7- امام مجتبی علیه السلام فرموده است: پرهیزکاری در بازگشت «به سوی خدا» و سررشته هر حکمت، و شرافت هر کار است، وهر کس از پرهیزکاران به کامیابی رسید به وسیله تقوا بوده است. (تحف العقول، ص 234) 8- امام مجتبی علیه السلام فرمود: هیچ قومی مشورت نکرد مگر اینکه به ترقی و تکامل راه یافت. (تحف العقول، ص 236) 9- امام حسن علیه السلام: در تفسیر آیه شریفه «وقفوهم انهم مسئولون » فرموده اند: به تحقیق «روز قیامت » هیچ بنده ای قدم از قدم برنمی دارد مگر اینکه نسبت به چهار چیز مورد بازجوئی و پرسش قرار می گیرد: 1- از جوانی اش که در چه راهی مصرف نموده. 2- و از عمرش که در چه کاری آنرا بکار گرفته. 3- و از ثروتش که چگونه جمع و در چه راهی مصرف نموده. 4- و از دوستی ما اهلبیت و خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم. (بحار، ج 44، ص 13-12) 10- جدم رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: اگر از بنی امیه «در روی زمین احدی نماند جز پیرزن فرتوت و ناتوانی، همان دین خدا را به مسیر نادرستی خواهد کشاند. (بحار، ج 44، ص 43) 11- امام حسن علیه السلام فرمود: چنان برای دنیایت تلاش کن که گویاهمیشه زنده ای، و چنان برای آخرتت تلاش کن که گوئی فردامرگت فرا می رسد. (الحیاة، ج 4، ص 62) 12- راوی می گوید: امام حسن علیه السلام زمانی ...

  • توبه نصوح.حتما بخونید.

    توبه  نصوح.حتما بخونید.

    نَصوح مردى بود شبيه زنها ، صورتش مو نداشت و بر جسته گی هایی چون  زنها داشت و در حمام زنانه كار مى كرد. او سالیان متمادی بر این کار بود و از این راه هم امرار معاش می‌کرد و هم ارضای شهوت. گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار اخگر شهوت، او را به کام خود اندر می‌ساخت و كسى از وضع او خبر نداشت و آوازه تميزكارى و زرنگى او به گوش همه رسيده و زنان و دختران رجال دولت و اعيان و اشراف دوست داشتند كه وى آنها را دلاكى كند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در كاخ شاه صحبت از او به ميان آمد. old;" lang="AR-SA">دختر شاه مايل شد كه به حمام آمده و كار نَصوح را ببيند. نصوح جهت پذيرايى و خدمتگزارى اعلام آمادگى نمود ، سپس دختر شاه با چند تن از خواص نديمانش به اتفاق نصوح به حمام آمده و مشغول استحمام شد . از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت ، از اين حادثه دختر پادشاه در غضب شده و به دو تن از خواصش دستور داد كه همه كارگران را تفتيش كنند تا شايد آن گوهر ارزنده پيدا شود  . طبق اين دستور مأمورين ، كارگران را يكى بعد از ديگرى مورد بازديد خود قرار دادند، همين كه نوبت به نصوح رسيد با اينكه آن بيچاره هيچگونه خبرى از آن نداشت ، ولى از ترس رسوايى ، حاضر نـشد كه وى را تفتيش ‍ كنند، لذا به هر طرفى كه مى رفتند تا دستگيرش كنند، او به طرف ديگر فرار مى كرد و اين عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقويت مى كرد و لذا مأمورين براى دستگيرى او بيشتر سعى مى كردند. نصوح هم تنها راه نجات را در اين ديد كه خود را در ميان خزينه حمام پنهان كند، ناچار به داخل خزينه رفته و همين كه ديد مأمورين براى گرفتن او به خزينه آمدند و ديگر كارش از كار گذشته و الان است كه رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه كرد در حالی که بدنش مثل بید می‌لرزید با تمام وجود و با دلی شکسته خدا را طلبید و گفت: خداوندا گرچه بارها توبه‌ام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم  و از خدا خواست كه از اين غم و رسوايى نجاتش دهد . به مجرد اين كه نصوح توبه كرد، ناگهان از بيرون حمام آوازى بلند شد كه دست از اين بيچاره برداريد كه گوهر پيدا شد . پس از او دست برداشتند. و نصوح خسته و نالان شكر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص ‍ شد و به خانه خود رفت . او در این واقعه عیاناً لطف و عنایت ربانی را مشاهده کرد. این بود که بر توبه‌اش ثابت‌قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت. چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر ...

  • رگ گردن.

    گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم