داستان های خفن کهن

گويند در روزگاراني بسيار دور ......... شاهي ميزيست نادان و خودسر و تخمي مسلك و بسيار بدگفتار چنان كه گويي در دهانش ريده اند.....................
در عوض او را حكيمي بود بسيار دانا و دنيا ديده  و كمي پدر سوخته و از اين حرفا ...........
پادشاه يا سلطان مادري داشت كه شه بانو نام داشت و با وجود گذر زمان و سپري شدن عمر از او كماكان زيبا بود و شاسي بالا ......... سينه هاي اناري كمري باريك و باسني متناسب خلاصه چيزي شبيه جنيفر لوپز ................
حكيم كه بسيار معتمد سلطان بود به ننه سلطان يا شه بانو بسيار ارادت داشت آنهم از ان ارادتها اتفاقا شه بانو نيز به حكيم هم از آن ارادتها داشت ولي چون سلطان آدم گهي بود يا ..... اوپن مايند...... نبود حكيم تخم نميكرد كه خيلي زياد به سلطان ننه يا شه بانو اردت داشته باشد و به همان چشم چراني بسنده ميكرد ........ زيرا روزي سلطان براي اينكه ذهرچشمي از درباريان بگيرد دستور داد يكي از سردارانش را كه به شه بانو گفته بود ........ ماشالله جوان مانده ايد......... بگيرند و چوب در ماتحتش كنند تا از دهانش در بيايد و در ميدان اصلي شهر ..............
(كه ميشه ميدون شهداي امروز) ........... آويزان كنند تا درس عبرتي شود براي همگان ..............
شه بانو هم از دست حكيم خشمگين بود چون احساس ميكرد كه از گوه بخار بلند ميشود ولي از حكيم خير! ..............
خلاصه اين همه از روزگار بد گفتيم بگذار تا خوبشم را هم بگيم.............

يك روز پادشاه كشور دوست و برادر پيكي را به قصر سلطان فرستاد كه .......... همه اهالي قصر براي تعطيلات به شمال رفته اند و من هم سردرد را بهانه كرده ام و در قصر مانده ام خلاصه اگر درشكه اي چيزي داري بيا به قصر ما تا تفريحات سالم انجام بنماييم درشكه از تو خونه خالي از ما................ سلطان از اين خبر خشنود شد و باروبنه برچيد و به سمت كشور همسايه عازم شد ............
و شه بانو و حكيم به مراد دل رسيدند تا زماني را بدون خرمگس معركه به كام برانند اما امان از چشم حسود هنوز سلطان باسن مبارك بر زمين نذاشته بود كه خبر دادندش ........... كجاييكه ننت رو دارن …......................
پادشاه غضبناك و بدون آنكه كسي را آگاه كند به سوي قصر خويش تاخت.................. وقتي به قصر رسيد حكيم را بدون لباس يافت كه بر روي تخت او نشسته طوريكه گويا منتظر كسيست...............!
حكيم تا سلطان را بديد رنگ از رخساره اش پريد و حالش گوهي شد و به تته پته افتاد و خواست چيزي بگويد كه سلطان گفت ...... مرتيكه ديوث مگه تو از خودت خواهر مادر نداري ...........
حكيم كه همه چيز را نقش برآب ديد عجز و ناله را بهترين راه دانست و بنا را بر گوه خوردم و ببخشيد نهاد.............
در اين هنگام شهبانو كه از پشت در همه چيز را شنيده بود فكر چاره اي كرد و به دنبال جلاد رفت ..........
پادشاه كه مشغول دادن فحش بي ناموسي به حكيم بود و ميگفت ما را باش كه به چه كسي اعتماد كرديم وننه گوشتمان را به دست كي سپرديم و از اين حرفها كه جلاد لخت وارد شد و اينگونه وانمود كرد كه از ديدن سلطان بسيار شوكه و حيرت زده شده است ............
سلطان هم ديگر گيج شده بود و از جلاد پرسيد كه نره خر تورا با آن الت كلانت چه شده كه اينگونه بي شرم وحيا و لخت به محضر ما وارد شدي جلاد هم ناله العفو سر داد و گفت .............. پادشاها توخود مرا ببخشاي چون منرا تقصيري نيست واز فقر ناچار به اين كار شدم .............
سلطان حيران و عصباني پرسيد كدامين كار را ميگويي و جلاد جواب داد ..........حكيم زنان را رغبت نيست و مردان را مايل است و دير زمانيست كه من پولي را از او ميستانم و حكيم را ……. ........
سلطان خيالش آسوده شد و نفس راحتي كشيد و در حاليكه اشك در چشمانش جمع شده بود دو دست حكيم را گرفت و گفت :اي بزرگ مرد منرا ببخش كه در مورد تو اشتباهي بزرگ روا داشتم ونزديك بود جان تورا بگيرم ...................
خلاصه همه چيز مثل فيلماي هندي به خوبي تمام شد و ما از اين داستان عبرت آموز عبرت آموختيم که در دیار ما غیر از مادر شاه به هر که نظر کنی ........ کردی ...........................................
وسلام نامه تمام.....


مطالب مشابه :


داستان های خفن کهن

(جوك جديد) آويزان كنند تا درس عبرتي اي بزرگ مرد منرا ببخش كه در مورد تو اشتباهي بزرگ




جوك هاي باحال و خنده دار

نقاشی هایی که موقع درس خوندن واسه قبل ازدواج+طنز در مورد ازدواج+تبريك جوك بي ادبي 99%




همه چیز در مورد درس 6 زبان هشتم

اس ام اس و جوك همه چیز در مورد درس 6 زبان




جوك دست اول

جوك دست اول دو تاش رو برداره من میمونم و یه دوست مرده و پنج تا دونه پاستیل درس در مورد




لطیفه های انگلیسی با ترجمه پارسی

آموزان محترم درخواست میشود نظرات و پیشنهادات و انتقادات خود را در مورد تدریس درس جوك




علل انحرافات جنسي در دوران نوجواني

جوك وطنز سهمي مؤثر دارد.در مورد مراکز شبانه روزي در کلاس درس و نشستن روي




روشهای قوی تر شدن در زندگی=آرامش در سایه دانستن

در زیر درس‌های از زندگی بینی می کند، در مورد شما صحبت نمی کند براي جوك وطنز




یک واحد حجاب -برای ترم اولی های مسلمان

جوك وطنز وآمپاس درس وسوالات در مورد نوع پوشش ظاهر، قرآن توصیه به نزدیک کردن جلباب دارد.




برچسب :