عاشقی زلزله13

_رها؟؟؟_هووم؟
_رها؟؟
_هان؟
_رها؟
_مرض کوفت...زهرمار...د زر بزن ببینم چه مرگته؟
_ووی...عصبانی میشی خوشمل تر میشیا...
باصدایی که رگه های خنده توش موج میزد گفتم...
_دیوونه...خب بگو ببینم چته؟
_میگم مراسم ازدواج یکی از دوستامه...
_خب؟
_خب...منم هنوز لباس نگرفتم....
_خب؟
_کسی هم نیست همرام بیاد...
_خب؟
_ای خب و کوفت اه....یعنی سخت ترین کار دنیا حرف زدن با توئه...
_خب؟هان یعنی ببخشید...بگو...
_هیچی دیگه میشه توباهام بیای هم لباس بگیرم هم باهم بریم جشنشون؟
_جــــــان؟خل شدی؟بابا منکه هیشکیو نمیشناسم...
_اشکال نداره آشنا میشین...
_نه نمیشه..باآرش برو...
_توروخدا مرگ من...این تن بمیره...
_باس ببینم چی میشه...
_پس یعنی حله دیگه....
_فقط شرط داره...
_قبوله...حالا چه شرطی؟
_اول اینکه باید پول لباس منم تو بدی...
_خب بااینکه پررومیشی ولی قبوله....
_لوس...دوم اینکه اونجا نباید بهم گیر بدیا...
_توهم نباید با پسرا گرم بگیریا...
_توکه دیگه میدونی...من از دخترای تیتیشی متنفرم...از بچگی با پسرا میگشتم...
_خب تا ببینم...
_سوم اینکه آرشم باید بیاد...
_اونکه میاد...پس حله...هورا....
مثل بچه ها ورجه وورجه میکرد...اوخی چقدر نازه....
آرش....آرش بیا خرش کردم...یعنی....چیزه...راضیش کردم....میاد...وای خدایا مرسی....
_چه مرگت شده شهاب...توزن بگیری زنت چی میکشه از دست تو....
یهو مثل اینکه خورده باشه توذوقش آروم اومد نشست...
_آرش راضی شده باهامون بیاد....
_باباتوهم یه چیزیت میشه ها....راضیم نمیشد من میاوردمش...مگه میتونستیم 5 روز اینو تنها بذاریم؟
_جانم؟5روز؟بابامن کلاس دارم...کار دارم...مثل شما نیستم که...
_رها ضدحال نزن دیگه....میریم ویلای یکی از بچه ها...شب پنجم عروسیشه...خوش میگذره....
_آخه...
_آخه بی آخه توقول دادی...پول لباستم که بامنه....باشه؟
_باش...لباس مفت...راننده دوتا دونه درجه یک خوشگل خوشتیپ باحال مفت....ماشین فراری آلبالویی....که اونم مفت...5شب اقامت که بازم مفت... فقط باب طبع خودمه....
_پس حله...ما3روز دیگه میریم کی بریم لباس بگیریم؟
_فردا بریم؟شهاب؟رها؟خوبه دیگه؟
_آره خوبه...فقط یه خواهش...شما دوتا شکل هم لباس بگیرین...خیلی شبیه همین بالباسای یک شکل دیگه واقعا هرکی ندونه فکر میکنه شما دوقلویین...
_باشه بابانمردیمو قلمونم دیدیم...
_پس من میرم...کلاس دارم....تاشب بای...
_نه رها من میرسونمت...آرش توهم میای یا میمونی خونه؟
_مگه بیکارم؟میمونم خونه...میخوابم که تواین5 روز نمیشه خوابید...
_پس ما رفتیم....
منم که عادت داشتم شهاب برسونتم ازخدا خواسته پریدم توماشین ومنتظر شهاب شدم....
توماشین سکوت کامل حکم فرما بود مثل اینکه شهاب زیادی توفکره...الان حالیش میکنم....
_یهو چشماشو گرفتم ولی خودم بادست هوای فرمونو داشتم....
_نکن دیوانه این مسخره بازیا چیه؟نکن الان تصادف میکنیم...وای رها.....
_نچ باید بهم بگی چه مرگته که توفکری که منم دستمو بردارم....
_بخدامیگم وای اگه تصادف کنیم جواب باباتو چی بدم؟بردار دستتو میگم....
_نچ الان بگو....
_بردار نگه دارم میگم بهت...شیطوووووووووووووووون
_باش...
آروم دستمو برداشتم...
_دختره دیوانه...توخوبی؟چیزیت نشد؟میخوای نگه دارم؟رها؟؟
چشمام یهویی تار شد...یه صدای جیغ مانند...رهـــــــــــا؟؟؟ودیگه هیچی نفهمیدم....

چشمامو باز کردم....دارم خواب میبینم؟این...این کامرانه؟من کجام؟اون دختره کیه کنار کامرانم؟ودوباره ازحال رفتم....
اینبارکه به هوش اومدم بازم توی بیمارستان بودم...ولی شب بود...هیچکس اون اطراف نبود بجز....اون کیه؟
_رها چرا اینجوری شدی؟این کامرانه ازکجا پیداش شد؟چیشد؟توکه خوب بودی...
یهو یادم اومد چی شده.... داشتم باشهاب میرفتم کلاس دستمو از روی چشماش برداشتم و یهو کامرانو دیدم...بااون دختره...چرا؟؟؟چرا حالم بدشد؟منکه فراموشش کرده بودم...پس...
_الهی قربونت برم...توروخدا بلند تربگو بشنوم چی میگی....چی میخوای عزیزم؟چیکار کرده باهات این کامران؟
باصدایی که انگارازته چاه میاد گفتم شهاب؟آّب....تشنمه....خیلی تشنمه....
_الان میارم عزیزم...توروخدا خودتو اذیت نکن...
یهو متوجه شدم...یه دسته گل رز سفید جلوچشمامه...
_شهاب؟اینارو کی آورده؟
آبو گرفت جلوی صورتم وکمک کرد بلند شم...
_من آوردم عزیزم....اما اگه ناراحتت میکنه الان میندازمش بیرون...
بابد بختی آبو خوردم...خواستم بلندشم...
شهاب دستاشو گذاشت روی شونم...
_رهایی...خواهش میکنم لج نکن ببین چی به روزم آوردی؟
_شهاب چیشد؟؟؟چرا...من...تو...کامران...شهـــــــــــــــاب
اشکام صورتمو پوشوند...دلم براش تنگ شده...
_نکن رها منو بکش اما گریه نکن نگا چه زشت شدی...
شهاب...بذارگریه کنم...دلم...خیلی تنگه...
دستاشو حلقه کرد دور شونم...آرش بایه قیافه داغون تر از شهاب اومد داخل گفت
رها...خوبی؟
بغضم اجازه حرف زدن نمیداد باسر اشاره کردم...آره
گلای رز قرمزی که گرفته بود گذاشت بین رزای سفید...چقدر قشنگه ترکیب این دوتا رنگ...
بعدش بی هیچ حرفی رفت بیرون
شهاب موهامو نوازش میکرد...منم آروم آروم اشک میریختم...
اصلا احساس گناه نداشتم...اصلا حس نمیکردم دارم به کامرانی خیانت میکنم...
_لالالالا دنیا خسیسه...
واسه کمترکسی خوب مینویسه...
بخواب آروم گلم تنها عزیزم...
بخواب من با بدی ها در ستیزم...
ناخودآگاه احساس آرامش کردم...مرسی شهاب...یه خواب راحت بدون حضور کامرانی...


مطالب مشابه :


عاشقی زلزله

عاشقی زلزله - پاتوق رمان های ایرانی و خارجی,رمان های عاشقانه,عزیز جون سایت دانلود رمان




عاشقی زلزله8

رمان+رمان ایرانی+رمان عشقولانه+رمان عاشقانه+رمانی ها رمان عاشقی زلزله. دانلود آهنگ




دانلود اهنگ dance again جنیفر لوپز+متن اهنگ

رمان عاشقی زلزله. رمان پروای بی پروای لینک دانلود آهنگ Dance Agian. لينک




عاشقی زلزله13

رمان رمان ♥ - عاشقی زلزله13 رمان عاشقی زلزله. دانلود بهترین رمان ها




عاشقی زلزله10

رمان+رمان ایرانی+رمان عشقولانه+رمان عاشقانه+رمانی ها رمان عاشقی زلزله. دانلود آهنگ




برچسب :