شعری از اسرارنامه عطار نیشابوری در مورد بی ارزش بودن زندگی این جهان در فقدان معنویت( جهانی سر درین ر

 

در مقالۀ پانزدهم اسرارنامه عطار نیشابوری به بیان زندگی و مرگ می پردازد و با زبان بسیار شیوا و اشعاری که تلاطم و موج در جان انسان می اندازد به انسانها نهیب میزند  خلایق بسیاری در گرداب خونند و این چه وادی عظیم و خطرناکی است و چه کسی میداند که رفتگان در زیر خاک چگونه اند.و جهان اگر باقی باشد سرا و جایگاه خوش و خرمی است ولی چون باقی نیست و موقتی است این بلایی بزرگ است.آری  زندگی بلایی بزرگ است اگر آخرتی  و معادی در کار نباشد ولی انسان که میل به جاودانگی دارد به این دلیل است که روح خدایی دارد که جاودانه است و در دیار باقی به این جاودانگی خواهد رسید وگرنه دلیلی نداشت که روح انسان میل به جاودانگی داشته باشد و به قول مولوی فیل که از هندوستان آمده ،هندوستان را به خواب می بیند و خر هیچ گاه هندوستان را به خواب نمی بیند چون خاطره ای از هندوستان ندارد.سپس عطار رنجهای دنیا را یاد آور میشود که با این همه رنج و محنت در این دنیا ،آیا مرگ بهتر است یا زندگانی و به انسانها توصیه میکند که غم دنیا را زیاد نخورید که هیچ احدی در دنیا نخواهد ماند .

عطار » اسرارنامه » بخش پانزدهم

 

نکو باریست در دنیا و برگی                   که درخوردست سر باریش مرگی

نکو جاییست گور تنگ و تاریک               که در باید صراطی نیز باریک

پلی نیکوست چون موی صراطی              که دوزخ باید آن پل را رباطی

تو گویی نیست چندین غم تمامت               که در باید غم روز قیامت

درین معنی مجال دم زدن نیست               همه رفتند و کس را آمدن نیست

نه کس از رفتگان دارد نشانی                 نه کس دیدست زین وادی کرانی

جهانی جان درین محنت دو نیم است         که داند کین چه گردابی عظیم است

جهانی سر درین ره گوی راهست             که داند کین چه وادی سیاه است

جهانی خلق درغرقاب خونند                  که می‌داند که زیر خاک چونند

جهان را کرده ناکرده ست جمله               که بازییی پس پرده‌ست جمله

چه مقصودست چندین رنج بردن             که چون شمعی فرو خواهیم مردن

جهان بی هیچ باقی خوش سراییست           ولی چون نیست باقی این بلاییست

جهان بگذار و بگذر زین سخن زود          چو باقی نیست در باقیش کن زود

تو تا بودی ز دنیا خسته بودی                 بهر ره جان کنی پیوسته بودی

نه هرگز لقمه‌ای بی قهر خوردی             نه هرگز شربتی بی زهر خوردی

هزاران سیل خونین بر دلت بست            که تا بادی ز عالم بر دلت جست

تو خود اندیشه کن گر کاردانی               که تا خود مرگ به یا زندگانی

هزاران غم فرو آمد برویت                   که تا یک آب آمد در گلویت

همه دنیا بیک جو غم نیرزد                  چه یک جو نیم ارزن هم نیرزد

غم دنیا مخور ای دوست بسیار              که در دنیا نخواهد ماند دیار

چه می‌نازی بدین دنیای غدار               که تو گرکس نیی گر اوست مردار


مطالب مشابه :


شعری از مثنوی معنوی مولوی درباره شناخت جهان آفرینش(ای بسا کس رفته تا شام و عراق)

انسان زمانی که به مرحله ای از کمال و رشد میرسد، سئوالات اساسی در مورد شعر و ادب و در جهان




شعر و شاعری

وزندگی انسان در جهان آخرت را توضیح داده که در آخر یکی از شعر هایم در مورد فیزیک




واشکافی بررسی های خیام شناسی

از سویی مفاهیم اساسی در شعر او در نه تنها در مورد خیام، بلکه در مورد در طبع جهان




نقش دین در شعر نیما 2

نقش دین در شعر معاد نامند مورد حسابرسی و گنهکاران، در جهان آخرت، به سخت ترین




شعری از اسرارنامه عطار نیشابوری در مورد بی ارزش بودن زندگی این جهان در فقدان معنویت( جهانی سر درین ر

شعری از اسرارنامه عطار نیشابوری در مورد بی ارزش بودن زندگی این جهان در که در شعر




واقعیات شگفت‌انگیز در مورد قرآن، ملائك، دنيا، آخرت، مرگ، بهشت، جهنم، پيغمبر،

، جادوگر، قرن، دیوید کاپرفیلد، استاد شجریان، جن، ارواح و اشباح، جهان در مورد قرآن




رابطه انسان با آخرت

از جمله سنّتهاى الهى در مورد انسان که قضاء توجه انسان به جهان آخرت و رابطه مثبت شعر هاي




برچسب :