سلام وشروع مجری صحنه

  • به نام خداوند شب..

    سلام..داره بوی عید میاد و بوی عیدی..دور از انصاف هستش که ما بهتون عیدی ندیم..اول یه چیزی بگم..دیروز تیزر ویژه برنامه ی عید از جام جم پخش شد..و اسمش هست دو نیمه ی سیب..عکسهایی از این تیزر براتون اماده کرده که میتونید در زیر ببینید..دوم اینکه ۵ شنبه احسان علیخانی میزبان برنامه ی غیره منتظره بود که عکسهایی از این برنامه رو هم همونطور که قول داده بودم میتونید در زیر ببینید..سوم اینکه از تموم دوستان خواهش میکنم اگر میخوان از عکسها در وبلاگشون استفاده کنند با ذکر منبع استفاده کنند..در ضمن از مهسای ماه عسلی هم ممنونم که خلاصه ای از برنامه ی غیره منتظره رو واسمون ارسال کرده که میتونید بخونیدش..    دونیمه                  سیب   اول تیزر جام جم.. ۱-این عکس مال اول تیزر هستش که احسان علیخانی با خط خودش مینویسه به نام خداوند شب و همونطور که مینویسه زمزمه میکنه..      ۲-این عکس در ادامه تیزر هستش که چون ارش ظلی پور سردبیر مجله ی اتفاق نو هم توی گروه این ویژه برنامه هستش این تصویر رو که مربوط به ویژه نامه ی اتفاق نو هست تو تیزر جا داده..       ۳-این هم تایپ کردن ویژه برنامه..که در ادامه ی تیزر میاد..      ۴-در ادامه عکس احسان علیخانی که روی مجله ی اتفاق نو هست به نمایش در میاد..      ۵-این هم ترانه ی تو نزدیکی که در برنامه ی پارسال اجرا شد و در صفحه های ابتدایی اتفاق نو چاپ شده..کلا ارش ظلی پور خوب از فرصت استفاده کرده و اتفاق نو رو معرفی کرده..واقعا اتفاق نو حامی اصلی احسان علیخانیه..      ۶-و سرانجام اسم برنامه همراه با زمان پخشش که  احسان علیخانی تموم نوشته های این عکس رو اعلام میکنه..      امیدوارم خوشتون اومده باشه..ان شالله منتظر عکسهای ویژه برنامه ی عید باشید..از همین وبلاگ..و اما نوبت به غیره منتظره رسید..پس همراه با خلاصه اش میتونید لذت ببرید.. سلام....یه سلام ماه عسلی به تموم بروبچه های عسلی قبیله خودمون....دیروز رییس قبیله(آقای علیخانی)توبرنامه آخرغیر منتظره حضورداشتن...که برای همه ما خیلی فرصت خوبی بود تا ایشون وبعد از یک سال ببینیم.چون بعضی از بچه ها نتونسته,بودن که این برنامه رو ببینن...بنده از اول صحبتهاشون تاآخرشون براتون می گم تا اینکه اگه خداخواست وتونستیم دانلود برنامه رو بزاریم....فقط بچه ها چون کیفیت فیلمی رو که گرفتم خوب نبود بعضی جاها نتونستم خوب متوجه بشم که چی می گن...بایه دنیا معذرت....وحالا…************************دل تو دلم نبود...می ترسیدم که همه چیز شایعه باشه ونیومده باشه...وقتی خانوم نامداری بعد از کلی حرف زدن عکس بچه گی های آقای علیخانی رو نشون دادوگفت که مهمون برنامه کسی ست که نزدیک به یک سال می شه که ایشون وتو ...



  • برنامه ی غیر منتظره..با حضور احسان علیخانی

    سلام....یه سلام ماه عسلی به تموم بروبچه های عسلی ....به درخواست شما دوستای گلم این عکس ها و گزارشی از برنامه ی روز ۵شنبه غیر منتظره رو با اجازه دوستان عزیزم در وبلاگ قبیله ی هواداران احسان علیخانی تقدیم حضورتون میکنم..امیدوارم خوشتون بیاد. ************************دل تو دلم نبود...می ترسیدم که همه چیز شایعه باشه ونیومده باشه...وقتی خانوم نامداری بعد از کلی حرف زدن عکس بچه گی های آقای علیخانی رو نشون دادوگفت که مهمون برنامه کسی ست که نزدیک به یک سال می شه که ایشون وتو تی وی ندیدیم وحالا می ریم که قسمتهایی ازبرنامه ایشون وببینیم در ماه عسل...از خوشحالی نزدیک بود جیغ بکشم...تصویر خانوم نامداری رفت وبعد تصویر دکور ماه عسل که آقای علیخانی همین جوری رو پله ماه عسل نشسته بودوداشت با ببیننده ها صحبت می کرد امد...بعد قسمتی که ثمره وارد شد امد(همینجوری که آهنگ ماه عسل 88به صورت آروم پخش می شد)بعد قسمت های دیگه ای از برنامه ماه عسل که ماها خیلی ازشون خاطره داشتیم(مرتضی,کوچولوها,نویسنده کتاب دا,بابک معصومی,خانواده اون دختری که قلب دخترشون وداده بودن برای زنده بودن یه جوون دیگه)باتموم شدن تصویر مهمونا صندلی خالی که همیشه تو تیتراژبود امدوبعدش قسمتی از تیتراژبا صدای کامل وبلند پخش شد...بعد از تموم شدن آهنگ تصویر خانوم نامداری امد....      خانوم نامداری:خوب امشب کسی مهمون برنامه غیر منتظره ماست که نمی دونم فکر کنم نزدیک به یک سال می شه که روی آنتن نبودن وامشب از طریق این برنامه با شما در ارتباط هستن.بعد رو کرد طرف مهمون وگفت:آقای علیخانی خوش امدید...بعد دوربین رفت طرف آقای علیخانی وایشون گفتن:خیلی متشکرم,به نام خدا,سلام عرض می کنم خدمت دوستای خیلی خوب خودم همکارای خوب خودم در شبکه دوسیماوهمه ی هموطنان که افتخار داشتم در آستانه ی آغاز بهاردرخدمتشون باشم.(رو به خانوم نامداری گفت:)چون می دونم خیلی تایم ندارید(نامداری امد تو حرفشو گفت:تند تند صحبت کنید؟)علیخانی:خیلی ,خیلی رو خودم کار بکنم که امروز یه مهمونم ,ودر قوار یه مهمون حرف بزنم(خندید)(خوشم امد حال نامداری رو گرفت)اون یکی مجری گفت:آقا شما میزبانید منم سلام عرض می کنم.علیخانی:من عرض ادب کردم خدمت شما.نامداری:میزبان واینا؟؟؟چی شد فوری؟؟علیخانی با خنده رو به اون یکی مجری گفت:شما یادت باشه به مجری هیچ وقت از این تعارفا نکنی...نامداری باخنده:اصلا از این خبرا نیست امشب,امروز من میزبانم وآقایون اینجا مهمونن...رو به علیخانی گفت:آقای علیخانی...    علیخانی نذاشت حرفشو بزنه وباخنده گفت:این عکس روچه جوری پیدا کردید؟من هرچی فکر می کنم...نامداری:قشنگه دیگه,عکس بچه گیتونه...چندسالتون بوده ...

  • رمان امشب ♦8♦

    دکتر با معاینه دوباره و با توجه به آزمایشهای انجام شده گفت خطری فرزندتون رو تهدید نمیکنه. برید خدا رو شکر کنید. از شادی باز به گریه افتادم . پویا نفس راحتی کشید و لبخند زد. قرار شد تا دو سه ساعت دیگر عرفان را مرخص کنند. در این فاصله مراقب بودیم تبش بالا نرود. به نمازخانه رفتم و دو رکعت نماز شکر خواندم و دوباره به بخش اطفال رفتم. بالای سر عرفان بغیر از پویا خانم معین و فرناز هم بودند. از دیدن آن دو جا خوردم. اما با خونسردی جلو رفتم و سلام کردم. خانم معین گفت پویا خونه بودکه مهتاج خانم تلفن کرد. راستش نگران شدیم اومدیم سر بزنیم. خدا رو شکر که خطر رفع شده. تشکر کردم و فرناز گفت طفلک عرفان . و دستی بسرش کشید. و با لبخند به پویا خیره شد. این صحنه مثل انفجار انبار باروتی در درونم آتش به پا کرد. دلسوزی فرناز نسبت به عرفان و توجه او به پویا . ان هم در حضور من . بیرون آمدم و در راهرو ایستادم. خانم معین کنارم آمد و گفت میخوای برو خونه استراحت کن. خودم عرفان رو میارم. نه مادر جون منتظر میمونم. نگاهی به اتاق انداختم. پویا و فرناز گرم گفتگویی با رضایت و خنده بودند. نمیدونم پویا چه گفت که فرناز با هزار ناز سرش را به اطرافش تکان داد و سپس هر دو به عرفان خیره شدند. نتوانستم جلو خودم را بگیرم و با دلخوری گفتم مادر جون فرناز برای چی اومده گفتم نیا قبول نکرد گفت نگرانه. راستش چی بگم والله. خانم معین طوری حرف زد و اشاره کرد که از رفتار فرناز رضایت ندارد. فرناز و پویا بیرون آمدند . فرناز گفت خاله جان بریم؟ خانم معین گفت خیالم از بابت عرفان راحت شد. بیتا جان اگه کمکی از دستم بر میاید بمونم. نه مادر جان تا همین جا هم که اومدین ازتون ممنونم. زحمت کشیدید. خانم معین صورتم را بوسید و فرناز دستش را دراز کرد و با من دست داد و گفت ان شاءالله عرفان جون به زودی خوب میشه و سلامتی شو بدست میاره. اگه کاری از داشتی من رو مثل خواهر خودت بدون. از سر وزبان فرناز که تا آن لحظه بیخبر بودم حیرت کردم. اعتماد بنفس عجیبی پیدا کرده بود. پویا برای بدرقه آنان دنبالشان رفت. خانم معین جلوتر راه میرفت و فرناز و پویا کنار هم قدم برمیداشتند. نزد عرفان برگشتم. پسرم نفسهای آرامی میکشید و تبش پایین آمده بود. پس از چند دقیقه پویا برگشت و روی صندلی اتاق نشست. گفتم میتونی بری خونه خودم میبرمش. تو اگه میخوای برو. نمیخوام پسرم رو ول کنم به امان خدا. برگشتم و نگاه تندی به او انداختم که بیخیال و خونسرد لم داده بود. منظورت چیه؟ اتفاق یکبار میافته. تو فکر میکنی من نمیتونم از بچه ام مراقبت کنم. بیماری ممکنه هر آن سراغ بچه بیاد. چه من خونه باشم و چه نباشم. حالا که نبودی و بچه ام داشت از بین میرفت. ...

  • خداحافظ خاطرات

    این دفعه با خداحافظ شروع کردم چون خاطرات ولحظاته خوب تموم شدن .وقتی خاطرات فاطی رو خوندم دلم خیلی خیلی گرفت . یادم نیست به چه مناسبت بروبچه های استانه رودعوت کرده بودن ظاهراویژه برنامه بود.اق محسن وروژین خانوم ویه نفردیگه هم بودن.برنامه ی جالبی بود ولی اقا محسن هیچ حرفی نمیزد وخیلی مظلوم نشسته بود اماگاه گاهی یه چیز می گفت ظاهرا می خواست پیام کوتاه بخونه درست یادم نیست!؟؟ این اولین باری بودکه دیدمش.فقط یه چیزنظرموجلب کرداونم چشاش بود. بعدها نشستم پای استانه امانه به خاطراق محسن کلا برنامه ی جالبی بود.من ازتیتراژش خوشم می اومدهمش ابی بودماهم که..... . محسن گاهی مجریه اصلی بود گاهی هم داخل بخش فوتبال بامادربزرگ برنامه داشت درموردهمه چی حرف میزدن ولی اقا افشانی  بیشتر درموردپرسپولیس ببخشیدحواسم نبوداسمش شده پیروزی حرف میزد. یادمه وقتی به خواهرم گفتم که یه مجری اومده که چشاش ابین ؟؟؟؟گفت اااااااااااا ابین حتما هم توازش خوشت میاد!!!!!!!!! ومن گفتم نه فقط چشاش ابیه من هیچ احساسی نسبت بهش ندارم!!!(اخه من خیلی دیونه بازی دراوردم "نسبت به بازیگرا"). یه روزپنج شنبه که مانرفتیم بیرون (اخه ماهرپنجشنبه میریم بیرون)کاملا اتفاقی مازدیم شبکه ی 1 مادوتاداشت پخش می شد.تااون وقت اسم اق محسنو نمی دونستم.خلاصه کارماشد روزشماری کردن برای پنج شنبه ها اخه دوساعتم بود.من قبلا کیوان روتوعصرجدیددیده بودم اما زیادپیگیربرنامه نبودم راستش من اولش به خاطرکیوان برنامه رومیدیدم بعدا که محسن خودشونشون داد شدم طرفداراقا. روزهاگذشت تارسید به اخرین برنامه ی مادوتا هیچ وقت یادم نمیره که محسن توهرپلاتو یه مدل مو میزد بااون پیراهن بنفشش .اخ خیلی باحال بود . یادم نیست نفیسه کی بهم گفت که پشت صحنه ی استانه رودیده که اقامحسن داشته گریه می کرده احتمالاواسه پدربزرگش بوده خدایش بیامرزدش.خواهرمم گفت که محسنودیده بااون پیراهن مشکیش .من کلی افسرده شدم .فک کنم چندروزبعدازعیدبودکه بهم گفت. بعدازدوروز گذشتن ازمادوتا ماطبق هرسال سفره ی هفت سین پهن کردیم.شنبه همه به خاطرامتحان متحدشدن ونییومدن یکشنه مااومدیم سرکلاس که من خودموکشتم ازبس به هرکی که میرسیدم می گفتم مادوتارودیدی؟؟؟؟؟بیچاره نفیسه چی ازدست من کشیده... .جاتون خالی اون روزخیلی روزخوبی بودمخصوصوص وقت اب بازی کردن . (منه مظلوم یه پاکت اب روم خالی شد که خبردادن خانوم.....اومد ماهم گفتیم کجابریم کجانریم رفتیم تودستشویی ها خانومم که دستبردار نبود امد درزدماهم گفتیم بیچاره گناه داره بریم بیرون البته تعدادی مون رفتیم بیرون .منو نفیسه هم رفتیم خانومه...بعدازکلی دعواگفت 5نمره ازنمره انضباط ...

  • خلاصه ی قسمت یازدهم ماه عسل 92...

        خلاصه ی نوشتاری قسمت یازدهم ماه عسل 92...   سلام دوستان...میتونید خلاصه ی نوشتاری قسمت یازدهم ماه عسل 92 رو در ادامه ی مطلب بخونید...مچکرم از خانمها مرمر...سایه و شیدا برای این مطلب...خدا قوت میگم بهشون...یا علی...    منبع:قبیله هواداران احسان علیخانی         مرمر..       به نام خدا   ماه عسل قسمت یازده   _     موضوع :  استفاده از فرصتِ عمر     و  امیدواری   احسان علیخانی :   اللّهمَّ  کلِّ ولیَّکَ الحُجَّه اِبنِ الحسن   ... صلَواتُک َ علیهِ و علی آبائِه  ... فی هذِه السّاعَه  و فی کلِّ السّاعَه   ولیّاً  و حافظاً و قائداً  و ناصراً   و دلیلاً و عیناً   حتی تُسکِنَه عَرضَکَ طوعاً  و تُمَتِعَه فیها طویلاَ   ربِّ صلِّ علی محمَّد  وَ آلِ   محمَّد   و  عَجِّل فَرَجَهُم      سلام   ... سلام به رویِ ماهِتون...... ایشالله  حالِتون خوب باشه ...... ایشالله این نفس های قیمتی   ، گوشت بشه به تنِتونالهی  خدا قدرتِ درک ِ این ماهو بهمون بده .....ده روز از ماه رمضان گذشت   ....   دهه یِ اوّل  ، دهه یِ رحمت رو به پایان رسوندیمایشالله که از بقیه ش هم بتونیم به خوبی استفاده کنیم    .....   خوش اومدید به ماهِ عسلِ خودتون هوایی رو که تو نفس  میکشی   / دارم راه میرم بغل میکنمتو با من بمون تا تهِ این سفر / من این ماهو  ماهِ عسل میکنمنشستم هواتو نفس میکشم  / یه چند وقتیه حالِ من بهتره  دارم راه می افتم ببینم تهِش/     منو این  هوا تا کجا می بره دارم راه می افتم ببینم  تو را / تویی رو که یک عمره راهی شدیمگه میشه رد شد نگاهت نکرد  / ببین توی آینه چه ماهی شدیهوایی رو که   تو نفس میکشی / دارم را ه میرم  بغل میکنمتو با  من بمون تا تهِ این سفر  / من این ماهو   ماه عسل  میکنم همه زندگیمو بگیری ازم  / بازم پایِ  عشقِ تو وایمیستمیه آدم توو دنیا نشونم بده / بتونه بگه عاشقت نیستمهمه عمر من سَجده کردم به تو  / من از حسرتِ غیر   تو خالیَمهنوزم زمانِ پرستیدنت  / برام هیچ فرقی نداره کیَمهوایی رو که تو نفس میکشی  / دارم راه میرم بغل میکنم تو با من بمون تا تهِ این سفر /  من این ماهو ماهِ عسل  میکنم   احسان علیخانی میخواد چند تا مطلب بگه   .... میگه :   نقدهایی که میکنید برایِ ما خیلی مهمه ....   و به همشون هم  نگاه میکنیمفقط با دوستا و رفقا که میشینیم اخبار و   صفحاتِ اجتماعی و    سایت ها رو  بررسی میکنیم    گاهی یه نقدایی میشه که واقعاً بی انصافیهتوو روزنامه ها دیدیم   صحبتهای منو مهمونا رو وارونه نوشتند !      .....اگه نقد میکنید    اگه  حرفایِ      ما رو مینویسید  لطفاً از  یک بُرِش  ننویسید    ....    کلِّشو ببینید     بعد بنویسید    ..... تعدادِ کثــــــــــــیری  ...