شعر و ضد شعر


مهدی پرویز  دوست شاعرم جوان با ارزش ادبیات ایران به دیار حق شتافت

<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

 

 

تحليل گزارش گون با تبعيت از هياهو  و كشمكش هاي معمول  ژورناليسم تاوان كدام  وا دادگي مزمن است ؟

خرده ریزه های حافظ موسوی در غیاب " ضد شعر "  

از 21  اسفند ماه 89 كه گفتگوي شرق با حافظ موسوي را خواندم تاكنون  خيلي چيزهاي قديمي تر در باره  آقاي موسوي در باره جمهوري در باره كارنامه در باره وازنا و... حتي تيپ و رفتار و شكل تدريس در كارنامه و شعرخواني در ساختمان طلا و بعضا بالا آمدن ديوار برلين!  بازگشت به جهان دو قطبي ؛ فرم سبيل  و خنده و گريه ها تا رنگ گربه هاي خانگي و پوزه سگ هاي ممنوعه  تا چلچراغ بازار ناشران  ريز و درشت را سفر كردم اما هيچ رابطه منطقي با ادعاي " ضد شعر" در خلال خاور ميانه پيدا نكردم  فقط اين سوال برايم باقي ماند كه تحليل گزارش گون با تبعيت از نمايندگان خبر گزاري ها  در هياهو  و كشمكش هاي معمول  ژورناليسم تاوان كدام  وادادگي مزمن است ؟ استدلال " خود تاويل گرانه ي "  حافظ موسوي در اين گفتگو ماحصل يك آرمانگرايي فروريخته با ديوار برلين بوده  كه منتهي به نئو ليبراليسم ( تق و لق )  شده است .  تسخير رسانه هاي نوشتاري درجه اول كشور هم با آن عكس ها و تيترها به همراه خوانش هاي همسان در موازات اين گفتگو هم نتوانست معظل گرفت و گير چرخ دنده هاي غير شعري ( نه ضد شعر ! ) خاورميانه را نجات دهد و آنچه مرا وادار به اين نوشتار كوتاه نمود همان واژه " ضد شعر "  است كه بررفتار ژورناليستي خود نهاد .

سالها پيش وقتي  مجموعه شعر جمع و جور " دريغا ملا عمر " از سيد علي صالحي را مي خواندم مي توانستم درك كنم برون داد اين مجموعه را ... و يا نوع زيبايي شناختي اعتراضي را بدون خدشه بر شاعرانگي اثر پپذيرم اگرچه در آنجا كسي ادعاي ضد شعر بودن هم  نكرد و موكدا مي گويم نمي توان در مواردي منكر چنين رويكردهايي در فرايند اين مجموعه " دريغا ملا عمر "  بود ؛ در صورت لزوم مي توان فاكتورهايش را آورد كه در آن سال ها گونه اي دستاوردهاي تكنيكي هم  بر ظرفيت هاي شعري آقاي صالحي افزود .  اما حافظ موسوي به صراحت از "ميني مال" بودن  آثار اين مجموعه خرسند است و مي گويد : (من هيچ اصراري ندارم كه حتي اسم اينها را شعر بگذاريم يا نه!) اما بنده خيلي صريح مي گويم اين بي خيالي و بي اهميتي به همان اندازه كه بر شعر نبودن آن صحه مي گذارد تاييد ادعاي " ضد شعر " هم نمي تواند باشد .

***

(شماره  5  دفتر اول)

(برای خانم معلم جوانی که عاشقم شده بود / ترانه گالیا را خواندم در عین حال از او اجازه خواستم که ببوسمش خانم معلم / صورتش را با غضب پس کشید / و برای همیشه ترکم گفت این خاطره را برای ه . ا . سایه تقل کنید / تا ترانه گالیا را از کتابش بردارد)

***

(شماره 11 دفتر دوم )

(مارک پسر خاورمیانه نبود / مارک دانشجوی دانشگاه بغداد نبود / مارک عربی نمی دانست مارک دلش می خواست به خاور میانه بیاید / مارک چیزهایی از غصه های هزارو یک شب شنیده بود مارک در بغداد با شهرزاد ملاقات نکرد / کمارک در آسمان بغداد کبوتران را تماشا می کرد مارک با صدای بمب به سمت کبوترها رفت / مارک با کبوترها رفت مارک حالا پسر خاورمیانه شده است / و مادرش او را در قاب کوچکی به تظاهرات خیابانی می برد )

***

در اين نوشتار رفتار لطیف و عاطفه مند و گاه نثر گون که توان انتشار در ذهن من  ِ خواننده را آنطور که در گفتگوها و خوانش هاي موازی این کتاب دیده ایم ندارد . روایت هایی مستقیم و کاملا ترجمه پذیر که از ساده ترین شعرهای افراد مبتدی که احتمالا کمی تاریخ و جغرافیا خوانده  نیز تقلیل یافته تر است  اگر بازهم مولف محترم بر اين گفته (ضد شعر ) مصرانه پاي بند است  لطفا يك تعريف نسبي از ضد شعر بدهد . چرا كه به اعتقاد بنده اگر عادتي در اين مجموعه ناديده انگاشته شد و يا گردشي در نوع روايتگري ملاحظه مي شود تنها عبور از عادات شخص آقاي موسوي است نه آنچه در دو 3 دهه اخير منجر به جهش هاي تازه ي شعر تا  امروز  گرديد . "ضد شعر " هر تعريفي را بپذيرد مطمئنا آن تعريف تقليل به داستان ؛ قصه و حكايت و مانيفست تحول خواهي خاورميانه يا هر كجاي ديگر جهان نمي تواند باشد . از سوي ديگر نمي دانم چرا ژورناليسم مدعي روشنفكري فعلي ايران  به جاي درج مطالب نقد بنيادي  و ايجاد سوال و انگيزه براي خوانندگان خود ؛  از اين عادت تعريف و تمجيدها و عكس و پوستر هاي آن چناني دست بر نمي دارد ؟ مثلا آيا مختصات ضد شعر اين است كه در متن با مولفه هاي داستاني و يا فيلم نامه اي و يا .... روبرو شويم ؟ که در جای خود یک ژانر تثبیت شده هستند ؟ در حالیکه دم دستی ترین تعریف ضد شعر شاید این باشد که  در متن شاهد بروز اتفاقاتي باشيم كه لااقل فعلا تعريفي از آن نداريم  و مناسباتي را بر هم زده است كه معمول چنين روابطي نيست ! روح تخريب گر ي دارد اما به لحاظ زيبايي شناختي داراي الگوي مختص به خود است ! اصولا ضد شعر منجر به نوعي نوزايي در ادبيات مي شود كه اگر شما موردي در اين مجموعه يافته ايد معرفي كنيد در خاتمه اين سوال هنوز در سرم مي چرخد كه  چرا  ژورناليسم ( نسبتا راديكال و مدعي روشنفكري امروز كه در امور سياسي اين همه شور شدند) در رسيدن به  چنين پرسش ها در حوزه  ادبيات به طور مرموزانه اي " وا " داده اند؟                                                                         

احسان مهديان – ساري خرداد 1390

 

 ( شعر خال .... احسان مهدیان)

از دلم سر رفته بودی کجا گیر این دندان افتادشب که به سوراخ نمی گوید بیرون چراغ داردسردم که می شود از حالت کما هم فرار به راهش ادامه دادحالا یک سر این ماجرابه دریایی که ماهی ها به گوشه ای گوش می اندازندو ته آن به هر کجا که دُم بدهدمثل كابل كه مي شود در روز روشن با تفنگ ها تسويه حساب كردمی توانی با تعطیلی آتشاز تر و خشک استخوانت به گور دندانهایم بخندی / شما چطور ؟یعنی شما هر چه خواب دارید با تخت سلطان در میان می گذارید؟شما هر چه شاش دارید براي گوجه فرنگی هارو به روی برج آزادی فین می کنید؟از اولین ناخنی که در انگشتم پیدا شدتا موی بلند گردنه ی همین کوه روبرو به یال اسبی که یک طرف چشم و یک طرف دنبال مادیانی که پاییز عاشق سواری شداما سالهاست ميدانم خرمشهر دست ماستاروند هنوز هم نصف شب كه مي شود ماه كامل در خودش دارداما خبر ندارم ماووت دست كدام تفنگ جا مانده منم آیینه ای که هر چند یک تاری از تو بر من افتادسیخ شدم بر موهایی که هر چند یک بار هم باد به این خیابان حواله ات نکردهآنقدر عصبانی ام که پوست از درخت لیمو در بیاورم دودش به چشم اسب هایی که شیهه نكشيدند تا به درازی روده هایی که از این سر خیابان به آن سر بریده هرجا سوالی دارم کمرت را کج کن تا یک نقطه زیرت بگیرم اينجوري ( ؟ )هرچه حافظ بود به باغچه می زنم بهار زنی در آمد که زیر لب بگوید خال!حالی می دهد وقتی طاقت قهرمان قصه را در کبابی اول خیابان به سیخ می کشی / کشیدمهمینطور رفته ام تا به ايست تابلوهای رنگ و رو رفته انگشت بکارم / اینجوری ( ! )تو خط پیراهن تازه ام را بشمارمن حساب شب هایی که از من در رفته را ....بمیرم الهي !  کار به جایی رسید که موبایل هم باید خط بدهد

*****

اگر مقصود از "ضدشعر" عنصری و یا واقعه ای تخریبگرانه منجر به افزودن طرفیت های تازه است مواردی که در این کتاب هست را لطفا علامت گذاری و مشخص کنید فاکتورهایی که می تواند برای بحث آغاز خوبی باشد یعنی دال بر تایید این تخریب به سمت مرکزیت زدایی باشد  ضمنا بنده در همین مطلب کوتاه با نشانه ها و شواهدی که دادم ادعای ضد شعر در این مجموعه را نفی کردم و آن را ساده انگاری دانستم و گفتم عبور از یک گرایش هنری مانند شعر و نقلیل به هنر دیگر حالا مینی مال یا قصه و خاطره  گویی ؛  دستیابی به تجربه تازه ای محسوب نمی شود و بدین جهت احتمالا نمی تواند "ضدشعر" باشد چرا که هرکدام از این نحله ها گرایشات تثبیت شده نوشتاری دیگر هستند . اما اگر مقصود از ضد شعر؛ موضوع رسیدن به  دوره پایان شعر است اگرچه این سخن هم تازگی ندارد اما از آنجا که شعر را نمی توان یک هنر اذلی و ابدی بر شمرد وقوع چنین حالتی غیر ممکن نیست اما لازمه آن هم این است که بگوییم شعر  به دنبال چه غایتی است آنگاه فراگیری عنصر مسلط "شعر" را بر ادبیات نوشتاری نفی می نماییم . درک مفاهیمی چون شعر می تواند کمک زیادی برای درک عنصر ضد شعر نماید موضوع ضد شعر فرایندی تخریبگرانه است که بر ظرفیت های شعر خواهد افزود در اینجا قصد جهت دهی ندارم شما می توانید تحلیل های مبتنی بر یک گفتمان را طرح نمایید و مورد استقبال قرار می گیرد دوست اندیشمندی هم صحبت بودیم ماحصل آن را با کسب اجازه از محضرشان اینجا عرض می کنم که : این همه انسان بر جمعیت زمین افزوده شدند نه خاک بیشتر و زمین نه وسیع تر شد و نه ظرفیت بیشتری از نظر کیفیت گرفت پس چگونه است که از فی المثل آدم و حوای دو نفره یا حتی بر اساس فرضیاتی اولین انسان تکامل یافته تا جمعیت 5 تا 7 میلیاردی همچنان از امکانات زمین ؛ کشاورزی و محصولات سیفی و سبزی و میوه بهره می گیرند ؛ دوران ها مختلف مانند عصر یخ بندان نیز داشتیم .....اما تاکنون از تمام شدن این ظرفیت حرفی به میان نیامد اما فوکویاما آمد و پایان زمین و پایان تاریخ را طرح کرد اتفاقا نظریه چالش برانگیزیست که هرگز نتیجه ای نمیدهد مثل همین وضعیت نسبتی زمین و جمعیت با مواد غذایی ! كه چه تغييرات و چه ظرفيت هايي كشف و چه امكاناتي از گذشته به انواع متكثر مبدل نگرديد ! جهان دیگر نه حرکتی دیالکتیکی و نه خطی دارد که به سمت یک فرجام برسد یعنی با این فرضیات بدون متافیزیک نمی توان تغییرات و تکثر و .... را علائم پایان بر شمرد همانگونه كه شعر .... در نتیجه شاید بتوان گفت ضد شعر به معنای پایان هم نیست بلکه توقف نوعی تجمع و گسترش نوعی تکثر است که این فرایند در زندگی روز مره انسان با توجه به تکثر تولید در بخش تغذیه مشهود است بدیهی است  در هنر نیز همینگونه بازنمایی گردید نه روابط و سمت و جهتی خطی برایش فرض است و نه دیالکتیکی بلکه خروج از نوعی تجمع ازکانونیت و مرکزیت تلقی می گردد  این را ژان بودیار هم در پاسخ به سوالی در باره پایان تاریخ طرح نمود که در کتاب عقل مدرن ص 87 می شود دریافت البته بنده تنها با استناد به گفته هاین فیلسوف فرانسوی ان حرف ها زا نزدم بلکه نکاتی است که بصورت تجربی نیز بدان دست یافتم اما ظاهرا تا نگوییم قال الفلان کسی باورش نمی آید .  

احسان مهدیان – تیرماه 90   

ادامه ضد شعر  در پیگیری مباحث کامنت ها در این پست ببینید :

از طرف علی سطوتی قلعه:

اینک به سوی ضد شعر - 1- " عصر جدید، شعر جدید می خواهد."گفت - کرد تمامی کنش های انتقادی در حوزه ی شعر در همین پنج کلمه خلاصه می شود ؛ گزاره ای که خواهی نخواهی از مناسبات پیرامتنی پرده بر می دارد و متن را به شکل تابع مستقیمی از آن چه در پیرامون آن می گذرد ، در می آورد....... / ..........

2- " عصر جدید، شعر جدید می خواهد."مفهوم عصر جدید، خود داده ی عصری است که بر جدید بودن خود تاکید دارد و سازوکار ارزشگذارانه ای را درپی می آورد که در آن، معاصرت به مثابه مدلول استعلایی عمل می کند و چنان سرکوب گرانه عمل می کند که ازلی - ابدی می نماید؛ چندان که به درستی مشخص نمی کند از کجا آغاز شده است و دست آخر کی به پایان می رسد.در پرداخت دلالی عصر جدید ، جامعه به عنوان واحد پایه ی مطالعات انسانی در نظر گرفته می شود و اغلب ، منشا مفاهیمی است که در تک تک حوزه ها صورت می بندد . در واقع ، کلیت جامعه است که به اتفاق بودن اتفاق ها مشروعیت می بخشد. نسبت جنبشهایی نظیر دادائیست ها، سورئالیست ها و نسل بیت با فضای اجتماعی مابعد دو جنگ جهانی که همواره نسبتی مستقیم وبدیهی فرض می شود در همین چارچوب قرار می گیرد. با این همه در مقاطعی نیز این نسبت ها کم رنگ شده اند و جای خود را به روابط پیچیده تری داده اند ؛ به گونه ای که هنوز تحلیل جامع و مانعی از ادبیات مابعدجنگ سرد در دست نیست . آیا فروپاشی دیوار برلین چندان توانا نبوده است که به فروپاشی ارزش های ادبی دوره ی جنگ سرد بینجامد؟ آیا پایان جنگ سرد ، آغاز عصر جدیدی نبوده است ؛ عصری که خود اینک با برخورد هواپیماها به برج های دوقلو به تاریخ پیوسته است؟ کدام عصر جدید؟ کدام تاریخ؟ در این همه تنها ردپای سرکوب را می توان دید. عصر جدید می تواند با گرانی بهای خمیر دندان از راه برسد و در پی عاشق شدن همسایه ی یک نویسنده ی درجه چندم گور خودش را گم کند. آری ، عصر جدید برای همیشه به پایان رسیده است. ما با یکدیگر معاصر نیستیم. خیال خودمان را راحت کنیم؛ هیچ دو عابر پیاده ای که در کنار هم قدم می زنند، با یکدیگر معاصر نیستند.متن كامل اين مطلب را در عروض بحوانيد :

http://www.arooz.com/index/archive/no-eight/post-821.php

در دفاع از حافظ موسوی :

ایشان در مصاحبه شرق گفته اند : سوال : شما شعر را به سمت متن مي‌خواهيد پيش ببريد يا به سمت ضد شعر؟ جواب : به سمت ضد شعر. در واقع يك جور پشت سر گذاشتن همه آن چيزهايي كه به عنوان يك درك تثبيت شده از شعر وجود دارد. من خودم قبول دارم كه كار مخاطره‌آميزي است. يعني وقتي شما يك مجموعه شعر را به دست كسي مي‌دهيد، براي او اين توقع را ايجاد مي‌كنيدكه با معيار‌هاي شعر به سراغ آن برود. اگر اين معيار‌ها را در كتاب نبيند، مي‌گويد چه شد؟ اينكه خيلي معمولي و ساده است، چرا بايد به اين بگوييم شعر؟ حتي يكي از منتقدان نوشته بود كه اينها بيشتر داستان‌هاي ميني‌مال هستند و اين شعرها به داستان ميني‌مال گرايش دارند. من هيچ مخالفتي ندارم. مي‌گويم خب داستان ميني مال باشد. حقيقت اين است كه خيلي دغدغه اين نامگذاري‌ها را ندارم. من هيچ اصراري ندارم كه حتي اسم اينها را شعر بگذاريم يا نه. بهتر می خواندی بهتر بود!

پاسخ : دوست گرامی و بی نام و نشانبنده اگر همان 21 اسفند 89 می نوشتم و می زدم حق با شما بود الان نزدیک به 4 ماه از آن گذشته است !!! ضمنا ضد شعر این نیست که تبدیل به داستان یا خاطره شود آنها در موازات هستند چون ژانر هنری تثبیت شده ای معرفی شده اند آیا شما معتقدید داستان کوتاه یعنی ضد شعر ؟یا در شعر به سخره گرفتن چیزی - شیئی یا کاراکتری به معنی ضد شعر است ؟شما لطفا هم دوباره بخوانید و هم تعریف خود را اصلاح کنیدببحشید اگر تند گفتم شاید اگر خودتان را معرفی می کردید ادامه بحث خیلی هم شیرین می شد .

داریوش معمار :

دوست شاعر و منتقدمآقای مهدیان عزیزسلام مطلب شما را جدی و دقیق خواندم. آن گفتگو را هم خوانده بودم . فکر کردم حالا که زمینه ای فراهم شده بد نباشد گفتگویی با شما در مورد ضد شعر داشته باشم. شخصاَ فکر می کنم برای اینکه مدعی شویم چیزی که نوشته ایم شعر است یا ضد شعر ابتدا باید بدانیم شعر چیست؟ در نظر نگارنده شعر چیزی مبهم است به قول دوست شاعرم محمد حسن نجفی مانند دود است. حجم و رنگ وبویش را می توان شاهد آورد اما در مقام یک حجم نمی توان تعریفش کرد.شعر را نمی توان تعریف کرد بنابراین ضد شعر را هم نمی توان تعریف کردف در واقع به نظر من طرح این پرسش که آیا شعر شما ضد شعر است از یک شاعر نقض غرضی هوشمندانه است برای گیر انداختن شاعر در شرح ماهیت نوآورانه شعرش و اگر شاعر به این موضع تن داده و بگوید بله ضد شعر است همان ترفند را در رابطه با گفتگو کننده با رندی مطرح کرده است. حالا می توانیم بپرسیم شعر های خاورمیانه ای حافظ موسوی که متکی بر روایتی جهان وطن و تاریخی هستند در مقام مقایسه با آثار دیگر شاعر چه جایگاهی دارند و در مقام مقایسه با شعر معاصر به رتبه ای دارند. شعر حافظ موسوی در مجموعه آخرش متكي بر بازيگوشي هاي شاعري ست كه مي خواهد با استفده از آنچه در شعر فارسي به عنوان خيال مرسوم نيست و در تعريف زيبائي نمي گنجد شعري بنويسد و مخاطب را درگير خود كند. به نظر نگارنده شاعر در اين طبع آزمايي موفق بوده اگر چه در قياس با مجموعه هاي قبلش كه فضاي بياني ملموس تري براي عادت مخاطب دارد ممكن است عده اي را قانع نكند. خاصيت كار تجربي هم همين است. در قياس با شعر دهه گذشته نيز حافظ موسوي به نظر من خط مشخصي را ميان موج نو وشعر حماسي جامعه گرا حفظ كرده كه به خصوص در محتوا مبدل به وضعي مشخص در شعر اين سالها شده است. اما شخصاً معتقدم شاعر ريسك بزرگي كرده زيرا در تدوام مجموعه هاي قبترش مي توانست امروز كمتر در معرض نقد قرار بگيرد و بيشتر در مركز توجه باشد، و از طرفي ممكن است در نهايت اين خط تجربي كه در شعرش دنبال مي كند منجر به نتيجه مطلوبي در قياس با سابقه شعر نو فارسي نشود.با مهر.

 پاسخ به دوست عزیزم داریوش معمار : سلام داریوش عزیزفکر می کنم در این مقوله اختلاف نظر چندانی نداریم اما موافقم مبحث باز باشد تا به جایی برسدقبول دارم که در آن گفتگو چیزی کم و چیزی اضافه داردمن مستقیما ژو رنالیسم را متهم کردم که بحث های بنیادی را تبدیل به گفنگویی زرد می کنند و از این بابت در رنجمجتی مطالبی را در یک سایت با مصاحبه تصویری از حافظ موسوی دیدم که در مغایرت با این گفتگو بود کاش امکان بود و همه را یک جا می گذاشتماز حصور به موقع و نطر ارزنده ات بسیار خوشحالم

مهدی کمالی:

 درود آقای مهدیان عزیز به باور من به جای پرداختن به ضد شعر به شعر پرداخت شود بهتر است . این حواشی هیچ به سود ادبیات نخواهد بود . این نیرو بهتر است در جای درست بکار برده شود . ادبیات ، مردم ادبی‌ و زمان خود اضافات را قیچی کرده و دور خواهند ریخت.

 پاسخ به مهدی عزیز : سلام مهدی جان شعر خوبی خواندم که علیرغم کوتاهی نسبتا فعال است این خصوصیت در کمتر اشعار مشابه دیده می شونداما در باره شعر و ضد شعر :بذلیل تاریخی پذیرفتیم که هر جریانی ضد خود را درون خود می سازد شعر هم از این قاعده مستثنا نیستضد شعر می تواند توازن موجود را بر هم زده و نشان دهد که در ساختار فعلی ضعف هایی هست که آنلاین نیست پس شاعران مبدل به مولدینی می شوند که به دنبال رفع نقص برایندآقای موسوی بعد از چاپ کتاب جدیدش ادعای ضد شعر بودن نمود که مولفه های آن را در کتاب ندیدم و حتی گفتم حاضرم اگر کسی نظرم را رد کند و منجر به تایید نظر آقای موسوی باشد شجاعانه به اشتباهم اعتراف کنم اما جز جند نمونه که در کامنت دانی خواندیدی الباقی فحش و ناسزایی بیش نبود و توضیح تکمیلی دیگری به پسا اضافه کردم از اینکه هنوز هم یادمان می کنی خوشجالم من هنوز هم مهدی صدایت می کنم امیدوارم این آقای مهدیان - همان احسان تو نباشد !

ادامه بحث مهدی کمالی:

 درود. اول اینکه چرا ما فکر می‌کنیم که شعر کوتاه نباید یا نمیتواند فعال باشد که شعر من با کوتاه بودنش فعال است ؟!!!آخر اینکه من فکر نمیکنم شعر ربطی‌ به مسائل تاریخی‌ داشته باشد یا اینکه من نمی‌فهمم !!!اصلا مفهوم ضد شعر را نمی‌فهمم . وقتی‌ شعر هست ضد شعر یعنی‌ چه ؟ یک نوشته یا شعر هست و یا نیست و یا اندکی‌ شعر است و یا بیشتر شعر است . من نمیدانام چرا بعضی‌ به دنبال خلق تعریف عجیب قریب و حواشی هستند به دنبال مطرح شدن . ادبیات خودش ترمیم کننده است و مسیرش را پیدا می‌کند . به باور من وقت و انرژی گذاشتن روی این دست مفاهیم اشتباه است رفیق . شما همیشه برای من احسان هستی‌ که پر از احسانی آقای مهدیان. محبتهای شما قابل فراموشی نیست . گفتم بعد از مدتها رسمی‌ تر آغاز کنم . دوستی‌ که همیشه شما را دوست دارد : مهدی.

 پاسخ مجدد به مهدی عزیز:  روی هم رفته شعر کوتاه بدلیل وسعت کم و تمرکز بر کانونیتی ویژه کمتر امکان گسترش یافتن در بستر متن را دارد البته می توان در اذهان گسترش داد به لحاظ ساختاری دجار محدودیت است این امر در قانون شعر کوتاه پذیرفته شد کمتر شعر کوتاه در این مدت خواندم که این ظرفیت را با وجوه دیگر به نمایش بگذارد بی تردید به تجربیات ذدکرتان بر می گردد برایت آرزطوی موفقیت دارم در مورد شعر و ضد شعر با هم تفاهم نداریم جون فضای تحلیلی هم تاریخی و هم امروزی مد نظر است وقتی عنصری شکل می گیرد در موازات آن ضد آن نیز شکل خواهد گرفت توجه داشته باشید که گاهی می تواند یکی از این وجوه بر وجه دیگر آن برتری یابد در کتاب جدید آقای موسوی با نمونه هایی که آوردم ادعای ایشان را مبنی بر ضد شعر بودن نفی نمودم تمام گتاب را نمی ذتوانستم بگذارم گفتگوی این شاعر نیز در روزنامه شرق به چاپ رسید .پس موضوع بحث ما در باره این کتاب و ادعای مولف است از اینکه در بحث مشارکت دارید خوشحالم مهدی عزیز این طرف ها هم خبرهای خوب می شود سری بزنید بد نیست داداش .

برادرم عباس عادل زاده :

سلام احسان عزیزم /در بین کامنت ها /کامنت آقای معمار رو به این دلیل که به نوعی ادامه ؟ سوال است رو دوست دارم /اینکه شعر بودن چیه که ضد شعر بودن چی باشه درسته /حرف درستیه /هنجار چیه که ناهنجاری چی باشه /منظورم از هنجار و ناهنجاری صرفا شعر نیست /مثال است / اما باید معیار مشخص باشه تا قضاوت روشن بنمایاند / کار خوبی که قابل تحسین است اینکه امروز احسان جان ما نیاز به ایجاد سوال داریم تا تکرار کلیشه ها و شما این کار رو انجام دادین / باید مطالعه کرد /دید /عمیق شد/ و سپس به این ؟ اندیشید و به نتیجه رسید یا نرسید ؟ باز هم به تحولات بند است نازنین برادرم / کارتودوس دارم / می ترسم آخرش ذهن جامعه قفل کنه از بی سوالی / کارتون خیلی خوبه /حتی اگه سوالات اونقدر عجیب و غریب باشن /همین عجیب بودنشون حتما چیزای عجیبی رو رو نمایی می کنه /؟ چالش برانگیز و خوب .....باید فکر کنم ؟؟؟

پاسخ به عباس عادل زاده:  جناب عباس اقا عادل زاده عزیزالبته داریوش معمار دوست من است اما بر اساس یک سنت باید از حافظ موسوی دفاع می کرد البته ممنونم که داریوش مردانه امد نظر داد و بعضی ها نامردانه امدند و فلان و فلان .... نوشتند که نباید تایید می کردم بنده با استقبال از بحث در باره شعر و ضد شعر توضیحات جدید تری را در صفحه ام اضافه کردم اما مثل اینکه حوصله خواندنشان را نداشتید .عزیزم اگر شعر تعریف ندارد پس چرا این همه تشابه و تضاد و تناقض و این همه نقد و خوانش و .... دیده می شود ؟ نکنه بمقصود بنگاه تجاری بعضی از دوستان باشد ؟باید با همین ادعا ها ی بی چواب در روزنامه های به اصطلاح روشنفکری بتازند و تهران نشینان همه چیز را در جامعه ببلعند و...؟اماعباس جان شعر هر چه باشد یا نباشد طبق فکت موجود که از روزنامه شرق دادم آقای موسوی ادعای ضد شعر کرد پس باید تعریف بدهد متاسفانه آمدند سوال را با سوال جواب دادند .اسم این کار سفسطه است!!من یک سوال روشن دارم ضد شعر چه تعریفی دارد و ار منظر اقای موسوی مناسبات ضد شعر در کدام بخش از اشعار مجموعه خررده ریزه ها و خاطرات ... دیده شد و نظریه آقایان در باره ضد شعر چیست در کدام جا / مکان / زمان و.... در این باره سخن کردند ؟ عباس جان نه جادو کردم و نه جنبل داداش . بنا به ادعای خودشان علم است و تفسیر و شرح و بسط ...ادعا کردند بیایند جواب خوانندگانشان را بدهند اصلا حاضرم با حافظ موسوی در باره این کتاب مناظره کنم کلیپ اظهاراتش رو دارم مصاحبه ها و گفتگوهایش را دارم در باره این موضوع بخصوص مناظره هم می کنم بالاخره ایشان حافظ موسوی هستند .نباید که .... من یه بچه شهرستانی که به خیلی جاها دسترسی ندارم ضمنا عزیز برادر وقت بگذار کاملا صفحه را بخوان ...

باران سپید (لیلا مشفق) :

سلام مطلب شما را خواندم و البته کامنت دوستان شناخته و ناشناس را هم. و قبل از هر چیز از تاخیرم معذرت می خوام . تا جائی که من می دانم این مطلب در سدد آن نیست که وجود و یا جهت گیری به سمت ضد شعر را انکار کند. اما سوال واقعی این است که چه دریافتی از ضدشعر در مواجهه با یک متن می توان داشت. آیا می توان به هر متنی نام ضد شعر داد؟ در این صورت به هر نثر و داستان و مینی مال می توان ضدشعر گفت. اساسا آنچه که قابل تامل است شکل گیری ضد شعر از درون شعر است. شاید شعر تعریف روشنی نداشته باشد اما واقعیت ، وجود شعر است و چون موجود است پس ضدخودش را در درون خودش می سازد پس نمی توان به بهانه عدم تعریف شعر از زیر بار تعیین معیارهای ضد آن شانه خالی کرد. یعنی هر تعریفی برای شعر متصور است متقابلا برای ضد شعر هم.به عنوان نمونه ساختار - فرم - معنا - توالی منظم - هم پوشانی - روایت و.... هر کدام می تواند در یک شعر به ضد خودش نیز مبدل شود که در مجموعه عنصر تخریب گری در آنها بیشتر است. شورشی بر تمام اندوخته های شعر است. به نظر من اولین نمونه های ضد شعر را از نیما می توان یافت که الگوی ثابت اوزان عروضی را بر هم زد و بعد از آن انگشت شمار آامدند و چنین فرایندی را نهادینه کردند. اما خود مجددا به نوعی شعر پذیزفته شده مبدل شدند مثلا اگر شاملو به خاطر تغییر رویه هایش یک روز به عنوان شعر پذیرفته نشد با پایداری بر رفتار و ممارست توانست الگوهای تازه ای را علیه ماقبل خود تدارک ببیند و نهادینه کند.امروزوز هم نمی توان منکر وجود آن شد ولی تا جایی که اشعار کتاب آقای موسوی را خواندم به چنین دستاوردی نرسیدم جز انتقال یک رویه مشخص به ژانر تثبیت شده ی دیگر که آقای مهدیان مفصل توضیح داد.

ابوالفضل حسنی :

با موضوع ضد شعر ممنون از اینکه امیر جان باب سخن را صادقانه باز کردی(هرچند کمی کامنتهات بوی موعظه می دهد ولی من برای پیشرفت کارمان ان بخش را نادیده می گیرم) برای من "ضد شعر" ارایه ی یک زیباشناسی معکوس است مثلن در حیطه استعاره کلاسیک کشف وجه مشابه ات اشیا نزدیک به هم ملاک است (اساسن). چون تجربه نشان داده است که وزن این پیش قراول استبداد کلاسیکی اجازه مانورهای زیبایی شناسیک بلند را به مولف نمی دهد اما در شعر مدرن که وزن عروضی رخت بر می بندد و جای ان را تکنیک های زبانی مولف پر می کند اشیا با طول دامنه های بلند به هم نزدیک می شوند ولی این همانندی ها رو به هم اند! اما در ؛ضد شعر؛ اثبات این بارقه در کار است که اشیا به شکل مسخره ای به هم شبیه اند(حالا در حیطه شباهتها) یعنی همه پدیده های پیرامون ما نه بشکل خوش ایند و التذاذ بخش بلکه به شکل چندش اوری که طبعن بار کنایی را به دوش می کشند همانندند مثلن در همین کار همانندی انگشتان تایپ و الت مردانه و همانندی چندش اور الت زنانه و کیبرد! مطمنن اینجور بر خورد با عناصر و پیرامون ان ذهنیت اشنا گرا را به چالش می کشد زیرا دیگر لذت بخش نیست! بل تهوع اور است و دارد یک لذت مازوخیسمی را پیشنهاد می کند که به ضم من خاصه دوران و شرایط ماست و انچه غیر از این است ماسک و افیون و گول زننده است به من بگو ببینم ! متونی که کارکرد تخدیری دارند یا به عبارتی به جماعت شعر خوان حال می دهند دیگر با مابقی حال دهنده های رسمی و غیر رسمی غدقن و غیر غدقن سالم و غیر سالم چه فرقی می کنندبی شک نوشتن ضد شعر بسیار سخت هست و راه رفتن روی لبه تیغ! چون امکان دارد !در حین فرار از پهلوی زیبای زبان از کناره ی زشت ان به پایین افتی و به شعار بگرایی به همین خاطر می گویم دنبال یک "زیبایی شناسی معکوس" و وارونه در نوشتنم من اصلا و ابدا دنبال اروتیزم و سکس نویسی و چی و چی و و هزار چی های دیگر در ضدشعر نیستم :من دارم دنبال خودم می دوم ! در "ضدشعر" همه ی مولفه های بیان کلاسیک که می ایند در مدرن بسیط و براق و با کارکردها و برون ریزی های زبانی مختلف ارایه می شوند؛ بر علیه خودشان می اشوبند! تا معنا های ثابت را جا به جا کرده باشند تا ژرف ساختها را به شکل کاملن موذیانه ای به تحرک وادارند! از تو می خواهم خوانش دوست خوبمان خانم ناییج را (هرچند یک خوانش روانشناسیک نصفه و نیمه است)یکبار دیگر با تعمق بخوانی

 امیر سنجوری :

سلام احسان نظر ابوالفضل حسنی که در این وبلاگ درج کرده ای در جواب به کامنت من بود که برایش نوشته بودم. و البته هرچند او بسیار کلی تر حرف زد اما جا داشت آن کامنت من را هم درج می کردی چون فکر می کنم درک برخی از حرف های حسنی برای مخاطبان اینجا کمی سخت است اگر مباحث مطرح شده را نخوانده باشند و فقط جواب او را ببینند. اما احسان عزیز فکر نمی کنی عدم توفیق و عدم توانایی در انطباق فاکتورهای زیبایی شناختانه هنری و عدم تسلط بر واژه و عدم زیبایی ذهن منتج به عدم تزریق زیبایی به متن و تمام این "عدم" ها باعث می شود برویم سراغ "عدم شعر" که دوستان به آن  "ضد شعر" هم می گویند؟ و قضیه به همین سادگی است و حتی من می گویم از ین هم ساده تر است .  این تنها یک بازی جدید است مثل هزار بازی دیگر که به درد هیچ کس حتی مدعیانشان هم نخوردند . فقط ده بیست سال است مثل بمب داریم اسم و سبک می شنویم و مانیفیست می خوانیم اما دریغ از آنچه انسان سرگشته امروز به دنبال آن است. حالا دوستان - جسارتاً- می خواهند یک باب جدید باز کنند که مجاز باشند رسماً "ک س ش عر" هم بنویسند و اسم و رسم و ژانری هم ثبت کنند ! و اسم رکیک نویسی را می گذارند "جسارت زبانی" و پرت و پلا گویی و بدون ساخت کردن و نامنسجم شدن متن را "به نمایش کشیدن سرگشتگی انسان معاصر" م ینامند و خلاصه بیا و ببین... ولی اگر به تاریخ غارنشینی مان برگردیم و به خاطر بیاوریم که اول آوا ها بودند و اصوات و بعد حروف و تک واژه ها آمدند و بعد واژه ها و بعد ترکیب ها و بعد جملات و بعد جملات پیچیده تر و بعد متن ها و بعد خیال انگیز کردن متن ها و بعد تکنیکی کردن نوشتار بود که رسیدیم به "شعر" به عنوان نوع پیشرفته ای از زبان آن وقت می فهمیم ما همان اول داخل غار هم که بودیم "ضد شعر" داشتیم که! و چیزی که خیلی برای من عجیب است این است که دوستان عزیزم در حالی که هنوز از ارائه تعریف برای خود شعر عاجزند , برای ضد آن خوب تئوری صادر می کنند. مگر می شود؟ ابوالفضل جان از این طریقت ها زیاد می آید و می رود اما چه باقی خواهد ماند؟ می گویند ما برخلاف شعر دنبال زیبایی و ماندگاری نیستیم ....این همه صغری و کبری بافتیم که برسیم به عدم لذت و عدم ماندگاری؟ خسته نباشید !

علی حسن زاده :

سلام برای احسان مهدیان بزرگواردر مقام مخالفت با شعر حافظ موسوی باید بگویم که موسوی یکی از متحجر ترین، محافظه کار ترین شاعرانی است که هرگز شعری خلاق و پیشرو ارئه نداده است زیرا اشعارش همچنان از الگوهای کلیشه ای حوزه ی شعر فارسی، تبعیت می کنند... حافظ موسوی به دلیل کم سوادی، هرگز نمی تواند در مقام یک نظریه پرداز شعر قرار بگیرد. موسوی حتا در کتاب مبتذل پانوشت ها نیز نمی تواند در مقام یک منتقد ادبی به نقد حوزه ی شعر نو فارسی بپردازد...با احترام: علی حسن زاده

منصور خورشیدی :

جناب مهديان تشكر مي كنم كه كنجكاوي بيشتري در شناخت اشيا و پديددها از خود نشان مي دهيد ! پيگير همه نظرات شما از جمله " ضد شعر و شعر هستم " كه تحليل هوشمندانه شما از شعر هاي حافظ موسوي بود . كه اسير خود شيفتگي است . و شمشير زن فاتح در صحراي بي سر . اما در سئوال شما متوجه موتيف ها نشدم اما تبديل اشيا از ويژگي هاي زباني است . و كار كرد " اين هماني ها " ريشه در همين دريافت شما دارد . وقتي عنصري به عناصر ديگر تبديل مي شود . در شعر به صورت تتشبيه ظاهر مي شود . و فشرده ترين نوع تشبيه استعاره يا " اين هماني " است ." پرده ي غنچه مي درد طره ي مشك ساي تو " اين هماني در اين مصراع از شعر " طره " است طره = گيسو در گذر از تشابه زبان را شيوا تر نشان داده است . طره تشابه حضور در برابر غياب گيسو محسوب مي شود . كاركرد اين هماني در شكل ساده تر يعني همين . اما در زبان شناسي امر پيچيده تري وجود دارد كه از دل هردو گذر مي كند وبه سمت مجاز پيش مي رود كه بحث جديد تري طلب مي كند . در مسير شعر و نه . .. چشم اندازی که شاعر برابر مخاطب خلق می کند درک تحول زبان در زمان است . به ویژه زبان شعر فارسی و زبان شعر پس از نیما ، اتفاقی در زبان از قالب سنتی تا شعر مدرن . اگر چه ضربه های سرانگشتی منتقد بد و غیر حرفه ای شعر امروز ایران را در مسیری انداخته است که جنبه های توصیفی و روایی آن بسیار ساده و شباهت به انشای کودکانه دارد و مدعی آن است که شعر روایی در ادبیات کلاسیک فارسی کمتر است و سعی کردم تا شکل های روایی جدیدی را برای خود تجربه کنم . و این روایت توصیفی ناشیانه را یک تجربه ی مهم در ناخود آگاه خود می داند ، و درک نادرست خود را در نوع " نگاه " به گردن نیما می اندازد . یعنی بهترین درسی که از نیما آموخت . این شاعر و منتقد غیر حرفه ای گرفتار بحران خود شیفتگی است . و تا آن جا پیش می رود که می گوید . " من بازتاب شعر نسل خود مان را در جامعه دیده اَم که جوانان شعر مان را خوانده و آن رااز بر کرده اند . با ارادت – خورشيدي

سلام استاد خورشیدی: می دانستم با سعه صدر حساسیت موضوع را پیگیری خواهید کرد از اینکه با شناخت دقیق خود به درک مطلب کمک نمودید سپاسگزارم بااحترام هجوووووووم

---------------------------------------------------------------------------------

"تعرف الاشیاء به اضدادها"  ....... شاهین

انشاءلله رحمتی، به تازگی کتابی از هانری کُربَن با نام "ابن سینا و تمثیل عرفانی" ترجمه کرده است که به تحقیق و پی‌ریزی نگرشی متفاوت در مورد آرا و نظرات ابن سینا پرداخته است. کربن در این کتاب ابن سینا را نه به عنوان یک فیلسوف مشائی، بلکه حکیمی اشراقی معرفی می‌کند.  به بهانه بحث (شعر و ضد شعر )لازم دیدم که بخشی از این گفتگو را اینجا درج نمایم چه دلیلی موجب شد تا آثار هانری کربن را برای ترجمه برگزیدید؟امروز در فضای تفکر ایرانی، که می‌توان آن را در رشته‌های فلسفه، علم کلام، عرفان و دین‌پژوهی متمرکز دید، دو نوع تحقیق بارز و متفاوت انجام می‌شود، یکی تحقیقات سنتی خود ماست که از گذشته تاکنون به شکل یک سنت دیرپا ادامه داشته است؛ برای مثال می‌توان به تدریس فلسفه‌ی اسلامی اشاره کرد که تدریس آن از گذشته تا کنون با همان سنت دیرپا ادامه دارد.  البته همین امر افتخاری برای ایرانیان است؛ زیرا بر خلاف بسیاری از ممالک اسلامی، ما ایرانیان دارای یک سنت فکری زنده هستیم؛ در حالی که آنچه در بسیاری از کشورهای اسلامی اطرافمان دارند به نوعی عاریه‌ای است و یا اگر نغمه ای وجود دارد به عرصه تفکر غربی تعلق دارد. به طور قطع این سنت فکری زنده به تولید محصولات فکری و فرهنگی خاص خود نیز منجر می‌شود که ما اکنون شاهد آن هستیم. چه در بعد سنت شفاهی و چه در بعد سنت نوشتاری که آثار فراوانی در سال‌های اخیر در این عرصه تصحیح، تالیف و ترجمه شده‌اند، بر آثار بسیاری شرح نوشته شده است و حتی برخی متون دارای شرح‌های مختلف هستند. دسته‌ی دیگر از کسانی که تحقیقاتی در مورد سنت فکری ما انجام می‌دهند، متفکرانی هستند که به شرق‌شناس مشهورند. این دسته در قرون اخیر به شکل جدی و ویژه‌ای به میراث فکری و عرفانی ما پرداخته‌اند. دسته‌ی نخست با موقعیت خود نگاهی از درون دارند و دسته‌ی دوم نگاهی بیرونی به این فرهنگ دارند. غالب شرق‌شناسان با وجود تمام سعی و تلاشی که برای شناخت فرهنگ ما دارند، نمی‌توانند به نگاهی درونی دست یابند؛ تا آنجا که به نظر می‌رسد برای یک شرق‌شناس تفاوتی نمی‌کرد که در کدام رشته به تحقیق می‌پرداخت و تنها یک اتفاق موجب شده است که رشته‌ی تخصصی خود را استشراق انتخاب کند و در مورد اندیشه‌های یک فیلسوف آسیایی اسلامی تحقیق کند.با توجه به این مقدمه این نیاز به تولد دسته‌ای از متفکران احساس می‌شود که به نوعی به تجمیع میان آرای هر دو دسته محققان اقدام کنند. باید توجه داشت که نگاه هر دو دسته‌ی یاد شده به موضوع بحث ما دارای ویژگی‌ها و مزایای خاص خود است، مزیت نگاه سنتی این است که می‌تواند با این نوع تفکر ارتباط وجودی برقرار کنند و از شناختی عمیق نسبت به درون‌مایه‌ی آن برخوردار است، اما مهمترین عیب این نگاه آن است که قابلیت‌های این سنت در این نگاه کمتر می‌تواند خود را نشان دهد. زیرا به حکم قاعده‌ی "تعرف الاشیاء به اضدادها" همیشه ما از طریق قیاس با ضد هر چیز به شناخت آن دست می‌یابیم و تا مقابله و مقایسه انجام نشود؛ قوت یک فکر آشکار نمی‌شود و در نگاه سنتی کمتر قابلیت چنین مقایسه و تطبیقی وجود دارد. در این جا ما یا دچار تعصب نسبت به سنت می‌شویم و بدون آنکه دیگران را بشناسیم خودمان را برتر و ممتاز می‌دانیم، یا آنکه ممکن است نسبت به سنت دچار سرخوردگی شویم و گمان بریم که چیز با ارزشی در آن وجود ندارد.   http://www.ketabnews.com/detail-10318-fa-0.html

خشایار :

با سلام به استاد معظم ، جناب احسان مهدیان.پا گذاشتن من به این مبحث فرانقدیه ضد شعر ، حکم عبور از یک راهروی نیمه روشن رو داره که تو اولین بارته داری ازش عبور میکنی حتی نمی تونی پیچهای احتمالیشو حدس بزنی یا حتی نمیدونی کی و به کجا ختم میشه ،‌ بعد از مدتی سر از سالنی در میاری که بیست هزار نفر نشستن و یک تریبون روی استیج منتظر نفر بعدیه و تو میای میگی 1 ، 2 ، 3 ، داره پخش میشه ؟ بعد یکی میاد میگه please english ، بعد تازه 2 پارسه ات با مرکز ارتباط برقرار میکنه که به دلیل اسکناسهای موجود قادر به رقص بندری نیستیم. ببینم : اگه هر جا یه فلشی بود ،‌ مگه تو باید سرتو بندازی پایین و بی فوت وقت 90 کیلو گوشته با استخون رو منتقل کنی اونجا ؟ در هر طریق با زبان بدن خدمتتون عرض کنم چیزی که از تلسکوپهای هابل جامونده از سوی اساتید بلبل سخن ، توی ماست ضد شعر ( همین پستتون رو عرض میکنم ) فهمیدم این بود که سماجت روی استایل های نوین ادبی در قا


مطالب مشابه :


جملات و اشعار بزرگان در مورد دوست و دوستي به ترتيب حروف الفبا

«زنده بی‌دوست در وطنی// مثل مرده است در کفنی»




بررسی شعر «دوست» از سهراب سپهری

نوشته های محمدرضا نوشمند در باره ی زبان و ادبیات . سهراب در این شعر به معرفی دوست می پردازد.




گلچین اشعار زیبا در باره امام حسین (ع)

گلچین اشعار زیبا در باره می نویسم از سری کز عشق دوست باز هم چند شعر زیبا در باره




چند شعر درباره ی دوست

شعری از پروین اعتصامی در باره ی چند شعر درباره ی دوست




شعر در باره ی اصفهان

سلام . من امیرحسین وطن دوست هستم. شعر در باره ی




...:::... دوست ...:::...

بگوي حال دل خسته ام تو در بر دوست نسيم صبح، چو بر زلف او گذر زیباترین شعر در باره امام




تحلیل شعر نشانی از سهراب سپهری: خانه ی دوست کجاست؟

نیست با اینکه همه ی شعر در باره ی و جوی در مورد دوست است که معلوم می شود که




شعر و ضد شعر

مشابه دیده می شونداما در باره شعر و رو دوست دارم /اینکه شعر بودن چیه که ضد شعر بودن




در باره شعر

در باره شعر که شعر های سپید خود را به ترتیب سه و یک شعر در اختیارم (در مکتب دوست)




شعر مازندرانی در باره امام زمان

ترانه های خودم و دوست داشتنی هام عاشقانه های حانا و شعر مازندرانی در باره امام




برچسب :