متن تقدیم پایان نامه به همسر

  • نمونه هايي از تقديم و تشكر براي صفحه تقديم پايان نامه

    صفحه تقديم / تشكر در پايان نامه يكي از مهمترين صفحات در تمامي پايان نامه هاست كه اغلب دانشجويان و محققان به دنبال كلماتي شيوا و زيبا براي تدوين آن هستند. در ادامه تعدادي از متون پيشنهادي براي اين صفحه آورده شده است، اميد است كه مورد استفاده دوستان عزيزم قرار گيرد.خدای را بسی شاکرم که از روی کرم، پدر و مادری فداکار نسبیم ساخته تا در سایه درخت پربار وجودشان بیاسایم و از ریشه آنها شاخ و برگ گیرم و از سایه وجودشان در راه کسب علم و دانش تلاش نمایم. والدینی که بودنشان تاج افتخاری است بر سرم و نامشان دلیلی است بر بودنم، چرا که این دو وجود، پس از پروردگار ، مایه هستی ام بوده اند دستم را گرفتند و راه رفتن را در این وادی زندگی پر از فراز و نشیب آموختند. آموزگارانی که برایم زندگی، بودن و انسان بودن را معنا کردند.تقدیم به وجود با ارزشتان...تقدیم به پدر، مادر و همسر عزیزمو به تمام آزاد مردانی که نیک می اندیشند و عقل و منطق را پیشه خود نموده و جز رضای الهی و پیشرفت و سعادت جامعه، هدفی ندارند.دانشمندان، بزرگان، و جوانمردانی که جان و مال خود را در حفظ و اعتلای این مرز و بوم فدا نموده و مینمایند.تقدیم به همسرم:که سایه مهربانیش سایه سار زندگیم می باشد، او که اسوه صبر و تحمل بوده و مشکلات مسیر را برایم تسهیل نمود.تقدیم به خواهرم:که وجودش شادی بخش و صفایش مایه آرامش من است.تقدیم به برادرم:که همواره در طول تحصیل متحمل زحماتم بود و تکیه گاه من در مواجهه با مشکلات، و وجودش مایه دلگرمی من می باشد.تقدیم به پدرم کوهی استوار و حامی من در طول تمام زندگی تقدیم به مادرم سنگ صبوری که الفبای زندگی به من آموخت تقدیم به همسرم که در سایه همیاری و همدلی او به این منظور نائل شدم. تقدیم به دلبندم امید بخش جانم که آسایش او آرامش من است.تقدیم به او که آموخت مرا تا بیاموزم استاد گرامی جناب آقای.... تقدیم به آنان که وجودم جز هدیه وجودشان نیست پدر و مادر عزیزم تقدیم به همسر مهربانم که مسیح وار با صبرش در تمامی لحظات رفیق راه بود و تقدیم به گل نازم ...که کودکی گمشده ام را در چهره معصومش پیدا کردم.و بعد از مدتها، پس از پیمودن راههای فراوان که با حضور شیرین اساتید عزیزم، با راهنماییها و دغدههای فراوانشان و شیطنتهای زیبای آن دوران، نگاههای پدر مادرم، با چشمهای پر از برق شوق، و زیبایی حضور خواهرم در کنارم، که خستگیهای این راه را به امید و روشنی راه تبدیل کرده و امیدوارم بتوانم در آینده ی نزدیک جوابگوی این همه محبت آنها باشم ...اکنون، با احترام فراوان برای این همه تلاش این عزیزان برای موفقیت من ....این پایان نامه را به پدر و مادرم، اساتید عزیز و خواهر ...



  • نمونه هايي از تقديم و تشكر براي صفحه تقديم پايان نامه

    صفحه تقديم / تشكر در پايان نامه يكي از مهمترين صفحات در تمامي پايان نامه هاست كه اغلب دانشجويان و محققان به دنبال كلماتي شيوا و زيبا براي تدوين آن هستند. در ادامه تعدادي از متون پيشنهادي براي اين صفحه آورده شده است، اميد است كه مورد استفاده دانشجويان و محققان عزيز قرار گيرد. از استاد گرامیم جناب آقای دکتر ****** بسیار سپاسگزارم چرا که بدون راهنمایی های ایشان تامین این پایان نامه بسیار مشکل مینمود. از سرکار خانم **** و به ویژه سرکار خانم **** به دلیل یاری ها و راهنمایی های بی چشمداشت ایشان که بسیاری از سختی ها را برایم آسان تر نمودند، به پاس عاطفه سرشار و گرمای امیدبخش وجودشان که در این سردترین روزگاران بهترین پشتیبان است به پاس قلب های بزرگشان که فریاد رس است و سرگردانی و ترس در پناهشان به شجاعت می گراید و به پاس محبت های بی دریغشان که هرگز فروکش نمی کند این مجموعه را به پدر و مادر عزیزم تقدیم می کنم با سپاس ازسه وجود مقدس: آنان که ناتوان شدند تا ما به توانایی برسیم... موهایشان سپید شد تا ماروسفید شویم... و عاشقانه سوختند تا گرمابخش وجود ما و روشنگر راهمان باشند... پدرانمان مادرانمان استادانمان  تقدیم به پدر مادر مهربانم که هر لحظه وجودم را از چشمه سار پر از عشق چشمانشان سیراب می کنند.....تقدیم به پدر و مادر عزیز و مهربانم که در سختی‌ها و دشوار‌ی‌های زندگی همواره یاوری دلسوز و فداکار و پشتیبانی محکم و مطمئن برایم بوده‌اند. تقدیم به همسرم به پاس قدر دانی از قلبی آکنده از عشق و معرفت که محیطی سرشار از سلامت و امنیت و آرامش و آسایش برای من فراهم آورده است سپاسگزار کسانی هستم که سرا غاز تولد من هستند. از یکی زاده می شوم و از دیگری جاودانه. استادی که سپیدی را بر تخته سیاه زندگیم نگاشت و مادری که تار مویی از او به پای من سیاه نماند.  تقدیم به مقدس ترین واژه ها در لغت نامه دلم، مادر مهربانم که زندگیم را مدیون مهر و عطوفت آن می دانم. پدر، مهربانی مشفق، بردبار و حامی. همسرم که نشانه لطف الهی در زندگی من است. برادر و خواهرم همراهان همیشگی و پشتوانه های زندگیم  ماحصل آموخته هایم را تقدیم می کنم به آنان که مهر آسمانی شان آرام بخش آلام زمینی ام است به استوارترین تکیه گاهم،دستان پرمهر پدرم به سبزترین نگاه زندگیم،چشمان سبز مادرم که هرچه آموختم در مکتب عشق شما آموختم و هرچه بکوشم قطره ای از دریای بی کران مهربانیتان را سپاس نتوانم بگویم. امروز هستی ام به امید شماست و فردا کلید باغ بهشتم رضای شما را آوردی گران سنگ تر از این ارزان نداشتم تا به خاک پایتان نثار کنم،باشد که حاصل تلاشم نسیم گونه غبار خستگیتان ...

  • متن هاي زيبا براي تشكر پايان نامه

    متن هاي زيبا براي تشكر پايان نامه

      متن هاي زيبا براي تشكر پايان نامه   و بعد از مدتها، پس از پیمودن راههای فراوان که با حضور شیرین اساتید عزیزم، با راهنماییها و دغدغه های فراوانشان و شیطنتهای زیبای آن دوران، نگاههای پدر مادرم، با چشمهای پر از برق شوق، و زیبایی حضور خواهرم در کنارم، که خستگیهای این راه را به امید و روشنی راه تبدیل کرده و امیدوارم بتوانم در آیندهی نزدیک جوابگوی این همه محبت آنها باشم ... اکنون، با احترام فراوان برای این همه تلاش این عزیزان برای موفقیت من .... این پایان نامه را به پدر و مادرم، اساتید عزیز و خواهر مهربانم تقدیم میکنم امیدوارم قادر به درک زیباییهای وجودشان باشم با تشکر ....   از استاد گرامیم جناب آقای / خانم دکتر ****** بسیار سپاسگذارم چرا که بدون راهنماییهای ایشان تامین این پایان نامه بسیار مشکل مینمود. از سرکار خانم/جناب آقای **** و به ویژه سرکار خانم / جناب آقای **** به دلیل یاریها و راهنماییهای بی چشمداشت ایشان که بسیاری از سختیها را برایم آسانتر نمودند، و در پایان از کلیه کارمندان پژوهشگاه پلیمر و پتروشیمی ایران جهت همکاری بیدریغ ایشان جهت پیشبرد این پایان نامه سپاسگذارم.   سپاس خدای را که سخنوران، در ستودن او بمانند و شمارندگان، شمردن نعمت های او ندانند و کوشندگان، حق او را گزاردن نتوانند. و سلام و دورد بر محمّد و خاندان پاك او، طاهران معصوم، هم آنان که وجودمان وامدار وجودشان است؛ و نفرين پيوسته بر دشمنان ايشان تا روز رستاخيز... بدون شک جایگاه و منزلت معلم، اجّل از آن است که در مقام قدردانی از زحمات بی شائبه ی او، با زبان قاصر و دست ناتوان، چیزی بنگاریم. اما از آنجایی که تجلیل از معلم، سپاس از انسانی است که هدف و غایت آفرینش را تامین می کند و سلامت امانت هایی را که به دستش سپرده اند، تضمین؛ بر حسب وظیفه و از باب " من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر اللَّه عزّ و جلّ" :ازپدر و مادر عزیزم...این دو معلم بزرگوارم... که همواره بر کوتاهی و درشتی من، قلم عفو کشیده و کریمانه از کنار غفلت هایم گذشته اند و در تمام عرصه های زندگی یار و یاوری بی چشم داشت برای من بوده اند؛از استاد با کمالات و شایسته؛ جناب آقای دکتر .... که در کمال سعه صدر، با حسن خلق و فروتنی، از هیچ کمکی در این عرصه بر من دریغ ننمودند و زحمت راهنمایی این رساله را بر عهده گرفتند؛از استاد صبور و با تقوا ، جناب آقای دکتر .... ، مدیریت محترم کرسی گروه، که زحمت مشاوره این رساله را در حالی متقبل شدند که بدون مساعدت ایشان، این پروژه به نتیجه مطلوب نمی رسید؛و از استاد فرزانه و دلسوز؛ جناب آقای دکتر ... که زحمت داوری این رساله را متقبل شدند؛ کمال تشکر و قدردانی را دارم. باشد ...

  • تقدیم    نیمی از برو بچ خوابند و نیمی بیدار،من بی‏توجه به این که فرصتی تا دفاع ندارم و هنوز فصل پنجم نوشته نشده،انگارکه همه دغدغه‏ام باید تهیه تقدیر و تشکرم باشد کلی فکر کردم تا این خطوط رو برای صفحه تقدیم و تشکرم "طراحی"کنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! البته فکر نمیکنم کار بیفایده ای کرده باشم، آخه بلانسبت شما اکثر افراد که برای کپی برداری سری به پایان نامه ها میزنند اول به تقدیر و تشکر یه نگاهی میندازن، ودیگه اینکه تعداد آدمهای تاثیرگذار در زندگی آدم (اگه به پایان‏نامه نگاهی بندازن) که به این صفحات توجه میکنند بیشتر از اوناییند که به متن توجه کنند. البته اگه بحث پایان نامه برای کار و این حرفا باشه من اعتقادم اینه که وقتی مدرک دانشگاه تهران (با اون تنها پنجاه تومنی که همچنان با این وضع اقتصادی ارزشمند هست و حسرت به دل خیلی ها گذاشته) نتونه کارساز باشه پس باید به پایان نامه گفت زکی! بهرحال این تقدیم وتقدیرو تشکرمه که اگه محروم ودر نتیجه مرحومم نکردند بزودی استفاده میکنم، درغیر این صورت تقدیمم تقدیم به همه کسانی که فرصت استفاده دارند. تقدیم به: وجود مقدس پدر عزیزم و مهربان مادرم، آنان که ناتوان شدند تا من به توانايي برسم.مو، سپيد کردند تا من روسفيد شوم و قامتشنان خمیده شد تا من سربلند بمانم. به خواهر عزیزم به پاس عاطفه سرشار و گرمای امیدبخش وجودش که دراین سردترین روزگاران بهترین پشتیبانم بود به محمدرضای عزیزم و همسر مهربانش به پاس محبت های بی دریغشان که هرگز فروکش نکرد و تقدیم به: آغاز فصل سبز زندگی ام، به پایان تمام جستجوهایم و به او که تا هستم و هست دارمش دوست. تقدیر و تشکر: نهال را "باران" باید، تا سیرابش کند از آب حیات و "آفتاب" باید تا بتاباند نیرو را و محکم کند شاخه های تازه روییده را؛ بسی شایسته است از اساتید فرهیخته و فرزانه‏ام  سرکار خانم دکتر "رضوان حکیم زاده" و استاد بزگوارم جناب آقای دکتر "ولی الله فرزاد" آموزگارانی که برایم زندگی؛ بودن و انسان بودن را معنا کردند تقدیر و تشکر نمایم. ز بوسیدنی‏های این روزگار         یکیشان بود دست آموزگار بوسه می‏زنم بردستان اولین معلم دبستانم جناب آقای "محمدرضا آبکار"عزیز، بهترین معلم زندگی‏ام که با تمام وجود برای آموختنمان زحمت کشید . قدردانی می‏کنم از همکلاسی، دوست، و همسفرم "مهرداد همتی" به پاس زحماتش سپاسگزارم از اساتیدی که عهده‏دارداوری این کار بودند.اصلاح میکنم:گیر دادن وابراز "من هم هستم" کردن  وتقدیر و تشکر میکنم از خانواده عزیزم و دوستان خوبم به پاس خوبی‏‏هاشان  

  • چهل نامه کوتاه به همسرم - نادر ابراهیمی / نامه های سی ام تا چهل ام

    نامه ی سی امعیب گرفتن آسان است با نو، عیب گرفتن آسان است.حتی آن کس که خود، تمام عیب است و نقص و انحراف، او نیز می تواند بسیاری از عیوب دیگران را بنماید و برشمارد و چندان هم خلاف نگفته باشد.عیب گرفتن، بی شک آسان است بانو؛ عیب را آن گونه و به آن زبان گرفتن که منجر به اصلاح صاحب عیب شود ، این کاری است دشوار و عظیم، خیرخواهانه و درد شناسانه...ما، این زمان، بیهوده است که در راه یافتن انسان بی نقص مطلق، زمین را جستجو کنیم.زندگی زراندیشانه ی امروز، مجال یکسره خوب بودن، کامل عیار بودن، حتی در ذهن هم انحراف و اندیشه ی باطلی نداشتن را از انسان گرفته است.انقلاب، به سر دویدن است، اصلاح، متین و آرام رفتن؛ و به هر صورت از شتاب که بگذریم، قدم پیش قدم باید گذاشت.اینک، می توانیم، تنها در راه ساختن کم عیب ها قدم برداریم نه خوبان مطلق معصوم.و تو ، با چه مشقتی، انصافاً در طول این سال های ستمبار استخوان شکن، کوشیده ای که از من موجودی کم عیب بسازی، یا دست کم آگاه بر عیوب خویش؛ کاری که من، در حق تو هرگز نتوانستم ـ گر چه باورم هست که تو در قیاس با من ، بسیار کم عیب پرورش یافته ای.بانو!من بی بزرگ تر بزرگ شدم: خوب اما معیوب.تو اما هیچ کس نمی تواند به دقت بگوید که تحت تأثیر کدام مجموعه عوامل ، این گونه شدی که هستی: عصبی، تلخ، خوددار، خاموش، زودرنج،در آستانه ی افسردگی، و با این همه سرشار از نیروی کار و ایثار؛ سرشار از خواست خدمت به دیگران، و ساخت انسان کوچکی که کنار تو زندگی می کند.تو صبور نبودی بانو، صبور بودی.تو تحمل نکردی، بل به ذات تحمل تبدیل شدی...می دانم ای عزیز، می دانم...در کلام من انگار که زهری هست، و زخمی، و ضربه ای، که راه را بر اصلاح می بندد.( به همین دلیل هم من هرگز مصلح افراد نبوده ام و نخواهم بود.)اما در کلام تو، تنها تلخی یک یادآوری محبانه ی تأسف بار هست.تو عیبم را سنگ نمی کنی تا به خشونت و بی رحمی آن را به سوی این سر پر درد پرتاب کنی و دردی تازه بر جملگی دردهایم بیفزایی.تو عیبم را یک لقمه ی سوزانِ گلوگیر نمی کنی که راه نفسم را ببندد و اشک به چشمانم بیاورد و خوف موت را در من بیدار کند.تو، مهم این است که به قصد انداختن و برانداختن نمی زنی، به قصد ساختن ، تجدید خاطره می کنی.من اگر هنوز هم سراپا عیبم ، این به هیچ حال دال بر آن نیست که تو راهت را به درستی نرفته ای، بل به معنای خارا شدنِ عیوبی ست که من از کودکی و نوجوانی با خود آورده ام، و هرگز، در زمان هایی که روح، انعطاف پذیری بیشتری داشت، آن را به جانب خوب و خوب تر شدن، منعطف نکردم...باید که یک روز صبح، قطعاً و جداً، جدار سخت و سیمانی روحم را بتراشم، بی رحمانه و با یکدندگی، و بار دیگر ـ ...

  • نامه های نادر ابراهیمی به همسرش(2)

    نامه بیست و یکم عزیز من! خوشبختی نامه ای نیست که یک روز، نامه رسانی، زنگ در خانه ات را بزند و آن را به دست های منتظر تو بسپارد. خوشبختی،ساختن عروسک کوچکی ست از یک تکه خمیر نرم شکل پذیر...به همین سادگی، به خدا به همین سادگی؛ اما یادت باشد که جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه هیچ چیز دیگر...خوشبختی را در چنان هاله ای از رمز و راز ، لوازم و شرایط، اصول و قوانین پیچیده ی ادراک ناپذیر فرو نبریم که خود نیز درمانده از شناختنش شویم...خوشبختی، همین عطر محو و مختصر تفاهم است که در سرای تو پیچیده است...   نامه ی بیست و دوم عزیز من! گاهی که از روند روزگار، زیر لب، شکایت می کنی، و اظهار تعجب از این که زندگی، با من و تو نیز ، گهگاه، سر مدارا نداشته است، این گونه به نظر می رسد که تو هنوز هم، زندگی را چیزی مستقل از زندگان می بینی، که به راه خود می رود و آنچه خود می خواهد انجام می دهد؛ و این، البته خوب می دانی که درست نیست. ما بر سر این مسأله، سالهاست که به وحدت نظر رسیده ایم و اراده به تردید نیز نکرده ایم:زندگی، در بسیاری از لحظه ها، عاری از هر نوع معنا و مفهومی ست. این، ما هستیم که با مجموعه ی عملکردهایمان به زندگی معنا و مفهوم می بخشیم. زندگی، به خودی خود، نه بد است نه خوب، نه تلخ است نه شیرین، نه ظالمانه و نه سرشار از عدالت...انسان، فقط یک موجود زنده نیست؛ بلکه خود، هم زنده است و هم زندگی ست.می دانم...راست می گویی... این سخنان را بارها و در هر جا که توانسته ام گفته ام؛ و نیز گفته ام که این حوادث نیستند که انسان را امیدوار یا ناامید می کنند؛ این طرز نگاه کردن ما به حوادث است و زاویه ی دید ما، که مایه ی اصلی یأس و امید را می سازد.انسان هنوز یاد نگرفته آنگونه به حوادث نگاه کند که تلخ ترین و دردناک ترین آنها راهشیارکننده، نیرودهنده، تجربه بخش، برانگیزنده و آینده ساز ببیند.استخراج قدرت از درون ضعف، استخراج ایمان از قلب بی ایمانی، بیرون کشیدن آرامش از اعماق آشفتگی ها، و تراشیدن و سخت تراشیدن سنگ حجیم و بی قواره ی سرخوردگی ها، آنگونه که از درون آن ، پیکره ی صیقل و سنگی و استوار دلبستگی به آینده بیرون کشیده شود - این، وظیفه ی انسان عصر ماست، و این وظیفه ی من و توست به عنوان آدمهایی که ناگزیر، عصر خویش را پذیرفته ایم و با آن درگیر شده ایم. بانوی من! باور کن که این نگاهی بسیار فلسفی، پیچیده و عمیق به زندگی و ارزش های آن نیست، این فقط ساده نگاه کردن است؛ ساده و صادقانه و سازنده نگاه کردن.ما روزگار خویشتنیم، زمان و زمانه ی خویشتنیم، و جایگاه خویشتن.ما نفس زندگی هستیم، و ماده ی زندگی، و روح زندگی...آیا زندگی را چگونه می خواهی؟ما را آنگونه بخواه، ...

  • این زن باعث استعفای رییس سازمان سیا شد (+عکس)

    این زن باعث استعفای رییس سازمان سیا شد (+عکس)

    ماجرای عشقی پترائوس از آنجا آغاز می شود که این افسر ارشد ارتش ایالات متحده با زنی آشنا می شود که سابقه 15 سال خدمت در دانشکده افسری وست پوینت را دارد و برای تکمیل پایان نامه دکترای خود نیاز به تحقیق از نیروهای آمریکایی در افغانستان دارد. استعفای غیر منتظره دیوید پترائوس رییس سازمان سیا که روز گذشته اتفاق افتاد ، نام یک زن را بیش از گذشته به میان کشید.به گزارش عصر ایران  ارتباط خارج از چارچوب خانواده خانم " پائولا برادول" دانش آموخته دانشکده افسری وست پوینت که  در سال جاری کتابی از بیوگرافی دیوید پترائوس روانه بازار نشر در آمریکا کرده است، سبب استعفای پترائوس از مقام ریاست سازمان سیا شد.پترائوس در متن استعفا نامه خود اعتراف کرده که به عنوان رییس سازمان سیا پس از 37 سال زندگی مشترک با قضاوت های نادرست وارد یک روابط عاشقانه خارج از چارچوب همسری شده و از این رو خود را شایسته ریاست بر سازمان سیا نمی داند.ماجرا از آنجا آغاز می شود که سازمان " اف بی آی" از چند ماه پیش  بر سر یک پرونده امنیتی تحقیقاتی را از پترائوس آغاز کرد.ماموران اف بی آی پس از تحقیقات به این نتیجه می رسند که پترائوس ظاهرا با بیوگرافی نویس خود علاوه بر ارتباط کاری ، ارتباط عاطفی و عشقی نیز دارد و افشای این مساله در کنگره سبب می شود رییس سیا استعفای خود را به اوباما ارایه کند.به نظر می رسداستعفای پترائوس به دلیل تحت تاثیر قرار نگرفتن انتخابات ، به زمان پس از انتخابات موکول می شود که در نهایت روز پنج شنبه پترائوس به کاخ سفید می رود و استعفا نامه خود را تقدیم اوباما می کند و پس از کسب اطلاع از رضایت اوباما ، روز جمعه رسما متن استعفای خود را در اختیار رسانه ها قرار می دهد.ژنرال دیوید پترائوس دانش آموخته دانشکده افسری وست پوینت یکی از ارشد ترین ژنرال های 4 ستاره آمریکایی است که از سپتامبر سال 2011 مسئولیت هدایت دستگاه اطلاعاتی آمریکا را بر عهده گرفت.وی متولد 7 نوامبر 1952 در نیویورک است. پترائوس دو ماه پس از فارغ التحصیلی از دانشکده افسری وست پوینت با " هولی نولتون " ازدواج می کند . نولتون دختر ژنرال " ویلیام نولتون" یکی از افسران ارشد ارتش ایالات متحده و از افسران ارشد دانشکده نظامی وست پوینت بود.پترائوس در یک مراسم میهمانی در کنار همسرش هولی نولتونپترائوس دو ماه پس از فارغ التحصیلی از دانشکده وست پوینت با هولی ازدواج کردژنرال پترائوس در کنار همسر به هنگام ادای سوگند در مقابل معاون رییس جمهوری آمریکا به عنوان رییس سازمان سیاحاصل زندگی مشترک پترائوس و هولی نولتون دو فرزند پسر و دختر به نام های " آن " و " استفان" است.پترائوس پیش از ریاست بر سازمان سیا ...

  • من با تو هرگز ...نامه های بیوفایی نه برای تو

    سلام ای بی وفا ،‌ ای بی ترحم  سلام ای خنجر حرفای مردم  سلام ای آشنا با رنگ خونم سلام ای دشمن زیبای جونم بازم نامه می دم با سطر قرمز  آخه این بار شده من با تو هرگز  نمی خوام حالتو حتی بدونم  تعجب می کنی آره همونم  همونی که زمونی قلبشو باخت  همون که از تو یک بت ،‌ یک خدا ساخت  همونی که برات هر لحظه می مرد  که ذکر نامتو بی جون نمی برد همونم که می گفتم نازنینم بمیرم اما اشکاتو نبینم  همون که دست تو ،‌ مهر لباش بود  اگه زانو نمی زد غم باهاش بود حالا آروم نشستم روی زانوم  ولی دیگه گذشت اون حرفا ،‌ خانوم  تعجب می کنی آره عجیبه  می خوام دور شم ازت خیلی غریبه  خیال کردی همیشه زیر پاتم ؟ با این نامردیات بازم باهاتم ؟ برات کافی نبود حتی جوونیم  تموم شد آره گم شد مهربونیم  دیگه هر چی کشیدم بسه دختر  نمی بینیم همو این خوبه ،‌ بهتره  دیگه بسه برام هر چی کشیدم  فریبی بود که من از تو ندیدم ؟ دروغی هست نگفته مونده باشه ؟ کسی هست تو خیال تو نباشه ؟عجب حتی دریغ از یک محبت دریغ از یک سر سوزن صداقت  دریغ از یک نگاه عاشقونه  دریغ از یک سلام بی بهونه نه نفرینت چرا ، این رسم ما نیست  اگر چه این چیزا درد شما نیست گل بیتا چرا اخمات توهم شد؟ چیه توهین به ذات محترم شد ؟ دیگه کوتاه کنم با یک خدافظ  که عشق ما رسید به سد هرگز  

  • تقدیم به همسر مهربانم

        به نام خداوند مهربانی که قلب مرا و سراپای وجودم را از عشق به تو لبریز ساخته ، عشقی که هر لحظه فزونی می یابد و بی قراری را در دلم برپا می کند. به نام خدایی که تو را برای من آفرید، و مرا برای تو و هردوی ما را برای خودش. خدایا ! تو را سپاس می گویم که چنین گوهر ارزنده ای را به من ارزانی داشتی. تو را سپاس می گویم که چنین موجود شریف و صادقی را در زندگی به من عطا کردی و وجود او را اختر فروزان زندگیم ساختی. خدایا ! مرا آنچنان که او می خواهد و او را آنچنان که من می خواهم و هردویمان را آنچنان که تو می خواهی بساز. پروردگارا! یاد یکدیگر را از ضمیرمان مزدای و چنان کن که به پایان نمازها و در دل شب ها و روزها از محبت های یکدیگر یاد کنیم و برای هم آمرزش و آسایش بخواهیم. خداوندا ! تو را شکرگزارم، هر چند بسیار ناچیز است در مقابل آنهمه بخشش و لطف تو به بنده ی عاجزی مثل من. مهربانم! آرام جانم! از تو می خواهم که به جاودانگی قرآن با من باشی. همین و دیگر هیچ ...   

  • "نامه یک زن ایرانی به مرد هموطنش.نامه بسیار زیبا

    حرفهای سر بستهی یک زن و مرد ایرانی ! "نامه یک زن ایرانی به مرد هموطنش" پیاده از کنارت گذشتم، گفتی: "قیمتت چنده خوشگله؟" سواره از کنارت گذشتم، گفتی: "برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!" در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو پشت سر من بلندگفتی: "زهر مار!" در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت فحش خواهر و مادر بود در پارک، به خاطر حضور تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم نتوانستم به استادیوم بیایم، چون تو شعارهای آب نکشیده میدادی من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی! تو ازدواج نکردی و به من گفتی زن گرفتن حماقت است من ازدواج نکردم و به من گفتی ترشیده ام عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد من باید لباس هایت را بشویم و اطو بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگویند آقای دکتر وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است نه دیگر من به حقوق خود واقفم، و برای گرفتن برابری در مقابل تو تا به انتها استوار و مستحکم ایستاده ام زیرا به هویت خود رسیده ام، به هیچ وجهی از حق خود نخواهم گذشت من با تو برابرم، مرد احتیاجی ندارم که تو در اتوبوس بایستی تا من بنشینم احتیاجی ندارم که تو نان آور باشی احتیاجی ندارم که تو حامی باشی خودم آنقدر هستم که حامی خود و نان آورخود باشم با تو شادم آری، اما بدون تو هم شادم! من اندک اندک می آموزم که برای خوشبخت بودن نیازمند مردی که مرا دوست بدارد نیستم من اندک اندک عزت نفس پایمال شده خود را باز پس می گیرم به من بگو ترشیده، هرچه می خواهی بگو. اما افتخار همبستری و همگامی با مرا نخواهی یافت تا زمانی که به اندازه کافی فهمیده و باشعور نباشی گذشت آن زمان که عمه ها و خاله هایم منتظر مردی بودند که آنها را بپسندد و در غیر اینصورت ترشیده می شدند و در خانه پدر مایه سرافکندگی بودند امروز تو برای هم گامی با من(و نه تصاحب من - که من تصاحب شدنی نیستم)باید لیاقت و شرافت و فروتنی خود را به اثبات برسانی حقوقم را از تو باز پس خواهم گرفت. فرزندم را به تو نخواهم داد خودم را نه به قیمت هزار سکه و یک جلد کلام الله که به هیچ قیمتی به تو نخواهم فروخت روزگاری می رسد ...

  • نگاهی به وصیت نامه ناپلئون

    وصيت نامه اي براي زنان و كودكان شايد  براي سردار تنها و در تبعيد مانده اي كه از نگاههاي ناظر سربازان انگليسي مي گريزد و  از سرداران و ياران نزديك، چيزي جز خيانت آنان در خاطرش نيست و از ارتش لايق فرانسه جز خاطره قهرماني چيزي برايش باقي نمانده است چاره اي جزاين نيست كه در اين نوشته به ياد زنان و كودكان باشد. چه همسر و فرزندي كه آرزوي امپراطوريش را دارد و چه بيوه زنان و كودكان به جا مانده از سربازان و افسران ارتشش كه اميدوار است با پرداخت مبلغي از قهرماني آنان سپاسگزاري كرده باشد. وصيت نامه يك ديكتاتور شكست خورده  پر از نكاتي است كه نشان از نا اميدي و ضعف او در دوران پاياني عمرش دارد.  سرنوشت عبرت انگيز ناپلئون از لابلاي خطوطِ اين ِ نامه  پاياني زندگاني اش، حاكي از آوارگي و غربت سردار جنگجويي است كه به حكم جبر و تبعيد به انزوا گرفتار شده است. شايد آنچه كه حكومت ناپلئون را در تاريخ سياسي جهان از هر حكومت ديگري متمايز كرده است همين وي‍ژگي حكومت خود كامه، مابين دو دورهْ جمهوري است. با اينكه همچنان  بسياري، بر اين عقيده اند كه دوران حكومت ناپلئون يكي از درخشان ترين دوران حاكم بر فرانسه است اما حكومت ناپلئون ديري نپاييد و به سرعت محكوم به شكست شد. به نظر مي رسد او  در شرايطي ادعاي سلطنت و تاجگذاري كرد كه فضاي حاكم براروپا و بخصوص فرانسه و فرهنگ غالب بعد از انقلاب فرانسه، نظام ديكتاتوري را بر نمي تابيد.  تبعيد و تنهايي به نظر در روزهاي پاياني عمرش ديگر خبري از آن سلطه طلبي و روحيه كشور گشايي نيست و او از ندامت و تنهايي گذشته به عشق و مذهب روي مي آورد. مذهبي كه معتقد است بيش از پنجاه سال با او زيسته و عشقي كه بهترين لحظات را با او سپري كرده است. ناپلئوني كه در هنگام تاجگذاري منتظر نماند تا پاپ تاج را بر سرش بگذارد و خود از دست او گرفت و تاجگذاري كرد؛ جالب است كه در آغاز وصيت نامه اش به مذهب پناه مي برد. او در شروع وصيتش مي نويسد: «من عیسوی هستم و دارای مذهب کاتولیکی رومی می‌باشم و با همین مذهبي می‌میرم؛که بیش از پنجاه سال پيش با آن متولد شده‌ام. مايلم  که بقاياي جسدم در ساحل رودخانهٔ سن و در بین ملت فرانسه بيارامد؛ آنجا و در بين مردمي كه عاشقانه دوستشان داشته ام.» تنهايي دوران تبعيد را در قالب عشق به همسرش ماريا لويزا آشكار مي سازد. در اين نوشته، لطيف ترين احساس آخرين لحظات زندگي اش را تقديم او مي كند و از همسرش تقاضاي نگهداري و مراقبت از پسرشان را دارد تا زماني كه او دوران كودكي اش را سپري كند.  البته اين ابتداي سخن گفتن از ماريا لويزاست. او در متن وصيتش بخشي از دارايي اش را به او مي بخشد و در كنار نام والدينش ...