دانلود صدای بلبل خرمایی

  • بلبل خرمایی

    در بین پرندگان اواز خوان کمتر کسی است که اسم بلبل یا هزار دستان را نشنیده باشد .  ولی همین بلبل دارای گونه های مختلفی دارند که یکی از شاخص ترین آنها بلبل خرما است.  شاید درساعات خلوت روز دربوستان‌هاي تهران صداي بلبلي به گوش مي‌رسد كه آهنگين و با ملودي‌هاي زيبا است. اگر كمي با دقت در لابلاي شاخ و برگ درختان نگاه كنيم به پرنده‌اي زيبا با طول حدود 18 سانتيمتر كه كمي بزرگ‌تر از گنجشك است برمي‌خوريم.   pycnonotidae → Leucotis in iran     اين پرنده بلبل خرما نام دارد كه در واقع زيستگاه اصلي آن در نواحي جنوبي ايران است ولي در سال‌هاي اخير در بيشتر شهرهاي مناطق مركزي ايران به ويژه تهران به فراواني ديده مي‌شود كه به وسيلة انسان به اين مناطق آورده شده‌اند. به دليل رنگ‌آميزي ويژه‌اي كه دارد به راحتي قابل تشخيص است. همچنين صداي متفاوت از ساير پرندگان دارد. ناحية سرو گلو سياه و داراي يك لكة نسبتاً بزرگ سفيد رنگ در ناحية گونه‌ها است. پروبال قهوه‌اي مايل به خاكستري تيره تا روشن است، انتهاي شاهپرهاي دم سفيد و پرهاي زير دم زرد مايل به نارنجي است. ناحية فوقاني دُم سياه و ناحية شكمي بدن و سينه سفيد مايل به خاكستر ي است. نر و ماده به هم شبيه هستند. پوشپرهاي روي سربلند است كه آنها را به شكل كاكل نمايش مي‌دهد. بلبل خرما را با نام علمي «pycnonotus leucotis» پرنده‌اي متعلق به راستة گنجشك‌سانان يا «passeriformes» از خانوادة بلبل خرماها يا «pycnonotidae» است. به صورت اجتماعي زندگي مي‌كند و بيشتر به صورت جفت يا دسته‌هاي كوچك ديده مي‌شود. بسيار آواز مي‌خواند و پرسر و صدا است.     زيستگاه اين پرنده اغلب در نواحي گرمسيري است و در باغ‌ها، نخلستان‌ها، درختزارها، مناطق مسكوني و پارك‌ها زندگي مي‌كند. در جنگل‌هاي مانگرو در سواحل خليج فارس به فراواني ديده مي‌شود. آشيانه را روي درختان مي‌سازد. به ميوه‌هاي شيرين به ويژه خرما علاقة زيادي دارد. همان طور كه از نامش مشخص است خرما يكي از غذاهاي اصلي اين پرنده به شمار مي‌رود. همچنين از حشرات مانند ملخ‌ها، لاروها و عنكبوت‌ها تغذيه مي‌كند. معمولاً هنگام فصل زاد و ولد بيشتر به شكار حشرات مي‌پردازد.   فصل جفت‌گيري از اواسط فروردين تا خرداد است كه پس از آن بلبل ماده شروع به ساختن لانه مي‌كند و زماني كه ساخت لانه به اتمام رسيد، دو يا سه تخم مي‌گذارد كه پس از حدود 2 هفته جوجه‌ها از تخم بيرون مي‌آيند. در طول اين هفته هر دو پرندة نر و ماده به نوبت روي تخم‌ها مي‌خوابند. والدين بيشتر براي جوجه‌ها كرم يا لارو حشرات را شكار مي‌كنند كه در طول روز ممكن است دو پرندة نر و ماده حدود 200 تا 300 كِرم يا لارو و گاهي حشرات براي ...



  • بلبل خرما

    بلبل خرما

    بلبل خرما<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />   نام راسته : Passeriformes نام خانواده : Pycnonotidae نام انگليسي : White-eared bulbul نام علمي : Pycnonotus leucogenys سايرنام هاي محلي : بلبل خرما ، بلبل   مشخصات عمومي : پرنده اي به اندازه 18 سانتيمتر با سر سياه رنگ و لکه بزرگ سفيد در گونه ها بوده و نژادي از آن که در ايران يافت مي شود Leucotis  است که تاجي بسيار کوتاه در انتهاي تارکش ديده مي شود . پرهاي پوششي زير دم اين پرنده زرد رنگ بوده و نوک دم به طور مشخصي سفيد رنگ است . بدن نيز خاکستري رنگ است . پاها و چنگال هم تيره رنگ هستند .   تشخيص پرنده نر از پرنده ماده : پرنده نر و ماده مشابه هستند .     پرنده بالغ     آشیانه و تخم بلبل خرما    پرنده جوان : پرنده جوان سر قهوه اي رنگ دارد . جهت مشاهده تصاوير بيشتر از لانه ، پرنده جوان و ... از اين پرنده مي توانيد به سايت www.canaryalireza.ir و بخش تصاوير بلبل مراجعه نماييد .   پراکنش : به طور کلي بلبل خرما در مناطق پست و بياباني کشورهاي پاکستان ، افغانستان ، ايران ،عراق ، بحرين و بخش هايي از هند زندگي مي کند . اين پرنده در درختان و بوته ها و مخصوصاً تمشک زارها و باغ ها ي خرما و در نزديکي و يا در درختان داخل مناطق مسکوني به سر برده و روي بوته ها و درختان آشيانه مي سازد . در ايران بومي و فراوان بوده و پيش از اين در مناطق جنوبي کشور بود ولي در سال هاي اخير در اغلب شهرها يا از قفس رها شده و يا خود را به مناطق شمالي تر و مرکزي کشور رسانده و به خوبي با اين مناطق سازگار شده است .   رنگ قرمز : منطقه تولید مثل   تغذيه : بلبل خرما از انواع ميوه ها تغذيه مي نمايد و علاقه زيادي به خوردن خرما دارد . در قفس نيز مي توان از دان پالس و انواع ميوه جهت تغذيه اين پرنده استفاده نمود . از جمله ميوه هاي مورد علاقه اين پرنده انگور و سيب است .   آواز : صداي اين پرنده آهنگين و با ملوديهاي زيبا شنيده مي شود .   ساير مشخصات : اين پرنده دو تا سه تخم مي گذارد و 14 تا 15 روز روي تخم مي خوابد و سپس والدين جوجه ها را با کرم ها تغذيه مي کنند که بين 250 تا 300 کرم در روز براي دو جوجه مي آورند . بعد از 15 روز جوجه ها آشيانه را ترک مي کنند .

  • بلبل هزار دستان

    بلبل هزار دستان

    بلبل <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />    نام راسته : passeriformes نام خانواده : توکايان يا Turdidae نام علمي : luscinia megarhynchos نام انگليسي : nightingale ساير نام هاي محلي : بلبل، هزار دستان   خانواده توکايان  : اين خانواده پرندگاني کوچک و متوسط را در بر مي گيرد که اغلب آوازخوان بوده و داراي دم مستطيل شکل هستند و از حشرات ، نرم تنان و ميوه تمشک و مانند آن تغذيه مي کنند . اين خانواده در ايران داراي 32 گونه بوده و پرندگاني همچون توکاها ، بلبل ها ، چک ها و دم سرخ ها در اين خانواده قرار دارند . بهترين پرندگان آوازخوان ايران در اين خانواده قرار دارند . برخي گونه هاي اين خانواده بسيار مشابه بوده و تشخيص آنها از يکديگر دشوار است . نر و ماده برخي ازگونه ها بسيار مشابه و در برخي ديگر از گونه ها متفاوت هستند .   آشنايي با بلبل هزاردستان : بلبل هزار دستان  بهترين پرنده آوازخوان موجود در کشور ايران مي باشد . اين پرنده 16 سانتيمتر طول دارد و بسيار شبيه به بلبل خالدار ( يکي ديگر از گونه هاي موجود در خانواده توکايان ) است ولي روتنه اش کمرنگ تر و بيشتر متمايل به قهوه اي بوده و دمش نيز قرمز است و همچنين حلقه سفيد دور چشمانش واضح تر ديده مي شود . زيرتنه تميز و فاقد لکه روي سينه و پهلو ها است و به رنگ سفيد متمايل به نخودي يا خاکستري ديده مي شود . پرنده جوان بلبل هزاردستان خالدار بوده و با خالهاي نخودي در سينه و پهلوها و خالهاي کمرنگي در پوشش هاي مياني بال ديده مي شود . اين پرنده در هنگام آوازخواني خود را کاملاً مخفي نگه مي دارد ولي از صدايش مي توان آن را از بلبل خالدار تشخيص داد . نر و ماده بسيار مشابه بوده و تشخيص آن تنها به واسطه شنيدن آواز و يا توسط افراد بسيار با تجربه امکان پذير است .   بلبل هزار دستان ( به حلقه سفید دور چشم و رنگ خرمایی دم توجه شود )   بلبل خالدار که بسیار شبیه هزاردستان است   جوجه بلبل هزار دستان   تغذيه : از حشرات ، نرم تنان و ميوه هايي همچون توت تغذيه مي کند .   پراکنش : از نظر پراکنش جهاني اين پرنده در جنوب انگلستان و به طرف شرق تا مرکز و جنوب اروپا ، مرکز آسيا و مناطقي از شمال آفريقا توليد مثل مي کند و در فصل زمستان در جنوب آفريقا هم ديده شده است . درکشور ما در بهار و تابستان فراوان بوده و به جز بخش هايي از شرق ، مرکز و جنوب در ساير نواحي ديده شده و توليد مثل مي کند .   محل زندگي :  اين پرنده در جنگل هاي برگ ريز ، باغ ها ، بوته هاي خار دار و گاهي در حاشيه مناطق خشک به سر برده و در بوته هاي تمشک و نزديک و يا روي سطح زمين و با استتار کامل آشيانه مي سازد .   آواز : آواز اين پرنده بسيار متنوع ، زيبا و بلند بوده و هم در شب و هم در روز ...

  • بلبل خرمایی

    بلبل خرمایی

    هم باغ دارم هم خونه دیگه نیار بهونه اومدم که زنم بشی همدم وهمراهم بشی

  • رمان عشـــقم را نــادیــده نگیـــر(1)

    رمان عشـــقم را نــادیــده نگیـــر(1)

    با چشمایی متحیر به مامان خیره شدم. اصلا باورم نمیشد همچین چیزی بشنوم!! همونجوری به مامان زل زده بودم که یه دفعه گفت:"چت شد سارینا؟! من فقط قبول کردم واسه ی خواستگاری بیان. اگه هم ازش خوشت نمیاد میتونی امشب اعلام کنی و جواب رد بدی." تازه به خودم اومدم...مگه میتونستم جواب رد به کسی که عاشقشم بدم! هنوزم توی مغزم نمیگنجید ارسلان بیاد خواستگاریم. یعنی این همه روز منو دوست داشته و من نمیدونستم؟؟!! واقعا گیج شده بودم. یاد آخرین روزی افتادم که ارسلانو میدیدم. حدود 7 سال پیش که من 13 و ارسلان 17 سالش بود. ارسلان میخواست پیش مامان بزرگش (تبریز) بره. اون روز یه خریتی کردم که هیچوقت فراموش نمیکنم. یادمه وقتی وارد فرودگاه شدیم,با نگاهم دنبالش گشتم...درست کنار زن عمو وایستاده بود و دلداریش می داد...توی اون موقعیت هم نتونستم خودمو کنتر کنم و اجازه دادم اشکام سرازیر شه! خودمم نمیدونستم این حسی که بهش داشتم چیه...اما هر چی بود باعث می شد تمام فکر و دکرم بشه اون! توی اوج نوجوانی بودم...یادمه هر کاریکه می کرد, ,وابستگی من هم بهش بیشتر می شد. همیشه سعی می کردم توی کاراش بهش کمک کنم...حتی چندباری هم توی خواب یواشکی دیدش می زدم! اوایل متوجه این کارام نبود اما وقتی فهمید نگاه های من بهش عادی نیست, سعی می کرد خودشو ازم دور کنه...میتونستم حرص و عصبانیت رو توی چشماش ببینم اما هیچ وقت این نگاه هاشو پای تنفرش نمی زاشتم...اونقدر توی خودم غرق شده بودم ..اونقدر سعی می کردم خودمو بهش نزدیک کنم که متوجه نشدم این کارم باعث تنفر و زدگیش میشه!!اون موقع هم فقط 13 سالم بود. با این که تمام تحقیراشو می شنیدم ولی هیچ وقت به روی خودم نیاوردم! گاهی حتی خودمم از این همه ضایع بازیام حالم بهم میخورد اما تا می دیدمش, تمام فکرایی که برای خودم توی ذهنم درست میکردم, خراب میشد! اونقدر توی افکارم فرو رفته بودم که متوجه ی صدای بلند گو که پرواز تبریز رو اعلام کرد, نشدم! نمی دونم خودمو چجوری بهش رسوندم؟...چجوری روبروش وایستادم...و چجوری دهنمو باز کردم و تمام احساساتم رو بهش گفتم!... تمام حرفایی رو که توی کارام خلاصه کرده بودم!! وقتی حرفام تموم شد از خجالت سرم رو پایین انداختم! بابت اعترافم پشیمون نبودم اما ترس از جوابش نمیزاشت آروم باشم...حدس میزدم تمام فکر و خیالاتی که این همه روز واسه خودم درس کرده بودم, اشتباه بوده! همینطور هم شد... بخاطر سکوتی که بینمون ایجاد شده بود,سرم رو بالا آوردم و توی چشماش خیره شدم...نگاهش هیچی رو نشون نمی داد...انگار مقابل یه سنگ وایستاده بودم...هیچی رو نمی شد از توی نگاهش خوند... خالی از حسی!به معنای واقتی سـرد و خشـک!... کم کم نگاه بی تفاوتش جای ...

  • رمان زندگی غیر مشترک-7-

    ونداد: اما چی؟بلوط: بعدش باید باهم حرف بزنیم.ونداد: باشه... ولی اون غذای مونده رو نخور... و به ظرف غذا که جلوی بلوط گذاشته بود اشاره کرد.بلوط نشست و با سهم کبابش مشغول شد.باز خوب بود که ماند تا باهم غذا بخورند. او هم شروع به خوردن کرد.ونداد: کباب کوبیده دوست نّ نّ نّ نّ نداری؟بلوط: جوجه رو ترجیح میدم...دوباره سکوت. حوصله ی جفتشان سر رفته بود. ونداد دیگر میلی به خوردن نداشت. اما بلوط با اشتها ته غذایش را هم دراورد. معلوم بود گرسنه است... ونداد خنده اش گرفته بود.کمی بعد بلوط دست از خوردن کشید و به او نگاه کرد.با لحن جدی ای گفت: خوب من به حرفم عمل کردم...ونداد: مّ مّ مّ منظور؟بلوط: قراره باهم صحبت کنیم...ونداد: مّ مّ مّ منم برات افتاب بالانس نمیزنم...دا دا دارم حرف میزنم...بلوط خنده اش گرفته بود.با این حال لبخندش را خورد وگفت: راجع به طلاقمون...ونداد: تو قانعم نکردی...بلوط: با چه دلایلی قانع میشی؟ونداد: تو شرحشو بگو من راجع بهش تصمیم میگیرم...بلوط فکر کرد چقدر بلبل میشود بعضی وقتها....بلوط مستقیم به چشمهای عسلی و روشن او زل زد و با قاطعیت گفت: قانع ترین دلیلی که دارم اینه که دوستت ندارم...ونداد با لحنی مثل خودش گفت: دّ دّ دّ دلیل بعدی؟بلوط ابروهایش را بالا داد وگفت: این برات کافی نیست؟ونداد سرش را تکان داد وگفت:نه...با حرص نگاهش کرد . ونداد حس کرد شاید باید بیشتر توضیح بدهد... شاید باید تفسیر میکرد که چرا با این هجویات راضی نمیشد.کمی از نوشابه اش خورد وگفت: چرا الان اینجایی؟بلوط چشمهایش را ریز کردوگفت: تو چرا اینجایی؟ونداد: شاید از سّ سّ سّ سر اصرار...بلوط: من مجبور شدم...ونداد لبخندی زد وگفت: مّ مّ مّ مجبور اونه که وّ وّ وّ وسط دریا باید بره بالای درخت... ببین تو...بلوط مسخره میان کلامش امد وگفت: من اگه اینجام...ونداد با جدیت گفت: وسط حرفم نپر...بلوط ساکت شد و ونداد با کمی مکث گفت: تو به خواست خودت وارد زّ زّ زّ زندگی من شدی... حالا به هّ هّ هّ هر دلیلی به من ربطی نداره... دو دو دو دوستم نداری ، نداشتی یا یا یا هّ هّ هّ هر چیز دیگه خوب ازنّ نّ نظر من عشق بعد از ازدواج مستحکم تره... میخوای یه زن مطلقه باشی حق طلاق با منه و من هم ابدا قصد ندارم طلاقت بدم ... حداقل حالا.... اونم چه زمانی دّ دّ دّ د درست وقتی که هنوز حتی یک ماهم از زمان ازدواجمون نگذشته... و اگه ...بلوط از حرف زدن او خسته میشد. گفتن چها ر جمله برای یک ادم عادی یک دقیقه هم زمان نمیبرد اما ونداد...بلوط کسل باز وسط حرفش امد وگفت: اگه پای یه نفر دیگه هم در میون باشه همین و میگی؟ونداد در چشمهای بی احساس او خیره شد. دو تکه یخ بود که در موجی از ابی ها روان بودند.ونداد: میّ میّ میتونیم بهم یه فرصت بدیم...بلوط ...

  • رمان یخ زده15

    بدنم لرزید!! پس خبر داشت!! پس میدونست ماکان بهم علاقه داره!! اصلاً فکرشم نمیکردم که ماکان انقدر تابلو بازی دربیاره که ماهان هم فهمیده باشه!!_ جوابمو ندادی!! میدونی ماکان بهت علاقه داره؟؟زیر لب به سختی و با صدای لرزانی گفتم: آره..میدونم!!_ آها! پس بخاطر همینه انقدر براش دلبری میکنی!! میدونی بهت علاقمند شده و اینجوری جلوش عشوه میای تا جای پاتو محکم کنی نه؟؟شوکه شدم!! این درمورد من چی فکر میکرد؟؟واقعاً حرف دلش این بود؟؟ که من برای ماکان عشوه میام؟؟ من که حتی واسه محمدم عشوه عای الکی نمیومدم؟؟ اصلاً دختر لوسی نبودم و بلد نبودم واسه پسرا لوندی کنم!! حرفاش خیلی بهم برخورد..غیر مستقیم بهم گفته بود از اون دخترام که...!! انتظار شنیدن این حرفای تلخ و نداشتم!! بعض بدی تو گلوم گیر کرد که حرف زدن و برام سخت کرده بود!! از اینکه جوری رفتار کرده بودم که ماهان این فکر و کرده بود، از خودم بدم میومد!! شاید زیادی با ماکان نرم رفتار کردم یا شل گرفتم که ماهان اینا رو به پای عشوه و نازای دخترونه گذاشته!! نباید سکوت میکردم..قطعاً سکوتمو پای رضایت و تصدیق گفته هاش میذاشت و این اصلاً به نفعم نبود!! اگه به ماهان حسی نداشتم برام اصلاً مهم نبود که درموردم چی فکر کنه..اما حالا..دوست نداشتم فکر کنه تو قلبم حسی نسبت به ماکان دارم!!_ واقعاً نمیدونم چه جوری با برادرتون برخورد کردم که این برداشت و از رفتارام داشتین!! برادر شما برای من یه فرد قابل احترام و متشخصه اما فقط همین!! نه یه کمی بیشتر و نه یه کمی کمتر!! من فقط برای ایشون احترام قائلم!! با این حرفایی که رک زدین نگران این شدم که نکنه نظر برادرتونم همین باشه و به اشتباه فکر کرده باشن که من بهشون علاقه دارم و توی قلبم چیزی فراتر از یه احترام ساده وجود داشته باشه!!ماهان چند دیقه ای فکر کرد و گفت: یعنی میخوای بگی به ماکان علاقه ای نداری؟؟_ گفتم که آقا ماکان برای من مرد محترم و متینی هستن اما من به ایشون علاقه ای ندارم!نتونستم احساس ماهان و بفهمم چون صورتش همچنان جدی و خشک بود، حتی اخماشم از هم جدا نشد!!_ ماکان میدونه؟؟_ چی و؟؟_ همین که بهش علاقه نداری!!_ تا حالا فرصتش پیش نیومده که با هم حرف بزنیم!!_ یعنی چی؟؟ چطور فرصت شده دل و قلوه بهم بدین و بهت بگه ازت خوشش اومده اما فرصت نشده بهش بگی حسی بهش نداری؟؟چقدر گیر بود این بشر!! کم کم داشت کلافم میکرد..با بی حوصلگی گفتم: ازم خواست بیشتر فکر کنم و وقتی خوب فکرامو کردم جوابمو بهشون بدم..منم قبول کردم!_ جواب منفی دادن که فکر کردن نمیخواد!!!یه چیزی تو وجودم بدجوری بال بال میزد!! این یه دفعه شیطنت کنم که ایرادی نداره؟؟ داره؟؟؟لبخند شیطنت آمیزی زدم و گفتم: خب من گفتم حسی ...