بحرطویل ولادت امام حسن مجتبی (ع) ازحاج غلامرضاسازگار

رمضان سفرهٔ مهمانی مخصوص خداوند ودود است، مه رحمت و جود است، مه ذکر و صلاة است و رکوع است و سجود است و سلام است و درود است، تعالی الله از این فیض که در نیمه این ماه دل افروز خداوند تعالی، شده در دامن زهرا مه تابان محمد متجلا، که دمیده است فروغش به دل اهل تولا، سر دست علی و فاطمه و شانهٔ مولا، مه هر انجمن است این، ولیّ ذوالمنن است این، به نبی جان و تن است این، به علی یاسمن است این، حسن است این، حسن است این، که در این ماه خدا ماه خدا بوسه زند بر سر و رویش، همه محو گل رخسار نکویش، همه دلدادهٔ خوی اش همه آواهٔ کویش، همه را دیده به سویش همه دیدند به رخسار خدا منظر او روی خدا را.

 شب شور و شعفِ اهل تولا شده امشب، که عیان وجه خداوند تعالی شده امشب، همه عالم چو دل آل علی غرق تجلا شده امشب، که ز هم غنچه نو رسته زهرا و علی وا شده امشب، گهر بحر شرف فاطمه شد مادر و مولای دو عالم علی بابا شده امشب، پسری داده خدایش چه پسر نام حسن روی حسن موی حسن خلق حسن خوی حسن بلکه سزاوار بود تا که بخوانند حسن در حَسنش، لحظه به لحظه صلوات از طرف خلق و خدا یک سره بر جان و تنش، وحی الهی سخنش، بوسه گه ختم رسل لعل لبان و دهنش، باد فدا جان هزاران چو منش، بلکه دو صد انجمنش، کیست حسن مظهر حُسن ازلی، هستی زهرا و علی، جان جهان، حصن امان، فخر زمان، روح و روان، سرّ نهان، نور عیان، بلکه به هر عصر و زمان برده دل اهل ولا را.  

مه و مهر و فلک و ارض و سما، حور و ملک، جن و بشر در شب میلاد حسن جشن گرفتند، که امشب شب بسیار عظیم است، همانا شب میلاد کریم ابن کریم است، رخش سوره نور است و قدش نخله طور است و سرا پاش زبور است و نگه دوخته بر طلعت زیبای محمد، نگه ختم رسل نیز به ماه رخ آن حجت سرمد، همه احمد، همه حیدر، همه زهرای مطهر، عجبا یوسف صدیق کجایی که کنارش بنشینی و ز گلزار رخش با نگه دم به دمت لاله بچینی، به لبش جای گل بوسه پیغمبر اسلام ببینی و شوی یک سره ماتش، بِستان فیض ز خلق حَسن و حُسن صفاتش، بفرست از سوی کنعان به قد و قامت و رخسار دل آرا صلواتش، عجبی نیست اگر ذات خداوند تبارک و تعالی به همه خلق دهد مژده آزادی از آتش که ببخشد همه را بر گل رویش نه، به یک تار ز مویش نه، به یک گردش چشمش گنه و جرم و خطا را.

 عجبا ختم رسل خواجه لولاک، نهاده است جبین را به روی خاک و از این سجده طولانی اش افتاده به حیرت همه افلاک، گمانم که حسن باز سوار است به دوشش، به خدا ای همه امت اسلام ببینید حسن کیست که بعد از پدر و مادر و جدش به جلال و ادب و حلم نظیرش به جهان نیست، یکی مرد عرب آمده از شام، ز کف باخته آرام و به زشتی برد از آن گهر بحر شرف نام، به تندی و به دشنام، به پاسخ گل لبخند گرامی پسر فاطمه شد باز که ای دوست چرا خشم گرفتی و غم خویش نگفتی، تو اگر خانه نداری به سوی خانه ما آی، گرت قرض بود قرض تو سازیم ادا، گر ز کسی دیده ای آزار بگو تا که بگیریم رهش را چه شده، کیست که رنجانده در این گردش ایام شما را؟ مرد شامی که چنین دید بدان آتش قهر و غضب و کینه و خشمش رخش از شرم گل انداخت به یک باره عرق ریخت به پیشانی و بر چهره روان اشک خجالت شد و چشمش به ادب گفت که ای جان دو عالم به فدایت، زهی از خُلق خوش و حلم رسول دو سرایت، به کریمیت قسم اذن بده تا که بیفتم به روی خاک زنم بوسه به پایت، منم و مدح و ثنایت، منم و ذکر و دعایت، منم و مهر و ولایت، تو بزرگی تو کریمی تو همان خلق عظیمی تو همان مظهر آیات خداوند رحیمی، تو شه عرش مقامی تو امامی تو امامی تو همان فیض مدامی تو دعایی تو سلامی تو سجودی تو قیامی تو به خلق و صفت و حلم رسولی تو گل دامن زهرای بتولی حسن بن علی امروز تو بردی ز کرامت دل ما را.

 پسر فاطمه ای دم به دم از خلق خداوند سلامت، صلوات از طرف خالق و خلقت به تو و جد همامت، پدر و مادر و ابناء و تبارم به فدای پدر و مادر و ابناء و تبارت، زهی از عزت و جاه و شرف و عز و وقارت، به خدا دین خدا تا ابدالدهر بود در گرو صبر و قرارت، که بود صلح تو بنیادگر نهضت خونین حسینی، نه مگر جد تو فرمود حسین و حسنم چه، بنشینند و چه خیزند چه در صلح چه در جنگ امامند، تو توحید تمامی و تو در صلح و تو در جنگ امامی و کلامت همه نور است و پیامت همه شور است، خطا از تو به دور است، هر آن کس که تمرّد کند از حکم تو او خصم خداوند غفور است، نه بیناست که کور است، نپیموده به جز راه خطا را. امامان همه مولا و کریمند، ولی نام تو در بین امامان شده مشهور، کرم تا ابدالدهر رهین کرم توست، کرامت همه شب سائل باب الحرم توست، سخاوت نمی از موج یم توست، شرف سایه نشین علم توست، تویی آن که بزرگی همه خاک قدم توست مسیح دل بیمار همه فیض دم توست ثناگوی تو خودِ ذات الهی است ثنای همهٔ خلق کم توست، زهی از جاه رفیعت، ملک العرش مطیعت، رخ خورشید به خاک ره زوار بقیعت، به تو و رحمت و جود و کرم و فیض وسیعت، دل من پر زده در سینه و پرواز کند سوی مدینه، کرمی  ای که شما را به کرم نیست قرینه، که دهی راه به سوی حرم چار امامم، تویی ای یوسف کنعان ولایت ولی و صاحب و مولا و امامم، بطلب در حرمت "میثم" افتاده ز پا را.

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

اشعار میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام نیمه ماه رسید و قمری می آید
خبر آمد که مبارک سحری می آید
ماه در لاک خودش رفت و نیامد بیرون
تا شنید از خود او ماه تری می آید
رفت خورشید پی کار خودش تا گفتند:
صبح خورشید ز سمت دگری می آید
حاتم از فرط نداری به گدایی افتاد
تا شنید از همه بخشنده تری می آید
ای کرم زاده ، کرم پیشه ، کریم بن کریم
ای علی زاده ی از ریشه کریم بن کریم
ای حسن نام و حسن خلق و حسن جلوه حسن
کرده الطاف تو یک عمر به من جلوه حسن
همه را با کرم ات مست گدایی کردی
عبد بودی و خدا خواست خدایی کردی
لطف تو آمد و دلهای ولایی را برد
کرم ات آبروی حاتم طایی را برد
آنقدر جود نمودی که دلم بی تاب است
هر کجا اسم شما هست گدایی باب است
دو سه باری همه زندگی ات بخشیدی
دشمن ات را تو به بخشندگی ات بخشیدی
تو در اوجی و به پایین نظرها داری
تو عزیزی و به مسکین نظرها داری
به همه از کرم و لطف شما خیر رسید
کرم ات هم به محبان تو هم غیر رسید
سفره انداختی و اینهمه مهمان داری
تو خودت معجره ای ، آیه قرآن داری
یک جهان عبد و گداهای پریشان داری
فکر کردم نکند ملک سلیمان داری!
مثل موسایی و اعجاز عصایت جاری است
نه نگفتی به کسی ، دست عطایت جاری است
چه کسی مثل تو اعجاز مسیحا دارد؟
چه کسی مثل تو یک مادر زهرا دارد؟
چه کسی مثل تو باباش ولی الله است؟
هر که شد منکر آقاییِ تو گمراه است
ای کریمان همه در پیش عطایت بی چیز
ای کرامت ز وجود حسناتت لبریز
به جهانی همه دم  لطف و عطای تو رسید
چه کسی در کرم و جود به پای تو رسید؟
اسم تان آمد و گلهای زمین وا شده اند
پیش پاهای شما جن و ملک پا شده اند
ای که در طایفه جود کریم ات خواندند
مثل بسم الله رحمن رحیم ات خواندند
پای این سفره نشاندید و بفرما گفتید
باز انعام رساندید و بفرما گفتید
سر این سفره به والله نشستن دارد
روی ارباب خداییش که دیدن دارد
پسر شاه شدن شاه شدن هم دارد
پسر ماه شدن ماه شدن هم دارد
ای کریم از تو ما  هر چه بگویید رسید
دل من از تو به سر منشاءتوحید رسید

مهدی صفی یاری

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد

باید که تو را فاطمه مادر شده باشد

 

جد تو نبی بود نه اینطور بگویم

شک نیست که جد تو پیمبر شده باشد

 

جز بر در این خانه ندیدیم امامت

تقسیم میان دو برادر شده باشد

 

خورشید سفالی است که در سیر جمالی

از بوسه بر این گونه منور شده باشد

 

بو میکشم ایام تو را- باید از اخلاق

یک تکه تاریخ معطر شده باشد

 

ای حوصله محض چه تشبیه سخیفی است

با حلمت اگرکوه برابر شده باشد

 

با اینکه قضا دست تو را بست ندیدیم

جز آنچه بخواهی تو مقدر شده باشد

 

از عمر تو یک روز جمل آیه فتح است

با صلح اگر مابقی اش سر شده باشد

 

فریاد سکوت تو چه آهنگ رسایی است

شاید پس از آن گوش جهان کر شده باشد

 

دق داد محبان تو را گرچه سکوتت

غوغای تو روزی است که محشر شده باشد

 

روزی که به اعجاز تو مبهوت بمانند

شک ها همه تبدیل به باور شده باشد

 

خون جگرت ریخت نه در تشت که در دشت

داغ گل سرخیست که پرپر شده باشد

 

در مکتب تو رشد سریع است عجب نیست

فرزند تو هم قامت اکبر شده باشد

 

آن چشم که گریان نشود روز قیامت

چشمیست که از غصه تو تر شده باشد

 

باور نتوان کرد که خاکیست مزارت

جز آنکه ضریح تو کبوتر شده باشد

 

ای جان علی ریشه غم را بکن از دل

هرچند که اندازه خیبر شده باشد

هادی جانفدا

&&&&&&&&&&&&&

اي مقتداي دستِ تمام كريم ها

مولاي سبز پوش ، امام كريم ها

 

اي چشمه سار فيض خدا كوثر لبت

اي جاي چشم فاطمه دور و بر لبت

 

عالم گداي ريزه خور خوان دست توست

روزي ميان سفره ي احسان دست توست

 

اول امام زاده ي دنيا خوش آمدي

ابن الكريم اُمّ ابيها خوش آمدي

 

اول پدر به حضرت حيدر تو گفته اي

پيش از همه به فاطمه مادر تو گفته اي

***

آغوش گرم فاطمه بوي بهار داشت

صبحي كه مادرانه تو را در كنار داشت

آن روز با لبان تو افطار خود گشود

بابا علي كه كام تو را انتظار داشت

قنداقه ات شميم دل انگيز خويش را

از عطر سيبِ سرخ خدا يادگار داشت

خورشيد با نگاه تو از خواب ميپريد

پيش از طلوع با تو و چشمت قرار داشت

پاي بساط سفره ي افطاريِ خدا

هفت آسمان ملائكه ي روزگار داشت

عالم به عشق ِ خالِ لبت آفريده شد

ورنه خدا به عالم و آدم چكار داشت

***

اي نازدانه كودكِ دلبند فاطمه

اي خنده ات بهانه ي لبخند فاطمه

 

تو چشم خود به روي نبي باز ميكني

جا دارد اينكه بَهر همه ناز ميكني

 

ناز و كرشمه سُنَتِ مانده ز عهدِ توست

شه بالِ سبز حضرت جبريل مهدِ توست

 

غوغاترين، عزيزترين، خوش قدم ترين

در بين ِ ايل ِ جود و سخا با كرم ترين

 

چشم ِ بد از قشنگيِ چشمت به دور باد

ملعونه ي حسوده الهي كه كور باد

مصطفي متولي

&&&&&&&&&&&&&

خبری نیست اگر معجزه ای بر پا شد

خبری نیست اگر سینه ی دریا وا شد

خبری نیست که دریا صدف موسی شد

خبر آن است که گفتند علی بابا شد

 

امشب از جام جنون مِی زده، کم نگذارید

که من عاشق شده ام، سر به سَرم نگذارید

 

شب چه روشن شده انگار زمین زر شده است

ماه در هاله ی خورشید شبش سر شده است

گوش عالم همه از هلهله ای کر شده است

آی جبریل بگو فاطمه مادر شده است

 

گیسویش باز گذارید که دل ها برده

پسرِ ارشد زهرا دلِ زهرا برده

 

جز لبت هیچ کجا شهد و نمک با هم نیست

غیر زهرا به نگاه تو کسی مَحرَم نیست

هر كه شد طالب تو در طلبِ دِرهَم نيست

هر که خود را سگ کوی تو نخواند، آدم نیست

 

الحق ای ماه كه رخسار خدايي داری

که خدایی رخ انگشت نمایی داری

 

تا که گیسوی شکن در شکنت در هم شد

خوب شد، روی همه حُسن فروشان کم شد

راهِ گلخانه ی تو جاده ی ابریشم شد

تا که آدم به خود آمد که چه شد، آدم شد

 

خوش به این ناز بنازید که دیدن دارد

این همه حُسن، به حق، سینه دریدن دارد

 

آسمان دامنی از ماه و زحل ریخته است

چه قَدَر در قَدَمت تاج محل ریخته است

طرح اَبروی تو را دست ازل ریخته است

و خدا خود به لبان تو عسل ریخته است

 

دَمِ تو، کهنه شرابی ست که تاکم کرده

خوش به حال دل من، عشق هلاکم کرده

 

چشم تو باز شد و کار به محشر افتاد

یوسف از چشم زلیخای دل آخر افتاد

هرکه سر، پای تو نگذاشته با سر افتاد

هر که با عشق در افتاد، خودش ور افتاد

 

بعد از این کوچه ی ما کوچه ی بن بست شده

نه فقط چشم همه چشم خدا مست شده

 

تیغ صلح تو قد افراشت که دین خم نشود

کربلا جز به قعود تو مجسم نشود

هر که مجنون تو ای لیلی عالم نشود

چه خیالیست بهشتش به جهنم نشود

 

لطف زهراست که در دل دو هدیه داریم

هم حسینیه در آن هم حسنیه داریم

 

رو به چشم دلمان منظره ای وا کردی

تا افق های خدا پنجره ای وا کردی

با ضریحی که نداری گره ای وا کردی

عقده ای در دلت از خاطره ای وا کردی

 

کوچه ای تنگ و  دلی سنگ و  صدای سیلی

وای خون میچکد انگار ز جای سیلی

 

با همین زخم همین عقده و غم میسازیم

تا که یک روز برای تو حرم میسازیم

صحن هایی همه بر عشق قسم میسازیم

در حرم سینه زنان نوحه و دَم میسازیم

 

هرکه دارد غم آن زلفِ رها بسم الله

هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله

&&&&&&&&&&&&&&&

این خانواده آینه های خدائی اند

در انتهای جاده ی بی انتهائی اند

خیل ملک مقابلشان سجده می کنند

اینها خدا نی اند ولیکن خدائی اند

هر کس که می رسد سر اطعام می برند

فرقی نمی کند که فقیران کجائی اند

یک "السلام" و یک "و علیک السلام "سبز

اینها همان مقدمه ی آشنائی اند

صدها هزار مثل سلیمان در این حرم

مشغول لحظه های شریف گدائی اند

سوگند می خوریم كه پروانه زاده ایم

همسایه ی قدیمی این خانواده ایم

تو آسمان جودی ما یا كریم تو

پرواز می كند دل ما تا حریم تو

احساس می كنم به تو نزدیك میشوم

وقتی كه می وزد سر راهم نسیم تو

وقت كرامت است كه از راه آمده است

آن آشنای كوچه نشین قدیم تو

قرآن بی بدیل، حروف مقطّعه

كی می رسم به فهم الف لام میم تو

سوگند می دهیم خدا را در این سحر

بر پینه های رحمت دست كریم تو

ما را همیشه سائل دست شما كند

ما را به زیر پای شما خاك پا كند

دست مرا بگیر كه عاشق ترم كنی

سلمان خانواده ی پیغمبرم كنی

من در قنوت نیمه شبت دور می زنم

شاید مرا بگیری و انگشترم كنی

آن شاخه ی گلم كه به دست تو داده اند

تا هر كجا كه خواست دلت پرپرم كنی

من آمدم كه بین سحرهای اشتیاق

بال مرا بگیری و خرج حرم كنی

بال و پر شكسته به دردم نمی خورد

انگار بهتر است كه خاكسترم كنی

روزی آب و سفره ی نان منی حسن

ماهِ مباركِ رمضان منی حسن

ای در هوای پاك نگاهت سلام ها

نامت نداشت سابقه ای بین نام ها

ای سبزی بهار خدا سیر می شوند

از عطر سفره های حضورت مشام ها

بیرون بیا و چشم مرا هم قدم بزن

هم سفره ی فروتن جمع غلام ها

در كوچه ات كسی به كسی جا نمی دهد

مكثی نما به شوق چنین ازحام ها

سائل شدن كنار نگاه تو واجب است

وقتی گدا به چشم تو دارد مقام ها

تو سفره دار شهر خدا ما گدای تو

مثل كبوتریم و اسیر هوای تو

آنكس كه پیش پای شما خم نمی شود

در خانه ی فرشته هم آدم نمی شود

آقای من بدون توسل به نام تو

حالی برای توبه فراهم نمی شود

دست مرا بگیر و به سمت خدا ببر

چیزی كه از بزرگیتان كم نمی شود

آرامش تو باعث طوفان كربلاست

بی صلح تو قیام مُحَرم نمی شود

هركس كه بر نجابتِ صلح و سكوت تو

مؤمن نمیشود، به جهنّم نمی شود

تا كربلا رسید صدای سكوت تو

این قیل و قال ها به فدای سكوت تو

ای از هزار حاتم طائی كریم تر

لطف تو از تمام كریمان قدیم تر

می آوری به وجد تو پروردگار را

ای از زبان حضرت موسی كلیم تر

تو ابتدای نسل طهورای كوثری

هركس حسودتر به تو باشد عقیم تر

در این مسیر رو به خدایی ندیده ایم

از رد پای گیوه ی تو مستقیم تر

در كربلا به آینه ات سنگ می زنند

هركس شبیه تر به تو جرمش عظیم تر

آقا تو در كلام خلاصه نمی شوی

در حضرت و امام خلاصه نمی شوی

ای یاكریم خسته چه كردند با پرت

این زهرِ پر شراره چه آورده بر سرت

از لحظه ای كه رنگ نگاهت كبود شد

رنگی دگر نرفته مناجات خواهرت

با اینكه ای غریب، تو بودی امام شهر

اما كسی نخواند نمازی به پیكرت

تابوت را نشانه گرفتند به تیرها

آن هم كجا به پیش دو چشم برادرت

دل های ما به یاد تو ای بی حرمترین

پر می زند به سمت بقیع مطهرت

تا كِی لبم به خاك بقیعت نمی رسد

بر آستان پاكِ رفیعت نمی رسد

علی اکبر لطیفیان



مطالب مشابه :


بحر طویل مسلم ع - امام زمان عج

بحر طویل - بحر طویل مسلم ع - امام زمان عج - بحر طویل. بحر طویل مسلم ع - امام زمان




بحر طویل ولادت امام حسن عسگری ع

بحر طویل ولادت امام حسن امام همه عالم، به هر جا و مکان است_ امام حضرت صاحب زمان




بحرطویل ولادت امام حسن مجتبی (ع) ازحاج غلامرضاسازگار

و علی وا شده امشب، گهر بحر شرف فاطمه شد مادر و میلاد امام حسن آقا امام زمان




بحر طویل میلاد امام حسین (ع)

بحر طویل میلاد امام حسین (ع) بحر طویل میلاد امام حسین (ع) را در امام زمان علیه




یا امام رضا این بحر طویل و روضه تقدیم به ساحت شما شاید ارام و قراری بگیرم و امیدوارم که.......بگذریم

یا امام رضا این بحر طویل و روضه تقدیم به ساحت شما شاید ارام و قراری زمان می گذرد وای




به طاها، به یاسین.../ گفتگو با شاعر

متن اصلی بحر طویل میلاد امام زمان. چشم




بحر طویل از زبان امام حسین (علیه السّلام)

بحر طویل از زبان امام حسین میلاد; کاظمین تعجیل در فرج آقا امام زمان




بحر طویل در ولادت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)

بحر طویل در امام زمان مه حسن ختام است رسیده مه میلاد گرامی پسرش بر رخ قرص




به طاها، به یاسین.../ گفتگو با شاعر + متن کامل شعر

متن اصلی بحر طویل میلاد امام زمان. چشم




گلچین اشعار زیبا در باره امام حسین (ع)

بحر طویل به نام عشق چند رباعی و سرود در باره امام زمان (عج) بر چهره پر زنور مهدی




برچسب :