شعر علم

  • شعر علم وهنر

     اول هـــــــر کار بنـــــــام خدا حل کند هر مشکل و حاجت روا عقل خــــدا داد کند رهبــــــری عقل سلیــــــم است کند سروری امر خدا علم یقین بهرما علم شود بهر بشر رهنما نعمت حق است همین راه راست علم همان منبع درمان ماست علم کند معجز ه ها در جهان علم یقین است چو خط اماناهل کرم علم کلامی مرام خلعت زیبا به تن نقره فام غایت علمی به جهان نیست نیستعلم بشر ره به همین زندگیستامر احد آمد قرآن گواه نام خدا خوان که بود اصل راه اهل سخن علم بیاموختند شمع شدند شعله شدند سوختند روشنی دل ز همان نور بود ظلمت از این طایفه بس دور بود علم شود شمس منور عزیز ملک سخن ازهنراست مشک ریزفرض بود برزن ومرد ای جوان علم کند مشعل رهش هر زمان تا که شود گل همه ی زندگی علم عزیزاست بودمنشأ پایندگی گفت مقدم ز سخن علم راست این سخنش علــــــم داد خداست شعر از: منصور مقدم  



  • توصيف علم به روايت شعر

    توصيف علم به روايت شعر

    مراد من در اين دنيادوچيزاستاول ايمان دوم تحصيل علم استكسب علم دين برايت واجب است جهل بين تو ودينت حاجب ا ستدر پي علم چو شمع بايد گداخت كه بي علم نتوان خدا را شناختاي طالب علم ترك تحصيل مكن يك روز عمر خويش تعطيل مكنبرو دامن علم گير استواركه علمت رساند به دار القرارمياموز جز علم گر عاقلي كه بي علم بودن بُود جاهليعلم ايمان ومسلماني يقينبايدت آموخت نزد مرد دينعلم دين ميراث كل انبياء موجب ترفيع قدر اولياءزين سبب فرمود ختم المرسليناطلبو العلم  و لو بصينبشنو اين حق را از قول خدا ليس الانسان الا ما سعيدر پي تحصيل علم دين بكوش شهد علم دين وتقوا را بنوشبار الها مومنان را كن نصيب علم واخلاص و عمل يا مجيب   

  • شعر طنز شیمی

    یک روز چند استاد با ادعای دانش رفتند لابراتوار1 از بهر آزمایشآن اولی که عشقش برق و الکترون بود یک میله را گرفت و بر موی داد مالشناگه جرقه ای زد ، آتش گرفت مویش مویی که پشت آن را او بسته بود با کشاستاد دیگری هم شیمی تخصصش بود یُد را گرفت با پنس تا یُد شود فرازش2 اما بخار یُد رفت در بینی و گلویش حلقش به طول شش ماه مادام کرد خارشآن سومی که اُپتیک3 را می شناخت کامل با لامپ پرتوی ایکس ایجاد کرد تابشاین تابش خطرناک آزرد هر دو چشمش نور دو دیده ی او بنهاد رو به کاهشاستاد زیست هم شد در این میانه مشغول یک جفت موش را کرد تلقیح بهر زایشموشی به عرصه آمد هم قدّ یک هیولا از ترسِ این هیولا بگریخت سوی تالشآن پنجمی که بودش علم زمین شناسی سنگ قُلنبه ای را با سُنبه داد سایشسنگ از کَفَش برون رفت افتاد روی پایش از درد قوزک پا تا شام کرد نالشاستاد دیگری هم در این میانه گم شد گویا که منفجر شد در حین این نمایششایان تو هم نظرکن بر وضع این اساتید چون دانشت فزون شد خود را مکن ستایش

  • شعر در مورد علم ودانش

    در صفت علم علم بالست مرغ جانت را بر سپهر او برد روانت را علم دل را به جای جان باشد سر بی‌علم بدگمان باشد دل بی‌علم چشم بی‌نورست مرد نادان ز مردمی دورست علم علم بر برین بالا تا برو چون علم شوی والا مبر از پای علم و دانش پی تا به قیوم در رسی و به حی علم عقلست و نفس علم خدای بیش ازین بیخودی مکن به خود آی زانچه بر جان نبشت در بوتات شاخ علمست و میوه معلومات نیست آب حیات جز دانش نیست باب نجات جز دانش هر که این آب خورد باقی ماند چشم او در جمال ساقی ماند مدد روح کن به دانش و دین تا شوی همنشین روح امین دین به دانش بلند نام شود دین با علم کی تمام شود؟ نور علمست و علم پرتو عقل روشنست این سخن چه حاجت نقل؟ علم داری مشو به راه ذلیل علم بس راه را چراغ و دلیل چون چراغ و دلیل و پرسیدن هست، در شب چراست ترسید؟ علم نورست و جهل تاریکی علم راهت برد به باریکی دانشست آب زندگانی مرد خنک آن کاب زندگانی خورد! در پی کشف این و آن رفتن جز به دانش کجا توان رفتن؟ نفس بیشه است و گر بزی شیرش عقل بازو و علم شمشیرش علم خود را مکن ز عقل جدا تا بدانی که کیست عقل و خدا؟ تن به دانش سرشته باید کرد دل به دانش فرشته باید کرد

  • حکایت فارسی پایه ی ششم - - معنی شعر علم و عمل

    حکایت فارسی پایه ی ششم - - معنی شعر علم و عمل دریافت به صورت پاور پوینتحجم: 49.5 کیلوبایت

  • ٍٍسخنان بزرگان اندیشمندان در باره ارزش علم ودانش

    آنچه به‌روح آرامش می‌بخشد همانا علم است و بس.» سیدارتا گوتاما - گوتاما بودا «آنچه در علم بیش می‌باید// دانش ذات خویش می‌باید» اوحدی «آنچه مغز و قلب را از آلایش پاک می‌کند، فقط دانش است؛ مابقی بی‌دانشی است.» کریشنا «آنکه همه چیزش را به جهان می سپارد و خود سخن تازه ایی ندارد نباید مدعی داشتن خرد باشد و دانش.» ارد بزرگ «آن قدر دانش آدمی را کفایت است که راه راست از کج و سعادت را از شقاوت شناسد.» اثر حکمت آن‌گاه در شخص حکیم ظاهر شود که خویشتن را حقیر و ناچیز شمارد.» سقراط «از این روست که از عالمان همهٔ ادیان و متفکران و دانشمندان و هنرمندان سراسر جهان و از همهٔ نهادهای بین‌المللی و منطقه‌ای مجدّانه می‌خواهم که برای پیشبرد این مهم، در برابر امواج غیریت‌سازیی‌های مصنوعی که ابزار دست قدرت‌های خشونت‌گراست بایستند و بخصوص برای بیرون بردن حریم قدسی پیامبران و مقدسات همهٔ ادیان از عرصهٔ منازعات سیاسی و فرهنگی به‌اقدامات مؤثر بین‌المللی و تلاش‌های جدید حقوقی بیندیشند.» محمد خاتمی «افرادی که بزرگ‌ترین خدمت را به علم و فرهنگ نموده‌اند، نویسندگان و محققانی بوده‌اند که در انزوا می‌زیسته‌اند و هرگز در مباحثات دانشگاهی شرکت نکرده و حقایق صددرصد اثبات نشده را در آکادمی‌ها ابراز نداشته‌اند.» ولتر «اگر به زبان تمامی آدمیان و فرشتگان سخن گویم.... و از عشق بی‌بهره باشم طبل میان‌تهی و سنج پرهیاهویی بیش نیستیم، اگر از کرامت غیب‌دانی و پیش‌گویی بر خوردار باشم و همه اسرار جهان را دریابم و قلمرو دانش را تمام مسخر کنم و در ایمان چنان راسخ و نیرومند باشم که کوه‌ها را به رفتار آورم و از عشق بی‌بهره باشم، کسی نیستم. اگر همه دارایی خویش به مستمندان بخشم و جسم خویش را به آتش بسپارم و از عشق بی‌بهره باشم مرا هیچ سود نخواهد بخشید.عشق بردبار و مهربان است عشق از حسد برکنار است عشق لاف خودستایی نمی‌زند عشق اطوار ناپسند ندارد عشق به اندک چیزی در خشم نمی‌آید و اندیشه شر نمی‌کند و از بی‌عدالتی خشنود نیست اما با حقیقت و راستی شاد و خرم است همه چیز را تحمل می‌کند همه چیز را باور می‌کند و به همه چیز امیدوار است و هیچگاه از پای نمی‌افتد اما پیشگوی‌ها همه شکست می‌خورند و زبان‌ها همه قطع می‌شوند و دانش‌ها در غبار زمان پنهان می‌شوند و دانش ما جزیی است و نبوت ما جزیی است و آنچه جزیی است روی در فنا دارد انچه می‌ماند ایمان و امید و عشق است و از این هر سه، عشق را برترین مقام است.» پائولو کوئیلو/ عطیه برتر «اگر دانش به روزی بر فزودی// زنادان تنگ روزی تر نبودی» سعدی «اگر دانش را به‌خاطر کسب درآمد فرا می‌گیرید به‌حق ...

  • معرفی چند علم مربوط به ادبيات

    1 - عروض : علم مربوط به آهنگ شعر ، علم عروض نام دارد. هر يك از آهنگ هاي اصلي شعر را يك  « بحر » مي نامد. و مجموع بحر ها « ‌بحور عروضي»  ناميده مي شود . 2 – علم بديع : نام علمي است كه در آن زيبايي هاي ادبي مورد بررسي قرار مي گيرد. از حدود قرن 5 كه كتاب خاصي به زبان  فارسي در مورد بديع تاليف شده است . تا كنون نويسندگان  بسياري در مورد زيبايي هاي ادبي سخن گفته اند . و امروزه ده ها مورد زيبايي در آثار ادبي شناخته و شرح داده شده است .  هر يك  از زيبايي هاي ادبي را يك صنعت مي نامند . اگر آن زيبايي به آهنگ  ياشكل كلمه ها مربوط شود صنعت لفظي نام دارد . و چنانچه آن لطف و زيبايي به معني كلمات يا جملات ارتباط داشته باشد . « صنعت معنوي » خوانده مي شود .  3 - علم معاني : علمي است كه درباره چگونگي تركيب و جاي كلمات در جمله بحث مي كند تا  جمله اي كه گفته مي شود.بيشتر با وضع شنونده متناسب باشد . مثلا ، اگر شنونده هيچ اطلاعي  راجع به موضوع مورد نظر نداشته باشد جمله را بدون تاكيد بيان مي كنند . اما اگر نسبت به آن   موضوع ، ترديد يا انكار داشته باشد جمله بايد با تاكيد همراه باشد . اگر بگوييم : ( من اين كتاب را از دوستم گرفته ام ) . تنها به شنونده سخن خود ، گرفتن كتاب را اطلاع داده ايم اما اگر بگوييم : ( اين كتاب را من از دوستم گرفته ام ) . با آوردن مفعول جمله در آغاز جمله خواستيم كه بر  گرفتن كتاب تاكيد كنيم .  4 – علم بيان علمي است كه به كمك آن مي توانيم يك مطلب واحد را به چند روش بيان كنيم؛ مثلااگر بخواهيم قدرتمند بودن شخصي را به كسي اطلاع دهيم ، مي توانيم از 5 طريق استفاده كنيم : حقيقت : بيان يك مطلب است، به صورت صريح : فلاني قدرتمند است ؛ فلاني قدرت بسياري دارد مجاز : بحث مجاز در علم بيان بسيا گسترده است و شكل هاي گوناگوني دارد ، اگر بگوييم فلاني ( فلاني در همه جا دست دارد ) . كلمه دست به معني قدرت يا دخالت به كار برده ايم و چنين معنايي در كلمه دست وجود ندارد. همچنين اگر بگوييم ( بشقابت را بخور ) و منظورمان از بشقاب  محتواي آن باشد مجاز است . كنايه : جمله اي است كه معني ظاهري آن در مورد نظر نيست بلكه منظور گوينده غير از ظاهر آن است و در حقيقت ، معني ظاهري، اشاره اي به مفهوم اصلي و باطني آن است وقتي مي گوييم (آبگينه خويش به سنگ آزمودم – دهخدا ) منظورمان امتحان كردن استحكام شيشه نيست ، بلكه مي خواهيم بگوييم : قدرت خودم را آزمايش كردم و اين كنايه است .   تشبيه : بيان شباهت ميان دو چيز است كه واقعا شباهت دارند و يا گوينده ، نوعي شباهت ميان آن   ها تصور مي كند : در مصراع ( كوه از درخت ، گويي مرد مبارز است كوه به مردي مبارز  تشبيه شده است .استعاره ...