هنوز ای عشقری درمکتب عشق/ به بسم الله الرحمان الرحیم ایم

هنوز ای عشقری درمکتب عشق

به بسم الله الرحمن الرحیم ایم

پاسی از شب که میگذرد به گفته قدما سربر بالین بی اختیاری میگذاری. نه یارای نفس کشیدن وتامل بر دقایق روز رفته است وچشمداشتی به فردایی که ممکن است پس از این خواب ها پیش رویت روشن شود. نه حوصله دیدن طرح جلد کتابی است ونه دستی که نلرزد وبه سوی چهارکلمه ، به سوی بافت چهارکلمه برود. هرچند این چهار کلمه نفعی برای دنیا وآخرتت نداشته باشد.

خودت چون کتابی درآستانه خواب بسته می شوی. قدرت خواندن  ومرور خودرا نداری. روزی بوده که آمده وگذشته....برخی از آدم ها شاید بر سبیل باسواد نمایی میگویند... بسیار شنیده ام که بلی! هرشب ایشان پیش ازخواب مطالعتی میفرمایند ودیگر جماعت نا بخرد را نیز به این کار تشویق مینمایند... به هر روی بحث روی خواندن بود. چند شبی است چند کتاب را دم دست گذاشته ام تا روی از زور بد تر بلاخره شبها دستی به این کتاب ها برسانم، اما گویا حقه مهر بدان مهر ونشان است که بود وامکان خواندن نیست.بازمیکنم، سخن عاشق از رولان بارت... سطر ها در صفحات به سرعت رژه می روند وحوصله میگیرند. بازمیکنم کتابی وکتابی که پهلوی کتابی دیگر دوباره نخوانده بسته می شود وگذاشته می شود. ...

 اما دراین میان دیوان صوفی عشقری زود بسته نمی شود. این صوفی چنان کشش وجاذبه ای دارد که بی تورقی نمی بندیش حتا اگر ذره ای از این هوا نداشته باشی. حتا اگر روز را با تمام بی رمقی درکار گل بوده باشی، لحظاتی دراصل کار می شوی وبه گفته خداوند گار بلخ مبتلات میکند.

دیوانی دارد این صوفی که تا بخواهی جا برای خواندن ودرنگ دارد. اگر این دیوان را به جوانی نو به دوران رسیده مانند من بسپارید وبعد این جوان" نوجو" بخواهد براساس دم دست ترین معیار های شعر امروز " نکته نظرات" خودرا ابراز بفرماید ، حتما دیوان صوفی عشقری برای او چیزی جز یک مشت غزل ها وقصاید کهنه واز کار افتاده نیست. اما اگر خردک شرری از هوای این سوها نفس کشیده باشی، صوفی کتابی باز برای خواندن است. کتابی که با عطش میخوانیش وبخشی از توست. بخشی از هویت مسلم توست. چه بسا شاعرانی نو جو ونوگرا ومطرح درمیان حلقات مطرح ادبی معاصر که هرگز نتوانسته اند به صراحت وصداقت صوفی ، شعرشان امضای خودشان را به همراه داشته باشد. مصاریعی از از جناب صوفی میخوانی....

یک بیت ازصوفی: عشق اگر درکار وبار این جهانم میگذاشت/ کره مهتاب رفتن پیش من نصوار بود..... این رجز خوانی صوفی دربرابر خردگرایانی که به گفته سهراب سپهری در اندیشه بوییدن گل درکره دیگراند، رجز خوانی ساده اما بسیار مستحکم وبا پشتوانه ای است. این خوی شرق است. خوی شرقی اگر ادله عقلی وعاقل پسندانه به همراه ندارد اما شهود وشعوری دیگر وآبشخوری دیگر دارد تا اینکه به هرتقدیر از این دل دل ها دغدغه های خود به هیچ قدر وقیمتی درنمیگذرد.

دل خودرا وجان مستغرق در شهود خودرا با استغنا در برابر جهانی میگذارد که فضا پیماهایش کره به کره مسیر عوض میکند.حالا طرح این موضع وموضوع بارها وبه کرات ومرات با زبان های مختلف مطرح شده است. هرکس وهر اندیشورز شرقی به زبانی درمقابل روند سرسام آور رشد جهان غربی نظری داشته است.ردیفی از نام عقلا وحتا عرفای شرق را میتوان قطار نمود. اما صوفی به زبان خود میگوید. صوفی از نصوار بودن امری بدین مایه دشوار میگوید.نصوار بودن در زبان کوچه یعنی به ساده گی نصوار کشیدن یا چیزی شبیه...آب خوردن است وصوفی از زبان خود... اززبان توده بهره میگیرد. این زبان توده در شعر صوفی چنان قوتی دارد که در شعر شاعران پرادعای این روزگار هرگز نمیتوانی مثالی را دراین باب دید.درمیان شاعران معاصر تنها قهار عاصی مثال های پخته وسخته ای با این مایه ها دارد ولی صوفی زبان خودرا دارد. نمونه های دیگری مانند:

دیده ی من دیده سراپایته

صدقه شوم قامت رعنایته

ودرادامه....

مثل خودت فیشن ودرشن نداشت

دیده بودم بابه کلانایته

صوفی نیاز به خواندن دارد. لحن صوفی، کلام صوفی ، زبان مسلط ومسلمی است که ما آن را بااکت وادا از زبان گرفته ایم. کلامی که جان دارد وجان کلام است . به همین خاطر شعر امروز ما بی جان است وره به خاطری کمتر میبرد.کار روی دیوان صوفی ازآن دست کارهای منتقد پسند وادبیات معاصر پسند نیست. کار روی دیوان صوفی این است که دیوانش را بازکنی وسطرهایش را به دیده ودل بخوانی. هرچند کار زمانه از صوفی خواندن گذشته است. همچنانی که درآغاز گفتم امروز دل ودماغ هیچ خطی وخوانشی نیست. شب ها وروزها ازکنارهم میگذرند بی اینکه دلی به دنبال ذوقی لحظه ای دل دل کند و....

 


مطالب مشابه :


هنوز ای عشقری درمکتب عشق/ به بسم الله الرحمان الرحیم ایم

سطر ها در صفحات به سرعت رژه می روند این رجز خوانی صوفی دربرابر خردگرایانی که به گفته




از این اشک تا آن اشک!

رژه تابوت ها لبخند و غرور به ما بخشید اما سیاستمداران و مدعیان دین و جهاد با رجز خوانی




چگونه میتوانید نظر دیگران را در مورد خود تغییر دهید؟

روانشناسی و داستان در همه زمینه ها - داستانهای کوتاه در زمینه های مختلف




برچسب :