مکتب جغرافیای ساختاری

این مکتب محققینی نظیر امیل دورکیم برونیسلا مالینوو فسکی ،آلفرد کلیف براون و رابرت مورتون دارد

امیل دورکیم،جامعه را به عنوان یک موجود زنده ،یک سیستم در مکان وزمان که نمی توان اجزاء سازنده آن را کاهش داد می نگرد.طرح نظریه سیستمی در مورد جامعه، نیازه های کارکردی جامعه و وابستگیهای علی می باشد.

برونیسلا مالینووفسکی:بررسی در کارکرد اجزا اصلی یا بخشهای سازنده یک جامعه . مطالعه ودرک یک فرهنگ در محیط آن ضرورت دارد و هرنهاد فرهنگی باید در داخل چهارچوب قلمرو های فرهنگی که فرهنگ مورد بحث در آن توسعه یافته است،ارزیابی گردد.

تعریف ومفهوم ساختار:

در دهه های 1950و1960،کارکردگرایی ساختاری به صورت خاستگاه نوگرایی نظریه هایی در آمد که می تواند درباره تغییر اجتماعی در کشورهای در حال توسعه موثر افتد.نظریه کارکرد گرایی ساختاری در قلمرو یک مکتب یا نظریه اجتماعی دارای چهار فرض به شرح زیر می باشد:

1- جامعه یک نظام (سیستم) می باشد.این نظام به صورت یک کل از بخش ها واجزاء وابسته به هم تشکیل شده است.

2- این کل نظام یافته،برتر از بخش ها واجزاء آن عمل می کند.این بدان معنی است که کسی نمی تواند بخش ها واجزاء منفرد آن رابشناسد.باورهای فرهنگی ،نهادهای قانونی، الگوهای اجتماعی سازمان خانوادگی ،نهادهای سیاسی واقتصادی از آن جمله است.تنها زمانی می توانیم این بخش ها ونهادها را بشناسیم که کل نظام یافته یعنی ساختار را بشناسیم.

3- هریک از بخش ها واجزائ این ساختار،در جهت ثبات وتعادل ساختار،نقشی را به عهده می گرند.

4- وابستگی بخش ها واجزا یک ساختار به یکدیگر،یک وابستگی کارکردی است.

نظریه های پیشگامان ساختارگرایی:

علل نفوذ ساختارگرایی در انسان شناسی ،جامعه شناسی وجغرافیا ،مدیون امیل دورکیم،برونیسلا مالینووسکی ،آلفرد رادکلیف براون، تالکوت پارسنز ورابرت مورتون می باشد.

امیل دورکیم:به جامعه، نگرش اندامواره دارد وجامعه را به منزله یک هستی و یک نظام (سیستم) در مکان و زمان می شناسد که نمی توان آن را از بخشهای تشکیل دهنده تقسیم کرد.

مالینووسکی،نقش کارکردی بخش های تشکیل دهنده یک جامعه و وابستگی کارکردی میان خرده نظام های جامعه را در جهت تعادل یابی نظام مورد تاکید قرار می دهد.

ساختار، عاملیت وفضا:

ساختار:یک رویکرد نظریه ای است که از طریق زبان شناسی وفلسفه ،وارد ادبیات جغرافیایی شده است. این رویکرد ،بیشتر مدیون کلودلوی استراوس در انسان شناسی وژان پیاژه در روانشناسی می باشد. هرساختاری از عوامل وعناصری تشکیل می شوند و رفتار ما را شکل می دهد.امروزه در جهان غرب،نظریه ساختاری آنتونی گیدنز جامعه شناس انگلیسی مورد تاکید قرار می گیرد.گیدنز، در نظریه ساختاری پلی میان جدایی نظریه های اراده گرایی وجبرگرایی برقرار می کند.

آلتوسر:از مکتب فلسفی ساختارگرایی ،معتقد است که ایدئولوژی،ترکیبی از آگاهی ها و ناآگاهی های فکری ما را شکل می دهد ونقش مهم در نظام بخشی به رفتار ما دارد.

عاملیت:به این واقعیت اشاره دارد که انسان ها، کنشگران جدی ،دقیق ونماپردازی هستند که بر اساس تفکر وخواسته های خود عمل می کنند.در این عملکرد ،باورها،ارزش ها،هدف ها،جهان بینی ها وتجربه ها تاثیر گذار می باشد.در واقع عاملیت از شرایط ذهنی عامل انسانی منشاء  می گیرد.

اعتباریابی جغرافیای ساختاری ،به اوایل دهه 1970 بر می گردد. ابتدا ،جغرافیدانان رادیکال، با تاثیر پذیری از ساختارگرایی آلتوسری ، کار را شروع کردند ساختار های اقتصادی ،اجتماعی ،سیاسی و ایدئولوژیکی را در تحلیل های خود با اعتبار یافتند. زیرا ،در این تفکر کل نگر ، منطق ساختاری ،عملکردهای مردم و رفتار آنها را به روشنی تبیین می کرد.در جغرافیای ساختاری ،عامل قدرت وسلطه ،در کانون ساختار های اجتماعی قرار می گیرد و در اظهار نظر مردم ،فعالیت آنها و مسائل مردم عامل تعیین کننده می باشد که در نهایت به شکل گیری  پدیده های جغرافیایی در مکان وفضا می انجامد. جغرافی دانانی که در تحلیل پدیدهای جغرافیایی ،به اقتصاد سیاسی گرایش دارند غالبا از مکتب جغرافیای ساختاری برخاسته اند .زیرا در این نگرش ،پدیده های مشهود جغرافیایی را ،ساختار های اصلی ،تولید ومشخص می کنند.

قلمرو جغرافیای ساختاری:

در جغرافیای ساختاری،زندگی و رفتار اجتماعی افراد وگروه ها در ارتباط با شرایط زندگی،باورها ونظام اجتماعی مورد مطالعه قرار می گیرد.بدینسان که هر پدیده مشهود جغرافیایی،نظیر:گرانی مسکن ،حاشیه نشینی، بیکاری ،گسترش امراض، فقر ،انحرافات اجتماعی ومصرف گرایی،نتیجه ساختار های اقتصادی –اجتماعی شناخته می شوند. اما این ساختار های اقتصادی-اجتماعی ،در خود پدیده های مشهود جغرافیایی قابل مشاهده نمی باشد بلکه به صورت پنهان عمل می کنند.از این رو جغرافیای ساختاری ،در پشت هر پدیده جغرافیایی،علل و هدف های مختلفی می یابد. جغرافیای ساختاری به منزله یک فرایند،در جستجوی شناخت کیفیت توزیع منابع کمیاب مثل زمین شهری، ثروت کشور ،توزیع در آمد میان مردم و... می باشد.

در جغرافیای ساختاری ،شرایط وساختارهای اقتصادی ،سیاسی،اجتماعی وفرهنگی ،بر توزیع ثروت،درآمد وقدرت،حاکمیت دارند واین ساختار ها،شیوه زندگی ومسیر تحرک اجتماعی انسان  را تعیین می کنند.در جغرافیای ساختاری ،دوگانگی،روابط متقابل میان ساختار وعاملیت (انسان) وپیوستگی میان این دو در زمان وفضا تبیین می شود.

جغرافیاومارکسیم ساختاری:

امروزه،مارکسیسم ساختاری باعنوان مارکسیسم غربی،نئومارکسیسم،نومارکسیسم وپسا مارکسیم مطرح می شود.مارکسیسم غربی به مارکسیسم کلاسیک انتقاد شدیدی وارد می کند. این نوع مارکسیسم، نخست از سوی پیشگامان مکتب فرانکفورت (نظریه انتقادی) وسپس از طرف ساختارگراها مرد توجه قرار گرفته است.

مارکسیسم کلاسیک،عقاید اجتماعی ،باورها ،روابط اجتماعی ،نهاد ها ،سازمانها و عملکردها را روبنا می داند که در اثر شرایط اقتصادی (زیربنا) شکل می گیرند.

در مقابل ،عده ای از مارکسیست های انسان گرا،سعی می کنند خود را از اقتصاد گرایی صرف وتبیین همه پدیده های اجتماعی با زیربنای اقتصادی رها سازند.در این طرز تفکر ،هرچند که سامان زندگی از طریق نیروهای ساختاری تعیین می شود.اما در روابط تولیدی وبازتولیدی ،افراد عوامل فعال شناخته می شوند. از این رو،پسامارکسیم،به عامل فرهنگ بیش از مارکسیسم کلاسیک تاکید می کند.

در جغرافیای ساختاری مارکسیستی،هر شیوه تولید یک نوع ویژگی ساختاری دارد.در این مورد،برخی از جغرافی دانان ،مفهوم ساختارگرایی جغرافیایی را به کار می برند که در آن بر دگرگونی طبیعت در جریان فرایند تولید تاکید می شود. در این مفهوم ،پیوستگی میان شیوه تولید با محیط های طبیعی قطعی می باشد.

جغرافیدانان معتقد به مارکسیسم کلاسیک،شهرگرایی و پدیده های شهری را حاصل جهت گیریهای شیوه تولید سرمایه داری می دانند. از نظر آنها ،سازمان فضایی را ساختارهای اقتصادی تعیین می کند وشکل می بخشد.در اینجا گروه پرقدرت ،کنترل منطقه مسکونی،زمین شهری،آموزش و پرورش،امکانات فرهنگی و درمانی را در اختیار خود می گیرد.

مکتب ساختارگرایی وجغرافیای شهری:

در مکتب ساختارگرایی،پدیده های جغرافیایی وشهری به صورت مجزا در کنار هم قرار نمی گیرند.بلکه هرپدیده جغرافیایی شهری جزئی از کل ساختاری است وتنها در درون این ساختار می توان آن راتحلیل کرد، زیرا کل ساخت فضای زندگی بر هر پدیده جغرافیای شهری اثر می گذارد،همچنین پیوند پدیده ها با پدیده های قبلی به منزله علت وجودی پدیدهای فعلی ،مورد نظر نیست،بلکه تنها بر ارتباط پدیده ها در داخل یک ساختار تاکید می شود. مثلا در نظریه ساخت شهر، ارتباط و پیوند میان میزان اجاره بها،قیمتهای زمین وکاربری زمین بررسی می گردد،یعنی میزان اجاره بها با توجه به بازار زمین ،نظر قوامین درباره زمین،همچنین کاربری زمین با توجه به چگونگی نظارت دولتها به نحوه استفاده از زمینهای شهری ومانند آن. در مکتب ساختارگرایی ،شهرها و پدیده های شهری ،بخشی از یک جامعه وسیعتر محسوب می شود و برای شناخت عمیقتر ومنطقی تر مسائل شهری، باید کل جامعه  که شهر نیز جزئی از آن است مورد بررسی قرار گیرد.

در این باره ،مثلا تصمیم گیری خانواده ها در تهیه و ساختن مسکن ،بدون تحلیل ساخت وکارکرد بازار مسکن ممکن نخواهد بود.

در جغرافیای شهری ،در داخل مکتب ساختاری -ساخت گرایی-عمدتا با دو نوع نگرش روبه رو هستیم.

1- نگرشی که در آن ،گونه های نهادی وسازمانهای مختلف ،از عوامل اصلی در شکل گیری  شهرها شناخته می شود و مورد تاکید ومطالعه قرار می گیرد.

2- نگرش سوسیالیستی به شهر، بدین سان که بین ساختهای اقتصادی ،طبقات اجتماعی و تولیدومصرف در فضای شهری همواره روابط محکمی وجود دارد.

نظریه ساختار گرایان در برنامه ریزی منطقه ای:

 محورها یا گزاره های الگوی ساختار به شرح زیر می توان ارائه نمود:

1- توسعه اقتصادی با رشد اقتصادی مساوی نیست. تفاوت میان این دو مفهوم عنصر بهره وری است در عین حال ،الگوی ساختارگرا همچنان ،توسعه را مفهومی صرفا اقتصادی تلقی می کند.

2- الگوی ساختارگرا ،پیروی از مسیر رشد و توسعه اقتصادی کشور های پیشرفته را برای کشورهای در حال توسعه ،به صلاح نمی داند.

3- رشد پایین اقتصادی در کشورهای عقب مانده از عوامل زیر ناشی می شود:

- انگیزه ناکافی برای سرمایه گذاری به دلیل ویژگی های ساختاری همچون کوچک بودن ،بازار داخلی ،انعطاف ناپذیر بودن عرضه داخلی ،کشش پایین در آمدی تقاضا برای محصولات این کشورها در کشور های پیشرفته

- نبود مهارت نیروی کار،تحمل فشار های بین اللملی ناشی از پذیرش تقسیم بین اللملی کار واصل مزیت

- محدویت های ارزی

4- از آنجا که انگیزه ناکافی برای سرمایه گذاری و–نبود پس انداز کافی – از ریشه های عقب ماندگی تلقی می شود.توزیع نابرابر در آمد ملی در این الگو مطلوب و مورد توصیه نیست.

5- از دیدگاه ساختارگرایان این فرض الگوی رشد سرمایه داری که سود های حاصله مجددا سرمایه گذاری می شود،صحیح نیست.

6- از افزایش دستمزد ها به دلیل آثار مطلوب آن بر اندازه بازار داخلی وتحرک ،تولید،حمایت می شود.

7- نظام مالیات گیری باید به سمت افزایش بهروری در نیروی کار وغلبه بر مشکلات ساختاری کشور های عقب مانده و نه لزوما در جهت گسترش بخش سرمایه داری این اقتصاد ها – جهت گیری کند.

8- استفاده از کمکهای خارجی بلا مانع است.

9- کشورهای عقب مانده باید با تلاش در جهت تشکیل بازارهای مشترک،بر معضل کوچک بودن بازارهای داخلی خود غلبه کنند.

10- از دیدگاه ساختار گرایان،استفاده از ابزارهای پولی برای مهار تورم – به ویژه در درازمدت ساده لوحانه است.

11- سیاست صنعتی شدن ،رهنمود اصلی  الگوی ساختارگرا است. در عین حال از کشاورزی نباید غفلت کرد.همچنین سرمایه گذاری های بالای اجتماعی بنا به اقتضای سیاست صنعتی شدن و در خدمت آن ،دنبال خواهد شد.

12- نحوه تعیین دستمزدها ،سیاست های پولی ومالی ،انتخاب تکنولوژی تولیدو... باید به تصحیح ساختار اقتصاد وافزایش بهروری نیروی کار کمک کند.

13-در الگوی ساختارگرا استفاده از سیاست انبساطی پولی برای تحریک تولید اشتغال توصیه نمی شود.

14- حمایت از صنایع و تولیدات داخلی با استفاده از ابزاروتعرفه ومانند آن توصیه می شود.

15- در الگوی ساختارگرا،افزایش صادرات کالا های اولیه در مراحل نخستین توسعه وسپس افزایش کالا های صنعتی توصیه شده است.

نقد جغرافیای ساختاری:

1- در جوامع سرمایه داری، منتقدان جغرافیایی ساختاری می گویند که در جغرافیا ساختاری ،به عاملیت انسان ، کم بها داده می شود.در این پارادایم، عاملیت انسان به صورت ایستا فرض می شود. زیرا ساختارها می توانند رفتارها ،و شرایط اجتماعی –اقتصادی را تعیین کنند.

2- در جغرافیای ساختاری،فراروایتها اعتبار خاصی مییابند. در نتیجه ،این  مکتب،بیشتر به دنبال ساختار های جهانشمول می باشد

3- دوران ما ،دورانی نیست که ماتنها به یک آیین،به یک روش و یا با یک مبنای فکری به دنیا نگاه کنیم.

4-مخالفین جغرافیای ساختاری مارکسیستی ،عقیده دارند که برخورد میان مردم،تنها مروبط به طبقه سرمایه دار وکارگر نمی باشد.بلکه این قبیل برخوردها ،ممکن است در زمینه های مذهبی ،قومی ،زبانی، سیاسی،حزبی،جنسی، ملی و ... نیز صورت بگیرد.

بحث مکتب جغرافیای ساختاری را با این گفته به پایان می بریم :با همه اینها،ساختارگرایان ،نگاهی تازه به دنیا انداختند.میدانیم که آن نگاه تازه ،هرچند به هیچ وجه،یگانه نگاه درست نبود. اما به ما خیلی چیزها یاد داه است. از جمله نشان داده است که می توان دنیا را جور دیگری دید.

 نتیجه گیری:

1- امروزه، جفرافیا با جبرمحیطی کمتر برخورد می کند.بلکه بیشتر به جبر گرایی ساختاری می اندیشد. جبرگرایی ساختاری از طریق سلطه ایدئولوژیها، نظام های سیاسی و اقتصادی ، سرنوشت و کیفیت زندگی مردم را تعیین می کنند.

2-با توجه به دو گانگی ساختارها ،یعنی ساختاروعاملیت،لازم است که در تحلیل پدیده های جغرافیایی،سهم هریک از این دو ،در فرایند زندگی ورفاه عمومی مردم،به روشنی تعیین گردد.

3- ساختارهای اجتماعی ،بر خلاف ساختارهای جهان طبیعی ،مستقل از عملکرد نظام های سیاسی واقتصادی نمی باشند.

4- به طور کلی ،در مکان وفضا، همواره یک ساختار بنیادی به صورت پنهان و آشکارپدیده های جغرافیایی را به وجود می آورد و به آن شکل می بخشد.

5-کلیت،از ویژگیهای جغرافیای ساختاری است.ا این رو،هر پدیده جغرافیایی از قوانین واصول این کلیت تبعیت می کند.

6- در جهان سوم انسان ها قربانیان بی دفاع جبر ساختاری می باشند.

7- جبر ساختاری ،از جبر طبعی ،بی رحم تر می باشد.

8-در جغرافیا ،زمان ومکان جدا از هم نیستند.

منابع وماخذ:

1-  شکوهی ،حسین ،جغرافیای کاربردی ومکتبهای آن، سال 1385انتشارات آستان قدس رضوی ،ص199و200

2- شکوهی حسین،دیدگاهای نو در جغرافیای شهری ،سال 1379،انتشارات سمت ،ص123-124

3- زیاری،کرامت الله ،مکتب ها ومدل برنامه وبرنامه ریزی منطقه ای،انتشارات دانشگاه یزد،ص


مطالب مشابه :


ارتباط نظام برنامه ريزي ايران با عدم تحقق اهداف طرحهاي توسعه شهري

شیوه طرح های ساختاری اجرایی تعریف شده است سنتی به ساختاری راهبردی در




طرح جامع تحول بخشی در معاونت پرورشی و تربیت بدنی

منظور و تعریف شما از سند راهبردی بر اساس این طرح ، ما سند راهبردی ، نمودار ساختاری و




ساختار شهر قم

خلاصه گزارش طرح ساختاریراهبردی تواند ساختار فضای تعریف شده فوق را تحت تأثیر




مکتب جغرافیای ساختاری

تعریف ومفهوم ساختار: در دهه های 1950و1960،کارکردگرایی ساختاری به پژوهشکده مطالعات راهبردی




راهبرد توسعه شهری(CDS) بخش دوم

ی شهری محقق خواهد شد ،تعریف یک چشم در حالی که طرح های ساختاری راهبردی




علل ناکارآمدی طرحهای توسعه شهری(هادی – جامع-تفصیلی)مورد شهر بومهن

نفر که به نوعی تعریف کننده ظرفیت در چارچوب طرح ساختاری- راهبردی که الگوی کلی




فساد اداری: از جرمی سازمانی تا معضلی ساختاری (2)

از جرمی سازمانی تا معضلی ساختاری (2) رویکرد دوم تعریف بوروکراسی حالا طرح سؤال




تعریف و هدف گذاری اتاق فکر

تعریف و هدف تولید کند ایجاد ساختاری است بنام اتاق راهبردی کانون تمرکزی عرضه




برچسب :