خرید لباس بچه در تایلند

  • روش خرید

    باسلام خدمت دوستان عزیز:   اجناسی که در سایت قرار میدم تماما خارجی هستند و با کیفیت عالی لباسهای بچه مارکNEXT، PLAC،کارترز،اچ اند ام و  ... هستند  امکان فروش حضوری ندارم. درضمن امکان تحویل در مترو هم دارم. دوستان عزیز شهرستانی هم امکان خرید دارند براشون پست میکنم. هزینه پست حدود 5 تومن میشه پست در روزهای شنبه و 4شنبه هر هفته انجام میشود اجناس از مالزی و تایلند و ترکیه تهیه میشوند. کیفیت اجناس طوری هست که بعد از خرید قطعا مشتری دائم ما خواهید شد. برای سفارش با شماره 09128108267 تماس بگیرید لطفا از طریق وایبر،واتس آپ یا اس ام اس کدهایی که انتخاب کردید را پیغام بگذارید. موجودی چک میشود و دراسرع وقت به شما پاسخ داده میشود شماره کارت 6221061055601498 بانک پارسیان فعلا از هر لباس تعداد محدودی موجود هست اولویت با کسانی هست که خرید خود را زودتر قطعی کنند. به دلیل مسائل بهداشتی از پس گرفتن اجناس معذورم. باتشکر  



  • ترکیه(3) استانبول-آنتالیا

    صبح روز دوم در حال خروج از هتل به قصد خرید بودیم که آقای لیدر ما را دید و گفت امروز چهارشنبه است و در یکی از خیابان های میدان فاتح چهارشنبه بازار بر پاست. از این پیشنهاد استقبال کردیم و به راه افتادیم. از هتل تا میدان مکانهای دیدینی زیادی وجود داشت . شهرداری استانبول (بلدیه) ساختمان سفید بسیار زیبائی که شبیه یک کاخ بود. کمی جلوتر اتوبان زیر گذری بود که روی آن دیوار های قدیمی گنبدی شکل دو طبقه ای وجود داشت که احتمالا جزو دیوارهای محافظ شهر قدیمی قسطنطنیه بودند.   دیوارهای قسطنطنیه در میدان فاتح هم مجسمه جالبی بود از یک آقای اسب سوار با شکل و شمایل عثمانی ها که احتمالا باید خود آقای فاتح (!) می بود و سه مرد نشسته عثمانی و دو مرد ایستاده (دوستانش) این هم آقای فاتح و دوستانش(اون جلوئیه علی ئه ها!!!) اما چهارشنبه بازار! یک خیابان بزرگ (یادتان باشد همه خیابان های استانبول سنگ فرش است) با تمام انشعابات آن که رفت و آمد خودرو ممنوع بود و سراسر آن دستفروش ها بساط پهن کرده بودند. حتی مغازه های اندک آن نیز وسایل خود را به خیابان منتقل کرده و فریاد ها و رفت و آمد ها، زیبائی خاصی به آن مکان داده بود. از این بازار حسابی خرید کردیم. بخصوص لباس بچه! قیمت ها غیرقابل تصور پایین بود و این بازار بی نهایت بزرگ. 4-5 ساعتی که گشتیم شاید نصف بازار را هنوز ندیده بودیم و از خستگی برگشتیم.یک چمدان بزرگ هم از آنجا خریدیم تا آن همه خرید را بتوانیم برگردانیم. بعد از اینکه وسایلمان را در هتل گذاشتیم برای خوردن نهار به محله آکسارای رفتیم. در راه زیر پل آکسارای که یک پاساژ است با فروشگاه فوق العاده بزرگ یک برند برخوردیم که حراج کرده بود! نزدیک به یک چمدان لباس هم از آنجا خریدیم.و این شانس بزرگی برای ما بود که تمام خریدمان را یکروزه انجام دادیم و راحت شدیم! بعد از آن به هتل رفتیم، استراحت کوتاهی کردیم و برای رفتن به تور کشتی آماده شدیم. هزینه تور نفری 50 دلار بود. هوا هنوز روشن بود که وارد کشتی شدیم . من هم لباسهای جدیدم را پوشیده بودم و ذوق می کردم. برنامه کشتی، موسیقی زنده بود که من اصلاً از آن لذت نبردم. شبیه یک عروسی با ارکستری سطح پایین. اما عرشه کشتی و طبقه فوقانی آن با منظره زیبائی از کاخ دلمه باغچه و ساختمانهای نورانی اطراف تنگه و البته رد شدن چند وقت یک بار از زیر پل بغاز با آن هوای مطبوع، بسیار دلچسب بود. که هر چه بیشتر به سمت نیمه شب می رفتیم هوا سرد تر و غیر قابل تحمل تر می شد. نمای کاخ توپکاپی از روی کشتی شام کشتی اما یک افتضاح تمام عیار بود. منی که سابقه کشتی سواری در تایلند با آن میز شام پر تنوع و تمام نشدنی را داشتم با دیدن یک پرس برنج کوچک ...

  • راهنمای خرید سیسمونی

    .۴) جنس تشک، ملحفه و بالش نوزاد باید از الیاف طبیعی بوده و از خرید بافت‌های مصنوعی و نایلونی باید خودداری شود. در الیاف طبیعی هوا به راحتی رد و بدل می‌شود و به پوست نوزاد آسیبی نخواهد رسید.۵) از جمله وسایل تزیینی تخت نوزاد، آویز بالای تخت است که اگرچه خرید آن ضروری نیست اما وسیله خوبی برای خواباندن نوزاد است و برای سرگرم شدن او موقع بیداری نیز مناسب است. بهتر است اسباب‌بازی‌های آویز تخت کودک از رنگ‌های مختلف و با ارتفاعات مختلف باشد و موسیقی آرامی داشته باشد.۶) رنگ تخت یا ملحفه‌های آن بهتر است به رنگ روشن و ملایم (ترجیحا صورتی، سبز، آبی همراه با وسایل دکوری زرد) باشد. می‌توانید هماهنگ با رنگ سرویس خواب رنگ دیوارها را هم تغییر دهید.اگر این امکان برای شما وجود ندارد از کاغذ دیواری یا نوارهای کاغذ دیواری با اشکال عروسکی یا فانتزی استفاده کنید. می‌توانید حتی لوستر را هم از میان انواع فانتزی‌تر انتخاب کنید.کمد و بوفه برای خرید کمد بچه و بوفه تنها زیبایی را ملاک قرار ندهید و به ایمنی بیشتر توجه کنید. کمد و بوفه بچه بهتر است شیشه نداشته باشد زیرا کودک عادت به بازی و پرت کردن اشیا و اسبا‌ب‌بازی‌ها دارد. شکستن شیشه می‌تواند خطرآفرین باشد.در مورد کشوها هم بهتر است کمدهایی را انتخاب کنید که درهای آنها به آرامی بسته می‌شوند. در این نوع، احتمال ماندن انگشتان کودک بین کشو و آسیب دیدن آنها کمتر است.۱۰ نکته درباره خرید لباس‌ کودکنکته‌ای که بسیار قابل توجه است، این است که هزینه‌ زیادی را صرف خرید لباس به محض تولد کودک نکنید زیرا نوزاد به سرعت بزرگ می‌شود؛ و اما بعد:۱) سعی کنید لباس کم اما باکیفیت تهیه کنید.۲) لباسی که می‌‌خرید، باید راحت، نرم و کارآمد باشد و نوزاد را در برابر سرما حفظ کند و سیستم باز و بسته کردن آن نیز ساده باشد.۳) توصیه می‌شود تا حد ممکن از خرید لباس‌هایی که دکمه‌های ریز و درشت دارند، دارای بند یا روبان هستند یا گل‌های تزیینی دارند، خودداری کنید. ۴) در مورد جنس نیز پارچه‌های کتانی مناسب‌ترین انتخاب هستند. باقی پارچه‌ها ممکن است آلوده به کلر یا فرمالدییدها باشند و‌ آلرژی پوستی ایجاد کنند.۵) لباس‌هایی انتخاب کنید که راحت شسته شده و سریع خشک شوند. ۶) رنگ سفید ترجیحا اولین انتخاب شما باشد.۷) بهتر است برای تابستان لباس‌های آستین کوتاه و برای زمستان آستین بلند خریداری کنید. ۸) در هفته‌ اول بعد از تولد لباس‌هایی به نوزاد باید پوشاند که از سرپوشانده نشوند. زیرپوش‌ها چه رکابی باشند چه آستین بلند یا کوتاه حتماً زیردکمه‌دار باشند. در غیر این صورت دایما از پهلوهای بچه کنار می‌رود و پوشک ...

  • عکسی دیگر از حضور جنجالی ابرو گوندش در گوهردشت کرج

            ابرو گوندش  عروس ایرانی ها  شد ......        و حضور در ایران  ...             با سلام و درود به دوستای همیشگی ابرو گوندش  عروس ایرانی ها  شد ...... این پست اختصاصی مربوط به حضور ابرو خواننده محبوب ترکیه در ایران هست .  نمیدونم تا چه حد در جریان هستید . تا اینجا که ابرو  با رضا ضراب پسر ایرانی چند وقت پیش ازدواج کرد رو که شنیده بودید . البته برای کسایی که در جریان  نیستن   در   پست قبلی   دوباره نقل قول کردم .  و حالا عکس های حضور ابرو در ایران و رستوران ایرانی این عکس های یادگاری  پرسنل رستوران روما که خودم اونجا گاهی اوقات غذا میخورم هست که در    گوهردشت کرج      واقع شده  و در این پست اختصاصی تقدیم  شما می کنم . اقای رضا ضراب با خانم ابرو خوانند محبوب ترکیه  که امروز عروس ایرانی ها  شدند در منزل  خواهرشون که  در کرج سکونت دارند  این روزها     مهمان هستند و  می تونید   حضور ابرو گوندش رو  در ایران و  در کرج ببینید .   ................................   ابرو گوندش که بالاخره در سال 2010 با دوست پسر ایرانی اش که از سال 2009 با او آشنا شده بود یعنی رضا ضراب، تاجر ثروتمند تبریزی مقیم استانبول ازدواج کرد. این ازدواج طی یک مراسم پنهانی و تنها با حضور نزدیکان در استانبول صورت گرفت . ابرو گوندش در این مدت طولانی که با رضا ضراب بود بالاخره اعتراف کرد و خبر ازدواجش با رضا ضراب را شرح داد و گفت من با رضا ضراب یک ساله که هستم و همچنین در بین خانواده مان به رسمیت ازدواج کردیم و از کسانی که در کنار ما بودند تشکر میکنم . طبق گفته های ابرو او هفته ی پیش بصورت علنی عقد کرده و در روز کنسرتش این خبر را به خبرنگاران اعلام کرده و گفته شاهدین ازدواجشان خانواده شان بوده اند . در خبر آمده كه ابرو در خانه و تنها با تعداد 6 نفر از آشنایان نزدیك ازدواج كرد . ابرو به جای لباس عروس یك لباس سفید رو ترجیح داده بود و آخر هفته 3 روز با رضا به تعطیلات خواهد رفت. ابرو سومین بار ازدواج میكنه اولین ازدواج در سن 16 سالگی بوده بعد دومین بار با وكیل ازدواج كرد واین برای سومین بار است كه ازدواج میكند و به همین راحتی ابرو عروس ایرانیها شد. حالا كل این مسائل یك طرف ، بحث های پیرامون رضا ضراب از طرف دیگر توجه مردم علی الخصوص ایران را به خود توجه كرده است و در آینده پس از انتشار این خبر ها نیز بیشتر به خود جلب خواهد كرد . آنهم اینست كه مردم تركیه به رضا ضراب حساسیت زیادی پیدا كرده اند و به دلیل اهمیت موضوع و ازدواج یك پسر ایرانی با ابرو ، نیز مردم تركیه به نوعی نسبت به این عمل واكنش نشان داده و به اصطلاح حسودی می كنند به این صورت كه آنها معتقدند كه رضا ضراب ایرانی نیست ...

  • سفرنامه تایلند - بانکوک روز دوم

    چون با یک مجسمه بودا عظیم الجثه طلایی مواجه میشه که دراز کشیده و لبخندی هم بر لب داره . ارتفاع اون 15 متر و طول اون 46 متره . ساختمان به لحاظ نقاشی های دیواری و معماری عالی بود و بودا در بخشی از ساختمان بود که ستون نداشت و دو طرف اون ستونها کار شده بود . ظاهر مجسمه کلا طلایی بود ولی درون اون ظاهرا از گچ کار شده ... با توجه به نرده هایی که وجود داشت امکان تماس مستقیم با مجسمه نبود ولی عکس گرفتن اشکالی نداشت . یک چیز جالب توجه صدایی بود که اونجا شنیده میشد .در موازات بودای لمیده ظرفهای مسی روی پایه های فلزی قرار داشت که تایلندی ها هنگام  حرکت در طول ساختمان یک سکه هایی مثل پول خرد در درون اون میریختند ... بچه و بزرگ  فرقی نداشت ... پول میدادند و از صندوقی در همون جا از این سکه ها تحویل میگرفتند و به این روش اونها رو تقدیم بودا میکردند تا  آرزوشون براورده بشه ... صدای افتادن سکه ها در درون ظرفهای مسی در ساختمان پیچیده میشد و طنین زیبایی داشت . قرار بود سر ساعت مشخصی به اتوبوس برگردیم برای همین رفتیم بیرون تا بقیه جاها رو ببینیم و ظاهرا از بقیه هم عقب افتاده بودیم ... محوطه مثل حیاطهایی بود که به هم راه داشت واز هر حیاط وارد حیاط دیگه ای میشدیم که در اون امارتی هم وجود داشت ... در بعضی از این حیاطها که ساختمانهای خیلی زیبایی در اون وجود داشت بخشهایی بود که دور تا دور حیاط مجسمه های بودا در سایز اندام یک انسان و به صورت نشسته دیده میشد .. اکثرا طلایی و بعضا مشکی رنگ بودند ... اونقدر تعداد این مجسمه ها زیاد بود که حیرت آور بود  ... طبق توضیحاتی که شنیده بودم حدود 2000 مجسمه بودا در این مجموعه وجود داشت . ساختمان دیگری وجود داشت که یک بودای عظیم الجثه طلایی رنگ به ارتفاع حدود 20 متر نشسته بود و تایلندی ها با احترام و بدون کفش وارد شده و عبادت میکردند .... در اونجا کاهن هم دیدیم ...کاهن های تایلندی لباس نارنجی خوشرنگی به تن دارند و سرشون رو با تیغ تراشیده اند ...متاسفانه تور لیدرهای تایلندی نه فارسی خوب صحبت میکردند و نه انگلیسی و اصلا وارد این فضاها نمیشدند که توضیح بدن و فقط منتظر میموندند که افراد رو جمع و جور کنن تا کسی جا نمونه ... نمیدونم شاید این هم کم کاری نباشه ولی به هر حال یک عالمه علامت سئوال در مورد اونجا بالای سرمان نقش بست و کسی هم نبود توضیح بده ... خلاصه یک دفعه دیدیم ساعت از 5/1 هم گذشته و ما خیلی دیر کردیم ...برای همین من و علی سریعتر راه افتادیم تا اتوبوس رو نگه داریم که جا نمونیم ... نگو هنوز خیلیها نیومده بودن سوار بشن ... و تور لیدر وقتی دید ما خانمها رو تنها گذاشتیم کلی تعجب کرد و  با فارسی شکسته بسته گفت اوه اوه آقاها جدا ...

  • سفرنامه تایلند 3

    بهرحال اومدن دنبالمون و سوار ماشین شدیم واین بار به سمت جنگل وکوه راه افتادیم.  توی جنگل یه گروه دیگه هم با ما ملحق شدند توی این گروه جدید یه خانواده 5 نفری بودند که مادر خانواده هندی بود وپدرشون اروپایی و بچه ها هم که معلومه یه چیزی بین این دو. با پسر کوچک خانواده دوست شدم اسمش لوئیس بود وبرق شیطنت از چشماش می بارید اما خجالتی وسر به زیر بود ، 7 سالش بود وبرای اینکه با من حرف بزنه از مامانش اجازه گرفت و خانومه هم خیلی خوش برخورد و مشتاق ، لوئیس رو تشویق می کرد والبته چون خوب انگلیسی بلد نبود مامانش راهنمائیش میکرد . خلاصه به اولین توقفگاه رسدیم همین که پیاده شدیم کلی میمون رو رو برومون دیدیم که میخواستن از سرو کول ما بالا برن از اونجائیکه هیچ میونه ای با حیوانات ندارم حس خوبی نداشتم ودر واقع باید بگم که ترسیده بودم ، اما همسری کلی خوشش اومده بود بهشون بادام میداد و اونا هم زودی از دستش می گرفتن . هر کجای اون منطقه که میرفتیم میمون ها بودند روی درخت ، روی زمین و همچنین روی صخره ها . دکه هایی هم اونجا بود که موز و بادام میفروختند که به میمونها بدیم. اصلا دلم نمی خواست که اونجا بمونم همه جا میمونها دنبالمون بودند. بعد از 45 دقیقه دوباره سوار شدیم و مسیری نسبتا طولانی رو طی کردیم منم این وسط سرم درد گرفته بود به خاطر همینم بیشتر مسیر رو خوابیدم. به وسط جنگل که رسیدیم پیاده شدیم واین بار نوبت فیل سواری بود وایـــــــــــــــــــــی چقدر بزرگ بودند فیلها ،از پله های یه خونه چوبی بالا رفتیم تا بتونیم سوار شیم.فیلها نزدیک این خونه می ایستادند ومسافرانشونو سوار می کردند. خیلی هیجان انگیز بود.توی جنگل به راه افتادیم در حین اینکه کلی جذابیت داشت برامون ،کلی هم وحشتناک بود چونکه آقا فیله هرجا که دلش می خواست وای میستاد وشروع به خوردن علف یا شکستن درخت می کرد براش هم فرقی نداشت که لبه یه جای بلند ایستاده یا توی یه سربالایی وحشتناک.توی یکی از همین سربالایی ها بود که کنارمون هم یه پرتگاهی وجود داشت که در اون رودخانه ای جاری بود فکر کنم یه ختم قرآنی کردم ، نخندین خوب !!!! خیلی ترسناک بود. طی پیاده روی فیله توی جنگل ازمون عکس انداختن تا بعداز چاپ بهمون بفروشن.   خلاصه در اتنهای مسیر از توی رودخونه هم رد شدیم که میگفتن این کار برای اینه که فیله خنک بشه خلاصه جای همگی خالی خیلی مهیج بود.   بعد از پیاده شدن سبدهای موز بود که می فروختند تا به فیلا بدیم تا بخورن. در ضمن باهاشون عکس هم انداختیم. اینم فیل وفیلبان ما !!!!!!!! دوباره سوار شدیم تا به جایی شبیه رستوران رسیدیم در واقع یه آلاچیق خیلی بزرگ بود نهار رو اونجا ...