یِ هفته ی متفاوت...

اون هفته که از اینجا رفتم خونه با صحنه ای مواجه شدم که تا اعماق ِ وجودم هنگ کرده بود

گفته بودم اونموقه که من خونه مامانم بودم اسپیلتُ نصب کرده بودن...

وااااااای خدای من خونه یِ وضعی شده بــــــــــــــود...

ینی دلم میخواست بشینم همونجا گریه کنم 06.gif

به قدری عصبانی بودم که حد نداشت... همینکه رسیدم رفتم یِ گوشه نشستم و فقط به خونه نیگا میکردم...

تا وقتی آخاهی اومد و کمکم کرد پرده رو نصب کردیم و خونه رو یذره تمیز کردیم تا آروم شدم21.gif


همون روز اگه یادتون باشه ماهگردمون هم بود !!

که عزیز دلم سوپرایزم کرد و 4تا تراول بهم داد... البته اصلا نمیدونست که ماهگردمونه و میگفت هرچی فکر میکردم یِ مناسبت پیدا کنم نتونستم 03.gif میگفت این مدت که نبودی تا آخر ِ شب کار میکردم واسه شما اینُ بهت بدم 04.gif20.gif


فردای همون روز (3شنبه) که تعطیلات هم بود واسه ناهار قرمه سبزی درست کرده بودم که اتفاقا یخوده زیاد هم شده بود، بهدش دیدم مامانم زنگید گفت میخوان بیان خونمون... فوری رفتم یذره جمع و جور کردم و خوشگلانسی کردم و سالاد و اینا درستیدم تا ساعت 2 که اومدن... شانس آوردم علی زودتر اومد چون برنجم سفت شده بود و عزیزم یذره توش آب ریخت تا بهتر شد 10.gif بهدشم میگه بهتر که اینجوری شد بزار مامانت ببینه من چی میکشم و چی به خوردم میدی 03.gif بخدا اینجوریام نیستما، خُ تا حالا برنج ِ زیاد درست نکرده بودم از دستم در رفت دیگه 10.gif

اون شب مامانم اینا موندن تا فردا عصرش که رفتن... مامانم آشپزخونمُ اتاقامُ تمیز کرده بود برام 10.gif دستش درد نکنه 20.gif بماند که چقد هم خجالت کشیدم چون بابام به مامانم گفته خونش چقد کثیفِ 08.gif به من چه خُ اون خونه ی بدبخت 2هفته بود دست نزده بودم بهش... یِ هفتش که بخاطر ِ امتحانام بود، یِ هفته هم خونه مامی بودم تازه اسپیلتم نصبیده بودن پر از خاک شده بود :(


خب چهارشنبه تفلدِ آخای عشق بود و چون مامانم اینا بودن نتونستم برنامه ی 2نفرمُ اجرا کنم و کلی حالم گرفته بود و شرمنده شدم پیش ِ همسری چون کادو هم نگرفته بودم براش 06.gif بعد از رفتن ِ مامان اینا رفتیم خونه ی مادرشوهری و ایشون واسه همسری کیک خریده بودن و ... (البته ناگفته نماند چون اون شب وفات هم بود خودمم زیاد دلم نمیومد بجشنم)


و اماااااااااااااا...

فرداش (پنجشنبه) که مبعث هم بود همسری که رفت سر کار منم زدم بیرون و کیک و چنتا چیز خریدم واسه سوپرایز کردنِ همسری 13.gif

شرح ِ کارم بصورتِ تصویری...

اینُ جلو در ِ ورودی درست کردم

//www.bargozideha.com/static/portal/81/812364-951157.jpg

این بادکنکا که توش کاغذرنگی ریخته بودم هم جلوی در ورودی زدم...

//www.bargozideha.com/static/portal/47/479150-563313.jpg

کیکُ گذاشتم رو میز با یِ کارتِ تبریک که توش آخایی رو به یِ شام ِ 2نفره دعوتیده بودم 17.gif کیکشُ خهلی میدوستیدم و خشگل بود، روش یِ بافت و بُرش ِ جالبی داشت که تو عکس معلوم نیس...

//www.bargozideha.com/static/portal/28/284076-870414.jpg//www.bargozideha.com/static/portal/68/680704-822186.jpg//www.bargozideha.com/static/portal/78/782601-348801.jpg

نزدیکِ اومدنِ آخایی همش پای پنجره بودم و کشیک میدادم 03.gif تا ماشینشُ دیدم فوری پریدم شمعا رو روشن کردم، برقا رو خاموش کردم...

//www.bargozideha.com/static/portal/62/624822-893327.jpg

وقتی زنگِ در ورودی رو زد آهنگِ "تولدت مبارک" گذاشتم و آروم درُ باز کردم براش...

//www.bargozideha.com/static/portal/85/850485-406872.png

اومد تو... بچم هنگ کرده رود 03.gif همینطور که تولدت مبارک میخوندم براش همون جلو در بخلش کردم و بوس بوسیش کردم... تو یِ دستم فندک بود، همینطور که بوسش میکردم یواشکی از پشتش با فندک یِ بادکنکُ ترکوندم و کاغذ رنگیا ریخت رومون... الهی بمیرم یِ صدایی داد که بچم ترسید 05.gif کلی ذوق میکرد و سوپرایز شده بود بهدش باهم بقیه بادکنکا رو ترکوندیم...

+ دوربین هم یِ جا کار گذاشته بودم و از تک تکِ لحظه هامون فیلم میگرفت 04.gif

تا چند مین هنگ بود آخایی 30.gif بهدش رفتیم سر میز شمعشُ فوت کرد و کیکُ برید... یذره رخصیدیم و ...


اینم آثار ِ به جا مونده از تفلد که البته کاغذ رنگیا دیده نمیشه تو عکس... اصن یِ وضعی شده بود خونه30.gif

//www.bargozideha.com/static/portal/63/630662-131616.jpg

ادامه ش باید رمزدار باشه که فهلا حسش نیس بخوام رمز بزارم و رمز بدم 39.gif

اما اون شب نرفتیم شام بیرون و فرداش که جمعه بود رفتیم...


+ مآهی خیلی خیلی میسی 20.gif



مطالب مشابه :


بله برون (مثلا)

♥ دوباره "من" ★ دوباره "تو" ♥ - بله برون (مثلا) - چه كسي ميخواهد منو تو ما نشويم؟ خانه اش ويران




گام به گام از خواستگاري تا پاتختي-تزيين نقل‌هاي يادبود

معمولا در جشن‌هاي نامزدي يا عروسي و حتي گاهي بلهبرون، عروس و بقيه گل‌ها و تزئينات بايد




لباس بله برون . . .

fashion - لباس بله برون . . . تزئينات. پيوند




عكس ِ آشپزخونمون...

بله برون: 4شنبه 12/12/88 ثبتِ رسمی ِ عشقمون: 5شنبه 13/12/88 * عروسیمون:24/12/91 * تزئينات و خانه




پنجمین ماهگردِ زندگی ِ مشترک...

بله برون: 4شنبه 12/12/88 ثبتِ رسمی ِ عشقمون: 5شنبه 13/12/88 * عروسیمون:24/12/91 * تزئينات و خانه




راههایی برای درست کردن جاي حلقه نامزدی در خانه+عکس

چنانچه جاي حلقه را براي انگشتر نشان بلهبرون در نظر ساده يا با تزئينات بيشتر




یِ هفته ی متفاوت...

بله برون: 4شنبه 12/12/88 ثبتِ رسمی ِ عشقمون: 5شنبه 13/12/88 * عروسیمون:24/12/91 * تزئينات و خانه




برچسب :