خلاصه قسمت بیست و یکم سریال افسانه جومونگ


اویی که به جومانگ میگه اینا حرفی که زدم رو باور میکنن ؟جومانگ میگه پو که خنگه اره ولی دائه سو به این راحتی باور نمیکنه

2006239254496247303_rs.jpg

دائه سو دوباره کارگر رو احظار میکنه و ازش میپرسه تو کارگاه چه خبره ؟ اونم میگه موپال مو یه چیزی کشف کرده ولی به ما ها نشون نمیده

2006246277874094315_rs.jpg

توی خونه یون تابال اون سه تا و جومانگ به ریش دائه سومیخندن که ماری میگه ما اولش واسه پست و مقام باهات بودیم اما حالا که دیدیم مردی ، تا اخرش باهاتیم

2006261427260218902_rs.jpg

جومانگ به بویونگ میگه یه خونه درویشانه واست جور کردیم تو برو اونجا ،دختره میگه من میخوام به تو خدمت کنم جومانگ میگه نمیشه اگه نزدیک من باشی بازم اذیتت میکنن،

2006257109332829658_rs.jpg

اویی بویونگ رو میبره اما دسیتار دوچی تعقیبش میکنه و خونه رو یاد میگیره

2006299559581832095_rs.jpg


سو میگه تصمیم گرفتم با دائه سو ازدواج نکنم، و از اتاق میره بیرون

2006223130543380245_rs.jpg

عمه به یون میگه میدونی چه افتضاحی میشه وقتی شاهزاده بفهمه؟؟

شاه همه خانواده اش رو احظار میکنه، برق از کله پو میپره و به داداشش میکه بیا که بدبخت شدیم حتما جومانگ جریان شمشیر نشکن رو گفته و مسابقه تموم شد

2006272217363408767_rs.jpg

ملکه هم کپ میکنه

همه میان دور میز میشن ، چه نشستنی، قوم عجوج یه ور قوم مجوج هم یه ور

2006282703332621114_rs.jpg

چشم غره همدیگه میرن تا اینکه شاه میاد.شاه که میفهمه چه خبره میگن نگران نباشین فقط دور هم جممعتون کردم که باهم غذا بخوریم.

پو احساساتی میشه و میگه ددی اگه بریم شکار واست یه ببر میگیرم

2006230141625221724_rs.jpg

باباش هم میگه اااااا؟! چه خوب احالا که اینطوره شاهزاده ها باید جلوی عالی رتبه ها باهم مسابقه هنرهای رزمی بدن

ملکه میکه این شوهر مارمولک من اگه ریگی به کفشش نبود میگفت شاهزاده ها با فرمانده مسابقه بدن نه باهم

2006274742080574624_rs.jpg

پو میکه مامی نگران من نباش همچین پوز این جومانگرو به خاک بمالم که کیف کنی

2006018352581839712_rs.jpg

دائه سو میگه قپی الکی نیا پاشو تمرینت رو بکن ابرومون رو نبری ملت بهمون بخندن

یوهوا به جومانگ میکه مادر این شاه خیلی هواتو داره ناامیدش نکن،

2006010281925079390_rs.jpg

سو و سویونگ هم شرط میبیندن، سو یونگ میگه چون تو جومانگ رو دوست داری و دلت میخواد اون ببره پس من روی دائه سو شرط میبندم

2006066080313625815_rs.jpg

دو تاشاهزاده در حال تمرین اند، دائه سو محافظش ناریو رو شکست میده و به پو میگه شما دوتا یه گروه بشین با من بجنگین، پو میگه از اون بالا نگاهمو ن میکنن ابروی من میره، دائه سومیگه بیخیال گروه بشین!

2006074192718034591_rs.jpg

نخست وزیرو فرمانده از مهارت های دائه سو تعریف میکنن ، جومانگ هم تکی در حال تمرینه که اویی میاد و باهاش مبارزه میکنه

2006039140432386073_rs.jpg

موپالمو شمشیری رو به جومانگ میده که میگه با روحم اینو درست کردم

2006031712703410504_rs.jpg

خواهر یونتابال هم برای عذر خواهی از موپالمو میخواد باهاش یه چیزی بخوره(فکر کنم فهمیده که موپالمو مجرده!)

2006097433050639351_rs.jpg

نامه دائه سو به سو میرسه که درش از اونا دعوت شده به مسابقه برن

2006084479533653943_rs.jpg

روز مسابقه سو به دائه میگه ترا خدا مواظبت خودت باش یه وقتی زخمی نشی!

2006054918011952281_rs.jpg

پو سر راه جومانگ رو میبینه و بهش میگه انگار تو هم اومدی؟ جومانگ میگه بله میخوام از برادر بزرگترم که شما باشی چیز یاد بگیرم ، نمیدونی پو چه کیفی میکنه که اینو میشنوه

2006035401618685025_rs.jpg

مسابقه شروع میشه، دائه سو تمام تیرها رو به هدف میزنه ، پو فقط یکی رو خراب میکنه ،

2001863937372493194_rs.jpg

2001814920649236355_rs.jpg

نوبت جومانگ که میشه اول یه بار کمان خالی رو میکشه تا اندازه و جهت رو به دست بیاره

2001822139824617236_rs.jpg

و بعد خودش چشمهاش رو میبنده و با سرعت تیر میندازه،

2001886726039957666_rs.jpg

چشم هم در میاد، همه رو به خال میزنه


 

2001873345876499299_rs.jpg


 

2001845863533786942_rs.jpg

2001849207022701386_rs.jpg

همون موقع شاه به یاد هائه موسو میفته و نخست وزیر یادش میاد کاهن بهش گفت این پسر شاه نیست پسر هائه موسو هست!

2001816022308963842_rs.jpg

خلاصه ، داداش ملکه که میبینه اوضاع خرابه میپره وسط و میگه ، حضرت همایونی ، از اونجایی که دائسو شمشیر بازیش خیلی خوبه بذار جومانگ با پومسابقه بده و برنده با دائه سو بجنگه!

2005603313636904889_rs.jpg

پو با جومانگ مسابقه میده که نقش زمین میشه

2001816670120085089_rs.jpg

دوباره داداش ملکه میبینه اوضاع خیطه میپره وسط و میگه مبارزه بعدی بعد از ناهار باشه

جان من به قیافه پو نگاه کنین!

2005629676583139554_rs.jpg

دائه سو میگه باز بی عرضه بازی در اوردی ؟چقدر گفتم تمرین کن؟ مادرش میگه تقصیر این نیست جومانگ خیلی حرفه ای شده!

2005658325984927978_rs.jpg

سو میاد واسه تقویت روحیه و از جومانگ تعریف میکنه که خیلی عالی شدی و اینا...

2005612160351052164_rs.jpg

مبارزه بین جومانگ و دائه سو انجام میشه...بزن و بخور و بگیرو ببند که یه دفعه وسط کار شاه میگه دیگه بسه

2005619125363809874_rs.jpg

دائه سو میگه من هنوز تمام انرژی ام تخلیه نشده شاه میکه نه بابایی دیگه بسه

2005608329247596258_rs.jpg

دوباره جلسه مارمولک ها تشکیل میشه و ام الشر ،

2005647816605239250_rs.jpg

ملکه میگه شاه نذاشت تو ادامه بدی چون میترسید جومانگ شکست بخوره ، اون فقط میخواست درباری ها قدرت جومانگ و توانایی هاش رو ببینن

فرمانده در جلسه وزیران از جومانگ تعریف میکنه

2005647439831088155_rs.jpg

نخست وزیر عکس العمل وزیر ها رو برای دائه سو میگه و تایید میکنه که درباری ها از توانایی حومانگ تعجب کردن ولی توناراحت نباش نوبت تو هم میشه

2005619771721162002_rs.jpg

یوهوا قربون صدقه جومانک میره ومیکه فکر نمیکردم انقدر خوب شده باشی ، در ضمن اونا میخوان کاهن روعوض کنن ، گرچه یومیول هم خیلی طرف تو نبود اما اگه اوریونگ کاهن بزرگ بشه اوضاع بدتر میشه نمیدونم به یومیول کمک کنم یا نه؟!

2005640164053018238_rs.jpg

دائه سو میاد خونه یونتابال و میگه من خیلی خفن ناراحتم بیا با هم یه مشروب کوچولو بخوریم!خلاصه بساط رو میچینن و ....

2002611681041546727_rs.jpg

 

دائه سو میگه من احساس تهی بودن میکنم فقط تو میتنی این حس رو از بین ببری ؟ فکرکردی؟ سو هم میگه من زن تو نمیشم! من یه نفر دیگه رو میخوام(بگو حالا میمردی اینو نمیگفتی؟!) دائه سوهم سر ضرب میفهمه که جومانگه!! بهش میکه جومانگ رو میخوای؟ من نمیذارم تو مال منی

2002643735953197448_rs.jpg

 

چه احساس مالکیت هم بهش دست میده!

همزمان با خارج شدن غم انگیز دائه سو از خونه یون ، جومانگ وارد میشه و دائه سو مثل مرده و شبح درحالیکه اشک تو چشمهاشه از کنا ر جومانگ رد میشه

2002649931876084120_rs.jpg

دائه سو مرتب از اون چیزا میخوره و....

2002652723265935398_rs.jpg

میره پیش شاه، به شاه میگه کمان شکسته و کسی غیر از جومانگ این کارو نکرده

2002616768355166395_rs.jpg

شاه میگه تو مطمئنی واسه خاطر دشمنی این حرفو نمیزنی؟

دائه سو هم میگه جان عمم از روی دشمنی نیست واسه ممکلتمون گفتم

شاه هم به ظاهر اهمیت نمیده و میگه پاشو برو بیرون

دائه سو به نخست وزیر میکه که به شاه گفتم و عکس العملی نشون نداد

2002615721116451441_rs.jpg

نخست وزیر هم میگه الان وقتش نبود نباید میگفتی

 

دائه سو میگه من باید قبل از جومانگ یه پلیتیک روسی بزنم

یه نامه واسه حاکم هیون تو میفرسته و میگه راز این شمشیرهای استیل رو به من بگو تا از داش جومانگم جلو بزنم...

2002663791109559050_rs.jpg

فرماندار هم نماینده اش رو میفرسته و میگه قبوله به شرطی که دختر منو بگیری!

2002675332987582925_rs.jpg

و کاهن ها پشت سر یومیول توطئه میکنن و فقط نوچه ا ش هست که مخالفت میکنه

2002637422668116988_rs.jpg

شاهزاده پو که از دست جومانگ خیلی کفریه میگه من الان با یه حرکت ناشی از ای کیوی بالام ، پرستیژ از دست رفته ام رو برمیگردونم

2002658160285948321_rs.jpg

میره سراغ دوچی و میگه چند نفر رو برام حاضر کن، به افراد هم میگه اینکاری که میخوام انجام بدین باید تو دل سیاهتون بمونه و به کسی نگین


 

2000333764101720204_rs.jpg

2000302156135388148_rs.jpg

دوباره برمیگرده سراغ دوچی و میگه حالم خرابه بگو بویونگ بیاد و دوچی هم میگه که جومانگ اومد و بردش

2000391826047053719_rs.jpg

پو عصبانی میشه و میگه اصلا من میخوام هر چی و هرکی که به جومانگ مربوط میشه رو بکشم.

یاالا خونه بویونگ رو به من نشون بدین ، بویونگ هم که در حال هنر در کردن هست و شاهزاده از راه میرسه و میگه تو ا مشب باید ......

2000319421154169075_rs.jpg

بویونگ میزندش کنار که شاهزاده عصبانی میشه و بویونگ رو میزنه

2000319365964141692_rs.jpg

جومانگ وقتی میرسه که اویی بهش میگه اونا بویونگ رو دزدیدن!

 

 

 

2000303513216551743_rs.jpg


مطالب مشابه :


خلاصه قسمت اخر افسانه جومونگ

خلاصه قسمت اخر افسانه جومونگ , قسمتهای شاه دایه جویونگ و ایلجیما و افسانه جومونگ




خلاصه قسمت آخر سریال افسانه جومونگ

همه آماده ی جنگ شدن.جومونگ هم دستور میده برای اینکه دشمن نفهمه ما حرکت کردیم همه ی جاسوسانو




خلاصه قسمت هجدهم افسانه جومونگ

خلاصه قسمت اخر افسانه جومونگ , قسمتهای شاه دایه جویونگ و ایلجیما و افسانه جومونگ




خلاصه قسمت سی و دوم سریال افسانه جومونگ

خلاصه قسمت اخر افسانه جومونگ , قسمتهای شاه دایه جویونگ و ایلجیما و افسانه جومونگ




خلاصه قسمت اول تا قسمت آخر جومونگ

سایت رسمی افسانه جومونگ - خلاصه قسمت اول تا قسمت آخر جومونگ - سایت رسمی افسانه جومونگ




حذفیات قسمت 67 افسانه جومونگ

خلاصه قسمت اخر افسانه جومونگ , قسمتهای شاه دایه جویونگ و ایلجیما و افسانه جومونگ




خلاصه قسمت پنجاه و پنجم افسانه جومونگ

خلاصه قسمت اخر افسانه جومونگ , قسمتهای شاه دایه جویونگ و ایلجیما و افسانه جومونگ




خلاصه قسمت سی و سوم سریال افسانه جومونگ

خلاصه قسمت اخر افسانه جومونگ , قسمتهای شاه دایه جویونگ و ایلجیما و افسانه جومونگ




خلاصه قسمت بیستم سریال افسانه جومونگ

خلاصه قسمت اخر افسانه جومونگ , قسمتهای شاه دایه جویونگ و ایلجیما و افسانه جومونگ




خلاصه قسمت بیست و یکم سریال افسانه جومونگ

خلاصه قسمت اخر افسانه جومونگ , قسمتهای شاه دایه جویونگ و ایلجیما و افسانه جومونگ




برچسب :